باران که میبارید
دستانش را قنوت میکرد
سرش را بالا میگرفت
و لبخندی میزد
ومن آن سوتر میمردم !
***********************
هی خواب و هی بیداری و حسرت
من مطمئنم برنمیگردی !
بازم رسید موزیک به جایی که
هر شب برام زمزمه میکردی . . .
***********************
انفرادی شده
سلول به سلول تنم
خود من، در خود من
در خود من زندانیست !
***********************
زن بودن، غمگینترین شادی دنیاست
و نمیدانی من به خاطر تو
چقدر به اشکهایم لبخند زدهام !
***********************
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند . . .
***********************
شعر ها ، زمانی تلخ می شوند که ؛
مخاطب خاص پیدا کنند .
***********************
نه بزرگ بود
نه از اهالی امروز
نه با تمام افقهای باز نسبت داشت
همینجوری برای خودش یه آدم معمولی بود
که من دوسش داشتم
***********************
با رشته ی زلف توام امشب سر راز است
افسوس که شب کوته و این رشته دراز است
***********************
باید میرفتم از تو
از تو و ارتفاعات چشمگیرت
هیچکس در قلهای که فتح میکند
ساکن نمی شود
***********************
به من در عمق نگاهت
که ناکجای جهان است
وطن بده !