صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۲۲۹۴۴
تاریخ انتشار: ۲۰:۳۶ - ۱۱ مرداد ۱۳۸۶ - 02 August 2007

آسانسور

داستانک

وقتى تو اين آسانسور گير افتاديم ظهر بود؛

-الان بايد غروب باشه فكر ميكنى كسى بياد سراغمون؟

-بعيده، مى‌دونم ساعت اداري تموم شده.

-ميدونى اگر زياد نفس بكشيم، ممكنه هوا كم بياريم و خفه بشيم؟

-خب نفس نكش.

-چرا تو نفس نكشى؟

دعوا بالا گرفت. صبح روز بعد پيداشون كردن؛ هر دو مرده بودن اما نه از خفگى!!!!!!!

وبلاگ آلاچیق

ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی: ۱
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
۲۲:۳۱ - ۱۳۸۶/۰۵/۲۴
خيلي باحال بود مرسي (ليلا)
تعداد کاراکترهای مجاز:1200