خوب مي دانست اعتياد به مواد مخدر باعث جدايي پدر و مادرش از هم شده اما آنچه كه نمي توانست با اين سن كم خود درك كند اين بود كه چرا پدرش با همدستي دوست خود او را ربوده و با سوزاندن گونه، دست و رانش با ميله فلزي، وادارش كرده است تا ماده تلخي (حشيش) كه هنوز اسمش را هم نمي دانست، استعمال كند.
هنوز مي ترسيد. كابوس 34 ساعت زجر و شكنجه و اسارت از سوي پدر، امانش را بريده بود و بي اختيار مرواريدهاي اشك گونه هايش را خيس مي كرد. حتي وقتي همراه مادربزرگ پير خود به دادسراي جنايي تهران آمد و مقابل قاضي قرار گرفت نيز با نگراني اطراف را مي پاييد. انگار وحشت داشت تا باز پدر او را بربايد و مورد شكنجه و آزار قرار دهد.
راز ربوده شدن «اميرحسين» 10 ساله ساعت 13 پنج شنبه شهريور ماه جاري، زماني فاش شد كه وي پس از 24 ساعت اسارت و شكنجه از سوي پدر خود و همدستش رهايي يافت.
«اميرحسين» ساعتي پس از رهايي به همراه مادربزرگش در دادسراي جنايي تهران حاضر شد و در تشريح ماجرا به قاضي كشيك وقت گفت: كمي از اذان ظهر گذشته بود. با دوچرخه ام در نزديكي خانه مادربزرگم (مادري) واقع در بلوار دهكده مشغول بازي بودم كه ناگهان يك دستگاه خودرو پيكان مقابلم توقف كرد. لحظاتي بعد دو مرد كه نقاب به چهره داشتند از آن پياده شدند و با گرفتن دست جلو دهانم، به زور مرا به داخل خودرويشان انتقال دادند.
آنان سپش چشمانم را با يك پارچه مشكي و دهانم را با چسب بستند و مرا به خانه اي مخروبه بردند.
اين پسربچه 10 ساله در ادامه افزود: در آنجا وقتي به خود آمدم از روي لباس و صداي پدرم او را شناختم، اما وي ادعا مي كرد، پدرم نيست.
«اميرحسين» سپس در حالي كه آثار سوختگي ناشي از ميله فلزي را در گونه و دستش، به قاضي نشان مي داد، گفت: آنان با شكنجه ام مي خواستند بدانند مادرم چقدر پول و جواهرات دارد.وي با اشاره به اينكه پدرش او را وادار كرده تا يك ماده تلخ را بكشد، افزود: سرانجام روز بعد وقتي آنان مطمئن شدند چيزي از مقدار پولها و جواهرات مادرم نمي دانم، مرا در نزديكي خانه مادربزرگم رها كردند و بلافاصله از آنجا دور شدند.
گفتني است، در پي اعلام اين شكايت، به دستور قاضي كشيك وقت دادسراي جنايي تهران، شناسايي و دستگيري متهمان در دستور كار مأموران آگاهي مركز قرار گرفت.