صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۲۹۳۵۹
تاریخ انتشار: ۱۲:۴۳ - ۲۸ آبان ۱۳۸۶ - 19 November 2007

پرحرفى در چهار موقعيت

گفت وگو با ژيلا صادقى مجرى برنامه خانه مهر

 

ژيلا صادقى، فرقى نمى كند اين طرف دوربين باشد يا آن طرف، شيرين حرف مى زند. خودش به پرحرفى و البته به شاد بودنش اعتراف مى كند و مى گويد دوست دارد اين شادى و نشاط را به ديگران هم منتقل كند. او از طريق برنامه «خانه مهر» ميهمان آشناى هر روز خانه هاى ايرانى است. شنيده ايم قرار است در برنامه جديدى كه فعلاً «سايه بان» نام دارد هم مجرى باشد. خيلى ها اجرايش را دوست دارند و به شنيدن صدايش خو گرفته اند. نمى گويد كه دنياى بازيگرى را دوست ندارد اما مى گويد كه فعلاً مجرى بودن را ترجيح مى دهد. او مى تواند همزمان هم به حرف هايى كه توى گوشى اش زده مى شود گوش كند و هم حرف هاى خودش را ادامه دهد.سؤالات ما درباره چگونگى ارائه اين اجرا و برنامه هاى آينده او و به طور كلى دنياى مجريان، موجب شد سراغش برويم و پاسخ اين همه را از او بگيريم.
 

اين را خيلى ها به من مى گويند. تاحدى اين حرف را قبول دارم و تا حدى هم قبول ندارم. خداوند اين لطف را به من كرده كه حتى اگر ۱۰ بار هم وسط حرف من بپرند، اين حضور ذهن را داشته باشم كه بدانم قبلاً چه گفته ام و چه نگفته ام. چون قبل از اين كه جلوى دوربين بروم، ذهنم را از هر چيزى غير از برنامه اى كه بايد اجرا كنم، آزاد مى كنم. مثلاً وقتى كه خانه مهر را اجرا مى كنم، فقط خانه مهر را مى بينم و هيچ چيز ديگرى را نمى بينم. بارها پيش آمده كه تهيه كننده توى گوشم تذكراتى داده و من همچنان به حرفم ادامه داده ام.

در خانه مهر جايى براى بحث هاى چالشى نيست. در روزهاى اول خانه مهر احساس مى كردم مثلاً مسأله اى كه كسى از ديدگاه روان شناسى در زمينه تربيت كودك مطرح مى كند با آنچه كه من به عنوان يك مادر در محيط اجتماع و در زندگى روزمره مردم مى بينم، تفاوت دارد. به همين علت با آنها بحث مى كردم و دلايل خودم را مى آوردم، ولى بعد ديدم كه بيننده، اذيت شده. چون بينندگان برنامه، اين تصور را دارند كه آراى كسى كه به عنوان كارشناس به يك برنامه تلويزيونى مى آيد و بحثى را مطرح مى كند، قابل نقد نيست و هيچ اشكالى نمى شود به حرف هايش گرفت. بعد به من از طرف بينندگان تذكر دادند كه وسط حرف كارشناس نپرم و چيزى نپرسم و من براى مدتى طولانى اين كار را كردم و بعد سيل پيام ها آمد كه فلانى! ما خيلى سؤال داريم. چرا از طرف ما اين سؤالات را نمى پرسى من چندين بار مجبور شدم گوشى را از گوشم بيرون بياورم، چون واقعاً مى خواستم به نيابت از كسانى كه آنجا حضور نداشتند، سؤال كنم، ولى گاهى مى بينم كه كارشناس دارد درست مى گويد و بحث را خوب اداره مى كند و براى اين كه رشته كلامش قطع نشود، سؤال نمى پرسم، گاهى هم اتاق فرمان اين اجازه را به من نمى دهد. خيلى از ماها هم پيرو حداقل و حداكثر هستيم. خيلى ها مى گويند بگذاريد فقط كارشناسان حرف بزنند. ايده آل براى من موقعى است كه كارشناس حضور ندارد و پلاتو دست خودم است و مى توانم همه حرف هايم را بزنم كه البته متهم به پرحرفى مى شوم.

در چند مورد. يكى موقعى كه احساس مى كنم لازم است حرف بزنم. دوم زمانى است كه تهيه كننده مى گويد زمان زياد داريم و آن را به شكلى پركن .گاهى اوقات هم مربى برنامه فقط مى تواند كارش را انجام بدهد و مثلاً غذايى را بپزد و حرفى ندارد كه بزند و بيننده، حوصله اش سرمى رود و من به جاى او حرف مى زنم.

ابداً. مورد چهارم پرحرفى هم وقتى است كه ميهمان برنامه براساس رابطه و فقط به شكل تشريفاتى به برنامه آمده، از ضوابط اطلاعى ندارد و حرف بخصوصى هم ندارد و من زمان را از او مى گيرم و پرگويى مى كنم تا يك ساعت و نيم برنامه پر شود.

فردى كه مى گويند در اين كار تخصص هم دارد، مى گويد كه طبق آمار جهانى اگر برنامه اى بتواند ۳۰ درصد مخاطبان را جذب كند، برنامه موفقى است، در حالى كه به من آمار داده اند كه خانه مهر توانسته ۸۰ درصد مخاطبان را جذب كند.

از همه اقشار. حتى من با پزشكانى برخورده كرده ام كه از برنامه راضى بوده اند. اما در ميان همه مخاطبان، يك فصل مشترك وجود داشته و آن هم اين كه نوع اجراى من، شادى و طراوت و تازگى را به بيننده منتقل مى كند، حتى اگر فقط پنج دقيقه از برنامه را ديده باشد.

استادى داشتم كه مى گفت فقط احمق ها هستند كه مى گويند صددرصد، چون همه چيز نسبى است، ولى من كلاً آدم شادى هستم. شما مرا متهم كرديد به زياد حرف زدن، در خانواده مرا متهم مى كنند به زياد خنديدن و زياد شاد بودن.

من در تمام مصاحبه هايم گفته ام اميدوارم اين جسارت را داشته باشم كه اگر روزى نتوانم اجراى موفقى داشته باشم، پرچم سفيد را به نشانه تسليم بلند كنم و بگويم كه تا اينجا مى توانستم و بقيه راه را بايد سايرين بروند.

زمانى كه احساس كنم كه ديگر حرفى براى گفتن ندارم. مثلاً شايد احساس مى كردم كه برنامه هر روزه و طولانى خانه مهر هرچه را كه بوده از من گرفته، ولى ما از اول آذر برنامه «سايه بان» را با سبك و شيوه جديد شروع مى كنيم و حس مى كنم هنوز هم جا دارد و مى توانم سبك ارائه بدهم.

اساساً خانه مهر تعطيل مى شود. اسم برنامه جديد فعلاً «سايه بان» است، شايد بعد اسمش تغيير كند.

قرار نيست ژيلا صادقى در زندگى اش تغيير كند، قرار نيست امروز يك جور باشد فردا يك جور ديگر.


 
در كار سايه بان به خاطر نوع طرحى كه تهيه كننده داده و نوع آيتم بندى ها، سبك كار متفاوت خواهد بود. در خانه مهر ما هيچ چيز نداشتيم. يك گزارش ساده داشتيم و دو تا وله كه يك سال و نيم است كه دارد تكرار مى شود. بخش اعظم بار سنگين خانه مهر روى دوش من بود.

فوق العاده متنوع است و بيننده فرصت پيدا نمى كند از پاى تلويزيون بلند شود و من هم فرصت نمى كنم زياد حرف بزنم.


 
شايد!

عصبانى نبودم كه به من نقش نمى دادند. عصبانى بودم از سينما و گفتم كه برخى بازيگران ما در امر بازيگرى در سينما در كارشان تخصص ندارند و درباره برخى از آنها ويژگى هاى ظاهرى موجب شده كه بازيگر شوند. از اين كه به من نقش ندادند، گاهى خدا را هزار بار شكر مى كنم.

چون كار بازيگرى خيلى سخت است و ديگر اين كه مى بينم هيچ چارچوب و قاعده اى ندارد. در اجرا، دست كم تكليف آدم روشن است و مى داند كه موظف است روزى يكى ـ دو ساعت مطالعه كند. اگر قرار است با يك پزشك درباره موضوعى حرفى بزنى، چاره اى ندارى جز اين كه قبلاً بروى و درباره آن موضوع مطالعه كنى و همين طور موضوعات ديگر. مى دانى كه بايد ورزش كنى، چون در خانه مهر، در سرما و گرما، بايد بتوانى فعال باشى و بنشينى و بلند شوى و حركت كنى و تاب بياورى. مى دانى كه بايد در كنار يك مربى آشپزى بايستى و به او كمك كنى كه كارش را بهتر انجام بدهد و حرفش را بهتر بزند. مى دانى بايد خودت هم هنرمند باشى و بتوانى از ساده ترين چيزهايى كه در خانه دارى، چيزى درست كنى.

خير، اين را نگفتم. منظورم اين بود كه دارم در اجرا اين چيزها را ياد مى گيرم، اما در بازيگرى اين طور نيست.


 
اگر بگويم نه، دلم نمى خواست، دروغ گفته ام، چون شروع كار من در تلويزيون و ارتباط برقرار كردن با ديگران از طريق امواج، راه پيدا كردن به دنياى بازيگرى بود و به شكلى كاملاً تصادفى به دنياى گويندگى و گفتن نريشن (Narration) راه پيدا كردم.

استارت اوليه را آقاى بيوك ميرزايى زدند. در مراسمى وقتى صداى مرا شنيدند.
 

خير، دور هم بوديم و حرف مى زديم.


 
سال ۷۰ يا ۷۱ بود. من آن موقع معلم بودم. ايشان به من پيشنهاد دادند كه كار گويندگى در راديو يا دوبلاژ را شروع كنم. چون خودم بيشتر دوست داشتم بازيگر شوم و احساس مى كردم شايد اين كار باعث شود كه زودتر بتوانم به كارگردان ها و كسانى كه در اين زمينه فعاليت مى كنند، دست پيدا كنم، به اجرا روى آوردم.


 
يكى دو تا كار انجام دادم و به همين اعتقادى كه الآن رسيده ام، رسيدم و آن هم اين كه در بازيگرى قبل از آن كه ضابطه و استعداد شرط باشد، گاه رابطه تعيين كننده است. تا اين كه در سريال روزهاى زندگى آقاى مجيد مظفرى، كه بسيار مديون و ممنون ايشان هستم، موقعى كه براساس نقشم پشت تريبون قرار گرفتم و ۴۰-۳۰ نفرى را كه به عنوان شنونده در سالن نشسته بودند، اداره كردم، ايشان نگاهى به من كردند و گفتند «تو چرا مجرى نمى شوى » و خود ايشان زحمت كشيدند و مرا معرفى كردند. ابتدا در شبكه چهار برنامه جهان در مطبوعات را داشتم كه يك سال طول كشيد و كارهاى علمى، فرهنگى، تاريخ و معارف را گويندگى كردم و بعد به دنياى كودك و نوجوان راه پيدا كردم كه فكر نمى كردم موفق بشوم، ولى منجر شد به سبك خاصى در برنامه «بيدار شو، آفتاب شد» كه باعث شد گويندگان زن بتوانند جلوى دوربين دست هايشان را حركت دهند. بعضى ها دارند تقليد مى كنند و كارشان اصالتى ندارد. بعد شبكه ۳ مرا دعوت كرد براى برنامه «با تو» كه توانستم بعد از ۱۳ سال زحمت، بالاخره تنديسى را براى اجراى اين برنامه بگيرم.


 
يك برنامه سياسى به نام كاپيتولاسيون در شبكه چهار. تهيه كننده آن آقاى پيامى بود.

سال ۷۷.


 
همان روزى كه اين برنامه را اجرا كردم، همه به من اين نويد را دادند كه بزودى مجرى خوبى خواهى شد. بيشتر از اين كه تصويرم مهم باشد، صدايم براى تهيه كننده اهميت داشت، چون مى گفتند صدايت براى كار سياسى مناسب است، چون اقتدار خاصى دارد.

زمانى كه احساس كنم ديگر نمى توانم مجرى خوبى باشم. مطمئن باشيد جسارتش را دارم كه كنار بكشم و راه را براى كسانى كه مى توانند اجراى خوبى داشته باشند، باز كنم.


 
اگر شما توانستيد فردا كه هيچ، يك ساعت ديگرتان را پيش بينى كنيد، من هم مى توانم اين سؤال شما را جواب بدهم. مثلاً من چه مى دانستم كه ۲ ماه چشم هايم مشكل پيدا مى كنند و نمى توانم جلوى دوربين بروم.

زمانى كه احساس كنم از اين مرحله نمى توانم جلوتر بروم و ديگر استعداد و مغزم نمى كشد و حرفى براى گفتن ندارم.


 
يكى ـ دو ساعت.


 
به شكل مطلق نه، بيشتر روى حدس. چون در همه زمينه ها مطالعه مى كنم، خيلى به من كمك مى كند. حالا ديگر موضوع هاى خانه مهر دستم آمده و مى دانم حول چه محورهايى هستند. گاهى اوقات مطالعه عنوان روزنامه ها در كنار كيوسك روزنامه فروشى كافى است، اما گاهى بايد روى موضوع خاصى زوم كرد.

اين نظر شماست. اين طور نيست.

كتاب هاى روان شناسى را خيلى دوست دارم.


 
گرافيك. تاريخ را هم خيلى دوست دارم، اعم از ايران يا دنيا. الآن دارم تاريخ روسيه را مى خوانم. سياست را اصلاً دوست ندارم و دنبالش هم نبوده ام. در برنامه جهان در مطبوعات، خيلى از كارشناسان تصور مى كردند رشته من علوم سياسى است، ولى من اصلاً آگاهى و استعداد سياسى ندارم.


 
آرزوهاى من يكى دو تا نيست. نخستين آرزويم خوشبختى خانواده ام است.

الآن اين امكان را دارم، ولى تجربه به من ياد داده كه زياده خواهى كار خوبى نيست. وقتى مى بينم كه در اجرا موفق هستم، چشم به سهم ديگرى ندارم. خيلى از كارگردان ها معتقدند كسى كه مى تواند يك ساعت و نيم آنتن زنده را بچرخاند، توان بازيگرى را هم دارد.


 
بخشى را بله، بخشى را نه، ولى از تصور اين كه الآن كه در زمينه بازيگرى شهرتى پيدا كرده ام، قرار است اين شهرت، در خدمت گيشه قرار بگيرد خوشم نمى آيد. اما در كنار كار اجرا جا دارد كه اعتراض بكنم به كسانى كه صرفاً به علت شهرت يك بازيگر، او را با دستمزد بسيار بالايى براى اجراى يك برنامه مى آورند و او هم از پس كار برنمى آيد. مقصر آن بازيگر نيست، مقصر كسانى هستند كه تصور مى كنند اگر يك چهره سينمايى را براى اجرا بياورند، برنامه محشرى از كار درمى آيد، بدون توجه به اين كه «هركسى را بهر كارى ساخته اند.»

بله، مى خواهم همين را دنبال كنم.

يك وقت هايى محبت زيادشان آدم را اذيت مى كند، يك وقت هايى هم من جنبه اش را ندارم. يك وقت هايى هم محبت ها تبديل به مزاحمت مى شود.

منبع: ایران

 

ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
۰۸:۵۸ - ۱۳۸۶/۰۸/۲۹
خانم صادقي اميدوارم هميشه موفق باشيد قدر پدرومادرتان را بدانيدوبه تمام آرزوهاي تان برسيد .قربان شما عليرضا تيموري خورموج بوشهر
تعداد کاراکترهای مجاز:1200