صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۳۳۴۳۶
تاریخ انتشار: ۰۹:۵۶ - ۲۳ دی ۱۳۸۶ - 13 January 2008

گزيده سرمقاله‌هاي روزنامه‌هاي صبح امروز

روزنامه‌هاي صبح امروز كشور در سرمقاله‌هاي خود به مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه گزيده برخي از آنها در ذيل مي‌آيد.

قدس

«نه» مشرف به آمريكا عنوان سرمقاله امروز قدس به قلم «نوذر شفيعي» است كه در آن آمده است: پس از آنكه بعضي از مقامهاي سياسي و نظامي آمريكا از ضرورت مداخله نظامي آمريكا و يا نيروهاي ائتلاف مبارزه با تروريسم مستقر در افغانستان در منطقه قبايلي پاكستان سخن به ميان آوردند، پرويز مشرف رئيس جمهور پاكستان به شدت واكنش نشان داد و آن را مغاير با حاكميت ملي اين كشور برشمرد.به نظر مي رسد آمريكايي ها تصور مي كردند با توجه به عوامل ذيل، شرايط براي مداخله نظامي در پاكستان فراهم است و احتمالاً ژنرال مشرف نيز با درخواست آنها موافقت خواهد كرد:

1- افكار عمومي پاكستان كه در نتيجه ترور بوتو جريحه دار شده است، آمادگي آن را دارد تا آمريكا عليه طالبان محلي و القاعده اقدام نظامي انجام دهد.

2- با توجه به اينكه ژنرال مشرف طالبان محلي و القاعده را به دخالت در ترور بوتو متهم كرده است، احتمالاً بي ميل نيست نيروهاي آمريكايي در كنار نيروهاي پاكستاني عليه طالبان محلي و القاعده وارد عمل شوند.

3- با توجه به اينكه ژنرال مشرف تا حدودي به كوتاهي و قصور در حفاظت از جان بوتو متهم شده است، احتمالاً در شرايطي نيست كه با تهاجم آمريكا عليه القاعده و طالبان محلي مخالفت كند، زيرا در غير اين صورت مشرف به حمايت از القاعده و طالبان متهم مي شود.

4- با توجه به اينكه پاكستان سالانه 300 ميليون دلار كمك بلاعوض از آمريكا دريافت مي كند و واشنگتن پرداخت اين مبلغ را منوط به مقابله مشرف با تروريسم كرده است، احتمالاً مشرف تحت فشارهاي مالي آمريكا به مداخله نظامي واشنگتن تن مي دهد.

5- با توجه به اينكه ژنرال مشرف در استراتژي نظامي - امنيتي آمريكايي ها جايگاه ويژه اي دارد و آمريكايي ها از تداوم حكومت او با وجود نظامي بودن حمايت كرده اند، احتمالاً وي از مداخله نظامي آمريكا در منطقه قبايلي استقبال خواهد كرد.

6- و...

موارد فوق و احتمالاً دهها متغير ديگر، واشنگتن را بر آن داشت تا درخواست مداخله نظامي در منطقه قبايلي پاكستان عليه راديكالها را مطرح كند. پاسخ ژنرال مشرف براي آمريكايي ها غيرمنتظره بود. عواملي كه مي تواند در پاسخ منفي مشرف مؤثر بوده باشد، عبارتند از:

1- راديكالها خشمگين مي شوند و جنگ داخلي گريبانگير پاكستان خواهد شد.

2- تماميت ارضي و حاكميت ملي پاكستان نقض خواهد شد و منزلت مشرف در افكار عمومي پاكستان تنزل خواهد كرد.

3- افكار عمومي پاكستان عليه مشرف تحريك و به او برچسب «آمريكايي بودن» زده خواهد شد و در اين مسير ممكن است قرباني تروريستها شود.

4- در درون ارتش شكاف ايجاد خواهد شد، زيرا ورود آمريكا نه تنها ناقض حاكميت ملي و مداخله در امور داخلي پاكستان خواهد بود، بلكه از ناتواني ارتش پاكستان در مبارزه با تروريسم حكايت خواهد داشت و اين براي ارتش پاكستان چندان خوشايند نيست.

5- پاكستان با مداخله آمريكا در افغانستان منافعش را در اين كشور از دست مي دهد و قرباني مداخله آمريكا خواهد شد.

6- مداخله آمريكا هيچ مشكلي را حل نخواهد كرد و بر مشكلات موجود نيز مي افزايد.

7- و...

موارد فوق و احتمالاً متغيرهاي احتمالي ديگر، ژنرال مشرف را وادار كرد تا به آمريكا «نه» بگويد.

بدون ترديد، فشارهاي واشنگتن بر مشرف و پاكستان ادامه پيدا خواهد كرد. آيا مقامهاي پاكستان حاضرند حاكميت ملي خود را فداي مصالحه و سازش با آمريكا كنند؟

جوان

«معيار محورى يا چهره محورى» عنوان سرمقاله امروز جوان به قلم مدير مسئول است كه در آن مي‌خوانيم: سطح عمده تحليل هاى خبرى و رسانه اى حول محور انتخابات بر اين نكته معطوف است كه در اين دوره از انتخابات چهره هاى سياسى، اجتماعى به صحنه وارد شده اند.

تحليل فعالان سياسى دو جناح عمده اصولگرا و دوم خردادى چرا به اين نكته رسيد كه اين دور از رقابت ها فقط به چهره ها معطوف خواهد شد و افراد شايسته و با كفايت، اما گمنام اقبالى ندارند؟

واقعيت اين است كه بعد از انتخابات شوراى سوم خصوصا در سطح شهر تهران برخى از فعالان سياسى به اين نتيجه عينى رسيدند كه دايره انتخاب مردم به وادى چهره ها محدود شده است و مردم بيشتر در يك فرايند سهل و آسان به انتخاب افرادى مى پردازند كه سابقه اى از ايشان در ذهن خود دارند و انتخاب چهار نفر از چهره هاى دوم خردادى در منتخبين 15 نفره تهران اين موضوع را مشخص كرد.

چهره سازى و انتخاب چهره ها، داراى منافع و مضارهايى مى باشد و آنچه تاكنون گفته شده بيشتر در فوايد منافع آن كه آزموده را آزمودن! مى باشد، اما اين كه جناح هاى سياسى به چهره ها بسنده كنند نشانگر حقيقتى است كه نشان مى دهد ما در بسط توسعه سياسى و باز كردن سيكل گردش نخبگان و يوليگارشى سياسى كم كارى كرده ايم. حتى آنهايى كه داعيه توسعه سياسى داشتند و 8 سال با اين شعار مردم را سرگرم كردند نه تنها نتوانسته اند كادرهاى سياسى براى تصدى مناصب و امور تربيت كنند بلكه در يك اليگارشى به چند فرد سياسى خاص بسنده كرده اند كه در مواقع مختلف از آنها استفاده مى كنند. يك روز وزير، يك روز معاون اول و يك روز رييس فلان سازمان و در روز ديگر در كسوت نامزدى براى قرار گرفتن در كرسى پارلمان.

حضور چهره ها و استفاده از رانت آنها و دوئل سياسى با چهره هاى سياسى حكايت از واقعيت ديگرى است كه احزاب و گروه هاى سياسى به رغم سر و صداهاى فراوان محلى از اعراب ندارند و عوض اين كه افراد در ذيل آنها تعريف شوند، احزاب و گروه ها در بطن چهره ها تعريف شده اند و بار ديگر قائم به شخص بودن رفتار سياسى در كشور را ثابت مى كند.

فرآيند مقطعى سياست ميدانى است كه چهره ها با تفكر و پيشينه اجرايى خود مى توانند آن را به پيش ببرند، اما حركت نظام مند سياسى و رفتار توام با منطق و آرمان هاى انقلابى نبايد در قالب اشخاص خلاصه شود بلكه بايد با معيارها تعريف شود. همه بايد تلاش كنيم معيار محورى جاى چهره محورى را بگيرد و مردم معيارها را انتخاب كنند نه اشخاص را؟

تهران امروز

پرويز اسماعيلي مدير مسئول تهران امروز در سرمقاله اين روزنامه تحت عنوان «فرصتي كه به آژانس برگشت» آورده است: ديدار محمد البرادعي مدير كل آژانس بين‌المللي انرژي اتمي با رهبر معظم انقلاب در ششمين سفر وي به تهران، علاوه بر اهميت زماني آن (بعد از 5 سال چالش هسته‌اي و همكاري تنگاتنگ ايران با آژانس) حاوي نكات قابل توجهي است.

امروز سخن حق جمهوري اسلامي ايران از ابتداي بحران آفريني غرب در آگوست 2002 مبني بر صلح آميز بودن فعاليت‌هاي هسته اي، اعتقاد شرعي و اراده ملي براي حركت نكردن به سوي سلاح هسته‌اي براي آژانس به اثبات رسيده است. هزاران مورد بازرسي متعارف و سرزده، حتي فراتر از پادمان‌ها و مفاد پروتكل الحاقي در پرونده همكاري هيچ كشوري با آژانس سابقه ندارد. يك مقايسه در اين زمينه قابل تامل است. از 20 سايت هسته‌اي برزيل در طول يكسال 32 بازرسي توسط بازرسان آژانس انجام شده و از 12 سايت هسته‌اي و غير هسته‌اي ايران حدود 2200 نفر ساعت. اين همكاري ايران اولا نتيجه اعتماد مديريت كشور به التزام مجموعه دانشمندان هسته‌اي به كار در اتمسفر صلح آميز و ثانيا محصول باور اين دانشمندان به عزم حاكميت در گسترش فناوري در عرصه‌هاي صلح‌آميز برا? رفاه و آسايش ملت و نيز گسترش صلح و امنيت بين‌المللي است.

اما ديروز البرادعي ايران را «شريكي بسيار مهم و با ارزش» براي آژانس خواند. چرا؟

آژانس تنها ديده بان سازمان ملل در منع گسترش سلاح هسته‌اي محسوب مي‌شود. وجهه منفي و منفعل آژانس در جريان ادعاهاي آمريكا در مورد وجود سلاح اتمي و كشتار جمعي در عراق در سال‌هاي 2000 تا 2002بروز يافت و با وجود واكنش‌هاي زياد هانس بليكس (مدير كل وقت آژانس) دولت نومحافظه كار آمريكا سوار بر موج انحراف افكار عمومي (و دروغ بزرگ وجود سلاح اتمي در عراق) از يكسو و بي‌لياقتي حاكمان عراق از سو? د?گر حتي با گذر از قطعنامه 1411 سازمان ملل يكجانبه به اشغال عراق اقدام كرد.

صاحبان تئوري محور شرارت در كاخ سفيد فكر مي‌كردند همين نسخه هم براي تغيير رژيم در ايران كافي است. اشتباه بزرگ محاسباتي آنها البته اين بود كه دو نكته را ناديده گرفتند. اول؛ تدبير، حوصله و طراحي هوشمندانه، راهبردي و زمانمند از سوي رهبري ايران براي كنترل بحران و تبديل تهديد به فرصت. و دوم؛ اينكه حكومت بر خلاف عراق در ايران يك نفره نيست و ملتي در پشت آرمان‌ها و ارزش‌هاي ديني و انقلابي و همچنين رهبري ايستاده است.

ايران شانس بزرگ البرادعي و به قول رهبر انقلاب «آزمون مهم و موفقيت بزرگ» آژانس بود تا وجهه منفي دوران بليكس را به وجهه مستقل و مثبت دوران محمد البرادعي تبديل كند. با اثبات دروغ بودن فهرستي از ادعاهاي آمريكا در مورد برنامه هسته‌اي ايران، اكنون كسي اعتباري براي اطلاعات آژانس‌هاي آمريكايي و حتي غربي قائل نيست و برخلاف هانس بليكس كه ايستاده بر دريافت‌هاي خود از عدم وجود مدرك مبني بر فعاليت غير صلح آميز عراق سخن مي‌گفت، البرادعي بر كوهي از سند و مدرك و استدلال اين فرصت طلايي را يافته است تا دومين و آخرين دوره مديريت خود بر آژانس را با نيكنامي در عرصه بين‌الملل به پايان ببرد. از سوي ديگر ايران طي 5 سال گذشته تلاش‌هاي فراواني در جهت قدرتمندتر كردن استقلال در شوراي حكام و غلبه رويكردهاي فني بر سياسي برداشت كه تشكيل گروه قدرتمند «نم» (غير متعهدها) تنها يكي از آنها است. فرصتي كه آمريكا از آژانس و هانس بليكس گرفت را ايران به البرادعي و ديده بان هسته‌اي سازمان ملل برگرداند. از اين رو تعجب آور نيست كه البرادعي بعد از 5 سال ايران را «شريكي بسيار مهم و با ارزش» براي آژانس و البته خود مي‌داند!

رسالت

«خطر بازگشت استبداد» عنوان سرمقاله امروز رسالت به قلم صالح اسكندري است كه در آن مي‌خوانيم: رهبر انقلاب‌اسلامى چندى پيش در جمع مسئولان اجرايى استان يزد تصريح كردند:” همواره بايد مراقب خطر بازگشت استبداد و سلطه بيگانگان بود وشايد دهها سال ديگر ملت ايران بايد مراقبت كند تا جريان مردمسالارى دينى كه هم ضد استبداد وهم ضد سلطه است به يك فرهنگ عميق و ماندگار در ميان مردم تبديل شود . به همين دليل است كه اصل مسئله انتخابات مجلس هشتم ،سلامت آن، فرهنگ انتخابات و افرادى كه قرار است در انتخابات به مجلس راه يابند بسيار مهم است.”

تمام جوامع دموكراتيك در معرض خطر بازگشت به استبداد و ديكتاتورى هستند. انديشه تحديد قدرت به قانون در ليبراليسم ترجمان تكامل يافته مكانيسم سلطه وترسى است كه توماس‌هابز فيلسوف انگليسى در قرن هفدهم براى لوياتان خويش متصور شده بود . هابز با پذيرش اصل “خودبرتربيني” در نهاد تمام انسان‌ها به دنبال آن بود تا تاثيرات مخرب تفاخر را به واسطه خود مكانيسم سلطه محدود سازد . لوياتان قدرت مشهودى كه حس تفاخر آن از همه بيشتر است مردم را در وحشت مى‌اندازد واحساسات خودبرتربينى آنها را محدود مى‌سازد. امروزدموكراسى تحقق عينى ليبراليسم است و ليبراليسم چيزى جز برايند جمع جبرى استبداد فردى نيست و يادقيق‌تر ليبراليسم تدارك يك ديكتاتورى بزرگ براى مهار استبدادهاى فردى است .

خشت‌هاى ليبرال دموكراسى بر بنيان و شالوده استبداد چيده شده است .در دل همين دموكراسى فاشيسم كورپوراتيسم زاييده مى‌شود كه در واكنش به آن در پاسخ به ايده ژان ژاك روسو دموكرات مبنى بر اينكه “صداى مردم، صداى خداست” شعار استبداد واكثريت طرح مى‌گردد . در واقع تجربه فاشيسم دراروپا موجد گرايش‌هاى ضداكثريتى بود. در اين ديدگاه دموكراسى وقتى تحقق مى‌يابد كه حكومت از تقاضاهاى مستقيم و افراطى توده‌ها مصون باشد .مشاركت اكثر مردم نه ممكن است نه مطلوب زيرا تحميل تقاضاهاى زياد بر نظام سياسى موجب اختلال در روند سيستمى خواهد شد. در نازيسم ،كووپوراتيسم با نژاد پرستى پيوند مى‌خورد و رجحان منافع جمعى وملى با خودبرتربينى نژادى جمع مى‌گردد.‌ تجربه ميليون‌ها كشته در جنگ جهانى دوم در واكنش به نازيسم صورت گرفت.

در ليبرال دموكراسى قرن بيست و يكم پيوند سرمايه‌دارى با گرايشات اليتيستى ونخبه‌گرايانه نيز موجد نوع ديگرى از استبداد شده است. سلطه رسانه‌ها ، تاثير شركت‌هاى چند مليتى بر سياست سازى در كشورها، تبليغات بناپارتيستى و عوام فريبانه و... مروج نوعى نخبه گرايى درواكنش به پوپوليسم وتوده گرايى است . در حقيقت ليبرال دموكراسى همواره در معرض بازگشت به استبداد است. توتاليتاريسم دموكراتيك ارمغان ليبراليسم براى جهان امروز است كه رگه‌هاى ديكتاتورى آن بيش ازپيش نخ نما شده است.

در برابر اين گفتمان در فلسفه سياسى اسلام حكومت تنها از آن خدا و جامعه اسلامى مكانى براى اعمال اراده الهى است. ضرورت حكومت اسلامى درتعالى مادى ومعنوى جامعه مسلمانان احساس مى‌شود اراده الهى براى اداره جامعه مورد پذيرش عموم مسلمانان است. در نمونه عينى نظام اسلامى كه متكى بر تز مترقى و لايت فقيه در ايران شكل گرفته اين شجاعت وجود داشته كه بر آراى عمومى جامعه مسلمان ايران تكيه شود . مقام معظم رهبرى در ديدار با هزاران نفر از اقشار مختلف مردم قم به مناسبت 19دى ماه در اين باره فرمودند:” انتخابات كه تجلى مردمسالارى است، در28 سال گذشته به‌طور متوسط هر سال درايران برگزار شده واين يكى از شاخصه‌هاى مهم پيروزى ملت ايران است زيرا نشان دهنده حضور مردم،‌تصميم‌گيرى مردم و شجاعت نظام اسلامى براى تكيه برآراء ونظر مردم است.”

در واقع نمونه واقعى مردمسالارى پس از انقلاب اسلامى در ايران به نمايش درآمده و مردمسالارى دينى در مرحله اثبات كارآمدى اسلام در اداره جامعه است. حضور ميليونى مردم ايران پاى صندوق‌هاى راى در انتخابات‌هاى مختلف اعم از خبرگان رهبرى ،رياست جمهورى ،‌مجلس شوراى اسلامى و شوراها نشان داده است كه ملت ايران ضمن تعظيم انتخابات درجامعه اسلامى اجراى احكام الهى و اسلامى را تنها نسخه شفابخش كشور مى‌دانند اما درمقابل عده‌اى سعى دارند فضاى كشور رامستبدانه وانمود نمايند ومنكر دموكراسى واقعى در ايران شوند.

رهبر انقلاب‌اسلامى علت انكار اين واقعيت آشكار وواضح را از جانب دشمنان عنود و لجوج مردم ايران ،عظمت اين مسئله دانستند وافزودند:” نظام اسلامى همواره بر برگزارى انتخابات اصرار دارد و حتى درچهار سال قبل كه عده‌اى با راه انداختن يك نمايش و بازى قصد تعطيل انتخابات راداشتند با لطف خداوند وايستادگى مردم نتوانستند انتخابات راتعطيل كنند.”

تبارشناسى تاريخى استبداد در جامعه ايران نشان مى‌دهد كه همواره يك پيوند جدى بين استبداد داخلى واستعمار خارجى وجودداشته است. در واقع حمايت استعمار خارجى اعم از(روس،انگليس ،‌ ‌آمريكا و...) از جريان مسلط داخلى موجد يك ديكتاتورى بى‌چون و چرا دركشور شده است .

استبداد محمدعلى شاه با حمايت روس‌ها و ديكتاتورى رضاخان با پشتيبانى انگليس قوام يافت. جامعه اسلامى هر جا ازاجراى احكام اسلامى خروج كرده دچار استبداد شده است و اين واقعيت انكارناپذير است.

در نمونه موردنظر مقام معظم رهبرى در چهارسال پيش نيز متاثر از پيوند يك جريان سياسى با استعمار خارجى ،خطر بروز استبداد ومسدود شدن باب انتخابات در كشور احساس مى‌شد كه بحمدالله با هوشيارى ملت ايران اين توطئه خنثى شد. در شرايط كنونى نيز زمزمه‌هايى مبنى بر حمايت دشمنان خارجى انقلاب‌اسلامى از برخى جريانات سياسى داخلى به گوش مى‌رسد.

اين حمايت‌ها زنگ هشدارى مبنى بر تمايل به بازگشت استبداد در كشور از جانب برخى جريانات است. اما بدون ترديد در انتخابات اخير نيز مردم ايران متكى بر درايت و بصيرت انتخاباتى مانع آن مى‌شوند كه صحنه سياسى ايران ملعبه دست بيگانگان شود .در نهايت بايدتاكيد نمودكه استبداد مدرن زاييده ليبرال دموكراسى است ومردمسالارى دينى به واسطه نفخات الهى آن مصون از اين آسيب است اما چنانچه عده‌اى بخواهند با تنفس در فضاى ليبراليسم وتاثيرپذيرى از آن نسخه‌هاى اجتماعى و سياسى براى ملت ما بپيچند بايد مراقب بود كه همراه اين الگوبردارى انضمامى حتما گرايشاتى ازاستبداد وجود دارد.

آفتاب يزد

آفتاب يزد در سرمقاله امروز خود تحت عنوان «درس‌هاي يك ديدار براي سياستمداران» آورده است: در حـالـي كـه پـرونـده هـسـته‌اي ايران در حـسـاس‌تـريـن شـرايـط خود قرار گرفته است، عالي‌ترين مقام جمهوري اسلا مي‌ايران، مدير كل آژانس بين المللي انرژي اتمي را به حضور پذيرفتند تا آخرين و موثرترين مواضع نظام از طريق اوبه مهم‌ترين نهاد جهاني مرتبط با انرژي هسته‌اي منتقل شود. رهبري نظام در اين ديدار ضمن تاكيد شفاف بر حق خواهي ملت ايران و ايستادگي اين ملت بـراي اسـتـيـفـاي حـقـوق خـود – از جمله حق دسترسي به آخرين فناوري‌هاي روز – با ظرافت و دقت كافي، تلا ش‌هاي كشورهاي مخالف ايران براي ترسيم چـهـره قانون گريز از ايران را خنثي كردند. ايشان معاهدات بين المللي را از نظر جمهوري اسلا مي‌ايرانلا زم الاتباع شمردند تا هر گونه چهره سازي منفي رسانه‌هاي پرمخاطب و عموما وابسته به قدرتمندان جهاني را بي اثر سازند و يا حداقل علامت سوال بزرگي در برابر ادعاهاي ضد ايراني قرار دهند.

در ماه‌هاي گذشته، رسانه‌هاي پرنفوذ غربيبا بزرگ نمايي اظهار نظر برخي مقام‌هاي ايراني به خصوص اظهارنظر‌هاي مرتبط با احتمال خروج ايران از پيمان ‌ N.P.T ‌به دنبال القاي جدايي ايران از مـجـامـع بـيـن الـمللـي بـوده‌انـد. هـمـچـنـينسبك شمردن‌هاي مستمر و پياپي قطعنامه‌هاي سازمان ملل و شوراي امنيت و تشبيه آنها به ورق پارهنكته ديگري بود كه در ماه‌هاي اخير مورد سوء استفاده خبرسازان پرنفوذ جهاني قرار گرفت. اين در حالي است كه متاسفانه در جهان امروز اولاً عدم حقانيت برخي مواضع شوراي امنيت، چيزي از مـيــزان نـفــوذ آن نـمــي‌كـاهـد و از سـوي ديـگـر سرگرمي‌بيش از حد سياستمداران ايراني به برخي تسويه حساب‌هاي داخلـــي در مـــوضــوع هـسـتــه‌اي، تــوان آنـهــا بـراي مقابله با تبليغات ضد ايراني را به شـدت كـاهش داده است به طوري كه به نظر مي‌رسد براي بعضي رسانه‌ها و فعالان سياسي داخلي، اثـبـات انـفـعـال دولـت‌هـاي گــذشــتــه و الـقاي مــوفقيـت نهـم، بيـش از اثبـات زورگـوئـي‌هـاي غيرمنطقي بعضي مجامع و كشور‌ها اهميت داشته است.

روز گذشته رهبري نظام، با جداسازي هوشمندانه امريكا از ساير كشورها، به خوبي اين نكته را تبيين كردند كه فشارها بر پرونده هسته‌اي، از اختلاف اساسي كه ميان ديدگاه‌هاي داخلي، منطقه‌اي و جهاني ايران و امريكا وجود دارد، ريشه مي‌گيرد. ايـشان عليرغم انتقاداتي كه به ساختار شوراي امنيت دارند، بدون آنكه جايگاه آن شورا و مـصـوبـات آن را زيـر سـوال بـبرند، در حضور بـرجـسـته‌ترين مسئول نهاد بين المللي انرژي هسته‌اي مشروعيت ارجاع پرونده ايران به شوراي امنيت را به چالش كشيدند. البته قبل از اين هم برخي مسئولان ايراني به همين نكته اشاره كرده بودند، اما همزماني اظـهـارات آنـهـا بـا عباراتي كه معناي آن تحقير تمامي‌اعضاي شوراي امنيت و ابراز ترديد نسبت به كليت شوراي امنيت بود ، از اثرگذاري آن اظهارنظرها مي‌كاست و همين مسأله مي‌توانست در ميان افكار عمومي‌ جهانيان – كه شـنـاخـت كـافـي از روابـط پـيـچـيـده جـهـانـي و فرمول‌هاي حاكم بر شورا ندارند – نوعي بي اعتنايي ايران به عالي‌ترين مرجع بين المللي يعني سازمان ملل تلقي شود. سخنان كوتاه اما قاطع و مستدل رهبري نظام، قـطـعـاً بـر سـرنوشت پرونده هسته‌اي ايران تاثير قابل توجهي خواهد داشت و حتي به نظر مي‌رسد سخنان غير سياستمدارانه كه در ماههاي اخير توسط بعضي سياستمداران ايراني بيان شده است را نيز جبران خواهد كرد.

ايــن سخنـان مـي‌تـوانـد بـراي بعضـي از دولتمردان و سياستمداران نيز آموزنده باشد كه آنــچــه قاطعيت را به اثبات مي‌رساند نه ظاهر سخنان بلكه نتيجه حاصل از آن سخنان است و بــه نــظـر مـي‌رسـد ورود عـالي ترين مقام نظام به موضوع و به حضور پذيرفتن آقاي البرادعي– كه شـايـد بـا پـروتـكل‌هاي مرسوم نيز تطابق كامل نـداشته باشد– نيز براي هدايت جريان پرونده براساس همين منطق و استدلا ل است. سخنان مـقام رهبري در ديدار آقاي البرادعي اكنون به سراسر جهان مخابره شده و مدير كل آژانس نيز برداشت‌هاي خود را به صورت شفاف با اعضاي شوراي حكام و نيز كشورهاي موثر بر روند پرونده در ميان خواهد گذاشت. البته همانطور كه رهبري جمهوري اسلا مي‌ايران اعلام كرده‌اند اختلافات آمريكا با ايران، با پرونده هسته‌اي آغاز نشده و بسته شدن پرونده نيز اين اختلافات را به پايان نخواهد برد . به عبارت ديگر در صورت تفاهم ايران با آژانس و خلع سلاح تبليغاتي گروه مخالفان ايران در مـوضـوع هسته‌اي، باز هم بايد به انتظار بهانه جويي هايي از سوي آمريكا و برخي هم پيمانان آن كشور درمنطقه بود. رفتار و گفتار ديروز رهبري مي‌تواند – وبايد– الگوي سياستمداران و تريبون داران با نفوذ باشد تا با تنظيم رفتار و گفتار خود، ازيارگيري‌هاي ضد ايراني در مجامع بين المللي و در ميان افكار عمومي‌جهانيان جلوگيري كنند.

اعتماد

«ديدار در عالي ترين سطوح» عنوان يادداشت امروز اعتماد است كه در آن مي‌خوانيم: به گفته مديركل آژانس بين المللي انرژي اتمي تقابل شوراي امنيت و ايران و چگونگي فائق آمدن بر آن نيز مورد بحث و بررسي قرار گرفته است.در آخرين گزارشي كه مديركل آژانس بين المللي انرژي درباره فعاليت هاي هسته يي ايران منتشر كرد، اگر چه از همكاري هاي ايران با آژانس خبر داده بود اما در عين حال خواستار شفافيت و همكاري ايران در اجراي پروتكل الحاقي شد.

پس از انتشار اين گزارش بود كه اعضاي گروه 1«5 در راه رسيدن به توافق براي صدور قطعنامه سوم درباره فعاليت هاي هسته يي ايران با مشكل جدي روبه رو شدند و به رغم اصرارهاي گذشته شان در اين باره سكوتي غير قابل انتظار بر فضاي سنگين قبلي جهت صدور قطعنامه حاكم شد.به اين ترتيب در حالي كه فضاي موجود به سمت برخورد پيش مي رفت به يكباره آرام شد و حتي دولتمردان كاخ سفيد و كاخ اليزه كه طي اين مدت شديدترين مواضع را در قبال ايران اتخاذ كرده بودند، به راه حل ديپلماتيك همراه با كاهش تنش روي آوردند، هرچند ايران همچنان به ادعاي آنها يك خطر محسوب مي شود.شوراي امنيت سازمان ملل متحد تاكنون طي دو قطعنامه 1737 و 1747 از ايران خواسته است فعاليت هاي هسته يي اش را متوقف كند. سفر محمد البرادعي به ايران كه روز جمعه صورت گرفت نيز به نظر مي رسد در راستاي اين خواسته بين المللي باشد چرا كه گفته مي شود او پيش از سفرش به ايران با مقامات امريكايي به صورت تلفني گفت وگو كرده است و آنها انتظار خود را از ديدار البرادعي با مقامات ايراني مطرح كرده اند.از همين روست كه بخشي از گفت وگوهاي دو روز گذشته مديركل آژانس بين المللي انرژي اتمي با مقامات ايراني حول محور مذاكره ايران با اعضاي 1«5 كه دنبال كننده اصلي صدور قطعنامه سوم تحريم ها عليه تهران هستند، بوده است.شايد نتايج مذاكرات ايران با البرادعي و همراهانش راه را براي مذاكره دوباره با خاوير سولانا مسوول سياست خارجي اتحاديه اروپا از يك سو و مذاكره با اعضاي گروه 1«5 از سوي ديگر باز كند و در اين ميان راه را بر صدور قطعنامه يي ديگر در قبال فعاليت هاي هسته‌اي ايران ببندد.

اعتمادملي

«دستاوردهاي نهضت حسيني» به قلم ابوالفضل شكوري سرمقاله امروز اعتمادملي است كه در آن آمده است: در بررسي دستاوردهاي بلندمدت و فراگير قيام تاريخي حضرت اباعبدا...الحسين(ع)، به عنوان نخستين دستاورد بزرگ به آزادسازي دين اسلا‌م از اسارت حاكمان اموي و وعاظ‌السلا‌طين آنان اشاره نموديم و اينك به توضيح فشرده دومين دستاورد اساسي اين نهضت مي‌پردازيم.

2- به ثمر رساندن نهضت‌هاي انبياي الهي

در بلنداي تاريخ بشر هزاران نبي و رسول از جانب خداوند براي هدايت بشر برانگيخته شده و رسالت الهي خود را با زحمات فراوان به انجام رسانده‌اند كه قطعا نام و نشان دقيق بسياري از آنان را ما نمي‌دانيم. خداوند در قرآن مجيد ابراز مي‌دارد كه <ما براي هر قومي پيامبري را با زبان آن قوم فرستاديم> و اين اقوام در پهنه كره زمين بي‌شمار بوده‌اند، بنابراين پيامبران الهي و مصلحان بزرگ نيز بي‌شمار بوده‌اند، هرچند كه در برخي از روايات از طريق معصومين(ع) نقل شده كه شمار پيامبران در مجموع يكصد و بيست‌وچهار هزار نفر بوده است.

نخستين آنان حضرت آدم ابوالبشر و آخرين‌شان حضرت محمدبن عبدا...(ص) بوده‌اند. پيامبران را بايد طليعه‌داران فرهنگ و تمدن بشري نامگذاري كرد. حكما و فيلسوفان بزرگ از قبيل ابن‌سينا و ديگران معتقدند نه‌تنها الهيات و حكمت نظري منشاء وحياني دارد، بلكه حكمت عملي و سياست مدن نيز با همه شقوق خود منشأ وحياني دارد و اصولا‌ً ريشه معارف و دانسته‌هاي بشر به آموزه‌هاي انبياي الهي و كتب آسماني برمي‌گردد كه با خردورزي و تجارب بشري توسعه و تعميق يافته است.

با توجه به اينكه دين اسلا‌م آخرين اديان آسماني است و در زنجيره تكميلي اديان ابراهيمي قرار دارد، هرگونه آسيب‌پذيري و انزواي آن موجب آسيب‌پذيري و به هدر رفتن اهداف و زحمات پيامبران بزرگ در طول تاريخ مي‌گردد.

با در نظر گرفتن تهديد نابودي دين اسلا‌م و مسخ شدن آن توسط معاويه و فرزندش يزيد و اعقاب‌شان از بني‌اميه، بايد گفت كه همه زحمات انبيا، تهديد به نابودي مي‌شد و امام حسين(ع) به عنوان <وارث انبيا> از آدم تا خاتم با نهضت مقدس خود موجب حفظ دستاوردهاي پيامبران و به ثمر رسيدن زحمات آنان گرديد.

به همين خاطر است كه در زيارت وارث، از امام حسين(ع) به عنوان وارث همه پيامبران اولوالعزم نام برده شده است و به قول مرحوم دكتر علي شريعتي <حسين وارث آدم است.>

السلا‌م عليك يا وارث آدم صفوه ا...، السلا‌م عليك يا وارث نوح نبي‌ا...، السلا‌م عليك يا وارث موسي كليم‌ا...، السلا‌م عليك يا وارث عيسي روح‌ا...، السلا‌م عليك يا وارث محمد رسول‌ا...
اين زيارتنامه تصريح دارد كه امام حسين(ع) وارث آدم و انبياي بعدي است و اهداف و تلا‌ش‌هاي آن بزرگواران با نهضت خونين حسين(ع) حفظ گرديده است.

همبستگي

«بايسته‌هاي يك انتخاب» عنوان سرمقاله همبستگي به قلم عباس عبدي است كه در آن آمده است: از بنده خواسته شد كه درباره بايسته‌هاي يك انتخاب يادداشتي بنويسم. ترديد ندارم كه در ذيل يك يادداشت با حجم محدود نمي‌توان چنان كه بايسته است موارد لازم را مطرح كرد، مگر آنكه خوانندگان محترم را به نوشته‌هاي پيشين خود نيز ارجاع دهم. لذا خيلي خلاصه سه ركن هر انتخاباتي را مرور مي‌كنم.
 
1- هر انتخاباتي چنان كه از نامش پيدااست بايد امكان انتخاب را براي مردم، مطابق خواست‌ها و سلايق خودشان فراهم كند و از اين منظر حذف و رد صلاحيت ديگران (چه قانوني و چه غير قانوني) عوارض خاص خود را دارد. زيرا رد صلاحيت از دو حال خارج نيست، يا اينكه گروه‌هاي رد صلاحيت شده پايگاهي ندارند و در صورت شركت هم راي لازم را نمي‌آورند، يا اينكه به احتمال بسيار آنان همچون ديگران ،نامزدهاي انتخاب شده‌اي خواهند داشت. معمولاً صورت اول رخ نمي‌دهد، چون حكومت‌ها، به دلايلي عاقل‌تر از آن هستند كه افراد و گروه‌هاي ضعيف را رد صلاحيت كنند و هزينه‌اي بي‌جهت را به خود بار كنند، اتفاقاً اگر بدانند كه آنان را‡ي ندارند، از حضورشان استقبال مي‌كند تا هم مشاركت را زياد نموده و هم مزه شيرين پيروزي را در رقابت بچشند و مزه تلخ آن را به كام رقيب بريزند. اما در موارد خاصي اين اتفاق مي‌افتد. مثلاً هنگامي كه در كشوري گروه رقيب اصلي كه شانس انتخاب شدن دارد را به دليل ترس از را‡ي آوردن رد صلاحيت مي‌كنند، مجبورند گروه‌هاي كوچك‌تر از آنها هم كه به لحاظ سياسي دورتر از ساختار قدرت هستند را نيز رد صلاحيت كنند، تا در منظر عموم رد صلاحيت‌ها با مشكل منطقي مواجه نشود. در اين صورت اين گروه‌ها كه در واقعيت فاقد پايگاه اجتماعي هستند به دليل رد صلاحيت متوجه پايگاه واقعي اجتماعي خود و در نتيجه قادر به تصحيح مواضع خود نمي‌شود و اين امر منشاء بحران اجتماعي شدن مطلوب (و در اينجا وجهه سياسي آن) مي‌شود و اين همان اتفاقي است كه هم براي گروه‌هاي كم‌اثر و فاقد پايگاه اجتماعي و هم براي گروه‌هاي داراي پايگاه اجتماعي در پيش از انقلاب رخ داد و همه به نسبتي، فرآيند اجتماعي شدن را در وجهه سياسي خود به نحو مطلوبي طي نكردند و كمابيش بويژه پس از انقلاب رفتاري غير اجتماعي از خود نشان دادند. اين وضعيت براي افراد جوان‌تر بيشتر حادث مي‌شود. اين غير يا ضد اجتماعي شدن در وجهه رفتار سياسي در ساختار قدرت هم انعكاس مي‌يابد، و ذهنيت آنان را نسبت به واقعيت اجتماعي و سياسي مخدوش مي‌كند، و ارزيابي نادرستي از قدرت و پايگاه خود پيدا كرده و براساس اين ارزيابي رفتاري نامناسب را پيشه مي‌سازد.حذف گروه‌ها و افرادي هم كه پايگاه اجتماعي داشته و احتمال راي آوردن آنان زياد است، نتيجه‌اي جز مخدوش كردن مفهوم انتخابات ندارد، حال با هر اسم و رسمي اين رد صلاحيتها انجام شود، مالاً به انسداد سياسي و ايجاد فضاي غير آزاد منجر خواهد شد و چنين حكومت‌هايي براي توجيه يا تحميل اين حذف، چاره‌اي جز انحصار رسانه‌اي و سپس وارد كردن ديگر ابزارهاي قدرت در رقابت سياسي و استفاده بيشتر از ابزار حذف ندارند و اين سرآغاز سقوط است.ممكن است برخي بگويند كه افراد رد صلاحيت شده حتي اگر شانس انتخاب شدن هم داشته باشند، اگر كليت نظام را نپذيرند، حق مشاركت در انتخابات را ندارند و مي‌توان از طريق قانون آنان را حذف كرد. بله مي‌توان از طريق قانون يا حتي غير قانوني اين افراد را حذف كرد، و كسي هم نتواند حرفي بزند، اما نمي‌توان نتايج مخرب اين سياست را بر حكومت و منتقدانش و جامعه ناديده گرفت. ساختار مجبور نيست كه خود را به گونه‌اي تعريف و توصيف كند كه تعداد زيادي را خارج از دايره خود قرار دهد تا به اين معضل دچار شود.
 
2- ركن دوم انتخابات، سلامت آن است. سلامت از هر حيث مدنظر است. هم در برابري اجراي قانون و امكانات و بي طرفي كامل حكومت در اجراي انتخابات و هم در وجود حاكميت مرجع قضايي مستقل بر تصميمات هيأت نظارت بر انتخابات و نيز استقلال كامل اين هيأت از گرايش‌هاي سياسي. سلامت از حيث شمارش آرا و تقلب‌هاي احتمالي در ريختن آرا و تأييد و ابطال صندوق‌ها و حوزه‌ها را نيز شامل مي‌شود. اهميت اين ويژگي در انتخاباتي كه تفاوت‌ها كم است، بيشتر نمود دارد. وقتي كه دو حزب با اختلاف دو يا چند درصد رقابت مي‌كنند، تقلبي به اندازه نصف اين اختلاف اندك مي‌تواند نتيجه را برگرداند و اين كار سختي نيست، در حالي كه در رقابت‌هاي با تفاوت زياد، تقلب در ابعادي عادي جوابگو نخواهد بود.
 
3- ركن سوم يك انتخابات مورد قبول، كارآمدي نهاد برآمده از انتخابات است. در موضوع انتخابات مجلس، وظايف اصلي آن نظارت و قانون‌نويسي و تخصيص منابع مالي و بودجه دولت است هرگونه خدشه‌اي در اجراي اين وظايف و نيز هرگونه محدويتي كه انحصار قانون‌نويسي و تخصيص بودجه را لغو كند و يا نظارت مجلس را هم‌عرض يا تحت ساير نظارت‌ها قرار دهد و يا آن را محدود كند، به بلاموضوع كردن نهاد برآمده از انتخابات منجر خواهد شد. مجلس نهاد و مظهر حاكميت مردم است، و هيچ عاملي جز اراده‌اي كه منشاء اين حاكميت است نمي‌تواند آن را محدود كند. زيرا حاكميت را مقيد كردن به اراده ديگران، جز اينكه حاكميت را خالي از مضمون و محتوا مي‌كند، نتيجه ديگري ندارد.در واقعيت اجتماعي بويژه در كشورهاي كمتر توسعه‌يافته، با الگوي ايده‌آل از انتخابات كه در هر سه وجهه مذكور نمره عالي بگيرد مواجه نيستيم و اين انحراف از الگوي كامل امري غير منتظره نيست. اما اين امر دليل بر رد و عدم مشاركت در انتخابات نيست، بلكه واقعيت را بايد براساس آرمان‌ها و آرزوها و امكانات و توانايي‌ها سنجيد و از خلال يك مفاهمه جمعي و گفت‌وگوي آزاد حداقل شرايط قابل قبول را از حيث عناصر سه‌گانه فوق تعيين كرد و اگر انتخاباتي واجد اين حداقل‌هاي سه‌گانه نبود، اطلاق اين صفت را بر آن نپذيرفت و در غير اين صورت كوشيد با شركت در آن به ارتقاي استانداردهاي سه‌گانه آن كمك كرد.

كيهان

حسين شريعتمداري در سرمقاله امروز كيهان با عنوان «چرا حمايت نكند؟!» آورده است: اين روزها برخي از مردم در تماس هاي تلفني و حضوري خود با كنجكاوي مي پرسند «جرج بوش از كدام گروه سياسي حمايت كرده است؟» و تعجب آور آن كه وقتي مي شنوند رئيس جمهور آمريكا از جبهه موسوم به اصلاحات حمايت كرده است، كمترين تعجبي نمي كنند، انگار پاسخ سؤال خود را از قبل مي دانسته اند و پرسش دوباره براي اطمينان بيشتر بوده است و يا براي رفع اين دغدغه كه آيا علاوه بر مدعيان اصلاحات كه همواره مورد حمايت آمريكا بوده اند، گروه ديگري نيز به اين حلقه پيوسته است؟!

روز شنبه 15ديماه86- 5 ژانويه 2008- جرج بوش رئيس جمهور آمريكا در آستانه سفر خاورميانه اي خود طي يك نطق راديويي ضمن تكرار اتهامات هميشگي آمريكا عليه جمهوري اسلامي ايران، بار ديگر و براي چندمين بار، حمايت خود از مدعيان اصلاحات در ايران را تكرار كرد و گفت «ما از اصلاح طلبان، از بيروت و بغداد گرفته تا تهران حمايت مي كنيم و در كنار همه آنها خواهيم ايستاد»!

جرج بوش در نطق راديويي خود كه تازگي نداشت از سه جريان در ايران، لبنان و عراق به عنوان هم پيمانان آمريكا ياد كرده و بر حمايت خود از اين سه جريان تاكيد ورزيده بود. اصلاح طلبان در ايران، گروه 14مارس يعني طرفداران سينيوره در لبنان و مخالفان دولت قانوني نوري مالكي در عراق.

گروه 14مارس در لبنان، وابستگي به اسرائيل و هم پيماني خود با آمريكا را انكار نمي كند و جريان مخالف دولت نوري مالكي در عراق نيز اين واقعيت برملا شده را تكذيب نكرده است كه از سوي آمريكا حمايت مي شود. بنابراين از دو جريان ياد شده انتظاري نبوده و نيست كه اظهارات بوش را نفي كرده و در مقابل آن موضع بگيرند، اما از جبهه اصلاحات انتظار ديگري بود. زيرا مدعيان اصلاحات در ايران اگرچه در بسياري از موارد، پا به پاي آمريكا حركت كرده اند و به گواهي اسناد موجود، زبان آمريكا را در كام و مواضع اين قدرت بيگانه را در گام داشته اند، ولي برخي از آنان- تاكيد مي شود كه فقط برخي از آنان- ننگ وابستگي به آمريكا را نمي پسندند و مخصوصاً سوابق آنها نشان مي دهد كه نمي توانند در نقش ستون پنجم دشمن ظاهر و حاضر شوند. از اين روي انتظار مي رفت بعد از اظهارات اخير جرج بوش، براي يك بار هم كه شده برآشوبند و اگر نمي توانند وابستگي طيفي از جبهه اصلاحات به آمريكا را نفي كنند، دستكم، پاي خود را از اين معركه- بخوانيد مهلكه- بيرون بكشند ولي از يك واكنش «حداقلي» نيز خودداري كردند و هنگامي كه رهبر معظم انقلاب، ماجراي اين حمايت شرم آور را با مردم در ميان گذاشت، برخي از مدعيان اصلاحات، كه انگار تازه از خواب بيدار شده اند و يا، بيشتر از اين تظاهر به خواب زدگي را مصلحت نمي دانند، لب به سخن گشودند و از حمايت جرج بوش بيزاري جستند! و البته، باز هم ماجراي چند ماه اخير تكرار شد يعني همانگونه كه طي چند ماه گذشته، افراطي ترين افراد و گروههاي جبهه اصلاحات از ضرورت اعتدال و طرد افراطيون سخن مي گفتند، اين دفعه نيز برخي از اعضاي اين جبهه كه اسناد و شواهد غيرقابل ترديدي از ارتباط آنان با سرويس هاي اطلاعاتي آمريكا در دست است، عليه اظهارات بوش موضع گرفتند! و عقلاي جبهه اصلاحات -كه با كمال تاسف اندك و كم شمارند- انگار هنوز در خوابند و غافل از آن كه طيف وابسته جبهه اصلاحات براي آنان چه خوابي ديده اند!

واكنش مدعيان اصلاحات عليه اظهارات بوش و اعتراض به حمايت آمريكا از اين جبهه، اگرچه گامي در خور تقدير و مورد انتظار است ولي هرگز كافي نيست و چنانچه مدعيان اصلاحات در يك اقدام دستجمعي و به طور يكپارچه عليه حمايت آمريكا از اين جبهه موضع بگيرند- كه هنوز نگرفته اند- باز هم نمي توان و نبايد ماجراي حمايت بوش از اصلاح طلبان را خاتمه يافته تلقي كرد، چرا كه حمايت پي درپي آمريكا از جبهه اصلاحات يك اشتباه لفظي! و يا موضع اتفاقي و تصادفي نيست بلكه اين حمايت دامنه دار از مواضع و عملكرد مدعيان اصلاحات ريشه مي گيرد و همخواني و همگامي طيف گسترده اي از اين جبهه با اهداف و مواضع آمريكا عليه جمهوري اسلامي ايران باعث شده است كه آمريكا و متحدانش از جبهه اصلاحات به عنوان يك جريان سياسي همسو با خود در داخل ايران ياد كنند و به آنان چشم اميد- بخوانيد طمع- داشته باشند، چيزي شبيه چشمداشتي كه به گروه 14مارس در لبنان دارند!

مروري هرچند گذرا بر مواضع و عملكرد جبهه اصلاحات چه در دوران حاكميت 8 ساله آنان بر قوه اجرائيه و در اختيار داشتن اكثريت 4ساله مجلس ششم و چه در فاصله چند ساله بعد از تشكيل مجلس و دولت اصولگرا، به وضوح نشان مي دهد كه اين جبهه در بسياري از مواضع و عملكرد خود نه فقط با مواضع و عملكرد دشمنان بيروني همخوان بوده است بلكه در برخي از موارد متاسفانه نقشي شبيه ستون پنجم آمريكا در داخل كشور را بازي كرده است. كيهان طي 10سال گذشته بارها به همراهي آشكار جبهه اصلاحات با مواضع رسماً اعلام شده آمريكا پرداخته و اسناد غيرقابل ترديدي از اين همراهي و همگامي را منتشر كرده است كه اشاره به فهرست آن نيز به درازا مي كشد و از محدوده اين نوشته بيرون است ولي به عنوان مثال مي توان از برخي مواضع اخير گروههاي اين جبهه ياد كرد.

چند هفته قبل در فاصله 3 روز بعد از انتشار گزارش 16نهاد اطلاعاتي آمريكا كه در آن به صلح آميزبودن فعاليت هسته اي ايران اعتراف شده و خشم توأم با رسوايي دار و دسته بوش را برانگيخته بود 333نفر از مدعيان اصلاحات با امضاي بيانيه اي خواستار تعليق غني سازي اورانيوم در ايران شده بودند- يعني دقيقاً همان خواسته غيرقانوني آمريكا و متحدانش در طول 3 سال چالش هسته اي با ايران- اين بيانيه قبل از انتشار در ايران، از سوي رسانه هاي غربي منتشر گرديده و با استقبال محافل آمريكايي و صهيونيستي روبرو شده بود. اين بيانيه را بسياري از اعضاي مركزي حزب مشاركت، سازمان مجاهدين انقلاب و نمايندگان اصلاح طلب مجلس ششم امضاء كرده بودند و نام و امضاي شماري از اعضاي گروههاي ضدانقلاب تابلودار نيز پاي اين بيانيه ديده مي شود.

روز دوشنبه 19آذرماه 86- 10دسامبر2007- همزمان با آغاز عمليات تبليغات رواني رسانه ها و محافل آمريكايي عليه برگزاري سالم و آزاد انتخابات در ايران كه يك روال هميشگي و شناخته شده است، حزب مشاركت نيز با صدور بيانيه پاياني كنگره دهم اين حزب تمامي اتهامات آمريكا و محافل صهيونيستي عليه انتخابات مجلس هشتم را تقريبا بدون كم و كاست تكرار كرد. اتهاماتي نظير، فقدان دموكراسي در ايران، فرمايشي بودن انتخابات! عدم اطمينان نسبت به برگزاري سالم انتخابات مجلس هشتم، قيم مآبي نظام جمهوري اسلامي ايران و...
بيانيه حزب مشاركت با استقبال رسانه هاي بيگانه روبرو شد و محافل خبري و سياسي آمريكا، انگليس و مخصوصا رژيم صهيونيستي بارها به مفاد آن استناد كردند.

دو هفته قبل، نهضت آزادي كه علي رغم تاكيد حضرت امام(ره) بر غيرقانوني بودن آن و با وجود سوابق سياه و شرم آوري كه در وابستگي به بيگانگان دارد، همواره به عنوان يكي از گروههاي ائتلافي جبهه موسوم به اصلاحات در كنار ساير گروههاي اين جبهه حضور داشته است با صدور بيانيه اي ضمن متهم كردن ايران اسلامي به استبداد، انتخابات نمايشي و دهها اتهام ديگر، خواستار حضور ناظران بين المللي براي تضمين آزادي و سلامت انتخابات شد، پيشنهادي كه اهانت آشكار به مردم ايران بود و تنها از ستون پنجم دشمن قابل انتظار است.

سردمداران جبهه موسوم به اصلاحات- بدون استثناء- در برابر اين اقدام هم پيمان خود سكوت كردند و تنها بعد از اعتراض تلويحي رهبر معظم انقلاب به اين اقدام- بدون ذكر نام نهضت آزادي- چند تن از مدعيان اصلاحات در مصاحبه هاي خود حركت نهضت آزادي را محكوم كردند! و...

با توجه به همراهي و همخواني پيوسته مواضع و عملكرد مدعيان اصلاحات با مواضع و خواسته هاي اعلام شده آمريكا و متحدانش كه نمونه هاي فوق فقط اندكي از بسيارها آنهم طي چند هفته اخير است، سؤال اين نيست كه چرا آمريكايي ها رسماً و آشكارا از جبهه اصلاحات حمايت مي كنند بلكه پرسش آن است كه چرا آمريكا و متحدانش نبايد از اين جبهه حمايت كنند؟! جبهه اي كه- با عرض پوزش از برخي مدعيان اصلاحات- به عنوان ستون پنجم آمريكا در داخل كشور عمل مي كند و موضع مي گيرد و بالاخره حمايت جرج بوش از اصلاح طلبان لكه ننگي بر دامن اين جريان سياسي است كه با محكوم كردن شفاهي و يا كتبي اظهارات بوش از سوي برخي مدعيان اصلاحات پاك شدني نيست چرا كه اين حمايت اولاً؛ منحصر به اظهارات اخير رئيس جمهور آمريكا نبوده و سابقه اي به درازاي 10سال گذشته دارد. ثانياً؛ حمايت آمريكا از جبهه اصلاحات به دليل همراهي اين جبهه با مواضع آمريكا و متحدانش است. ثالثاً؛ روابط پنهان و نيمه پنهان برخي از دست اندركاران جبهه اصلاحات با سرويس هاي اطلاعاتي آمريكا در حمايت بوش از اين جبهه بي تاثير نبوده و نيست و... بنابراين اگر مدعيان اصلاحات در ادعاي اخير خود صادق هستند كه از حمايت آمريكا عصباني شده اند! بايد در مواضع و عملكرد خود تجديدنظر كرده و از همراهي و همنوايي با آمريكا دست بردارند و در غير اينصورت چگونه مي توانند از يكسو زبان آمريكا را در كام و خواسته هاي بوش را بر گام هاي سياسي خويش داشته باشند و از سوي ديگر حمايت آمريكا از جبهه اصلاحات را محكوم كنند؟! روي سخن با برخي از افراد خوش سابقه جبهه اصلاحات است- كه البته اندك و كم شمارند- و نه همه دست اندركاران اين جبهه.

اين روزها برخي از مردم در تماس هاي تلفني و حضوري خود با كنجكاوي مي پرسند «جرج بوش از كدام گروه سياسي حمايت كرده است؟» و تعجب آور آن كه وقتي مي شنوند رئيس جمهور آمريكا از جبهه موسوم به اصلاحات حمايت كرده است، كمترين تعجبي نمي كنند، انگار پاسخ سؤال خود را از قبل مي دانسته اند و پرسش دوباره براي اطمينان بيشتر بوده است و يا براي رفع اين دغدغه كه آيا علاوه بر مدعيان اصلاحات كه همواره مورد حمايت آمريكا بوده اند، گروه ديگري نيز به اين حلقه پيوسته است؟!

روز شنبه 15ديماه86- 5 ژانويه 2008- جرج بوش رئيس جمهور آمريكا در آستانه سفر خاورميانه اي خود طي يك نطق راديويي ضمن تكرار اتهامات هميشگي آمريكا عليه جمهوري اسلامي ايران، بار ديگر و براي چندمين بار، حمايت خود از مدعيان اصلاحات در ايران را تكرار كرد و گفت «ما از اصلاح طلبان، از بيروت و بغداد گرفته تا تهران حمايت مي كنيم و در كنار همه آنها خواهيم ايستاد»!

جرج بوش در نطق راديويي خود كه تازگي نداشت از سه جريان در ايران، لبنان و عراق به عنوان هم پيمانان آمريكا ياد كرده و بر حمايت خود از اين سه جريان تاكيد ورزيده بود. اصلاح طلبان در ايران، گروه 14مارس يعني طرفداران سينيوره در لبنان و مخالفان دولت قانوني نوري مالكي در عراق.

گروه 14مارس در لبنان، وابستگي به اسرائيل و هم پيماني خود با آمريكا را انكار نمي كند و جريان مخالف دولت نوري مالكي در عراق نيز اين واقعيت برملا شده را تكذيب نكرده است كه از سوي آمريكا حمايت مي شود. بنابراين از دو جريان ياد شده انتظاري نبوده و نيست كه اظهارات بوش را نفي كرده و در مقابل آن موضع بگيرند، اما از جبهه اصلاحات انتظار ديگري بود. زيرا مدعيان اصلاحات در ايران اگرچه در بسياري از موارد، پا به پاي آمريكا حركت كرده اند و به گواهي اسناد موجود، زبان آمريكا را در كام و مواضع اين قدرت بيگانه را در گام داشته اند، ولي برخي از آنان- تاكيد مي شود كه فقط برخي از آنان- ننگ وابستگي به آمريكا را نمي پسندند و مخصوصاً سوابق آنها نشان مي دهد كه نمي توانند در نقش ستون پنجم دشمن ظاهر و حاضر شوند. از اين روي انتظار مي رفت بعد از اظهارات اخير جرج بوش، براي يك بار هم كه شده برآشوبند و اگر نمي توانند وابستگي طيفي از جبهه اصلاحات به آمريكا را نفي كنند، دستكم، پاي خود را از اين معركه- بخوانيد مهلكه- بيرون بكشند ولي از يك واكنش «حداقلي» نيز خودداري كردند و هنگامي كه رهبر معظم انقلاب، ماجراي اين حمايت شرم آور را با مردم در ميان گذاشت، برخي از مدعيان اصلاحات، كه انگار تازه از خواب بيدار شده اند و يا، بيشتر از اين تظاهر به خواب زدگي را مصلحت نمي دانند، لب به سخن گشودند و از حمايت جرج بوش بيزاري جستند! و البته، باز هم ماجراي چند ماه اخير تكرار شد يعني همانگونه كه طي چند ماه گذشته، افراطي ترين افراد و گروههاي جبهه اصلاحات از ضرورت اعتدال و طرد افراطيون سخن مي گفتند، اين دفعه نيز برخي از اعضاي اين جبهه كه اسناد و شواهد غيرقابل ترديدي از ارتباط آنان با سرويس هاي اطلاعاتي آمريكا در دست است، عليه اظهارات بوش موضع گرفتند! و عقلاي جبهه اصلاحات -كه با كمال تاسف اندك و كم شمارند- انگار هنوز در خوابند و غافل از آن كه طيف وابسته جبهه اصلاحات براي آنان چه خوابي ديده اند!

واكنش مدعيان اصلاحات عليه اظهارات بوش و اعتراض به حمايت آمريكا از اين جبهه، اگرچه گامي در خور تقدير و مورد انتظار است ولي هرگز كافي نيست و چنانچه مدعيان اصلاحات در يك اقدام دستجمعي و به طور يكپارچه عليه حمايت آمريكا از اين جبهه موضع بگيرند- كه هنوز نگرفته اند- باز هم نمي توان و نبايد ماجراي حمايت بوش از اصلاح طلبان را خاتمه يافته تلقي كرد، چرا كه حمايت پي درپي آمريكا از جبهه اصلاحات يك اشتباه لفظي! و يا موضع اتفاقي و تصادفي نيست بلكه اين حمايت دامنه دار از مواضع و عملكرد مدعيان اصلاحات ريشه مي گيرد و همخواني و همگامي طيف گسترده اي از اين جبهه با اهداف و مواضع آمريكا عليه جمهوري اسلامي ايران باعث شده است كه آمريكا و متحدانش از جبهه اصلاحات به عنوان يك جريان سياسي همسو با خود در داخل ايران ياد كنند و به آنان چشم اميد- بخوانيد طمع- داشته باشند، چيزي شبيه چشمداشتي كه به گروه 14مارس در لبنان دارند!

مروري هرچند گذرا بر مواضع و عملكرد جبهه اصلاحات چه در دوران حاكميت 8 ساله آنان بر قوه اجرائيه و در اختيار داشتن اكثريت 4ساله مجلس ششم و چه در فاصله چند ساله بعد از تشكيل مجلس و دولت اصولگرا، به وضوح نشان مي دهد كه اين جبهه در بسياري از مواضع و عملكرد خود نه فقط با مواضع و عملكرد دشمنان بيروني همخوان بوده است بلكه در برخي از موارد متاسفانه نقشي شبيه ستون پنجم آمريكا در داخل كشور را بازي كرده است. كيهان طي 10سال گذشته بارها به همراهي آشكار جبهه اصلاحات با مواضع رسماً اعلام شده آمريكا پرداخته و اسناد غيرقابل ترديدي از اين همراهي و همگامي را منتشر كرده است كه اشاره به فهرست آن نيز به درازا مي كشد و از محدوده اين نوشته بيرون است ولي به عنوان مثال مي توان از برخي مواضع اخير گروههاي اين جبهه ياد كرد.

چند هفته قبل در فاصله 3 روز بعد از انتشار گزارش 16نهاد اطلاعاتي آمريكا كه در آن به صلح آميزبودن فعاليت هسته اي ايران اعتراف شده و خشم توأم با رسوايي دار و دسته بوش را برانگيخته بود 333نفر از مدعيان اصلاحات با امضاي بيانيه اي خواستار تعليق غني سازي اورانيوم در ايران شده بودند- يعني دقيقاً همان خواسته غيرقانوني آمريكا و متحدانش در طول 3 سال چالش هسته اي با ايران- اين بيانيه قبل از انتشار در ايران، از سوي رسانه هاي غربي منتشر گرديده و با استقبال محافل آمريكايي و صهيونيستي روبرو شده بود. اين بيانيه را بسياري از اعضاي مركزي حزب مشاركت، سازمان مجاهدين انقلاب و نمايندگان اصلاح طلب مجلس ششم امضاء كرده بودند و نام و امضاي شماري از اعضاي گروههاي ضدانقلاب تابلودار نيز پاي اين بيانيه ديده مي شود.

روز دوشنبه 19آذرماه 86- 10دسامبر2007- همزمان با آغاز عمليات تبليغات رواني رسانه ها و محافل آمريكايي عليه برگزاري سالم و آزاد انتخابات در ايران كه يك روال هميشگي و شناخته شده است، حزب مشاركت نيز با صدور بيانيه پاياني كنگره دهم اين حزب تمامي اتهامات آمريكا و محافل صهيونيستي عليه انتخابات مجلس هشتم را تقريبا بدون كم و كاست تكرار كرد. اتهاماتي نظير، فقدان دموكراسي در ايران، فرمايشي بودن انتخابات! عدم اطمينان نسبت به برگزاري سالم انتخابات مجلس هشتم، قيم مآبي نظام جمهوري اسلامي ايران و...
بيانيه حزب مشاركت با استقبال رسانه هاي بيگانه روبرو شد و محافل خبري و سياسي آمريكا، انگليس و مخصوصا رژيم صهيونيستي بارها به مفاد آن استناد كردند.

دو هفته قبل، نهضت آزادي كه علي رغم تاكيد حضرت امام(ره) بر غيرقانوني بودن آن و با وجود سوابق سياه و شرم آوري كه در وابستگي به بيگانگان دارد، همواره به عنوان يكي از گروههاي ائتلافي جبهه موسوم به اصلاحات در كنار ساير گروههاي اين جبهه حضور داشته است با صدور بيانيه اي ضمن متهم كردن ايران اسلامي به استبداد، انتخابات نمايشي و دهها اتهام ديگر، خواستار حضور ناظران بين المللي براي تضمين آزادي و سلامت انتخابات شد، پيشنهادي كه اهانت آشكار به مردم ايران بود و تنها از ستون پنجم دشمن قابل انتظار است.

سردمداران جبهه موسوم به اصلاحات- بدون استثناء- در برابر اين اقدام هم پيمان خود سكوت كردند و تنها بعد از اعتراض تلويحي رهبر معظم انقلاب به اين اقدام- بدون ذكر نام نهضت آزادي- چند تن از مدعيان اصلاحات در مصاحبه هاي خود حركت نهضت آزادي را محكوم كردند! و...

با توجه به همراهي و همخواني پيوسته مواضع و عملكرد مدعيان اصلاحات با مواضع و خواسته هاي اعلام شده آمريكا و متحدانش كه نمونه هاي فوق فقط اندكي از بسيارها آنهم طي چند هفته اخير است، سؤال اين نيست كه چرا آمريكايي ها رسماً و آشكارا از جبهه اصلاحات حمايت مي كنند بلكه پرسش آن است كه چرا آمريكا و متحدانش نبايد از اين جبهه حمايت كنند؟! جبهه اي كه- با عرض پوزش از برخي مدعيان اصلاحات- به عنوان ستون پنجم آمريكا در داخل كشور عمل مي كند و موضع مي گيرد و بالاخره حمايت جرج بوش از اصلاح طلبان لكه ننگي بر دامن اين جريان سياسي است كه با محكوم كردن شفاهي و يا كتبي اظهارات بوش از سوي برخي مدعيان اصلاحات پاك شدني نيست چرا كه اين حمايت اولاً؛ منحصر به اظهارات اخير رئيس جمهور آمريكا نبوده و سابقه اي به درازاي 10سال گذشته دارد. ثانياً؛ حمايت آمريكا از جبهه اصلاحات به دليل همراهي اين جبهه با مواضع آمريكا و متحدانش است. ثالثاً؛ روابط پنهان و نيمه پنهان برخي از دست اندركاران جبهه اصلاحات با سرويس هاي اطلاعاتي آمريكا در حمايت بوش از اين جبهه بي تاثير نبوده و نيست و... بنابراين اگر مدعيان اصلاحات در ادعاي اخير خود صادق هستند كه از حمايت آمريكا عصباني شده اند! بايد در مواضع و عملكرد خود تجديدنظر كرده و از همراهي و همنوايي با آمريكا دست بردارند و در غير اينصورت چگونه مي توانند از يكسو زبان آمريكا را در كام و خواسته هاي بوش را بر گام هاي سياسي خويش داشته باشند و از سوي ديگر حمايت آمريكا از جبهه اصلاحات را محكوم كنند؟! روي سخن با برخي از افراد خوش سابقه جبهه اصلاحات است- كه البته اندك و كم شمارند- و نه همه دست اندركاران اين جبهه.

ايران

"دلايل حمايت آمريكا از برخى گروه‌هاى سياسى و ضرورت يك اقدام» عنوان سرمقاله ايران به قلم سيد عابدين نورالدينى است كه در آن مي‌خوانيم: جورج بوش رئيس جمهورى آمريكا در آستانه سفر به خاورميانه صريحاً از عزم خود براى استفاده از تمامى مسيرهاى ممكن در جهت جلوگيرى از نفوذ و روند فزاينده قدرت گيرى ايران در اين منطقه استراتژيك خبر داد و آنچه از تحركات و مواضع وى در روزهاى نخستين اين سفر برداشت مى شود نيز مؤيد همين موضوع است.

در اين ميان اعلام حمايت رئيس جمهور آمريكا از يك طيف سياسى در كشورمان باعث به وجود آمدن پرسش ها و شائبه هاى فراوانى در ميان افكار عمومى ، كنشگران سياسى كشور و وفاداران به انقلاب شده است. هرچند كه حمايت هاى آمريكا از برخى دسته هاى سياسى در كشورمان و تخصيص بودجه هاى هنگفت به آنها در جهت پياده سازى فرامين ديكته شده از مدت ها قبل فاش گرديده بود اما اين موضع گيرى صريح رئيس جمهور آمريكا آن هم در آغاز سفر به خاورميانه براى اعمال فشار به ايران و تضعيف موقعيت كشورمان در اين منطقه ، مطمئناً حاوى پيام هاى كاملاً آشكارى است كه فهم اين پيام ها ضرورت شفاف سازى و مرزبندى اين گروه هاى سياسى با نظام و دشمنان انقلاب را بديهى مى سازد.

رئيس جمهور آمريكا از مسير ها و كانال هايى سخن گفته كه تمركز بر روى آنها را براى نيل به هدف اصلى اش كه همانا تضعيف منطقه اى و جهانى ايران مى باشد مدنظر قرار داده است. بدون شك اين مسير ها منحصر به رايزنى ها و گفت وگو هاى ديپلماتيك با سران كشورهاى منطقه نيست چرا كه سرمايه گذارى آمريكا به روى برخى از دسته هاى سياسى درايران براى استفاده از آنها در چنين مواقعى صورت گرفته است كما اين كه اين دسته ها حداقل در يك ماه اخير با صدور بيانيه هايى در مورد تعليق غنى سازى اورانيوم از سوى ايران(! )و نيز درخواست از دشمنان نظام براى نظارت بر انتخابات مجلس هشتم وظيفه هاى محوله را براساس فرامين صادر شده انجام داده اند.

در اين شرايط اما ورود برخى از گروه هاى سياسى به زير چتر حمايتى دولت آمريكا كه منجر به حمايت علنى و رسمى رئيس جمهور اين كشوراز مجموعه جريان متبوع اين گروه ها شده، حاوى نكات ظريفى است كه مى بايست نهايت دقت و تأمل در آن صورت بگيرد. در شرايط كنونى پرسش اساسى افكار عمومى اين است كه مجموعه كدامين منافع مشترك اين دسته هاى سياسى با دولت آمريكا باعث شده كه رئيس جمهور يك كشور دشمن به صراحت از آنها حمايت كند بى ترديد اندكى درنگ در تحركات و موضع گيرى هاى چند ماهه اخير اين گروه ها، چرايى اين موضوع را كاملاً آشكار مى سازد. موسم انتخابات نزديك گشته و ثبت نام از كانديداهاى هشتمين دوره مجلس شوراى اسلامى نيز خاتمه يافته و بررسى صلاحيت كانديداها آغاز شده است. گروه هاى سياسى نيز در قالب جريان هاى بزرگ سياسى كشور خود را براى قرار گرفتن در معرض گزينش انتخاب كنندگان آماده مى كنند. در اين خصوص هرچند كه تمامى اين گروه ها حضور حداكثرى مردم براى انتخاب افراد و گروه هاى مورد وثوق خود را هدف مشترك مى دانند اما اقدامات و موضع گيرى هاى برخى از اين گروه ها مغايرت و منافات كاملاً آشكارى با اين خواسته دارد. آنچه از مجموعه تحركات، اظهارات و موضع گيرى هاى نظريه پردازان و كارگزاران اين گروه ها در چند ماه اخير قابل استنباط است، تكاپو براى القاى نوعى بدبينى و تخريب حيثيت انتخابات است. اين گروه ها از اواخر بهار امسال و در فاصله 9 ماه مانده به موعد انتخابات، موضوع نگرانى از سلامت انتخابات را مطرح كردند و تقريباً تمامى آنها طى ديدارهايى با يكى از افراد با نفوذ نظام به ظاهر خواستار تلاش وى براى برگزارى سالم انتخابات شدند!

اين كه چرا در شرايطى كه هنوز اين گروه ها كوچكترين مقدماتى را در جهت آماده شدن براى شركت در اين انتخابات فراهم نكرده اند، ناگهان سخن از سلامت انتخابات به ميان مى آورند، آيا موضوعى عجيب و شك برانگيز نيست بخصوص اگر اين اقدام از سوى گروه هايى باشد كه در طى 4 سال اخير در سه انتخابات متوالى مغلوب رقيب شده و در نازلترين سطح از برخوردارى اقبال عمومى به سر مى برند. مرحله دوم اين پروژه بهانه گيرى هاى عجيب تر اين گروه ها از زمان برگزارى انتخابات در 24 اسفند بود. بهانه گيرى هاى فراوانى در اين مقطع صورت گرفت اما به طور كلى تمركز آنها عمدتاً در مورد قرار گرفتن زمان انتخابات در فاصله زمانى سه هفته اى ميان اربعين حسينى و عيد نوروز بود به گونه اى كه عده اى فاصله دو هفته اى اربعين حسينى با زمان انتخابات را باعث استفاده جريان رقيب از فضاى معنوى حاكم در آن زمان ارزيابى كرده و آن را مورد اعتراض قرار دادند و عده اى ديگر نيز فاصله يك هفته اى انتخابات قبل از عيد نوروز را مورد هجوم قرار دادند با اين بهانه كه مردم حساسيت لازم را در مورد انتخابات به خرج نمى دهند!

در اين باره هم نگرانى اين گروه ها از تصميم گيرى مردم براساس آموزه هاى حماسه عاشورا و هم تلاش آنها براى ايجاد حساسيت كاذب و بى مورد در افكار عمومى نسبت به انتخابات و القاى تخلف در آن بسيار سؤال برانگيز مى باشد. مرحله سوم اين پروژه نيز موضوع نظارت شوراى نگهبان بر انتخابات است كه از مدتى قبل در دستور كار گروه هاى مورد نظر قرار گرفته كه در اين راستا اين گروه ها به اظهار نظرهاى برخى از چهره هاى خود اكتفا نكرده و پاى نظريه پردازان و تصميم سازان خود را به اين عرصه باز كرده اند. اين گروه ها دست به اقدام جديدى نيز زده اند و آن ثبت نام تمامى افرادى است كه در انتخابات گذشته كف احراز صلاحيت ها را به دست نياوردند. بى ترديد اين اقدام و همه اقدامات صورت گرفته در تمامى مراحل اين پروژه يك هدف را بيشتر دنبال نمى كند و آن اعمال فشار به نظام براى تأمين خواسته هاى غير قانونى آنها است ولو اين كه اين اقدام وارد كردن آسيب و خدشه به حيثيت انتخابات باشد.

پر واضح است كه آسيب به حيثيت انتخابات يك كشور هزينه گزافى براى نظام آن كشور به همراه خواهد داشت و صرف اين هزينه گزاف سبب قوت گرفتن دشمنان آن كشور خواهد شد. اين خوشبينانه ترين حالتى است كه مى توان به عنوان منافع مشترك اين گروه ها و آمريكا قائل بدان شد هرچند كه هم آغوشى حزب به زعم خود دولت ساز مشاركت با يكى از تشكل هاى سياسى غير قانونى در قالب ائتلاف براى ورود به مجلس هشتم كه به مثابه حمايت از منويات و تفكرات الحادى اين تشكل غيرقانونى است خط بطلانى بر اين ساده انگارى ها مى كشد. قرار گرفتن تشكل غير قانونى نهضت آزادى- كه همانگونه كه رفت صدور بيانيه هاى درخواست تعليق غنى سازى اورانيوم از سوى ايران و نظارت خارجى بر انتخابات مجلس هشتم آنها اقدامى بى شرمانه در حق ملت ايران است- در گستره حمايتى حزب مشاركت و اعلام حمايت برخى از شوراى مركزى اين حزب از بيانيه هاى اين تشكل و در كنار اين ها اقدامات تخريبى در جهت ضربه زدن به حيثيت انتخابات آيا چيزى ديگر را به غير از حمايت صريح بوش از اين گروه ها به ارمغان خواهد آورد با در نظر گرفتن اين واقعيت، پاسخ تمامى سؤالات و شبهات مطرح شده بسيار سهل الوصول خواهد بود. در چنين شرايطى اين گروه ها مى بايست هرچه سريع تر مرزبندى هاى خود را با دشمن و نيز نسبت خود با انقلاب و آرمان هاى امام(ره) را مشخص كنند. به نظر مى رسد كمترين اقدامى كه اين گروه ها مى توانند در حال حاضر بدان مبادرت ورزند صدور بيانيه اى در جهت تبريك جشن از اين ننگ بزرگ است. اقدامى كه تاكنون اين گروه ها از آن دريغ كرده اند. با تمامى اين تفاسير آنچه همواره در طى 28 سال گذشته به وضوح به نمايش گذاشته شده، درك و فهم عميق مردم از واقعيت هاى سياسى كشور است. درك و فهمى كه مطمئناً ثمره آن را مى توان در انتخاب ها و گزينش آن ها در عرصه تصميم گيرى ها مشاهده كرد.

جمهوري اسلامي

«عوامل موثر مشاركت در انتخابات» عنوان سرمقاله امروز جمهوري اسلامي است كه در آن آمده است: با پايان يافتن مهلت ثبت نام داوطلبان نمايندگي مجلس شوراي اسلامي يكي از مراحل مقدماتي شكل گيري مجلس هشتم پشت سر گذاشته شد. ثبت نام بيش از هفت هزار نفر داوطلب براي نمايندگي مجلس هشتم نشان از استقبال قابل ملاحظه اي دارد كه انتخابات اسفند ماه با آن مواجه خواهد شد. اين استقبال را بايد قدر دانست و براي هرچه گرم تر شدن تنور انتخابات بايد تلاش كرد.

براي گرم شدن تنور انتخابات چند عامل مي توانند اثرگذار باشند كه هر كدام در زمان و نوبت خاص خود نقش ايفا مي كنند كما اينكه در برگزاري سالم انتخابات نيز عواملي دخالت دارند كه آنها نيز در وقت و شرايط زماني خاص خود مي توانند در كشاندن مردم به پاي صندوق هاي راي موثر باشند. همه اين موارد را در مراحل زماني مختلف ميتوان مطرح كرد ولي آنچه تاكنون اهميت دارد و نوبت مطرح كردن آنست پافشاري براجراي قانون در بررسي وضعيت ثبت نام شدگان و چگونگي برخورد دستگاه هاي دولتي و رسانه ملي با روند اجرائي و تبليغاتي انتخابات است .

1 ـ تاكنون دو بار از زبان دو رهبر شنيده ايم كه « انتخابات امتحان الهي است » . حضرت امام خميني بنيانگذار نظام جمهوري اسلامي براي اولين بار اين جمله را فرمودند و به همه دست اندركاران توصيه نمودند از اين امتحان سربلند بيرون بيايند. حضرت آيت الله خامنه اي رهبر معظم انقلاب نيز كه در هفته هاي اخير درباره انتخابات مجلس هشتم با حساسيت و تاكيد خاصي سخن گفته اند در سفر به استان يزد انتخابات را امتحان الهي ناميدند.

انتخابات هم براي مردم امتحان است و هم براي مسئولان . آنچه به مردم مربوط مي شود دو بخش دارد يكي حضور سالم و صادقانه احزاب و فعالان سياسي و داوطلبان نمايندگي و طرفداران آنها در كليه اقداماتي كه در طول دوران انتخابات اعم از تبليغات و وعده دادن ها و اظهارنظرها بعمل مي آورند و ديگري احساس وظيفه مردم براي حضور پرشور در پاي صندوق هاي راي كه حمايت عملي از نظام جمهوري اسلامي و آرمانهاي انقلاب اسلامي است . همانگونه كه مردم بايد داوطلبان و احزاب را با آرا خود در ورود به مجلس حمايت نمايند و البته با دقت و درايت لازم افراد شايسته اي را انتخاب كنند كه ورودشان به مجلس منشا اثر باشد خود داوطلبان و احزاب نيز بايد همين دقت را اعمال نمايند و اصراري بر ورود افرادي كه شايستگي ها و كارآمدي لازم را ندارند نداشته باشند. مجلس جاي قانونگذاري و نظارت بر عملكردهاست و در چنين جائي فقط بايد شايسته ترين ها حضور يابند.

علاوه بر اين انتخابات براي مجريان آن نيز يك امتحان است . بررسي صلاحيت داوطلبان چه توسط هيئت هاي اجرائي و چه توسط شوراي نگهبان يكي از مراحل اين امتحان است كه مسئولان مربوطه بايد از آن با سربلندي بيرون بيايند. در اين مرحله همانگونه كه رهبر معظم انقلاب بارها فرموده اند همه اقدامات و تصميمات بايد براساس قانون باشد. هيچكس حق ندارد خارج از چارچوب هاي قانوني و براساس سلايق شخصي يا تمايلات ديگر در اين زمينه تصميم گيري نمايد. مقيد بودن به قانون هرچند ممكن است در كوتاه مدت با منافع فردي يا گروهي اين و آن منطبق نباشد لكن در دراز مدت و در كلان به نفع كشور ملت و نظام است و آرمان هاي انقلاب و ارزشهاي اسلامي را تقويت و فرهنگ قانونمداري را نهادينه مي كند و به نفع آحاد مردم حتي همان كساني است كه ممكن است در كوتاه مدت آنرا به نفع خود ندانند.

ترديدي نيست كه اگر همه مسئولان اجرائي و نظارتي در بررسي صلاحيت داوطلبان به قانون عمل كنند و از چارچوب قانون تجاوز ننمايند مردم براي حضور در پاي صندوق هاي راي تشويق خواهند شد. بدين ترتيب مجريان و ناظران اين امكان را در اختيار دارند كه در همين مرحله زمينه حضور پرشور مردم را در پاي صندوق هاي راي فراهم نمايند و از اين طريق به تقويت پايه هاي نظام جمهوري اسلامي كمك كنند.

2 ـ بي طرفي مسئولان دولتي عامل مهم ديگري است كه مي تواند در گرم تر شدن تنور انتخابات موثر باشد . تعبير دولت در اينجا به معناي فقط دستگاه اجرائي نيست . همه كساني كه به نحوي در مصدر قدرت هستند و امكاناتي را در اختيار دارند بايد از اعمال قدرت و استفاده از امكانات نظام و بيت المال براي حمايت از افراد مورد نظر خود پرهيز نمايند. با اين روش است كه ميتوان انتخابات را كاملا عادلانه برگزار كرد و مردم را كه هميشه تشنه عدالت هستند به حضور پرشور در صحنه تشويق نمود.

3 ـ بي طرفي تبليغاتي نيز يكي از عوامل مهم در تشويق مردم به حضور در صحنه انتخابات و گرم كردن تنور انتخابات است . امكانات و ابزارهاي تبليغاتي دو بخش دارند يك بخش مربوط به بخش خصوصي است و بخش ديگر در اختيار نظام است . در عين حال كه هر دو بخش بايد تابع قانون باشند طبيعي است كه رسانه هاي متعلق به بخش خصوصي در حمايت از افراد مورد نظر خودشان آزادند ولي رسانه ملي به دليل آنكه به همه مردم تعلق دارد بايد كاملا بي طرف عمل كند و كار خود را روي تشويق مردم به حضور در پاي صندوق هاي راي متمركز نمايد.

ورود رسانه ملي به مسائل اختلافي و مدح اين و قدح آن ديگري علاوه بر اينكه برخلاف وظايف قانوني اين رسانه فراگير است عدالت تبليغاتي را نيز به خطر مي اندازد و همين امر موجب بي رغبتي مردم به حضور در پاي صندوق هاي راي مي شود. صدا و سيما به همين دليل بايد پاي بندي شديدي به قانون نشان دهد و با رعايت كامل بي طرفي تبليغاتي مردم را به حضور هرچه بيشتر در انتخابات تشويق كند.

رعايت آنچه در اين سه اصل آمده علاوه بر آنكه موجب گرم شدن تنور انتخابات خواهد شد مردم را به انتخاب اصلح نيز ترغيب خواهد كرد درحاليكه اگر اين اصول رعايت نشوند آرا مردم به طرف كساني متمايل خواهد شد كه حقوق قانوني آنها رعايت نمي شود و چنين چيزي بهيچوجه به نفع نظام و كشور و ملت نخواهد بود. همه بايد تلاش كنيم انتخابات مجلس هشتم با مشاركت چشمگير و حداكثري مردم و در نهايت قانونمندي برگزار شود و از اين طريق شايسته ترين افراد از ميان كساني كه در اين رقابت قانوني شركت مي كنند به مجلس راه يابند.
 
ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200