اعتماد ملي
روزنامه اعتماد ملي در سرمقاله امروز خود با عنوان "اين آقا چه ميگويد؟" آورده است:
آيتالله محمدتقي مصباحيزدي در ملاقات با اعضاي شوراي مركزي كميته امداد با انتقاد آشكار از وضعيت فرهنگي حاكم بر دانشگاهها و نظام مديريتي و اقتصادي كشور، انتقادهاي صريحي را بهطور خاص متوجه دانشگاهها و دانشجويان عزيز نمودند. شنيدن چنين اظهارنظرهايي از جناب ايشان تازگي ندارد، اما اعلام صريح شكست سياستهاي فرهنگي براي نسل آينده عليرغم سياستگذاريها، دغدغهها و اعتبارهاي فراوان در كليت ساختار نظام فرهنگي و مديريتي كشور در سالهاي گذشته، حداقل اين پرسش را مطرح ميسازد؛ مبادا انديشهاي كه جناب مصباح از اصرار بيشتر براي تحقق آن دم ميزند، عامل اين نابسامانيهاي برشمردهشده از سوي ايشان است.
بدون آنكه بخواهيم كليبافي نموده و يا فرافكنيهاي بيحاصل را وجه همت خويش قرار دهيم به عنوان يك الگوي قابل مطالعه و اندازهگيري ميتوان به عملكرد چند تن از شاگردان معنوي جناب مصباح در حوزه مديريت كشور در سالهاي اخير اشاره نمود. آقايان محمود احمدينژاد و پرويز داوودي تحتتاثير تعليم فرهنگي و اخلاقي جناب مصباح بوده و هستند. همگان ميدانيم در تشكيل دولت نهم، ميزان ارادت به آقاي مصباح و آموزههاي وي يكي از عوامل اصلي گزينش در هيات دولت بوده است. حداقل آن است اگر وزرايي چندان به آن انديشه پايبندي نداشتهاند، ظواهر امر را رعايت كردهاند. از ديدگاه سياسي به نظر ميرسد همگان بپذيرند كه چنانچه ايشان ميخواستند دولتي مطلوب و مطابق آرمانهاي خود تشكيل دهند چيزي فراتر از دولت نهم كه محمود احمدينژاد رئيس آن است ظهور و بروز نمييافت.
تاييدهاي اين نظريهپرداز نسبت به دولت فعلي بر كسي پوشيده نيست. طرفه آنكه رئيسجمهور فعلي پس از جلوس بر كرسي رياست، به اولين كساني كه حضورا ابراز تكريم نمود، اين روحاني نظريهپرداز ميباشد. حال منصفانه از جناب مصباح ميپرسيم حاصل عملكرد اين دولت را در حوزههاي مختلف چگونه ارزيابي ميكنند؟ همگان ميدانيم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي دولت نهم، بيشترين قرابت را در عملكرد به وي داشته است اما چرا شرايط فرهنگي جامعه نابسامان است؛ بحران هويت، بحران ارزشها، بحران هنجارها و... . در حوزه اقتصادي حاصل عملكرد همكاران و شاگردان آقاي مصباح تورم كمرشكن، بههمريختگي نظام بانكي، گراني افسارگسيخته، فرار سرمايه، كاهش مفرط سرمايهگذاري، تعطيلي واحدهاي توليدي و... ميباشد. در حوزههاي بينالمللي، اجتماعي و سياسي نيز ذكر مصائب، مثنوي هفتاد من خواهد شد و اما شايد خواننده اين جريده از خود بپرسد منزلت آقاي مصباح در ساختار نظام جمهوري اسلامي چيست؟ نبايد فراموش نماييم در كارنامه سياسيايشان نقطه تاريكي وجود دارد كه شاگردان و مقلدان و مريدان امام(ره) نميتوانند بهراحتي از آن بگذرند و آن داستان برميگردد به ساليان سياه رژيم پهلوي و اعلام عزاي عمومي در جشن نيمه شعبان سال 56 از سوي امام(ره) و جالب آن است كه آقاي مصباح از مدرسين و روحانيوني بودند كه در موسسه خويش مراسم شادماني را برپا ساختند! هرچند نبايد فراموش كرد در مجادلات فكري اول انقلاب، نظام اسلامي از توانايي فلسفي و ديني ايشان در مناظره با گروهكهاي ملحد سود برد. به نظر ميرسد حضرت امام(ره) تا اين اندازه با حضور ايشان در عرصه موافق بودند، اما حداقل برادران فداكار آن نهاد انقلابي بهخوبي به ياد دارند زماني كه قرار شد يكي از منسوبين ايشان به عنوان نماينده امام در آن نهاد مشغول شوند، حضرت امام(ره) به دليل انتساب و نزديكي فكري ايشان به آقاي مصباح جلوي اين اقدام را گرفتند. داستانهايي از اين دست بر محرمان انقلاب و سيليخوردگان آن پوشيده نيست. در پايان تكرار اين نكته ضرورت دارد، ديدگاههاي ايشان در خصوص دانشگاه و ديگر حوزهها تقارن چنداني با ديدگاههاي حضرت امام(ره) ندارد. البته ايشان حق دارد هرگونه كه ميخواهد فكر كند و حتي آن را بر زبان آورد، اما مريدان آن پير فرزانه اجازه نخواهند داد آراي ناصواب ديگران به نام امام خميني(ره) بيان شود.
كيهان
روزنامه كيهان در سرمقاله امروز خود با عنوان "براي اصولگرايي "به قلم محمد ايماني آورده است:
اصولگرايي و سازمان آن را چگونه مي توان تقويت كرد؟ اصولگرايي را بر كدام بنياد بايد استوار ساخت كه گزند نبيند و از جمعيت به پريشاني ميل نكند؟ چگونه مي توان از فرقه فرقه و حزب حزب شدن كه آفت ديرين همدلي و هماهنگي بوده و «سازمان»هاي وحدت انساني را گسيخته و از هم پاشانده، برحذر ماند؟ درد و رنج و آشفتگي از كجا مي آيد و درمان و چاره كدام است؟ راه همواري كه سودمند افتد، به كدام سمت است؟ چگونه بايد به چشم اندازي بلند و نگاهي نافذ كه بتواند صحنه و دشمنان و دشمني ها را رصد كند و راه عبور توام با عافيت و امنيت را بيابد، رسيد و مجهز شد؟ مي شود آيا عبرت گرفت و مانند بسياري كه در طول تاريخ شدند، مايه عبرت نشد؟ با كدام ابزار و تجهيزات؟ دشمن ضعيف از كجا اميدوار مي شود و طمع مي ورزد؟ چگونه مي توان او را مايوس ساخت و به سازماني منسجم و استوار دست يافت؟
سياستمداران، جامعه شناسان، روانشناسان و نظريه پردازان ممكن است درباره پرسش هاي معطوف به «سازمان و قدرت» پاسخ هاي متنوعي بدهند و آسيب شناسي ها و چاره جويي هاي گوناگوني داشته باشند كه به سياق تجربه و تحليل بشري، معمولا آميخته با روال آزمون و خطاست. اما از سطح بحث و ارزيابي هاي رايج كه فراتر رويم، به آستان دانش حكيمي مي رسيم كه كلامش كيمياست و مرامش معجزه مي كند. رادمردي كه هر جا در طول تاريخ پيروي شد، تحليل گران كنجكاو را مبهوت خود ساخت. همو كه درباره خود فرمود «دروغ نگفتم و دروغ- از پيامبرخدا(ص)- نشنيدم. نه گمراه شدم و نه كسي به واسطه من راه را گم كرد» (نهج البلاغه، كلمه 185). بر آستان مردي مي نشينيم كه بيش از هر فيلسوف تاريخي، سنت هاي جاري در حيات انساني را مي شناخت و امانتدارانه بازگفت. صدالبته ناگفته پيداست كه اين نوشتار، جرعه اي است از درياي بيكرانه دانش او. وگرنه اگر انساني دمساز علي عليه السلام باشد و همت گمارد، لابد براي همين يك مسئله بزرگ- سازمان انساني و دلايل كاميابي و ناكامي آن- مي تواند كتابي پر و پيمان از پاسخ هاي كيمياگونه حضرتش به ارمغان آرد.
2- تكبر و تعصب هاي ناروا، آموزه زهرآگين دشمن بزرگ انسان- شيطان- است. همو كه به تعبير اميرمؤمنان «به اصل انسان توهين كرد». تكبر و تعصب هاي ناحق، گسيختن حلقه بندگي خدا از گردن و رخنه انداختن در حصن امن الهي است كه عقبگرد را آغاز مي كند و پراكندگي را جاي الفت و پيوند مي نشاند:
«سپاس خدايي را كه لباس عزت و كبريا پوشيد و آن دو را بر خود برگزيد... شيطان بر آدمي حسد برد و بر او سجده نكرد. پس بر آدم فخر فروخت و به اصل خود بر او تعصب ورزيد. پس دشمن خدا، پيشواي متعصبان و مستكبران است كه عصبيت و تعصب را پايه نهاد. نمي بينيد خداوند او را چگونه به خاطر تكبرش، كوچك كرد و به خاطر برتري جستن شيطان، او را به زير انداخت... پس، از آن چه خدا به شيطان كرد پند گيريد كه كردار درازمدت او را باطل گرداند... بر او كه سپاه خويش را عليه شما برانگيخته بخروشيد و در دفع او بكوشيد كه به خدا سوگند، او بر اصل شما فخر كرد و گوهر شما را پست تر از گوهر خود شمرد و بر نسب شما حمله آورد... پس آتش عصبيت را كه در دلهاتان نهفته، خاموش سازيد و كينه هاي جاهليت را براندازيد كه اين حميت در مسلمان، از آفت ها و تحريك ها و افسون هاي شيطان است. تاج افتخار فروتني بر سر نهيد و گردن فرازي را زير پا افكنيد و تكبر را از گردن خود بركنيد و تواضع را مرز ميان خود و دشمنتان ابليس و سپاهش بشماريد... خدا را! خدا را! بپرهيزيد از بزرگي فروختن از روي حميت و نازيدن به روش جاهليت، كه حميت و تعصب زادگاه كينه است و جايگاه دميدن شيطان. با آن، امت هاي پيشين را فريفت... پس كبر، دام بزرگ شيطان است و فريب سترگ او كه مانند زهري كشنده بر دل هاي مردان راه يابد... اگر ناچار، تعصب ورزيدن بايد، در چيزي تعصب ورزيد كه شايد؛ در خوي نيك و كردارهاي پسنديده و كارهاي نيك و بردباري هنگام خشم كه بزرگواران در آنها بر يكديگر فزوني جستند... و بپرهيزيد از هر كار كه پشت آنان را شكست و نيرويشان را گسست، مانند؛ كينه هم را در دل داشتن. و تخم نفاق در سينه كاشتن و از هم بريدن و دست از ياري هم كشيدن... همانا رشته اطاعت را از گردن گشوديد و به داوري هاي دوران جاهليت رضايت داديد و در دژ استوار خداوندي كه پيرامونتان بود رخنه افكنديد. خداوند سبحان بر جماعت اين امت منت نهاد و به الفت آنان را با يكديگر پيوند داد... و بدانيد كه شما پس از هجرت و ادب آموختن از شريعت، به خوي باديه اي بازگشتيد و پس از پيوند دوستي، حزب حزب شديد. از اسلام جز به نام آن تعلق نداريد...» (خطبه 192نهج البلاغه)
اين به اجمال، اصولگرايي به روايت سيدالاوصيا، ابوتراب علي است. بر چنين بنياني مي توان بنايي ساخت استوار، همچنان كه هنگام بيعت مردم مدينه، به آنها گفت «آنچه مي گويم برعهده خويش مي دانم و آن را ضامنم... بدانيد كه خطاها چون اسب هاي بدرفتارند كه خطاكاران بر آنها سوار، عنان گشوده مي تازند تا سوار خود را به آتش دراندازند. و بدانيد تقوا مركبي را ماند رام، سواران بر آن، عنان به دست و آرام. مي راند تا سوار خود را به بهشت درآرد... آن كه بهشت و دوزخ را پيش روي خود بيند، مشغول باشد و آسوده ننشيند... در ناداني مرد همين بس كه قدر و قيمت خويش نشناسد. بنيادي را كه بر پرهيزگاري استوار است، چيزي نلرزاند، و كشتزاري كه آب تقوا خورد، تشنه نماند.» (خطبه 61نهج البلاغه)
حزب الله
روزنامه حزب الله در سرمقاله امروز خود با عنوان "آمريكا و طناب پوسيده منافقين" آورده است:
ايالات متحده طي سه دهه اخير، مأمن و پناهگاهي مطمئن براي گروه هاي مخالف جمهوري اسلامي ايران به طور اعم و سازمان تروريستي منافقين به طور اخص بوده و مقامات دولتي يا كنگره آمريكا از وجود اين سازمان به عنوان يك ابزار فشار عليه جمهوري اسلامي استفاده كردهاند.
هر چند كه در بيانيه وزارت امور خارجه آمريكا كه در 10آوريل 2008 منتشر شد و شامل سازمان هاي تروريستي است، نام سازمان مجاهدين خلق (منافقين) در رديف 44 سازمان تروريستي ذكر شده است، اما با توجه به تقابل 30 ساله ايران و ايالات متحده حمايت اين كشور از منافقين بسيار واضح است به نحوي كه روزنامه السياسه كويت در شماره ديروز خود، به نشست هاي مشترك گروهك منافقين و پنتاگون و سيا اشاره كرد و از اين موضوع پرده برداشت.در زمان حكومت صدام بر عراق، اين گروه به صورت غير مستقيم و با واسطه ديكتاتور سابق عراق مورد حمايت آمريكا قرار داشت. در زمان جنگ تحميلي صدام تلاش مي كرد از گروهك منافقين به عنوان ستون پنجم خود به منظور كسب اطلاعات از جمهوري اسلامي استفاده كند و حتي در درگيري هاي داخلي و انتفاضه شيعيان از اين گروه براي قتل عام شيعيان عراق سود برد و بسياري از اكراد اين كشور توسط منافقين قتل عام شدند. افزون بر اين، سازمان منافقين با حمايت هاي همه جانبه آمريكا و شركايش در ايران دست به كشتار مردم و مسولان نظام مي زد.
پس از اشغال عراق توسط ايالات متحده، اعضاي اين گروه كه غالبا در پايگاه اشرف ساكن بودند با مشكلات عديده اي مواجه شدند به نحوي كه برخي از آنها خواستار بازگشت به ايران بودند كه به دستور سران سازمان به قتل رسيدند و دچار تسويه حساب هاي درون سازماني شدند. دولت منتخب عراق هم بارهاي تلاش كرده است كه اين گروه را از خاك عراق اخراج كند اما با دخالت آمريكا تاكنون موفق به اين امر نشده است.در حال حاضر هم در خصوص گروهك منافقين، در ميان سران كاخ سفيد اختلاف نظر وجود دارد. به رغم گنجانده شدن نام گروهك منافقين در فهرست گروه هاي ترويستي، برخي از صاحب نظران ايالات متحده كماكان بر استفاده از اين گروه به منظور اعمال فشار بر جمهوري اسلامي اصرار مي ورزيدند. اعضاي اين گروه بيشتر نومحافظه كاران كاخ سفيد هستند كه تحت تأثير لابي صهيونيست حاضر در آمريكا، تمامي تلاش خود را براي حفظ روابط آمريكا و منافقين به كار بسته اند. جنگ طلبان دولت بوش بر اين باورند كه مي توان از مجاهدين (منافقين) براي سرنگوني حكومت ايران استفاده كرد، زيرا اين همان گروهي است كه سعي كرد با دادن اخبار و اطلاعاتي در مورد برنامه هاي هسته اي ايران براي كاخ سفيد خوش خدمتي كند و دقيقا به همين دليل است كه به رغم بسته شدن دفاتر آنان و مسدود شدن درائيهايشان در آمريكا، هنوز اين تروريست ها آزادانه به فعاليت خود ادامه مي دهند و حتي ازحمايت صريح مسولان دولتي ايالات متحده، برخوردار هستند.سازمان منافقين كه در حال حاضر در شرايطي دشوار به سر مي برد و بقاي آن به ادامه حمايت هاي كاخ سفيد وابسته است، تلاش مي كند با دادن اطلاعات غلط به غرب، در خصوص پرونده هسته اي، حمايت هاي واشنگتن را از دست ندهد. پيش از حمله آمريكا به عراق هم همين روند از سوي اپوزوسيون اين كشور دنبال مي شد. احمد چلبي كه طي سال هاي منتهي به جنگ عراق، رياست مجلس ملي در تبعيد اين كشور را بر عهده داشت، براي ترغيب مقامات دولت بوش مانند ريچارد پرل و پل ولفوويتز به آغاز جنگ با عراق، پناهندگان سياسي مخالف حزب بعث را تطميع و آنها را تحريك مي كرد تا وجود تسليحات كشتار جمعي را در عراق تاييد كنند. در حال حاضر هم سازمان منافقين دقيقا همين كارويژه را براي غرب ايفا مي كند. ايالات متحده تلاش دارد با استفاده از اطلاعات اين سازمان، كه ساخته ذهن بيمار سرانشان است، جنگ رواني را عليه جمهوري اسلامي تشديد كرده و تهران را در خصوص پرونده هسته اي مورد فشار قرار دهد. به واقع آمريكا با طناب پوسيده منافقين داخل چاهي شده است كه بي شك به سلامت از آن خارج نخواهد شد. نكته قابل توجه آنكه آمريكا با حمايت از گروهك منافقين تمامي ايدئولوژي هاي خود را زير پا گذاشته است. چرا كه اساسا سازمان منافقين سازماني با گرايشات ماركسيستي است و اين انديشه از قديم در ميان بدنه و همچنين سران سازمان وجود داشته است حال آنكه ايالات متحده سابقه تقابل چندين دهه اي را با اين انديشه در كارنامه خود دارد. از سوي ديگر برخوردهاي حذفي و تسويه حساب هاي دروني اين سازمان كاملا نشان دهنده مشي غير دموكرايتك حاكم بر آن است و كه اين با دموكراسي كه سال هاست آمريكا خود را به عنوان مدعي آن مطرح كرده است، كاملا مغاير است. تروريستي بودن اين سازمان هم امري آشكار است كه ايالات متحده نيز بر آن تصريح كرده است حال آنكه اين كشور مدعي مبارزه با تروريسم، سازمان منافقين را به عنوان يكي از بزرگترين سازمان هاي تروريستي مورد حمايت هاي مادي، تسليحاتي، آموزشي و... قرار داده است. محققا سياست ايالات متحده در خصوص منافقين به درستي نشان دهنده نسبيت گرايي سران اين كشور است. سران كاخ سفيد به خوبي نشان داده اند كه اساسا به هيچ ايدئولوژي پاي بند نيستند و با هيچ ايدئولوژي تا ابد سر تقابل ندارند و هر گفتماني كه براي مدتي محدود منافع شان را تأمين كند، مورد پذيرش آنها قرار خواهد گرفت.