صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۲۳۵۶۷۵
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۴:۴۷ - ۱۸ مهر ۱۳۹۱ - 09 October 2012

ذوق مرگ برف...

وقتی کوچک‌تر بودم، پاییزها باران را دوست داشتم. بوی خاک خیس خورده که از لابه‌لای درزهای پنجره به اتاق می‌آمد و منی که هیجان‌زده پشت پنجره می‌ایستادم، کمی از پنجره را باز می‌کردم و دستم را تا آرنج بیرون می‌بردم تا قطره‌ای از باران بچکد روی انگشتانم و من ذوق‌زده چشم‌‌هایم را می‌بستم و بوی باران را به ریه‌هام می‌فرستادم. این اتفاقا معمولا در زمستان هم تکرار می‌شد و لذت بیشترش وقتی بود که نصفه‌ شب بیدار می‌شدم و چون مادر گفته بود آسمان قرمز شده و امکان دارد که برف بیاید کف خیابان‌ها را نگاه می‌کردم، ذوق مرگ برف بودم، من.
 
حالا هم هستم، یکی از طرفدارهای دو آتیشه روزهای ابری و آسمان برفی‌ام.
 
برای برف فکر کنم حالا حالاها باید منتظر باشم، اما از خیر روز ابری و بارانی نمی‌گذرم...
 
گفته باشم خدا...

منبع: وبلاگ خاتون
ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۱
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
۱۶:۵۴ - ۱۳۹۱/۰۷/۲۴
خیلی زیبا بود واقعا منو برد به اون دوران واقعا ممنون
تعداد کاراکترهای مجاز:1200