صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۳۳۴۴۶۰
تعداد نظرات: ۴۴ نظر
تاریخ انتشار: ۰۹:۱۲ - ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۳ - 06 May 2014

افسانه هزاره سوم؛ جانباز ایرانی و پائولو مالدینی

حقیقت را بیشتر از علاقه های فردی مان دوست داشته باشیم. نه جانبازهای ایرانی که مثل نخل‌های سوخته هنوز همچنان استوار ایستاده‌اند به افسانه‌هایی از این دست نیاز دارند و نه پائولو مالدینی دوست‌داشتنی ...
  عصر ایران؛ احسان محمدی- مرد محترم و بزرگ خاندانی فوت کرده بود، در مراسم ختم، پسر بزرگ مرحوم بلند شد و ضمن تشکر از حضار گفت: «پدرم وصیت کرده کسی سیاه نپوشد، ما هم از شما خواهش می کنیم به احترام مرحوم سیاه نپوشید». مرد ساده و غمگینی از بین جمع بلند شد و داد زد: «مرحوم بیخود کرده! ما به احترامش سیاه می پوشیم»!

 بعد از انتشار یادداشت «هورا بکشیم، فحش ندهیم!» خواننده‌ای در واکنش به اینکه ستاره‌های فوتبال دنیا بی‌اعتنا به ایرانیان نیستند کامنت گذاشته بود و از یک خبرگزاری یاد کرده بود که در آن ماجرای دیدار پائولو مالدینی با یک جانباز ایرانی نقل شده بود؛ داستانی پر آب چشم که مثل حکایت نامه   چارلی چاپلین به دخترش چنان تکرار شده که بسیاری آن را باور کرده‌اند. حتی در سرچ گوگل وقتی کلمه «مالدینی» را به موتور جستجوگر می‌دهید یکی از پیشنهاد ها «مالدینی و جانباز ایرانی» است.

اما ماجرا چیست؟

از قرار معلوم یكی از جانبازان جنگ تحمیلی که پس از مجروح شدن به علت وضع وخیمش به ایتالیا اعزام شده بود در یکی از بیمارستان‌های شهر رُم به طور اتفاقی متوجه می‌شود كه خانم پرستاری كه از او مراقبت می‌كند نام خانوادگی‌اش «مالدینی» است. ابتدا تصور می‌کند كه تشابه اسمی باشد اما در نهایت از او سؤال می‌کند كه آیا با پائولو مالدینی ستاره شهیر تیم میلان ایتالیا نسبتی دارد؟ خانم پرستار در پاسخ می‌گوید كه پائولو مالدینی برادر وی است، دوست جانباز نیز در حالی‌که بسیار خوشحال شده بود از خانم پرستار خواهش می‌كند اگر ممكن است عكسی از پائولو مالدینی برایش به یادگار بیاورد و خانم پرستار قول می‌دهد برایش تهیه كند.

 صبح روز بعد دوست جانباز هنگامی كه از خواب بیدار می‌شود كنار تخت خود مردی را می‌بیند كه با یك دسته گل به انتظار بیدار شدنش نشسته است... این مرد كسی نبود به جز پائولو مالدینی كه از شهر میلان واقع در شمال غربی ایتالیا به شهر رم واقع در مركز كشور ایتالیا كه فاصله‌ای حدوداً ششصد كیلومتری دارد آمده بود تا از این جانباز جنگی كه خواستار داشتن عكس یادگاری اوست عیادت كند.
 
داستان تمام مولفه های تأثیرگذار را دارد؛ مجروح جنگی، پرستار، غافلگیری، دسته گل، مرام و معرفت و لوطی‌گری و البته پائولو مالدینی چهره محبوب و فوق ستاره‌ای که دوست نداشتنش کار دشواری است حتی اگر هوادار میلان نباشید!

اما این ماجرا تا چه اندازه واقعیت دارد؟ پائولو مالدینی که برای بازی با تیم پیشکسوتان پرسپولیس به تهران آمده بود در یک گفتگوی مکتوب از ایتالیا که با وساطت مترجمش محمدرضا رحیمی برای ماهنامه «دنیای فوتبال» صورت گرفت خیلی ساده و صریح در واکنش به این داستان گفت: « این ماجرا دروغ بود و اصلاً چنین اتفاقی نیفتاده است»!

ممکن است برخی بگویند پائولو نخواسته ریا کند و با همان مرام و معرفت همیشگی‌اش این حرف را زده اما حقیقت چیز دیگری است.

این اتفاق نیفتاده و مالدینی 600 کیلومتر برای دیدن جانباز ایرانی نرفته است. این ماجرا را باید در طبقه افسانه‌های ملی – اینترنتی جا داد که از فرط تکرار بسیاری باورش کرده‌اند، درست مثل اصرار «فرج الله صبا» که می‌گوید نامه چاپلین به دخترش - جرالدین-  حقیقت ندارد و ساخته ذهن اوست که در مجله روشنفکر در دهه 50 درج شد اما بسیاری باور نمی‌کنند و در واقع نمی خواهند باور کنند. حالا ممکن است کسانی با ادبیات همان مرد ساده و غمگین بگویند: «مالدینی بیخود کرده که می گوید نرفته به عیادت جانباز ایرانی، رفته»!

حقیقت را بیشتر از علاقه های فردی مان دوست داشته باشیم. نه جانبازهای ایرانی که مثل نخل‌های سوخته هنوز همچنان استوار ایستاده‌اند به افسانه‌هایی از این دست نیاز دارند و نه پائولو مالدینی دوست‌داشتنی ...

حتی اگر واقعاً برای ایران «دلواپسیم» و دوست داریم نامش به احترام تکرار شود، باز هم بهتر است به جای «شور» و هیاهوهای کم مایه کمی بیشتر فکر کنیم و هر قصه و افسانه و گمانه‌ای را باور نکنیم.
ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۴۴
در انتظار بررسی: ۵۰
غیر قابل انتشار: ۳
ناشناس
۲۳:۴۰ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
لطفا برای حفظ اعتبار سایت از تایید کامنتهای سخیف خودداری نمایید.
ناشناس
۱۵:۴۸ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
متن هوشمندانه ای بود و سخن سربسته هم داشت. عالی بود!
محمد313
۱۵:۴۵ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
امیدوارم وقتی بیاید که کسی منتظر ترحم نباشد
ناشناس
۱۵:۱۶ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
با سلام
من اون کامنت را از تابناک گذاشته بودم و واقعاً فکر میکردم درسته. چون چند جا خونده بودم ولی متأسفانه تکذیب و توضیح ها را ندیده بودم. خوب است که سایت های خبری اینگونه خبر ها را پیگیری و کلمات کلیدی خبر را در توضیحات و تکذیب های بعدی به کار برند تا در جستجوی خبر همه اخبار مرتبط با هم آورده شدند.
ممنون از آقای محمدی که من را از اشتباه در آوردند.
محبت اله زارع
۱۴:۵۳ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
اينكه اين داستان دروغ باشد شايد باشد و حق با نويسنده باشد اما ذكر چند نكته:
يكي از پايه هاي سازنده اخلاق نيك در جوامع اسطوره سازي است و خب مي دانيد كه اسطوره ها مبناي واقعي محكمي ندارند ولي هيچ كس با اسطوره سازي مخالف نيست.
نكته ديگر تبليغ مرام پسنديده است آيا قهرمانان داستانها و رمانها همگي آدمهاي واقعي با اتفاقات واقعي هستند؟ قطعا نيستند اما هيچ كس نبايد ارزش كتاب و نويسنده و قهرمان پردازي را ناديده بگيرد.
سوم، رويا پردازي از سويي موجب نشاط است و از سويي اسكلت تصور از آينده را مي سازد هر چه اين اسكلت زيباتر باشد بهتر است.
چهارم آيا هيچ كس مي تواند با قاطعيت بگويد مرز بين دروغ و راست در ميليونها مطلب و موضوعي كه مي شنويم كجاست؟

پس:
لطفا با ژست حقيقت طلبي جلوي تبلور انديشه هاي زيبا نايستيد!
ناشناس
۱۴:۴۰ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
عصری جون منظورت چیه!؟حالا گیریم ماجرا دروغ باشه.که چی؟چه دردی از من و تو دوا میکنه؟!کسی از یارانه انصراف میده؟سهمیه بنزینت بیشتر میشه؟باعث میشه مرد برای یک باک بیشتر کیلومترها صف تشکیل ندن؟
we chat , facebookرفع فیلتر میشن؟!
نه والا
ناشناس
۱۴:۳۶ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
آقای نویسنده خیلی حرص میخوری که با انگشت به ماه اشاره کردی ولی نظرات خوانندگان محترم نشون میده فقط نوک انگشتتو دیدن؟
منم شدیدا دلواپس سطحی نگری این مشت نمونه خروارم
ناشناس
۱۴:۰۹ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
نمی خواد از مالدینی تجلیل کنید و نشون بدید طرفدار ایتالیا هستید!
همین آقا وقتی اومد ایران هم دیدن چقدر خودشو گرفته بود!
حسین
۱۳:۳۷ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
"حقیقت را بیشتر از علاقه های فردی مان دوست داشته باشیم" واقعا زیبا بود
ناشناس
۱۲:۵۱ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
خیلی از باورهایمان همین افسانه هاست
بچاپ پلیز
۱۲:۴۸ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
جالب بود، البته بیشتر که فکر میکنم به این نتیجه میرسم که بیشتر تعصبات ناشی از همین افسانه هاست. و ما مردم چقدر عاشق دروغ هستیم متاسفانه.
مریم
۱۲:۲۹ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
واقعا جالب بود ممنون از نویسنده
ناشناس
۱۱:۵۹ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
جالب بود!
ناشناس
۱۱:۴۵ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
این داستان «دلواپسیم» و دلواپس ها ؛ اقایان دلواپس و تجمع دلواپسان ؛ منافع دلواپسان دیگه زیادی رو موخه یه هفته هست که زیادی تو ذوق میزنه .
علی
۱۱:۴۳ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
در مورد مرحوم دکتر شریعتی هم در محیط اینترنت از این جور چیزها می نویسند یا برای کوروش کبیر وصیت نامه ساختند و آنقدر تکرار شد و چرخید که همگان باور کردند حتی روح کورش .شاید یک جور خود باختگی فرهنگی در سطح بین المللی برخی هم وطنانمان را به این کارها متمایل کرده .اسطوره سازی ...
یاسر
۱۱:۲۱ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
احتمالا مالدینی اومده بوده خواهرشو ببینه ه یه دسته گل خریده بوده برا خواهرش اومده بوده بیمارستان که خواهرش داستانو تعریف میکنه و با هم میرن دیدن جانباز ما و...
سعید
۱۱:۰۸ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
مالدینی تنش داغ بوده نفهمیده که رفته!
امیر حسین
۱۰:۵۸ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
به تمامی دوستانی که با نوشته های احسان خان محمدی حال می کنند توصیه می کنم هفته نامه وزین امید جوان رو از دست ندن.مخصوصا اینکه جناب م.خ سردبیرشه.
هادی هادی
۱۰:۵۷ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
از واژه "دلواپس" زیاد و بجا استفاده میکنید هااااا
محمد
۱۰:۵۷ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
دلواپس رو خوب اومدی!
مرتضی
۱۰:۴۷ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
خیلی خوب بود. بخصوص اون تیکه آخرش در مورد دلواپسیم!
یعقوب
۱۰:۴۴ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
ممنون؛ استدلال خوب و منطقی کرده بودین. امیدوارم در همه مسائل در کنار احساسات، منطق رو هم در نظر بگیریم.
علیرضا کریمی خوراسگانی
۱۰:۳۹ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
بنده که متوجه نشدم
ناشناس
۱۰:۳۸ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
جالب بود
ناشناس
۱۰:۱۵ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
هم غلط املايي و هم اينكه خود سايت عصرايران سال 89 اين داستان عيادت رو در خبرهايش درج كرد.... و حالا تكذيب آن در سايت خودش.....
محسن
۱۰:۰۰ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
غلط املایی را در خط دوم درست کنید ... "پدرم" و نه "پسرم"
پاسخ ها
محسن
| |
۱۰:۱۹ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
بعد که درست می کنید ... یا کامنت من را نگذارید یا اگر می گذارید یک توضیح هم زیرش قرار دهید تا احیانا مضحکه خاص و عام نشویم ...
ناشناس
۱۰:۰۰ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
خيلي ممنون كه دقت داريد و حقايق را روشن مي كنيد چون من هم اين داستان را خواندم و برايم باور پذير بود
مسعود
۰۹:۵۹ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
نرود میخ آهنی در سنگ
پاسخ ها
123
| |
۱۳:۰۳ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
توبيخود كردي كه نرود.شايد رفت!!!
فواد
۰۹:۵۳ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
منطقی بود و باورپذیر
ناشناس
۰۹:۴۵ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
ما فقط معجزه هزاره سوم میشناسیم !
پاسخ ها
علی
| |
۱۱:۰۶ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
دکتر ظریف در دوران ماموریت در سازمان ملل با نصب فرشی نفیس در ساختمان سازمان ملل که عبارات این شعر در آن درج شده این افسانه را به حقیقت مبدل کردند
123
| |
۱۳:۰۲ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
توبيخود كردي كه ميشناسي. نميشناسي!!!
علي
۰۹:۴۲ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
درج شعر سعدي (بني آدم اعضاي...) روي سردر سازمان ملل رو هم به اين داستانهاي تخيلي اضافه كن!
پاسخ ها
پیام
| |
۱۱:۵۸ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
جهت اطلاع شما اتفاقا این یکی حقیقت دارد
محمدجواد ظریف - وزیر امور خارجه کشورمان - هشتم مهرماه با انتشار عکسی نوشته است: «در کنار فرش مزین به شعر بنی‌آدم در سالن مذاکرات ملل متحد. شعر جاودانه سعدی در وسط فرش با الیاف طلا نقش بسته است. این فرش را استاد صیرفیان در دوران سفارت بنده و در اواخر ریاست‌جمهوری جناب آقای خاتمی به سازمان ملل متحد هدیه دادند. افتخار می‌کنم که از این طریق آن‌چه را سال‌ها در کتاب‌ها خوانده بودیم و هیچ جای سازمان ملل متحد اثری از آن ندیده بودیم، بالأخره به ملل متحد آوردیم».
محمد
| |
۱۲:۱۷ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
جان من راست مگی؟!
ناشناس
۰۹:۳۹ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
افرین
ناشناس
۰۹:۲۰ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
منكه متوجه نشدم موضوع چيه
پاسخ ها
علی
| |
۱۰:۴۰ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
شوخی می کنی؟ خب یه بار بخونش! نوشته داستان عیادت مالدینی از جانباز ایرانی دروغه
ناشناس
| |
۱۳:۵۳ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
شما کار هم می کنید؟؟؟
ناشناس
| |
۱۵:۳۲ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
چند بار بخون اگه بخوايي حتماً متوجه ميشي فقط اگه بخوايييي..
ناشناس
| |
۰۲:۰۲ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۷
دیگه هم متوجه نمیشی
ناشناس
| |
۱۰:۴۶ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۷
اگه مثل بعضی ها خودتو به دلواپسی نزده باشی میفهمی!!!!!1
تعداد کاراکترهای مجاز:1200