اعتماد ملي
روزنامه اعتماد ملي در سرمقاله امروز خود با عنوان تنها اميدواريم آورده است: اقدام رئيس و هياترئيسه مجلس شوراي اسلامي در توافقي پنهاني با دولت براي تصويب كلي برنامه بودجه سال 86 در نوع خود كمنظير و بيسابقه است.
دولت نهم پس از انحلال دائمي سازمان مديريت و برنامهريزي، به سمتي رفت كه ميتوان از عصر قاجار به اين سو آن را منحصر به فرد تلقي نمود.
در اين فرمول جديد دولت پس از توافق با رئيس و اعضاي هياترئيسه و نمايندگان متنفذ مجلس، ضمن دور زدن نمايندگان مردم، به صورت كلي و به دور از بحثهاي كارشناسي و ارزيابيهاي فني، بودجه را به تصويب ميرساند. در اين مدل مجلس به وزرا سهم هر وزارتخانه را ارائه ميدهد. اين روش كه ميتواند شائبه پيشبيني برخي تحولات آتي را به ذهن متبادر سازد، شبيه الگويي است كه ناصرالدينشاه پس از سفر دوم خود به اروپا و در نتيجه اصلاحات ميرزاحسينخان سپهسالار در تشكيل هيات دولت فرمايشي انجام داد.مهمترين اشكال اين روش، حذف نهاد نظارت و وظيفه ذاتي نمايندگي نمايندگان مجلس شوراي اسلامي بر درآمد دولت است. بيش از 85 درصد اقتصاد ايران دولتي است.
در دو سال اخير دولت بيش از 120 ميليارد دلار درآمد نفتي داشته است. اين رقم توان برابري با مجموع درآمدهاي نفتي ايران از زمان كشف نفت تا دوران حاضر را دارد. دولت نهم ضمن آنكه نميخواهد گزارش روشني از چگونگي مصرف اين حجم عظيم درآمدي را به جامعه ارائه دهد، در يك فرافكني آشكار تلاش نموده دولتمردان و نهادهاي حكومتي سابق را در انجام وظايف خود ناتوان جلوه دهد. فارغ از اين رفتار نامطلوب، مجلس به عنوان قوه مقننه وظيفه ذاتي نظارت خود بر چگونگي عملكرد قوه مجريه را از دست ميدهد.
از سوي ديگر بسياري از متفكران بزرگترين مشكل عدم نيل ايران به دموكراسي و استقرار و نهادينه شدن نهادهاي مدني را بزرگ بودن نهاد دولت ميدانند. آنها عدم وابستگي دولت در ايران به درآمدهاي مردمي و فقدان تغذيه از سوي مالياتها و حمايتهاي مردمي را مهمترين مشكل روحي دولتهاي ايران پس از مشروطه در تمركز بر روشهاي اقتدارگرايانه دانستهاند.
دولتها در ايران تنها در پارهاي ايام به تناسب احوالات شخصيه صاحبمنصبان، خود را صاحب اختيار خلايق ميدانستهاند، زيرا خاصيت فرجامين قدرت مسلط و پول فراوان طبايع آدمي را تغيير ميدهد. از ميرزا قائممقام تا ميرزا تقيخان اميركبير، دكتر محمد مصدق و دوران اول انقلاب تا عصر اصلاحات را شايد بتوان تنها گريزگاههاي تنفسي محدود پاسخگويي دولت در شكل عام آن دانست. اين از شوربختي نهاد دموكراسي در ايران است كه دولتها هيچ نيازي به پشتيباني و حمايت مردم ندارند، برعكس اين مردم ايران بودهاند كه همواره چشمشان به دست دولت دوخته شده است.اين تصميم دولت و مجلس براي هر دليلي كه اتخاذ شده باشد، به نظر ميرسد مرگ نهال دموكراسيخواهي حقيقي در ايران را در پي خواهد داشت.
از امروز تنها بايد دعا كرد كه وزرا در تخصيص و مصرف درآمدهاي بيشمار و بيحساب نفتي عقل و دل نگه دارند و از طريق انصاف و عدالت و خردورزي عدول نكنند.
اما ساليان درازي است دنيا ديگر با اميدهاي واهي اداره نميشود. نهادهاي قدرتمند حقوقي و اداري بر درآمدها و مصارف دولتها نظارت ميكنند، آسيبها و اشكالات را انذار ميدهند و لزوما از آنجا كه برآمده از خرد جمعي هستند بهترين روشها و كاركردها را پيشنهاد ميدهند.
حال در مجموع رفتارهاي خرق عادت دولت نهم، گامي به پس مينهيم، هرچند اميدواريم منجر به دوگامي به پيش شود. تنها اميدواريم.
جمهوري اسلامي
روزنامه جمهوري در سرمقاله امروز خود با عنوان وحشت ديكتاتورها آورده است: تندروهاي آمريكا از آنچه اكنون در خاورميانه ميگذرد به شدت عصباني هستند. اين عصبانيت را اخيرا « جان بولتون » نماينده سابق آمريكا در سازمان ملل در گفتگو با خبرنگاران ابراز نموده است.
جان بولتون كه مدتي نيز معاون وزيرخارجه آمريكا بوده و از تندروترين نومحافظه كاران آمريكاست و اكنون نيز در مركز «امريكن اينترپرايز» كه از مراكز مطالعاتي وابسته به محافل تندرو در آمريكاست فعاليت مي كند در گفتگوي خبري دو روز قبل خود اعترافات جالبي دارد كه اوج عصبانيت تندروهاي حاكم بر آمريكا را از آنچه در خاورميانه جريان دارد نشان ميدهد. وي هرچند بيش از كشورهاي ديگر درباره جمهوري اسلامي ايران سخن گفته ولي نتوانسته از اعتراف به شكست همه طرح هاي محافل تندروي آمريكا در خاورميانه خودداري كند. آنچه موجب عصبانيت جان بولتون و همفكرانش شده براساس آنچه در اين اظهارات آمده اين چند محور هستند.
پيشرفت هاي جمهوري اسلامي ايران در فناوري هسته اي و كارساز نبودن قطعنامه هاي شوراي امنيت سازمان ملل عليه ايران كه باني آنها آمريكا بود ولي مشكلي از آمريكا حل نكرده اند.
آنچه در لبنان و در مورد مقاومت مردم و حزب الله در برابر طرفداران آمريكا جريان دارد كه در بيان جان بولتون « يك شكست سخت » دانسته شده بطوري كه او در همين گفتگوي خبري گفته است: «ما در آستانه شكست سخت ديگري در لبنان قرار داريم و اين امر دشواري ها در منطقه را بيشتر مي كند».
درباره عراق هر چند جان بولتون مدعي رسيدن آمريكا به « پيروزي راهبردي » شد ولي همين تعبير نشان دهنده اين واقعيت است كه از نظر وي و ساير تندروهاي آمريكائي آنان به آنچه از لشكركشي به عراق ميخواستند نرسيده اند و اكنون در باتلاق عراق دست و پا مي زنند و درصدد توجيه اين شكست خود با توسل به الفاظ و عبارات اميدوار كننده اما كاملا غيرواقعي و توخالي هستند.
اوضاع متزلزل پرويز مشرف در پاكستان نيز محور ديگر عصبانيت تندروهاي آمريكائي است . جان بولتون خشم خود را درباره اوضاع پاكستان اينگونه بيان كرد كه : « آمريكا بايد از پاكستان و پرويز مشرف رئيس جمهوري اين كشور حمايت كند تا از افتادن زرادخانه هسته اي به دست بنيادگراهاي اسلامي و يا القاعده جلوگيري شود » . وي با اينكه اعتراف مي كند پرويز مشرف يك ديكتاتور است كه با خواست و اراده آمريكا به حاكميت رسيده اما دولتمردان واشنگتن را سرزنش مي كند كه چرا حمايت لازم را از او براي باقي ماندن در حكومت و سركوب كردن مخالفان به عمل نميآورد: «به نظر من آمريكا با كاستن از ميزان حمايت ها از مشرف در بي ثباتي كنوني در پاكستان دست داشته است نه اينكه مشرف يك دمكرات پيرو جفرسون باشد بلكه منافع راهبردي اينست كه اطمينان حاصل گردد تسليحات اتمي از كنترل خارج نمي شود».
بدين ترتيب كاملا روشن است كه تندروهاي حاكم بر آمريكا اوضاع جاري در خاورميانه را بشدت به زيان خود ميدانند بطوري كه از لبنان تاپاكستان همه چيز را خارج از كنترل مي بينند و تلاش مي كنند تقصيرها را به گردن همديگر بياندازند. اكنون كار به جائي رسيده كه بانيان اصلي لشكركشي به عراق و افغانستان و سردمداران خشونت كه با نشستن در صندلي هاي داغ خود در كاخ سفيد فرمان كشتار مردم كشورهاي مختلف خاورميانه را صادر مي كردند حاضرند مهره هاي اصلي خود در همين كشورها را از دست بدهند ولي نمي توانند نگراني خود را از اينكه بنيادگراها قدرت را دردست بگيرند و از سلاح هاي اتمي به عنوان ابزاري براي بازدارندگي وحشيگري هاي تندروهاي حاكم بر آمريكا استفاده كنند پنهان نمايند.
جان بولتون كه اكنون اين چنين وحشت زده و سراسيمه از اوضاع خاورميانه ابراز نگراني مي كند خود از بانيان اصلي لشكركشي به افغانستان و عراق بود و اكنون نيز به هم حزبي هاي خود در كاخ سفيد توصيه مي كند با توسل به نظاميگري و خشونت اقدام به سركوب مردم در لبنان و پاكستان و براندازي نظام جمهوري اسلامي ايران نمايند. او ضمن ابراز نااميدي از كارائي قطعنامه هاي شوراي امنيت سازمان ملل عليه فعاليت هاي هسته اي ايران و حتي بي اثر بودن قطعنامه بعدي نظر خود را در مورد چگونگي برخورد با جمهوري اسلامي ايران اينگونه ابراز مينمايد : « اگر ما خواستار ايران داراي سلاح نيستيم كه نظر من اين است دو گزينه پيش رو داريم نخست تغيير نظام ايران و آخرين راهكار استفاده از گزينه نظامي عليه برنامه هسته اي ايران است » .
اين خشم شامل محمد البرادعي كه گفته در فعاليت هاي اتمي ايران گرايشي به سوي نظامي گري ديده نشده هم مي شود بطوريكه « جان بولتون » در همين اظهارات ميگويد: «رئيس آژانس بين المللي انرژي اتمي گمان مي كند كه يك كاردينال سكولار است و از همه دولت هاي كشورهاي عضو برتر است و اين انحراف اساسي در راه اجراي كارهاي آژانس بين المللي انرژي اتمي است».
اظهارات اين عضو تندروي محفل نومحافظه كاران آمريكا چهره اي از وي و همفكرانش ترسيم مي كند كه از ديكتاتورهاي دوران قرون وسطي در ذهن ها وجود دارد. آنها فكر مي كنند آمريكا فرمانرواي كل جهان است و همه چيز بايد با ميل و اراده دولتمردان آمريكائي منطبق باشد. دموكراسي هر چند بر زبان آنها جاري است اما در مكتب و مرام آنها فقط ابزاري براي گسترش سلطه نامشروع و قالب جديدي براي استعمار و استثمار ملت هاست . آنچه اين روزها در خاورميانه جريان دارد محصول همين ديكتاتوري مدرن است كه سردمداران كاخ سفيد براي ملت هاي اين منطقه طراحي و اجرا كردند و اكنون با مشاهده برباد رفتن همه آرزوهايشان به خشم آمده اند. آنها البرادعي و آژانس راهم فقط به عنوان دست نشاندگاني چشم و گوش بسته و مطيع ميخواهند و به چيزي بيش از اين قبول ندارند. اما مقاومت ملت هاي خاورميانه كه از پيروزي انقلاب اسلامي و تعاليم انقلابي امام خميني الگو گرفته اند به ديكتاتورهاي مدرن فهمانده است كه همه چيز تغيير كرده و از اين پس بايد هوس سلطه گري را كنار گذاشته و تسليم اراده ملت ها باشند.
كيهان
روزنامه كيهان در سرمقاله امروز خود با عنوان +5 چگونه مي انديشد؟ به قلم مهدي محمدي آورده است: وزيران خارجه معمولا صاف و ساده -اگرچه در موارد زيادي بي خاصيت- سخن مي گويند. سرگي لاوروف اما ديروز سادگي را كنار گذاشت و يك جمله رمزي بر زبان آورد: «امريكا تنها مخالف برنامه هسته اي ايران است». آن كلمه اي كه بايد در اين جمله رمز آن را گشود و اگر اين كار انجام شود دقيقا معلوم خواهد شد طرز فكر هر كدام از اعضاي گروه 6 درباره ايران چگونه است و علت بن بست در فرايند تصميم سازي مشترك در اين گروه چيست، اصطلاح «ايران هسته اي» است؛ همان كه لاوروف مي گويد اروپا، روسيه و چين با آن موافقند و امريكا به تنهايي مخالف.
حقيقت اين است كه همه چيز به اختلاف درباره معناي اين اصطلاح و چگونگي برخورد با معاني مختلف آن باز مي گردد. به يك معنا تمامي اعضاي گروه 6 با «ايران هسته اي» مخالفند و آن وقتي است كه ما ايران هسته اي را به معناي «ايران صاحب سلاح هسته اي» بگيريم. هيچكدام از اعضاي گروه 6 علاقه ندارد كشور جديدي به جمع اعضاي باشگاه هسته اي جهان اضافه شود و البته اين چيزي است كه ايران هم مطلقا تمايلي به آن ندارد. با اين وجود حتي در اين باره كه با يك ايران مجهز به سلاح هسته اي (تخيلي كه غربي ها خود براي خود ساخته اند) چگونه بايد برخورد كرد، در ميان اعضاي گروه 6 اتفاق نظري ديده نمي شود. بعضي از آنها معتقدند ايران عاقل تر از آن است كه علاقه اي به استفاده از سلاح هسته اي داشته باشد همچنانكه به جز مورد هيروشيما و ناكازاكي، بعد از جنگ دوم، سلاح هاي هسته اي هرگز در هيچ جنگي از ناحيه هيچ طرفي مورد استفاده قرار نگرفته است. علاوه بر اين، جناح نرم خوتر و واقع گراتر گروه 6 استدلال مي كند اگر اين همه قدرت هسته اي با هزاران كلاهك فوق العاده قدرتمند توانسته اند سال هاي متمادي در كنار هم زندگي كنند و هرگز هيچ يك از آنها ديگري را با سلاح هسته اي تهديد نكرده، چرا نتوان تصور كرد كه با يك ايران داراي سلاح هسته اي هم مي توان به همزيستي مسالمت آميز رسيد؟ اين عده بر اين مبنا تاكيد مي كنند كه حتي بدترين وضعيت ممكن، يعني ساخت سلاح هسته اي توسط ايران، آنقدرها هم كه امريكا وانمود مي كند غير قابل تحمل نيست. در مقابل اين جناح، البته جناح صهيونيستي گروه 6 قرار دارد كه ادعا مي كند به هيچ قيمتي حاضر نيست نه «سلاح هسته اي» و نه «توان هسته اي» را در ايران بپذيرد.
معناي ديگري از «ايران هسته اي» اما هست كه درباره چگونگي برخورد با آن هيچ توافقي ميان اروپا، روسيه و چين از يك طرف و امريكا از طرف ديگر نيست. اين معناي دوم مشخصا اين است كه ايران فناوري صلح آميز هسته اي (در تمامي ابعاد از جمله فناوري غني سازي) در اختيار داشته باشد و در عين حال با اجراي دقيق نظارت هاي آژانس، تضمين هايي براي جامعه بين المللي فراهم شود كه اين فناوري هرگز به جانب سلاح منحرف نخواهدشد. در ابتداي ارجاع پرونده هسته اي ايران به شوراي امنيت و آغاز بازي تحريم ها، همه اعضاي گروه 6 اميدوار -وبلكه مطمئن- بودند كه ايران پس از يكي دو قطعنامه دچار بحران داخلي خواهد شد و ناچار كوتاه خواهدآمد، اما حالا كه معلوم شده اولا ايران خود را قدرتمند مي بيند و قصدي براي سازش ندارد و ثانيا فشارها بسيار ناچيزتر از آن است كه تاثيري بر اراده ايران بگذارد وثالثا فناوري هسته اي بدل به بخشي از غرور ايرانيان شده و در اين شرايط تشديد فشارها صرفا به مستحكم تر شدن عزم ايران منجر خواهد شد، اكثريت اعضاي گروه 6 به اين نتيجه رسيده اند كه هزينه جلوگيري از تسلط ايران به فناوري هسته اي بيشتر از هزينه اي است كه بايد براي عدم انحراف برنامه ايران پرداخت كرد و آدم عاقل طبعا عندالاختيار پرداخت هزينه كمتر را برخواهد گزيد. پيشنهاد ايده تايم اوت به ايران از دل چنين نگاهي بيرون آمده است. مي توان تصور كرد كه غربي ها در واقع در حال گفتن چيزي قريب به اين مضمون به ايران هستند كه فناوري هسته اي در ايران را پذيرفته اند اما براي «حفظ آبرو» به يك تعليق ولو موقت از ناحيه ايران نياز دارند، گرچه ايران دلايلي كاملا موجه در اختيار دارد كه هرگونه درخواست تعليق آغاز يك پروژه فريب ديگر است و تحت هيچ شرايطي به آن تن نخواهد داد.
يكي از مهم ترين استدلال هايي كه موضع طرفداران «ايران با غني سازي و بدون سلاح» را تقويت مي كند اين است كه آنها معتقدند امريكا در اين باره كه برنامه ايران يك «تهديد فوري» است، به دنيا دروغ مي گويد و برنامه ايران مطلقا تهديدي براي ديگران نيست. محمد البرادعي مدير كل آژانس بين المللي انرژي اتمي، طي هفته هاي گذشته لااقل 5 بار بر اين مطلب تاكيد كرده كه حتي برآوردهاي اطلاعاتي خود امريكايي ها نشان مي دهد كه درباره تهديد ناشي از برنامه ايران غلو شده است. روز شنبه روزنامه لوموند فرانسه گزارشي منتشر كرد كه دقيقا اين موضع مدير كل را تاييد مي كرد. لوموند گزارش داد برآورد سازمان اطلاعات ملي امريكا درباره برنامه هسته اي ايران از يك سال پيش آماده انتشار است اما ديك چني و كاخ سفيد به اين دليل كه ارزيابي هاي ارائه شده در اين سند با ادعاهاي آنها درباره شدت تهديد ايران منطبق نيست، همچنان از انتشار آن جلوگيري مي كنند. چنين مستنداتي به وضوح موضع جناح واقع گراي گروه 6 را كه عقيده دارد امريكا در حال سندسازي، غلو وجعل اطلاعات به منظور تحريك جامعه جهاني عليه ايران و همراه كردن آن با تندروي هاي خود است را تقويت مي كند و ضمنا نشان مي دهد كه «ديپلماسي مرد ديوانه» در مقابل ايران حتي صداي اعتراض امن ترين زواياي هيئت حاكمه امريكا يعني جامعه اطلاعاتي را هم درآورده است. در شرايطي كه سازمان سيا هم حاضر نيست زير بار دروغ بافي هاي كاخ سفيد برود، طبيعي است كه به اصطلاح متحدان امريكا يكي يكي پاي خود را از باتلاقي كه ابرقدرت بزرگ خود را به غلطيدن در آن مشتاق نشان مي دهد، بيرون بكشند.
آن تابو كه برنامه غني سازي ايران مطلقا غيرقابل پذيرش است، در اثر ديپلماسي هوشمندانه دولت نهم اكنون فروريخته است. بازآرايي گروه 6 برمبناي اصول سابق ديگر ممكن نيست. تئاتر اتفاق و اجماع را مي توان همچنان ادامه داد اما تبليغات تا ابد نمي تواند جايگزين ديپلماسي باشد و خلل هاي آن را بپوشاند.
همبستگي
روزنامه همبستگي در سرمقاله امروز خود با عنوان شكرستان تجارت به قلم محمد اسماعيل اكبري آورده است: غوغاي واردات بيرويه مـيـلـيــــونــــي شــكـــر بـــه كــشـــور فـــــروكـــــش كــــرده اســــت و در روزهاي آينده هم به فراموشي سـپـرده مـيشود. اين خاصيت مقبول انسان است. اما محافل كـارشـناسي نميتوانند و نبايد از عـوامـل اجـتماعي مؤثر بر توسعه غفلت كنند و هر مـوضـوعـي با تحليل علمي و كارشناسانه بايد در اين محافل زنده بماند تا پايههاي تعالي نلرزد و اداي دين مـتـخـصـصـــان اجــتـمــاعــي بــه مــردم عـمـلـيــاتــي گــردد. برحسب علم و تجربه موضوع ورود شكر به كشور را از ديـدگـاه سـلامـت مـردم تـحـلـيـل مـيكـنـم. كه اعتقاد مديريتهاي اجتماعي امروز اين است كه انسان سالم محور توسعه پايدار است. در اينجا ميبينيد كه تجارت چگونه سينه سلامت را هدف قرار ميدهد و با همه تـوان سـتـونـكهـاي تـوسـعـه را مـيلـرزانـد. در محافل علمي و تخصصي سلامت بينالمللي و ملي به ويژه در 4 اجـلاس سـازمـان جـهـاني بهداشت كه همه وزراي بهداشت كشورهاي جهان همراه با كارشناسان ارشد سـلامـت حـضـور دارنـد و مـبـتـنـي بـر تحقيقات بزرگ اعلام كردند كه حداكثر كالري كه از منبع قند و شكر تأمين ميشود بايد شامل 20 درصد كالري مورد نياز هر فـرد بـاشـد نـه بيشتر از آن. براساس اين ميزان كالري، شكر و قند مورد نياز كشور ما براي جمعيت 70 ميليون نفري به شرح زير است:
اگر ميزان كالري مورد نياز هر فرد را 1500 كيلو كالري بطور متوسط حساب كنيم، از نوزاد يك روزه تا جـوان 20 سـالـه و سـالـمند 80 ساله، حداكثر بايد 300 كالري روزانه از منبع قند و شكر تأمين شود كه براي كـشور معادل 5 هزار تن در روز ميشود. با توجه به اينكه هر گرم شكر 4 كيلوكالري ايجاد ميكند و با در نـظـر گـرفـتـن 10 درصـد پـرت مصرف اين ميزان براي يـكـسـال مـعـادل 2 مـيـليون تن ميشود. يعني كشور ما بـراسـاس اسـتـانـداردهـاي عـلـمـي براي 70 ميليون نفر سالانه 2 ميليون تن شكر احتياج دارد. جالب است كه براساس آمارهاي تجاري نيز سرانه مصرف شكر و قند را در جـهـان بـيـن 15 كيلوگرم تا 30 كيلوگرم محاسبه ميكنند، ميزان مصرف در كشورهاي جنوب شرقي آسـيـا حـداكـثر 15 كيلوگرم سرانه و در آمريكا شمالي حـداكثر 30 كيلوگرم است. اگر ما رقم حداكثري 30 كيلوگرم را نيز انتخاب كنيم، همان 2 ميليون تن شكر نـيـــاز ســـالانـــه كــشـــور مـــيشـــود. يـعـنــي بــا هــر روش مـحـاسـبـهاي نـبـايـد پـيـش از ايـن ميزان شكر در كشور مـصـرف شـود. بـراسـاس دادههاي منتشره، سالانه در كشور يك ميليون تن شكر از نيشكر و 700 هزار تن از چغندر قند توليد ميشود، يعني كسري سال ما معادل 300 هزار تن در سال خواهد بود. بديهي است واردات شكر پيش از اين ميزان قطعاً به توليد داخل لطمه وارد كرده و اين صنعت ضربه خورده را در طول تاريخ به فـلــج دايــم مـبــدل كــرده و نـهــايـتــاً دفــن خــواهــد كــرد. خـوزستان ما كه خوزيا خوانده ميشده، محل توليد شكر (خوز) بوده است و در طول تاريخ كشاورزان اين خـطـه بـه كـشـت شكر مشغول بودهاند. اين كشت در جـنـوب شـرقـي ايـران قـديـم تـا قـندهار امروز نيز ادامه داشـتـه كـه نـام قندهار هم مسمي به همين اسم است. آثاري از توليد شكر در شمال كشور و شمال غرب نيز وجــــــــود داشــــتـــــــه اســـــــت، امـــــــا امـــــــروز بـــــــا وجـــــــود سـرمـايـهگذاريهاي بزرگ هنوز اجازه توليد در حد نياز را به اين مناطق ندادهاند و اگر دلسوزي بعضي از مـسـؤولان بـزرگـوار مـبـنـي بـر خـريـد محصولات آنها نبود، ميبايست همين امسال بساط توليد را جمع كنند و سر را به تيغه تيز گيوتين تجارت شكر بسپارند، اما به مردم چه ميگذرد. با توجه به خريد توليد داخل يعني 7/1 ميليون تن در سال و واردات 3 تا6 ميليون تن شكر مـا در حـال حـاضر حدود 20 برابر (توجه بفرماييد 20 برابر) نياز خود، شكر در انبارها ذخيره كردهايم.
دو اتفاق به اين واقعه متصور است:
1- فكر كنيم سرمايهگذار تجارت شكر از سرمايه خـود در مـيگـذرد و اجـازه مـيدهـد، خـواب سـرمايه اتـفـاق بيافتد و شكر را در طول 20 سال هر سال 300 هـزار تـن روانـه بـازار مـيكـنـد و قـول مـيدهد (يا قول ميدهند) كه ديگر شكر وارد نكند و كشاورزان ما هم قول بدهند، ميزان توليد خود را بالا نبرند. تا اين شكر موجود در طول 20 سال مستهلك شود. البته شركت نـيـشـكـر خـوزسـتـان هم بايد همه سرمايهگذاريهاي خود را جمع كند و توليد را گسترش ندهد و وزارت كـشـاورزي هـم بـايـد كـشـت نـيـشـكـر را در سـاير نقاط كـشـور مـهـار كند. آيا اتفاق جاري جاري ميشود؟ با دوسـتان مقتصد و كشاورز و مدير كه مشورت كردم گفتند، هرگز چنين اتفاقي نميافتد چون با همه اصول سـرمـايـهگـذاري، تـجـارت، تـولـيـد و كـشاورزي مغاير است. پس اتفاق دوم را بايد منتظر باشيم.
2- سـرمـايـهگـذار (آن) و هـمـه دسـتاندركاران مشغول شوند تا نياز جامعه را براي مصرف شكر بالا بـبـرند، آنوقت همه آبها شربت ميشود و همه نانها شـيـريـن و در يـك كـلام زندگي شيرين ميشود، البته براي وارد كننده شكر نه براي مردم.
چه به سر مردم ميآيد: همه دستها فعال ميشوند تا توليد شكر را در كـشـور مهار كنند و سرمايهگذاريهاي اصولي را به سـاخـتـارهـاي تجاري بسپارند شكرهاي انبارها وارد بــازار مــيشــود و ذائـقــههــاي مــردم ايــن سـرزمـيـن را هـمـچـنــان كــه بــوده اسـت بـه شـيـريـنـي بـيـشـتـر عـادت مـيدهـنـد. كـه جـز بـه مـواد شـيـريـن لـب نزنند. شيرها شـيرين ميشوند، ماستها و پنيرها شيرين ميشود طولي نميگذرد كه انواع دوغهاي شيرين هم به بازار ميآيد و ... آن وقت سهم تأمين كالري مردم از قند و شـكـر در طول يكسال تا 80 درصد براي عدهاي بالا مـيرود و ايـن كـالـري چـههـا كه نميكند؛ كودكان و نوجوانان چاق و تپل ميشوند و اين عامل خطر اصلي سلامت ملت همچنان كه در طول سالهاي گذشته رو به فزوني بوده است، عاملي براي ايجاد بيماري و مرگ و مير زودرس خواهد شد. ميانسالان نيز كه از كــودكــي و نــوجــوانــي چــاقـي را بـه ارث بـردهانـد، بـه بـيـمـاريهـاي غـيـرواگـيـر ويـژه خـود مـبـتلا ميشوند، سـرطـانهـا و فـشـار خـون و ديـابـت و غـيـره سـر بـلـنـد ميكند و ما در شاخصهاي ناسلامتي بيماريهاي غيرواگير در جهان مثل زدني ميشويم. سالمندان كه هم اكنون از بيماريهاي قلب و عروق و مرض قند رنــج مــيبــرنــد، بـايـد پـذيـراي درصـد بـالاتـري از ايـن عوارض باشند و هيهات از اين همه تغيير در ساختار بيماري و سلامت كشور، آيا به نظر شما اين مسألهاي نـيـسـت كـه دغـدغـه خـاطر وزارت بهداشت درمان و آمـــوزش پـــزشــكـــي، وزارت كــشـــاورزي، صـنــايــع و بازرگاني باشد. آيا نمايندگان ملت در خانه ملت اين موضوع و موضوعهاي مشابه را آنقدر مهم ميدانند كه روي آن بينديشند و راه حل ارايه دهند يا نه و همه بر اين اعتقادند كه نبايد در كار بزرگان دخالت كنند.
حزبالله
روزنامه حزبالله در سرمقاله امروز خود با عنوان فقط نمايشگاه آورده است: نمايشگاه امسال مطبوعات اين روزها در حال برگزاري است و آنچه كمتر به نمايش درآمده قابليتهاي بالقوه و بالفعل مطبوعات است و نمايشگاه آنچنان كه سالهاي قبل رمق داشت، چشمگير نيست.اگرچه از ديد بدبينانه اين نوع برگزار كردن گردهمايي سالانه خانواده مطبوعات را ميتوان نوعي انتقامگيري محترمانه خاستگاههاي خبر از آينههاي منعكسكننده حقايق جامعه تلقي كرد اما خيال ميكنيم اينطور نيست.نمايشگاه امسال در حال برگزاري است و سه شنبه روز پاياني خود را تجربه خواهد كرد. برگزاري سالانه نمايشگاه هر عيبي كه داشته باشد يك حسن دارد و آن هم درنگ يكباره اصحاب خبر و بازكاوي ابعاد روشن و تاريك يك سال فعاليت خبري خويش است.
آنچه در اين ميان مهمتر به نظر ميرسد تحولاتي است كه با تغيير دولتها در جامعه مطبوعات ايجاد ميشود، تا جايي كه گاه مطبوعات و خبرگزاريها از نقش اصلي و حياتي در اعتلاي كاركرد دولتي محسوب ميشوند و در دولت ديگر نقش عكس را بازي ميكنند. تعامل رسانهها، دولتها درست از وقتي كه پديده دوم خرداد ظهور كرد به بالندگي و رشد خود نزديك شد. اگرچه بهزعم بسياري هنوز پيكره و فرم اصلي جامعه ايراني قدرت و تحمل رشدي اين چنين سريع را نداشت و ظهور يك باره مطبوعاتي كه از دولت پاسخگويي را مطالبه ميكردند نميتوانست نقش سازنده خود را در ارائه كاركردهاي روزنامهنگاري توسعه ايفا كند اما رفتهرفته و با گذار از آن سالها و اصلاح برخي تندرويها مطبوعات فصل ديگري از حيات خود را تجربه ميكنند.مطبوعات ايران بعد از گذار از سالهاي فترت و تكثر سالهاي قبل به نظر ميرسد سالهاي كثرت و ركود كيفيت خود را تجربه ميكنند، آن چيزي كه عدم رغبت شهروندان به رصد نمايندگان خود در رسانهها را باعث شده و اين نقطه درست لحظهاي است كه فقط مطبوعات از آن وحشت كرده و غمگين ميشوند و احتمالا اوضاع در جمع اصحاب قدرت و دولتمردان عكس باشد!
اما تجربههاي تاريخي نشان داده است وجود نشريات بالنده و قدرتمند يكي از فاكتورهاي اصلي توسعهيافتگي است و قدرت ركن چهارم دموكراسي فقط زيادهخواهان و مرزشكنان را ميهراساند. آنچه عامل اصلي كمرونقي نمايشگاه امسال است دو علت بيشتر نيست و فاصله گرفتن مطبوعات از تعقيب و پافشاري بر مطالبات مردمي و تبديل شدن به مراكز درخواستهاي حزبي يكي از دو عامل است.واقعا مطبوعات امروز كشور آن چنان كه بايد نتوانستهاند پيگير مطالبات مشروع شهروندان باشند و اين يك واقعيت تلخ است.روي ديگر سكه و علت ديگر عدم تمايل مسئولان براي بازي درخشان مردان ركن چهارم دموكراسي است و در حالي كه به تعبير برخي اصحاب نظر شخص رئيسجمهور يك «رسانه» محسوب ميشود ودر همين راستا يكي از بينظيرترين تيمهاي تبليغاتي مسئول برنامهريزي روند حركت رئيسجمهور در متن اخبار جاري رسانهها ميشود باب پاسخگويي در ساير ميدانهاي دولتي مسدود ميماند و در اين حالت مطبوعات و اصحاب خبر چارهاي جز پرداختن به نقاط ثبوتي به جاي ترسيم معضلات اثباتي نخواهند داشت.بيرونقي نمايشگاه امسال مطبوعات بيشتر از آنكه براي مطبوعات ناخوشايند باشد زنگ خطري است براي دولتمردان تا كمرونقي اصحاب خبر برايشان خوشايند نيايد و آن را نوعي آزمون در مصاف با خواستههاي شهروندان ندانند.بيرونقي بازار اصحاب خبر ناشي از ضيق شدن دايره نقد و انتقاد است.هر چه هست نمايشگاه امسال به جاي اينكه محل تجمع ايدهها و تلاقي جريانهاي سازنده و خبرآفرين و تحولساز باشد فقط پاتوقي براي ديد و بازديدهاي مرسوم خبرنگاران و برخي مسئولان علاقمند شده است و عجيب است كه عدهاي علت اين اتفاق را از اثرات جدايي نمايشگاه از نمايشگاه كتاب ميپندارند و نه كمرونقي استقبال از نقدو انتقاد!
آنجا كه بزرگان جريان اصولگرايي به دليل رويكرد نقادانهشان بايد به دست بزرگان از كرسيهاي رياست سقوط كنند حال مطبوعات و اصحاب خبر بهتر از اين نخواهد شد! مطبوعات تا زماني رونق خواهند داشت كه بازار نقد گرم باشد و جز اين نيست!
قدس
روزنامه قدس در سرمقاله امروز خود با عنوان «تهران و ايجاد بحران در كاخ سفيد» آورده است: از نكات قابل تامل در تحركات واشنگتن در قبال تهران، اختلافهاي شديدي است كه در ميان سياستمداران آمريكايي و حتي نظاميان اين كشور براي چگونگي تعامل و يا تقابل با ايران به چشم ميخورد. اين چند صدايي در ميان آمريكاييها چنان مشهود است كه خود اعتراف كردهاند تهران موجب اختلاف و شكاف در دستگاههاي تصميمگيري ايالات متحده و سر در گمي آنها شده است.
اختلافهاي هيات حاكمه آمريكا در قبال ايران، در چند محور زير قابل بررسي است:
1_ مهمترين مسئله در مواضع واشنگتن در برابر ايران، موضوع پرونده هستهاي كشورمان است. سران كاخ سفيد كه تلاشهاي فراواني براي عدم دسترسي ايران به دانش هستهاي و الگو شدن آن براي ساير كشورها مبذول داشتهاند، همچنان تاكيد دارند كه بايد در برابر ايران مقاومت كرد و به صورت يكجانبه آن را بازداشت. در نقطه مقابل، بسياري از اعضاي كنگره و مشاوران سياسي تاكيد دارند رويكرد آژانس به همكاري با تهران و تاكيد جهانيان بر صلحآميز بودن فعاليتهاي هستهاي ايران، بيانگر ان است كه آمريكا چارهاي جز پذيرش ايران ندارد. در اين راستا، برخي افراد نظير «كيسينجر» و «ژنرال ابي زيد» از مقامهاي برجسته سياسي و نظامي آمريكا، اعلام كردهاند ميتوان در كنار ايران هستهاي زندگي كرد و بسياري از سياستمداران آمريكايي هم تاكيد ميكنند كه با وجود اجماع جهاني عليه آمريكا، اصرار به مقابله با ايران، هزينههاي واشنگتن را افزايش ميدهد؛ لذا بايد به آرامي با برنامه هستهاي ايران كنار آمد.
2_ محور ديگر چالشهاي داخلي آمريكا، چگونگي استمرار تحريمهاي يك جانبه، خرابكارانه است. برخي افراد تندرو نظير بوش، ديك چني و برخي مسئولان وزارت خارجه و كنگره آمريكا اصرار دارند كه با اعمال تحريمهاي بيشتر، تقويت گروههاي تروريستي مانند منافقين براي ايجاد بحران امنيتي، اختصاص بودجه بيشتر براي جنگ رسانهاي و تبليغاتي و حتي هزينه كردن براي اپوزيسيونهاي خارج از كشور، ميتوان با ايران مقابله كرد.
در نقطه مقابل، ميانهروها و بازيگراني كه بر اساس واقعيتهاي حاكم بر ايران و جهان موضعگيري ميكنند، تاكيد دارند با اين اهرمها نميتوان در برابر ايران قرار گرفت.
آنها اعتراف كردهاند كه قابليتهاي استراتژيك ايران، مانع دوري كشورها از آن ميشود.
3_ در شرايطي كه جهانيان و بسياري از آگاهان سياسي و نظامي نسبت به هرگونه اقدام نظامي عليه ايران هشدار دادهاند، برخي از تندروهاي كاخ سفيد همچنان بر گزينه نظامي تاكيد دارند و حتي در اقدامي عجولانه سپاه پاسداران را در فهرست گروههاي تروريستي قرار دادند تا به نوعي مواضع خود را توجيه كنند. با وجود اين، انتقادهاي شديد نظاميان و سياستمداران به هرگونه تحرك عليه تهران، آنها را نيز به تعديل موضع وادار كرد؛ چنانكه سخنگوي كاخ سفيد، اظهارات بوش مبني بر آغاز جنگ سوم جهاني را خيالپردازي و كنگره هم آن را مردود دانست.
4_ آمريكا كه زماني ايران را عامل بحران در عراق و افغانستان ميدانست و هنوز هم گاهي به جوسازي در اين زمينه ميپردازد، اكنون تحت فشارهاي محالف سياسي و نظامي، وادار به پذيرش نقش مثبت تهران شده است. رويكرد گفت و گو با تهران در امور عراق و لزوم بازيگري ايران در حل بحرانهاي خاورميانه، اعترافي بر اهميت و اقتدار منطقهاي ايران در محوريت مثبت است.
در چنين شرايطي، جمهوري اسلامي ايران با حضور فعال در معادلات جهاني و نيز مقاله موثر با جنگ رسانهاي آمريكا كه تلاش دارد چهرهاي منفي از ايران به نمايش گذارد، ميتواند به تشديد اختلافهاي داخلي در ايالات متحده دامن بزند تا در سايه آن، ضمن مقابله با رفتارهاي مشابه آمريكا، به اهداف خود دست يابد. اين امر ميتواند ارتقاي جايگاه جهاني ايران را به عنوان الگو مقابله با استكبار به همراه داشته باشد؛ كه البته اجماعي جهاني در حمايت از ايران و مقابله با واشنگتن را در پي خواهد داشت.
صداي عدالت
روزنامه صداي عدالت در سرمقاله امروز خود با عنوان « چه كسي برنامه پنجم را مينويسد؟» آورده است: با وجود آنكه رئيس جمهوري يك ماه پيش گروهي از افراد نزديك به خود را مامور تدوين برنامه پنجم و سياستهاي كلي آن كرده بود، برخي رسانهها از بحث و بررسي همزمان در اين باره در « مجتمع تشخيص مصلحت نظام» خبر دادهاند و اعضاي ارشد اين مجمع نيز موضوع را تاييد كرده اند. در صورتي كه مجمع در اين بررسي جدي باشد و كار كميته منصوب احمدي نژاد با مجمع تشخيص مصلحت به رياست هاشمي رفسنجاني خواهد بود و جبهه بندي بين ياران هاشمي و احمدي نژاد را به عصه اجرايي، فراتر از مجادلات سياسي و رسانهاي خواهد كشاند.
هر چند در دو سال گذشته هاشمي رفسنجاني بارها از دولت احمدينژاد و سياستها و برنامههاي آن انتقاد كرده است، اما به ندرت توانسته مجمع تحتنظر خود را به اين حوزه وارد كند. محدوديتهاي قانوني از يك سو و حضور نسبتا پررنگ اعضاي حامي احمدينژاد در اين مجمع باعث شده تا منتقدان احمدينژاد در اين مجمع نتوانند ديدگاههاي خود را به موضعگيريها و احيانا تصميمگيريهاي اين نهاد تسري دهند. در سمت مقابل، احمدينژاد و حاميان او نيز با انتقادهاي شديد از مركز تحقيقات استراتژيك مجمع تشخيصكه رياست آن را حسن روحاني از نزديكان هاشمي برعهده دارد و نيز بازداشت كوتاه از جنجالي يكي از معاونان اين مركز تلاش كردهاند به مخالفتهاي رئيس مجمع تشخص مصلحت پاسخ دهند.
اكنون مجمع تشخيص مصحلت نظام در خصوص لايحه اجرايي سياستهاي كلي اصل 44 قانون اساسي به موازات شوراي نگهبان وارد عمل شده و ايراداتي را از حيث انطابق با سياستهاي كلي بر اين لايحه گرفته است. اظهارات روز شنبه سخنگوي شوراي نگهبان در اين باره و تاييد اين موضوع كه شوراي نگهبان 28 ايراد و مجمع تشخيص مصحلت 8 نظر در اين باره داشتهاند، نشانه ورود اين مجمع به فصل جديدي در مناسبات بين قواست كه در صورت تداوم، ميتواند دولت احمدينژاد را پس از اين با چالش هاي جدي مواجه كند.
از سويي پيش از اين و در زمان حضور سازمان مديريت و برنامهريزي نيز اين سازمان پيش نويس اهداف و سياستهاي كلي برنامه توسعه را براي رهبري ارسال ميكرد و با توجه به اصلاحات مورد نظر رهبري ، وارد مرحله بعدي تدوين برنامه ميشد؛ روندي كه در مسير تدوين برنامه چهارم در دولت خاتمي طي شد. اكنون با انحلال اين سازمان، احمدينژاد يك شوراي مورد تعيين خود را مامور نگارش اين سياستها براي ارائه به رهبر كرده است، در حالي كه مجمع تشخيص نيز همين موضوع را در دستور قرار داده است. چنين تداخل آشكاري ميتواند به يك رويارويي سياسي جدي منجر شود كه بعيد است بروز رسانهاي آن تا زمان ارائه هر دو پيش نويس به رهبري طول بكشد. به نظر ميرسد اين جديترين فرصت منتقدان سياستهاي احمدينژاد براي به چالش كشيدن برخي اقدامات وي همچون انحلال ناگهاني سازمان مديريت و برنامهريزي، عدم پايبندي به چشمانداز بيست ساله كشور و برنامه چهارم توسعه و نيز پيگيري اهداف آرماني و غير واقعي در حوزه اقتصادي باشد؛ چالشي كه در صورت تحقق، مهمترين فصل رويارويي حاميان هاشمي و احمدينژاد پس از سه انتخابات رياست جمهوري، مجلس خبرگان و رياست اين مجلس خواهد بود.
سياست روز
روزنامه سياست روز در سرمقاله امروز خود با عنوان ورزش اسير سياست بازي به قلم محسن مقصودي آورده است: حاشيه هاي فراوان موضوع انتخابات فدراسيون فوتبال و حضور آقاي علي آبادي در جمع كانديداهاي رياست فدراسيون در كنار ساير ماجراهاي دو سال اخير ورزش بهانهاي شد تا با ديدي وسيعتر به بررسي نقش مردان سياسي در عرصه ورزش و تعامل اين دو عرصه با هم بپردازيم. متأسفانه در سال هاي اخير رسم شده است كه از يك سو ورزشكاران مشهور و محبوب دل از دنياي قهرماني و ورزش بكنند و در پي كسب قدرت و مناصب سياسي و مديريتي باشند و از سوي ديگر مديران ذينفوذ و صاحب قدرت در پي كسب شهرت و محبوبيت در صدد نفوذ در عرصه ورزش و مديريت ورزشهاي پرطرفدار و باشگاه هاي محبوب برآيند!!
نقل مكان ورزشكاران به مناصب مهم مديريتي در مجلس و شوراي شهر و.... و اقبال مردم به آنان در انتخاباتهاي گوناگون آنچنان سياسيون را متحير و منفعل ساخته است كه در هر انتخابات هر يك از جناحهاي سياسي در كمين ورزشكاران مشهور مي نشينند تا در صورت رغبت آنها به نفوذ در قدرت سياسي آنها را در ليست خود جاي دهند تا پيروزي قطعي ورزشكاران به نام آن حزب نوشته شود.
اما آنچه در اين يادداشت به آن خواهيم پرداخت اشتياق فراوان مديران سياسي ذينفوذ در دولت و مجلس و.... به وارد شدن در عرصه ورزش و احتمالا كسب شهرت است. اين اتفاق كه در دولتهاي قبلي نيز مسبوق به سابقه است متأسفانه در دولت نهم شدت بيشتري يافت.
فدراسيون فوتبال انتخابات يا انتصابات؟!
اما از همه اينها مهمتر موضوع مديريت فدراسيون فوتبال از جمله تعليق اين فدراسيون از سوي فيفا تشكيل كميته انتقالي، اساسنامه جديد وسرانجام انتخابات فدراسيون است كه نشان مي دهد نقش سياست بازي و نفوذ چهره هاي سياسي در اين خصوص در دو سال گذشته بيشترين ضربه را به فوتبال كشور وارد ساخته است تا آنجا كه در اين دو سال عملا فدراسيون فوتبال بدون رئيس بود و متأسفانه بي تدبيري برخي سبب شد كه اختيار فوتبال ايران به دست بيگانگان بيفتد و عوامل خارجي براي ورزش ما تصميم گيري كنند.
متأسفانه سرانجام كسب رياست اين فدراسيون به يك رقابت كاملا سياسي در ميان اصولگرايان تبديل شد تا آنجا كه رئيس سازمان تربيت بدني و معاون رئيس جمهور خود شخصا با حفظ سمت كانديداي رياست فدراسيون مي شود اقداماتي كه ناظران منصف را به شگفتي واداشته به طوري كه اين همه شگفتي براي خدمت بيشتر به مردم در مديران سياسي دولت نهم در ذهن مردم قابل هضم نيست!!
مديران سياسي كه در اين سالها به عرصه ورزش راه يافته اند خود مي دانند كه تنها از نفوذ سياسي خود بهره جسته اند و در صورتي كه منصب سياسي نداشتند شايستگي شخصي آنها براي اين مناصب ورزشي محل ترديد جدي بود.
جالب آنجاست كه فيفا به منظور حذف دخالت دولت در فوتبال ما را تعليق مي كند و اساسنامه فوتبال به همين منظور يعني كاهش تصدي گري دولت و در راستاي اصل 44 اصلاح مي شود اما ظاهرا خصوصي سازي در فوتبال هم به مانند بسياري از خصوصي سازي هاي سالهاي گذشته به دولتي تر شدن فوتبال مي انجامد و سازمان تربيت بدني با استفاده از خلأهاي قانوني در راستاي اجراي اصل 44 فدراسيون فوتبال را در بست دولتي مي كند تا شايد شرايط را براي خصوصي شدن فوتبال فراهم كند به راستي قضاوت مردم در خصوصي اين همه سياست بازي در ورزش چيست؟
اما از آنجايي كه باتوجه به شرايط پيش رو و اولتيماتوم زماني فيفا براي انتخابات فوتبال رياست آقاي علي آبادي بر فدراسيون فوتبال تنها گزينه موجود خواهد بود از رياست محترم جمهور انتظار مي رود ضمن اصلاح رويكرد مديريت ورزش كشور نسبت به تغيير رياست سازمان تربيت بدني اقدام نمايند تا لااقل كليت ورزش كشور، نسبت به تغيير رياست سازمان تربيت بدني اقدام نمايند تا لااقل كليت ورزش و دولت محترم قرباني فوتبال نگردد و آقاي علي آبادي هم با فراغ بال بيشتري به فوتبال بپردازند.
مردمسالاري
روزنامه مردمسالاري در سرمقاله امروز خود با عنوان «چشمانداز كنفرانس پاييزي صلح خاورميانه در جا زدن آمريكا» به قلم نادعلي باي آورده است: كاندوليزا رايس وزير خارجه ايالات متحده پس از شركت در كنفرانس استانبول براي ايجاد ثبات در عراق (دوم و سوم نوامبر)، در چهارم نوامبر 2007 به خاورميانه سفر كرد و با مقامات اسرائيلي و فلسطيني در مورد كنفرانس بينالمللي صلح خاورميانه گفتوگو كرد. اين كنفرانس قرار است در آناپوليس ايالت مريلند، در اواسط ماه نوامبر برگزار شود.
برگزاري موفقيت آميز چنين كنفرانس منوط به اقدامات تعيين كننده آمريكا و اسرائيل است رايس، وزير امور خارجه آمريكا از ديدار خود با ايهود اولمرت نخست وزير اسرائيل و گفتوگو درباره روند آمادگي براي كنفرانس صلح به نتيجه اميدوار كنندهاي دست نيافت.
كاندوليزا رايس، در اين سفر كوشيد تا هم اسرائيليها و هم فلسطينيها را بر پايه اصول معيني به اشتراك نظر برساند.
محمود عباس در نشست خبري مشترك با رايس تاكيد كرد همه مسايل از ضرورت توقف ترورها، توقف شهركسازي، برداشتن پستهاي بازرسي، بازگشايي موسسات حكومت خودگران در بيتالمقدس براساس طرح صلح نشست سران عرب در بيرون و قطعنامههاي شوراي امنيت مطرح خواهد شد و براساس آن در مورد تشكيل كشور مستقل فلسطين در كنار اسرائيل بحث و بررسي خواهد شد.
محمود عباس به رايس در مورد ضرورت تعهد اسرائيل به توقف انواع تجاوزها و تامين نيازهاي انساني مردم غزه مانند آب، برق، دارو و گشايش گذرگاهاي غزه تاكيد كرد. اينكه محمود عباس، رئيس تشكيلات خودگردان فلسطين انتظار دارد كه در مسائل لاينحل متعدد شفافيت ايجاد شود؛ از جمله در مورد موقعيت بيتالمقدس، مساله آوارگان فلسطيني، تعيين مرزهاي ميان دو دولت و نيز مساله شهركهاي يهودينشين در مناطق اشغالي.
در يك ديدار در 30 اكتبر اورهم ديچتر وزير امنيت عمومي اسرائيل اطلاعات به روز شده در اين مورد كه بر تداوم فشار بر نوار غزه تاكيد داشت را به رايس ارائه كرد. بنابر اين غريزه رايس به او حكم ميكند به جاي فشار بر اسرائيل براي كاهش كنترلهاي امنيتي، به دنبال دريافت ضمانت فلسطينيان در مورد عدم خشونت باشد. در سخنراني 4 نوامبر در مركز سابان، يك اجتماع مهم سياستگذاران ارشد ايالت متحده و اسرائيل، در بيتالمقدس رايس بر اين نكته تاكيد ورزيد. بنابراين اين توقعات از اين ديدار در آناپوليس - چنانچه صورت پذيرد - همچنان در حال پايين آمدن است. بحاي پرداختن به ماهيت موضوع - اورشليم، آوارگان و مرزهاي مشترك - اين كنفرانس صرف ترتيب دادن توافق بر سر جدول زمانبندي شده كاري براي ديدار بعدي در سال 2008 خواهد شد. پس در نتيجه تلاشها براي فرايند و كنفرانس به اصطلاح صلح خاورميانه، به نوعي درجا زدن آمريكا و اسرائيل ميباشد.