صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۳۹۷۶۱۰
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۴ - ۰۶ خرداد ۱۳۹۴ - 27 May 2015

مدعیان دروغین در عرصه سیاست: "نائب بعدی امام زمان من هستم!"

جالب است اين آقاي نظریه پرداز و تئورسين، بعد از به اصطلاح صغري وکبري چيدن‌هاي طولاني، پيشگویي مي‌کند که : امام زمان بعد از مقام معظم رهبری، نايب خود را از ميان غير روحانيون انتخاب خواهد کرد وآن فرد منتخب نيز خود وي خواهد بود!

عصر ایران؛ عبدالرحیم اباذری - در طول تاريخ، سوء استفادههاي زيادي از سوی افراد نامیزان و گروههاي فرصت طلب، از نيمه شعبان وامام زمان شده است و علماي شيعه همواره در برابر اين انحرافات ايستاده و روشنگري کرده ­اند. آخرين آن پيشگويي، «ظهور در آينده نزديک» بود که آيت الله هاشمي رفسنجاني با استناد به روايات معصومين(عليهم السلام) در برابر آن موضع گرفته، گفتند: «هرکس براي ظهور وقت تعيين کند، دروغگو است.»

انجمن حجتیه دردهه 50

همين موضوع و ماجراهاي ديگر از این دست، نگارنده را ناخواسته به ياد خاطرات سالهاي دهه پنجاه و دوران نوجواني انداخت. روزگاری که در شهر ما (ميانه) هر سال به مناسبت نيمه شعبان، مراسم جشن مفصل از سوي انجمن حجتيه بر گزار ميگردید. خيابان اصليِ شهر آذين بندي و طاق نصرت بسته ميشد. سه شب در مسجد جامع امامزاده اسماعيل(ع) جشن و سخنراني برپا ميگشت و حتی يکي و دو سال توزیع دعوتنامههاي علما و بازاريان به من سپرده شد که به منازل و مغازههاي آنان تحويل ميدادم.

هر سال يک سخنران معروف دعوت ميکردند. دو سالی هم مرحوم دکترحسين فريدوني از اعضاي اصلي انجمن در تهران به ميانه آمد و در آن مراسم به ایراد سخن پرداخت. چون هنوز نوجوان بودم، ارتباط چنداني با فعاليتهاي درون گروهي انجمن نداشتم اما مرحوم دایيام که از اعضاي انجمن حجتيه در شهر ميانه بود و گاهی جلسات در منزل ايشان تشکيل ميشد من نيز حضور مييافتم و در پذيرایي از ميهمانان کمک ميکردم. همين امر سبب شد کم کم با افکار وانديشهها وفعاليتهاي اعضا آشنا شوم.

با اينکه در آن سال ها مرحوم حجت الاسلام والمسلمين شيخ محمود حلبي، در راس انجمن بود و بعضي از فعالان و رابطين شهرستانها نيز روحاني بودند، لیکن در بدنه انجمن، تفکری خاص وجود داشت که چندان به قشر روحاني ارزش و اعتبار قائل نبودند و از افرادي مانند مرحوم «رجبعلي خياط» و مانند ایشان، مرتب نام ميبردند و تجليل ميکردند.

داستانهاي عجيبی از اين افراد هميشه آماده داشتند؛ مثلا ميگفتند: در نجف کفاشي زندگي ميکند که با امام زمان (ع) در ارتباط است! آقاي دکتر فريدوني را بيش از حد متعارف بزرگ ميکردند و ميگفتند: در فلان شهر يک بهایي بود که چند نفر از روحانيون سرشناس آنجا رفتند و با وي بحث کردند ولي نتوانستند حريفش شوند اما آقاي دکتر در يک جلسه او را به زانو درآورد و محکومش نمود!

گاه دیده می شد که انجمنيها خطر يک نجار بيسواد را که به بهائیت گرویده، به مراتب بيشتر و بزرگتر از خطر آمريکا و اسرائيل می­ دانستند و هرگز کاری به آن دو نداشتند!

در سالهاي ۵۵-۱۳۵۴ دایيام از جمع انجمن جدا شد و ديگر در جلسات آنان حضور نيافت و دلیل این اقدام را، علاوه بر موارد پیش گفته، تناقضاتی دانست که در رفتار آنها وجود دارد ؛ می گفت: حجتیه ای ها از يک سو جلسات را مخفی برگزار ميکنند و از سوي ديگر ميگويند شاه حامي ماست و او را دعا ميکنند.
او به این باور رسیده بود که سران اصلیِ انجمن در مرکز، چندان اعتقادي به روحانيت ندارند و نگاه آنها به این قشر، ابزاري است. اگر هم از آيت الله خویي (ر
حمة الله عليه) تقليد و تجليل ميکنند به اين خاطر است که ايشان اجازه داده اند از وجوه شرعي براي انجمن کمک شود.

در آن زمان، عُمق و حقيقت اين جريان برايم چندان آشکار و قابل درک نبود، اما مسائلي را به صورت ابهام همچنان در ذهنم داشتم؛ از باب نمونه، مي ديدم که: جشنهاي نيمه شعبان در بيشتر شهرها از سوي انجمن حجتيه بسيار با شکوه برگزار ميشد اما اين مراسم ها هيچگاه روح و محتواي انقلابي نداشت، به همين خاطر نيز رژيم شاه در مقابل تفکر انقلابي حضرت امام، از اين گونه مجالس به صورت غير مستقيم حمايت ميکرد و اخبار آن را در روزنامهها و مجلات و راديو و تلويزيون انتشار مي داد و حتي حکومت طاغوت در سالهاي پاياني نيز از جشنهاي نيمه شعبان براي فراموشي و سرکوب انقلاب بهره برداري ميکرد که در يکي از اظهارات حضرت امام به آن اشاره شده است.

حال پرداختن به باقي ماجراهاي انجمن حجتيه در دهه های پنجاه و شصت را به همینجا بسنده می کنیم و وارد اتفاقات دهه هشتاد ميشویم:

حجتيه، با ادبياتی جديد!

در سال 1384 وقتی وارد فضای انتخابات نهمین دوره رياست جمهوري شدیم، شاهد بودیم که گروهي با شعارهاي به ظاهر ارزشي و انقلابي و با کُد «اَلّلهُمَّ عَجِّل لِوَلِّيکَ الفَرَج...» وارد عرصه انتخابات شدند و با ترفندهاي عوام فريبانه کانديداي مورد نظر خود را به کرسي رياست جمهوري نشاندند.

موضع گيريها و رفتار اين گروه، از‌‌همان آغاز، مشکوک به نظر ميآمد و سؤالات وشبهاتي را در ذهن هر دردمندي ايجاد ميکرد؛ به طوري که بعد از گذشت مدت زمان کوتاهی، لايه ­هایي از تفکر انجمن حجتيه و گروههایی از این دست، در برخي از افراد اين گروه به وضوح مشاهده شد که  استفاده ابزاري از روحانيت از جمله آنها بود. نمونهها و مصادیقی از این تحقیرها و بی اعتنایی ها را در سفرهاي استاني دولت نهم و دهم شاهد بودیم و احیانا از این و آن می شنیدیم.

در طول هشت سال حاکميت اين گروه، از میان روحانیون، تنها کسانی مورد توجه و احترام بودند که با آنان کنار ميآمدند، و حتی برخی از ایشان را در تکریم و احترام، به عرش می رساندند و به عکس هر روحانی که اندک زاويهاي با آنان داشت، به اتهام های گوناگون متهم می کردند و نسبت های ناروا می دادند.
در انتخابات دوره دهم رياست جمهوري سال
۸۸ ، کاندیدای ایشان، به صورت جدي وارد معرکه شد و در مناظره انتخاباتي، دو نفر از روحانيون برجسته نظام و یاران نزدیک امام و انقلاب را نام برد و فرزندان آن دو را متهم به فساد کرد، بی آنکه مسیر قانونی طی کرده و از سوی دستگاه قضایی محکوم شده باشند!

بعدها افکار انحرافي اين جماعت در اظهارات مختلف از قبيل: هاله نور، اسلام ايراني،رجعت چاوز و... بیشترآشکار شد.

اگر بخواهيم اندکي دقيقتر وجديتر از ريشه افکار و انديشههاي انحرافي اين گروه آشنا شويم، لازم است نخست مروری اجمالي به اظهارات فردي داشته باشيم که وي پدر معنوي جريان انحرافي به شمار ميآيد.

انحرافات فرقه نورسيده

توهمات ذهني اين فرد در جلسات و محافل خصوصي براي حاضران القا شده و سپس در جزوههايي تدوين يافته است. او درباره مسائل مختلفی که تخصص هم ندارد سخن ميگويد. چکیده حرف او درباره ولايت فقيه اين است که رهبري امام خميني و مقام معظم رهبري به خاطر فقه ، فقاهت واجتهادشان نبود، بلکه آن دو، چون به مقام قرب و معنوي خاص رسيده و پاک بودند، امام زمان هم آنها را به نيابت از خود منصوب کرد و در اين مورد مجلس خبرگان هيچ نقشي ندارد! آنگاه نتيجه گرفته، مي­ گويد: پس لازم نيست نايب امام زمان منحصر در فقيه و مجتهد باشد، يک جوان بيست ساله هم ميتواند به اين مقام نایل شود!

او در اين زمینه تعبيرات سخيف و زننده فراوان دارد ، ضمن پوزش وی در جایی قریب به این مضمون می گوید: نيابت امام زمان چندان مهم نيست که اينقدر بزرگش ميکنند، حتي «چوب خشک» هم ميتواند نايب امام بشود!

جالب است اين آقاي نظریه پرداز و تئورسين، بعد از به اصطلاح صغري وکبري چيدنهاي طولاني، پيشگویي ميکند که : امام زمان بعد از مقام معظم رهبری، نايب خود را از ميان غير روحانيون انتخاب خواهد کرد وآن فرد منتخب نيز خود وي خواهد بود! يعني تمام تلاش او اين است که اين جمله کوتاه را به شنونده و خواننده القا کند که «من با امام زمان ارتباط دارم و نماينده آن حضرت من هستم!»

جالبتر اينکه وی از میان عالمان، تنها امام خميني وآيت الله خامنهاي را قبول دارد (ظاهراً) و ديگران را به شدت مورد حمله، سرزنش و تحقير قرار ميدهد. البته چنین فکر و اندیشه ای اختصاص به ایشان ندارد و رخداد تازه ای هم نیست، قبل از او مجاهدين خلق نيز همين گونه عمل ميکردند. آنها نیز از میان روحانيون، تنها امام و آيت الله طالقاني را قبول داشتند و همه را مرتجع يا فئودال معرفي ميکردند تا اینکه بعد از غائله ۱۴ اسفند که از کشور گریختند، مرحوم امام و آیت الله طالقاني را هم مانند بقیه هتک و اهانت کردند.

وقتي برداشتهاي به اصطلاح قرآني این شخص را ديدم، ناخود آگاه درس نهج البلاغه مجاهدين خلق و جلسات تفسيري اکبرگودرزي، رهبر گروهک فرقان در دهه شصت در ذهنم تداعي شد که نتيجه کارشان در ‌‌نهايت به ترور شهید قرنی، شهيد مطهري، آيت الله هاشمي رفسنجانی، شهید عراقی و... منتهی گردید.

همگی به یاد داریم که یکی از مسئولین ارشد سابق نيز در موارد متعدد، خود را مورد تأييد امام زمان معرفي کرد. وی علاوه بر ادعای احاطه شدن در هاله نورهنگام سخنرانی در سازمان ملل، در چند مورد مدعی شد:

«جهان را امام زمان اداره ميکند و هدايت شخص ايشان هم با خود امام زمان است!»

«سخنراني اش در دانشگاه کلمبياي آمريکا با هدايت امام زمان بوده است!»

«همين قضاياي هستهاي (در دولت دهم) را هم آن حضرت اداره ميکند!»

«پول يارانهها هم مال امام زمان است!»

«خداوند به من تفضل کرده که ميتوانم نيات افراد را بخوانم، اين قدرت را خدا به من داده است!»

او در مواردی هم پيشگويي نموده، براي ظهور وقت تعيين کرد!

به نظر می رسد اين تعابير، نشات گرفته از رسوبات فکری آن فرد مدعی است با اين تفاوت که وی با جرأت ميگويد که من می توانم نايب امام زمان باشم ولي این آقاي مسئول سابق این ادعا ها را ندارد وهنوز قصد ونیتش از این گونه اظهارات معلوم نشده است ، شاید هم یک نوع توهم به وی دست داده باشد. اما آنچه که مسلم است ، این که کسانی که درباره مهدويت و مدعيان نيابت، تحقيق ومطالعه دارند، به خوبي ميدانند، اين گونه حرفها وتعابیردقيقاً،‌‌ شبیه همان حرفهاي کساني است که در طول تاريخ ادعاي نيابت کرده اند.

با قطع نظر از مخالفت جدي و مبنايي که اين فرقه با قشر حوزه و روحانيت و مرجعيت دارد، رياکاري وعوام فريبي و شيطنت در لابلاي رفتار، کردار وگفتارآنان موج ميزند و بسیار آسان و راحت ميتوان اين حقيقت را لمس کرد.

از تاريخ کمک بگيريم

در طول تاريخ افراد زيادي بودند که به دروغ ادعاي «نيابت»، «بابيت» و «ديدار با امام زمان» را داشتند و اغلب این اشخاص، دارای مشکل روحي، رواني وعقيدتي بوده اند و از نوعی کمبود وخلأ دروني رنج ميبرده اند و شايد اين خصلتِ مشترک همه آنان بوده است.

ظاهراً نخستین مدعي بابيت، فردي بود به نام «محمد بن علي شَلمغاني» که در مقابل نايب سوم، «ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي» ادعاي نيابت کرد. بعد از آن نيز اين ادعاها از افراد گوناگون و به انگيزههاي مختلف ادامه یافت. يکي ديگر از آنان، فردي به نام «علي محمد باب» که در زمان محمد علي شاه قاجار، مدعی نيابت شد و گفت: من با امام زمان ارتباط معنوي دارم.

محمد علي باب وقتی دید جماعتی ساده لوح و جاهل پیرامونش جمع شدند، اعتماد به نفس بيشتری يافت وادعاي خود را ارتقا داد و گفت: من خودِ امام زمان هستم! و از قضا مريدانش زيادتر هم شدند! وی از این مرحله پا فراتر گذاشت و ادعاي نبوت کرد و حتی گفت: من پيامبر هستم و مقامم از همه انبيا بالاتر است! او بلواي عجيب و انحراف جبران ناپذيري در جامعه اسلامي آن روز به وجود آورد و در ‌‌نهايت به پيشنهاد امير کبير و به دستور ناصرالدين شاه در تبريز به چوبه دار آويخته شد. بعد از وي يکي از شاگردانش به نام «حسينعلي بهاء» به انحراف او ادامه داد وفرقه ضاله بهائيت را در ايران تأسيس کرد که فجايع آن همچنان ادامه دارد.

خوانندگان عزيز توجه دارند، مطالب فوق قصه نيست و نگارنده هم قصد داستان سرایي وقصه نويسي ندارد، بلکه واقعيتهای تاريخي است و متأسفانه اين مصيبتها در کشور ما رخ داده است! بدیهی است اگر مسئولان سستي کنند و مردم هم تماشاگر باشند، اين بار اين ماجراها به دست همین نور رسیده ها تکرار خواهد شد.

با مرور تاریخ، می بینیم که محمد علي باب برای بعد از خود، حسينعلي بهاء را تربيت کرد و او فرقه بهائيت را تشکيل داد و پس از آن، گروهی در صدد مخالفت و مبارزه با آنها برآمده، انجمن ضد بهائیت حجتيه را راه انداختند، اما در عمل ديديم که رژیم گذشته هر دو جریان را مديريت کرد و مردم را دو دسته کرد وبا عنوان « بهایي و ضد بهایي» به جان هم انداخت و بدینوسیله جبهه ای گشود تا برخی افراد متعهد و متدین را به جای پرداختن به مبارزه با طاغوت، به همراهی و همگامی با انجمن حجتیه سوق دهد و سرگرم سازد.

هشدارهاي امام خميني

اين روزها که در آستانه بيست وششمين سالگرد عروج ملکوتي حضرت امام خميني قرار داریم، لازم است در اين باره ساده انديشيها و حمل بر صحتها را کنار گذاشته، عينک هوشياري امام خميني را بر چشم زنیم و سيره آن حضرت در برخورد با شياطين را در پيش بگیریم.

شاید شنیده باشید که در سالهای نخست انقلاب، چند نفر از شيادان که ادعاي ارتباط با امام زمان را داشتند، وقتي با اصرار موفق ميشوند خدمت امام برسند، معظم له پيش از آنکه آنها مطلبی طرح کرده و سخن آغاز کنند، ميفرمايند: من سه مشکل دارم؛ از شما ميخواهم ابتدا راه حل اينها را از محضر امام زمان بپرسيد و برايم بياوريد، آنگاه من در خدمت شما هستم. آنها وقتي با هوشمندی و زیرکی امام مواجه ميشوند از اقامتگاه ایشان خارج شده و مي روند و...( همیشه با امام ، ص 228)

در اوایل دهه شصت، فرمانده نيروي دريايي شخصی به نام «ناخدا افضلي» بود که ريش غير متعارف و بلندی داشت و هميشه تسبيح به دست می گرفت و دعاي فرج می خواند، اما امام چندان اعتنايي به او نداشتند. از سوي ديگر مرحوم سرتيب قاسمعلي ظهيرنژاد، فرمانده نيروي زميني که هر روز ساعت هشت صبح با صورت تيغ زده به حضور امام ميرسيد وگزارش خط مقدم جبههها را به ايشان ميداد، با احترام و عنایت ویژه امام مواجه می شد و حتی هنگام رفتن، حضرت امام چند قدمي او را بدرقه می کردند! و این عمل امام موجب شگفتي واحيانا ناراحتي برخی از اطرافيان نیز شده بود شد! تا اينکه مدتی بعد، معلوم شد افضلي عضوحزب توده بوده وبرای شوروی جاسوی می کرده است به همين سبب دستگير و محاکمه شد! (پا به پای آفتاب ، ج 2 ، ص 108)

مرحوم امام نسبت به رياکاران، چاپلوسان و عوام فريبان به شدت حساس بوده و هرگز در اينگونه موارد کوتاه نميآمدند و حتی وقتي ميبينند در تلويزيون افراد ريش دار به صورت غير متعارف زياد شده، آن را نوعی رياکاري و تملّق می دانستند و به مسئولان هشدار ميدادند!

در مورد ديگر، خطاب به مسئولان اجرايي کشور فرموده اند: « اگر سست ما بياييم و اين هماهنگى را حفظ نكنيم، خوف اين معنا هست كه آنهايى كه از اسلام سيلى خوردند و آنهايى كه نگران اوضاع ايران، بلكه نگران اوضاع منطقه هستند، يك كارى بكنند؛ يك راهى را پيش بگيرند كه ملت را خسته كنند، اختلاف ايجاد كنند بين افراد ملت، اختلاف ايجاد كنند بين دولت و ملت و يك راهى باز كنند كه يك «رضا شاهى » را دوباره بياورند به عنوان رئيس جمهور اسلامى- به عنوان شاهنشاهى نمى‏آورند- به عنوان «رئيس جمهور صد در صد اسلامى!» و بسيارى از مسائل اسلامى را هم از من و شما بيشتر عمل كند. » (صحيفه امام، ج۱۵ ص 354)

حضرت امام بخصوص به نفوذ انجمن حجتیه حساسیت داشتند ودر فرصت مناسب به آن هشدار می داندند چنانکه در موردی به اعضای محترم شورای نگهبان فرمودند :« حواستان را جمع کنید که نکند یک مرتبه متوجه شوید که انجمن حجتیه ای ها همه چیزتان را نابود کردند» ( صحیفه امام ، ج 21 ، ص ، 579)

عبرت بگيريم

آنهائي که به نام اصولگرايي واصلاح طلبي در اين چند سال به جان هم افتادند و زمينه را براي حاکميت جريان افراطي و انحرافي مهيا کردند، امروز چه جوابي براي امام ومردم دارند؟ چه شده است آقايان هميشه ريشه اصلي انحراف را‌‌رها کرده و به شاخ و برگ آن ميچسبند و همواره در فروع فرو ميروند؟ آيا مصيبتهاي هشت سال گذشته براي عبرت گرفتن کافي نيست؟

حتما متوجه شديد جريان انحرافي براي آينده رهبري، ولايت فقيه و اساس حوزه وروحانيت وانقلاب خوابهايي ديدند و نقشهها کشيدند، آنوقت من و شما درگير دعواهاي جناحي ونزاعهاي زرگري از قبيل: «پياده روي ظريف با جان کري» و «تک خواني زنان» هستيم و اينکه آيا نيروي انتظامي موظف به اجراي احکام اسلامي است يا بايد قانون را اجرا کند؟!

يکي از اشکالات مهم حضرت امام به حجتيهايها و همفکرانشان نيز همين امر بود که آنها اصول را رها کرده و به فروع چسبیدند، شاه و نخست وزيرش امير عباس هويدا که حاميان بهائيت در ايران هستند را‌‌رها کردند واحيانا براي آنها دعا هم ميکنند، آنوقت يقه چند نفر کارگر، خياط وحمال را گرفتند که اينها اغلب به خاطر تامين هزينه زندگي، چند روزي خودشان را به بهايي گري زدند!

تشخيص صحيح اصول از فروع وعملِ به موقع به اصول را از مکتب امام ياد بگيريم و اینهمه غرق در فروع نباشيم.

تجربه سي و شش سال گذشته بهترين دليل بر اين مدعاست که هيچ کشور و قدرت خارجي نميتواند به نظام اسلامي ضربه وارد کند اما آنچه که مثل موريانه از داخل به جان انقلاب و نظام افتاده و اذهان مردم و جوانان را در حوزه، دانشگاه، بسيج و برخي مراکز نظامي به انحراف ميکشاند، همين توهمات بزک شده نو رسيدههاي انجمن حجتيه در دهه هشتاد و نود است و بسيار خطرناکترند، اينها در برخي جاهاي مهم، حتي شبکههاي صدا و سيما لانه کرده و به شيطنتهاي خود ادامه ميدهند و لازم است مبارزه با آنها، در اولويت برنامههاي مسئولین ودلسوزان باشد.

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200