یکی از کاربران عصرایران در یادداشت کوتاهی که برایمان ارسال کرده ، نوشته است:
سلام
من دختر پا به کنکوری زن 46 ساله ای هستم که بعد از حدود8 سال از فوت پدرم و با زحمات مادرم به همراه دو خواهر کوچکترم تا اینجا بار خود را کشیده ایم.نیازی به گفتن نیست که چه بر سر ما آمده وتا کجا می توانیم طاقت بیاریم. گاهی وقتها با یک هزار تومنی که از لای قرآن پیدا می کنیم انگار دنیا را به ما داده اند اما روزهایی را به یاد می آورم که با وجود پدرم هیچ نیاز مالی نداشتیم و لعنت بر این سرطان که با آمدنش همه چیزم را گرفت.
مادر من نمونه است که بعد از پدرم حاضر به همه کاری شد که با عفت زندگی کند.اما حالا که سلامتی خود را از دست داده و بدن درد در این سن توانش را بریده ما چه کنیم با اجاره خانه و مخارج سنگین زندگیمون... .
من و مادرم حتی نمی دانستیم بهزیستی کرج کجاست چه برسه به اینکه از کارش بگذره بره اونجا ثبت نام کنه و حالا با تصویب مجلس کمی ازامثال ما حمایت بشه!
ما یکبار کمیته امداد رفتیم اما اونجا چنان به شخصیت ما توهین شد که عطایش را به لقایش بخشیدیم.
به خدا ما گدا نیستیم اما بعد از مرگ پدرم و پدربزرگم و دایی و .. دیگه حتی حامی غیر از خدا نداریم .چرا نباید هیچ سازمان حمایتی (حتی درمانی)برای ما وجود داشته باشه!؟مگه مادر من چه گناهی کرده که باید اینقدر غصه بخوره تا اینقدر زود پیر شه؟ چیزی هم به مهلت اجاره ناممون نمونده.همش میگه خدا رو شکر کنید که از ما بیچاره تر هم وجود داره!
این یک درددل با شما بود شاید با این همه گرانی درد ما رو هم به گوش مسوولین برسونید و به مردم هم بگویید که شما هم روزی شاید مثل ما شوید که خدا بر سر دشمنتون نیاره... .
من خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم. امثال این خواهر و این خانواده کم نیستند. واقعا برای کشوری که 1 دنیا ثروت دارد؛ منابع دارد, نیروی انسانی جوان و باهوش دارد؛ انسانهای با اعتقاد و با محبت دارد ننگ است که خانواده ای برای فقط و فقط نیازهای اولیه زندگی درد و رنج داشته یاشند.
تا بحال از خودمان پرسیده ایم چرا؟
کاش شماره حساب یا مشحصه ای از این خواهر دردمندمان اعلام میشد تا مگر مرهمی اندک بر زخم طاقت فرسایش بگذاریم.