صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۴۴۴۴۹۷
تاریخ انتشار: ۱۲:۱۲ - ۲۶ دی ۱۳۹۴ - 16 January 2016

نشستی برای فیلم بوفالو (خطر لو رفتن داستان)

فیلم سینمایی «بوفالو» دومین ساخته ی کاوه سجادی حسینی از 9 دی ماه در گروه سینمایی آزاد اکران شده است.
عصرایران - فیلم «بوفالو» در بخش مسابقه سی و سومین جشنواره فیلم فجر حضور داشت. نشست و نقد و بررسی این فیلم در فرهنگسرای فردوس با حضور کارگردان فیلم کاوه سجادی حسینی و سهیلا گلستانی بازیگر و مازیار فکری ارشاد منتقد برگزار شد .

این فیلم در مرداب ساخته شده است، یکی از حاضران درباره سختی کار و فیلمبرداری زیر مرداب و اینکه فکر اولیه از کجا آمده سوال کرد که سجادی توضیح داد: فیلمسازی کلا سخت است ولی این کار به خاطر شرایط آب و هوایی که داشتیم بسیار سخت بود چرا که ما پلان هایی داشتیم که دوربین را داخل قایق می گذاشتیم که بازیگر و دوربین در مرداب بودند و خیلی خطرناک است چون  روی مرداب ساکن است و زیرش در حرکت است. همه چیز باعث می شد که کار سخت پیش رود . اما انرژی ای که گروه داشت باعث شد که کار به سرانجام برسد.  ما حدود 8 روز در برف گیر کرده  بودیم  ولی 8 روز فیلم برداری متوقف شد و 3 روز در کمپ زندانی بودیم اگر تیم عاشقانه کار نمی کرد فیلم در نیمه ی راه متوقف می شد.

او گفت که سعی کرده از دل یک قصه ساده و کلیشه ای نگاه جدیدی داشته باشد و سعی کرده از روایت کلاسیکی که وجود دارد کمی دور شود.

او یادآور شد: وقتی قصه را می نوشتیم، مرداب شخصیت فیلم بود و جایی به جز بندر انزلی در ایران نبود. برای من فضا مهم بود که انزلی  جذابیت هایی  داشته است  و راحت تر می شد کار کرد در نتیجه مرداب بندر انزلی انتخاب شد و در آنجا فیلم برداری صورت گرفت .

یکی دیگر از سوالات درباره شباهت فیلم با سرب کیمیایی بود و اینکه علایق کودکی تا بزرگسالی چه تاثیری در این فیلم و داشتن امضای کارگردان داشته است که سجادی توضیح داد: یکی از فیلم های که دوست دارم فیلم سرب  کیمیایی است . ولی به این فکر نکرده بودم که فیلمم شبیه این فیلم باشد . لذت فیلم ساختن از هر چیزی برای فیلم سازجذاب تر است چون ما دو جنس داریم شاید کارگردانی که از فیلم ساختنش لذت می برد و کارگردانی که از کارگردانی اش لذت می برد. ولی من لذت فیلم ساختن در حین فیلم ساختن برام خیلی جذاب است و نشانه هایی هم دارد. مثلا من در این فیلم ارجاعاتی به یک سری فیلم ها و نقاشی دادم که برای خودم است که اگر کسی پیدا کرد چه بهتر و اگر هم کسی پیدا نکرد هم خیلی اصراری ندارم. مثلا سکانس فرار شکوفه در جنگل ارجاع دادم  به سکوت لورنا برادران داردن و از همان جنس پلان گرفتم ، یا حتی سکانس در ترمینال ارجاع دادم به سه میمون فیلم بیلگه جیلان، یا سکانس آتش سوزی کاملا یادآور به آیینه تارکوفسکی بود ولی کپی نکرده بودم. از نظر دکوپاژ اصلا شبیه آن فیلم ها نیست. مثلا به نقاشی ادوارد هاپر هم اشاره کردم وقتی نقاشی هاپر را نگاه می کردم سعی می کردم که قاب بندی و نور ها یی را که می دادم خیلی به  این نزدیک باشد. قرار نبود که نقاشی ای را کپی کنم. در این کار فقط خواستم از نقاشی ها بهره بگیرم. یا از نقاشی های «واحد خاکدان»  در خانه بهرام بوفالو استفاده کردم و ایده های خیلی دوری گرفتم .

مازیار  فکری ارشاد منتقد حاضر در این نشست گفت: من وجه اشتراکی در فیلم سرب و بوفالو پیدا نکردم . کاوه حسینی اشاره ای کرد که کاملا واضح است.  شباهت زیادی بین این فیلم و فیلم های اروپایی وجود دارد که خود کارگردان هم مصداق هایش را گفت که به چه فیلم هایی ارجاع داده است و خیلی تحت تاثیر جریانات جدید اروپا است. این موضوع شاید یک ویژه گی مهم فیلم باشد به نظر می رسد خودش نشان دهنده  این است که کار گردان فیلم های روز را می بیند که در ناخودآگاهش اثر می گذارد. جایی ندیدم که تقلید کرده باشد. وقتی یک سری فیلم را نگاه می کنید ناخودآگاه این فیلم در ذهن ته نشین می شودو این است که در فیلم بوفالو یا هر فیلم دیگری می تواند وجود داشته باشد  این باعث شده که فیلم از لحاظ بصری خوش آب و رنگ بوده و فیلم در واقع سر و شکل داری باشد.

او مهم ترین ویژگی فیلم را برنامه ریزی از ابتدای نگارش فیلمنامه دانست که  کارگردان برخی از سکانس ها و پلان ها را می داند.

فکری ارشاد درباره این موضوع که آیا فیلم بعد از جشنواره دوباره تدوین شده پرسید که حسینی گفت: پایان فیلم را که تغییر داده ام و حدود 2 دقیقه فیلم را حذف کردیم که در ریتم تاثیر می گذارد اما روی فیلم تاثیر ندارد و تاثیر آن در سکانس پایانی است. استراتژی فیلم  پنهان است و اطلاعات مرسوم به بیننده داده نمی شود.

فکری ارشاد هم تاکید کرد که در مقایسه با فیلمی که در جشنواره نمایش داده شد فیلم فعلی ریتم بهتری دارد و یادآور شد:  نقطه ضعف اصلی فیلم در آن نسخه اولی ریتم به شدت کند بود.  با توجه به اینکه در بیشتر فیلم  تنش خاصی به لحاظ دراماتیک وجود نداشت  ریتم کند باعث می شد ارتباط ذهنی مخاطب با فیلم قطع شود که این مشکل تا حد زیادی در نسخه فعلی حل شده است و فیلم در کل روان تر شده است. در نسخه اولیه خیلی طول می کشید تا به قسمت اول قصه یعنی افتادن کیف در مرداب وغرق شدن هومن سیدی برسیم که در این نسخه خیلی روان تر شده است.

فکری ارشاد همچنین درباره برقراری ارتباط دو شخصیت زن فیلم گفت: یک مسئله خیلی مهم برقراری ارتباط بین دو زنی که در قصه می بینیم شخصیت سهیلا گلستانی و پانته آ پناهی ها. برقراری ارتباط اینها در این نسخه معقول تر بود چون ما ناگهان با پلانی مواجه می شویم که  گلستانی  موی سر پناهی ها  را رنگ می کند و برای من سوال ایجاد می شود که  کی با هم آنقدر صمیمی شدند  در حالی که در برخورد اول نسبت به هم گارد داشتند.

حسینی نیز  توضیح داد: در فیلمنامه تغییراتی صورت گرفت. در این رابطه یک گنگی ای وجود داشت و من تلاش کردم از این گنگی استفاده کنم. شکوفه تلاش می کند که با آن آدم ارتباط برقرار کند و موهای او را رنگ کند که آن آدم نمی خواهد و پس می زند و انگار به گونه ای زندگی را پس می زند و یک جا می بینیم که درصدد خود کشی است ولی جرات ندارد و بعد پناه می برد به اتاقش و در اتاقی که آدم غریبه ای در آن هست که ارتباطی باهم ندارند. در اصل بین بهرام، پانته آ، شکوفه  مثلث عاشقانه کم رنگ یا پنهانی است ولی عشقی در آن صورت نگرفته بود .تم فیلم عشق نبود بلکه چیز دیگری بود و یک پنهانی در رابطه این سه نفر وجود دارد که روی زندگی شکوفه ، تارا و بهرام تاثیر می گذارد .یک سری سکانس هایی بود که  خود قصه زندگی تارا رو می دیدیم که بچه اش غرق شده است ولی احساس کردم که داستان دارد به بی راهه می رود بنابراین آن را از تدوین در آوردم .اگر ما می توانستیم فیلمنامه اصلی را بسازیم اینها جواب می داد.
او گفت که فیلم نامه در دوره ی قبلی 8 بار بازنویسی و رد شد و در نهایت دردوره ی جدید تصویب شد.  
           
فکری ارشاد هم با اشاره به این مثلث عاشقانه در فیلم متذکر شد: نکته ای که به ذهن من رسید این بود که هدف شما این بوده که یک مثلث عاشقانه ای خیلی کمرنگ و ملایم ایجاد کنید اما به نظر من خیلی زیادی کمرنگ شده است. عشق شخصیت پانته آ پناهی ها به پسر عمه اش که آقای پرستویی کاملا محسوس است اما عشقی که میان  پرستویی و  گلستانی به وجود می آید خیلی قابل لمس نیست به خصوص وقتی به آن سکانس می رسیم که  گلستانی در اتاق پرستویی عینک را برایش می گذارد و یا سکه را روی عکسش قرار می دهد. اما ما در زمان فیلم به این علاقه  نمی رسیم. ضمن اینکه باز این سوال پیش می آید که این آدم با همسرش یک کار خلافی کرده و فرار کرده اند و همسرش براثر یک اتفاق  جان خود را ازدست داده است. او کی فرصت کرده که عاشق بشود. ارتباط بین شخصیت پرستویی و  گلستانی خیلی برای من ملموس نیست ؟

حسینی در این باره توضیح داد:یک بخش در سانسور اتفاق افتاد. این تغییرات باعث شد که فیلمنامه ضربه  بخورد. در اصل تارا حسی  به بهرام دارد و بهرام به شکوفه حس دارد در حالی که شکوفه هیچ حسی  نسبت به او ندارد. تغییرات فیلمنامه مقداری آسیب زد. فکری ارشاد هم گفت که به هر حال اتفاق هایی  در ممیزی برای فیلم می افتد.

حسینی اما تاکید کرد:ارشاد ممیزی ای برای فیلم من در نظر نگرفت و تنها ممیزی ای که کرد بایکوت کردن در جشنواره بود. که فکری ارشاد در توضیح بیشتر گفت: تاثیرش این بود که فیلمنامه نویس و فیلم ساز را به نوعی خودسانسوری  ناخودآگاه وادار می کند. در جایی به پلانی می رسیم که واضح می شود شخصیت به بهرام علاقه دارد  ولی چون هیچ کدی از قبل نگرفته ایم خیلی ناگهانی و شوکه کننده است .نبودن یک سری از کدها در  مسیر داستان باعث می شود این رابطه سوال برانگیز باشد واین جزء نقاط ضعف داستان است .

یکی از سوالات نشست درباره دو تم طمع و عشق در فیلم بود که حسینی در این باره توضیح داد:وقتی با کلیت فیلم جلو رفتیم  تم اصلی از طمع گذشته بود اماطمع جزئی از فیلم است و از نظر من طمع جنبه ی بیرونی و بیشتر سرگشتگی و پرسه است. در این فیلم سرگشتگی مهم ترین چیز بود.شخصیت های این فیلم همه به نحوی طمع دارند. مثلا بهرام بوفالو یک طمع دارد و شکوفه وپیمان یک دزدی ای کرده اند و تارا هم  نسبت به آدمی که برای او نیست طمع دارد و چنگ می زند او را به دست آورد.ولی مهم ترین چیز برای من در این فیلم تنهایی و سرگشتگی بود.  نمی خواستم کسی را آزار بدهم وقتی سرگشتگی شکوفه را خواستم نشان دهم تنها کاری که می شد انجام داد بی قصه گی و سرگشتگی تماشاگر به دنبال قصه بود؛چون شکوفه به دنبال قصه است .در فیلم قصه ای وجود ندارد که تماشاگر دنبالش باشد.  سعی کردم که از یک قصه ی ساده استفاده کنم و با یک نگاه جدید و چون سلیقه ای است و نگاه مد روز است وبرای سینمای اروپاست شاید پس زده شود.

او تصریح کرد که سعی کرده در فیلمش به تم تنهایی و پرسه بپردازد و نمی داند چقدر موفق بوده است.

فکری ارشاد هم بر این نکته صحه گذاشت که فیلم ضد قصه است  و این قرار داد را به شکل ذهنی  با مخاطب خودش می بندد .

این منتقد ادامه داد: شروع فیلم روایتی دارد که  موقعیتی را برای ما ترسیم می کند. زن و شوهر جوانی که دست به یک تبهکاری ای زده اند حالا فرار کرده و قصد دارند که از کشور خارج شوند، نقطه عطف اول  قصه  غرق شدن هومن سیدی هست، اما از آنجا به بعد فیلم قدری دچار اغتشاش می شود؛ یعنی به دلیل اینکه می خواهد ضد قصه باشد و قصه سر راست و مشخصی را تعریف نکند از جایی به بعد دور خودش می چرخد.  یک بخشهایی را با خانم گلستانی همراه می شویم ولی از یک جایی به بعد شخصیت  پرستویی که وارد می شود. جزئیات زندگی اش را می بینیم با آدم های اطرافش به خصوص دایی و دختر داییش مواجه می شویم تا جایی که ما تصور می کنیم که اینها زن و شوهر سابق بودند، بعد وارد دادگاه می شوند تازه ما متوجه می شویم که داستان چیست . فکر می کنم از آن قسمتی که نقطه عطف اول داستان بود یعنی غرق شدن شخصیت هومن سیدی  فیلم در حالت چرخش به دور خودش است تا قصه ای تعریف نکند که شاید سردرگمی ایجاد کند که چرا شخصیت خانم پناهی ها که دختر دایی بهرام بوفالو است ورودش به قصه سوال برانگیز است و در ادامه هم حضورش در همه ی لحظه های زندگی این آدم سوال ایجاد می کند.این  نقطه ضعف فیلم است.

سهیلا گلستانی یکی از بازیگران این فیلم در نشست حاضر بود و درباره بازی در این فیلم و سختی هایش توضیح داد: در مورد سختی های کار هم کمی صبر لازم است چرا که فکر می کنم کدام فیلم سختی  ندارد . اما سخت ترین بخش بازی در این مدل کارها این هست که شما برای شکل خاصی که کمتر در سینمای ما به آن پرداخته شده بازی می کنید فیلمی که تلاش می کند بدون  کپی برداری از شکل سینمای روز شکل جالب خودش را در قالب سینمای امروز ایران بیان کند. قطعا کم و کاستی هایی در آن وجود دارد و صرف نظر از کارگردان وفیلمنامه شامل من بازیگر هم می شود و چون من هم دارم تجربه های جدیدی انجام می دهم  برایم دشوار بود. شخصا این کلنجار را با خودم داشتم آنچه که اتفاق می افتد، در درجه ی اول در سمت من و در درجه های بعدی در کلیات جریان درست پیش می رود یا نه؟ در این صورت در مخاطب چقدر پاسخگو است؟ مخصوصا این فیلم ها هم مخاطب خاص و هم مخاطب عام دارد و این سلیقه ها خیلی خیلی با هم دیگر متفاوت اند. از این بعد سختی های زیادی داشت.

او در ادامه درباره  فاصله افتادن بین سینمای درجه یک دهه پنجاه که سهراب شهید ثالث سردمدارش بود سخن گفت و تاکید کرد: سینما در آن فضا سازی غالب است اما بعد یک فاصله طولانی با آن سالها افتاد اما دوباره نسلی که به فیلم های روز دنیا دسترسی دارند و با توجه به  شکل مطالعاتی شان می خواهند تلاش کنند که بیان خود را که اتفاقا یک بیان شرقی است و این کار را سخت تر می کندبه شکل دیگر بازگوکنند و خب این شامل همه ی عوامل می شود.
ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200