صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۴۹۴۷۸
تاریخ انتشار: ۱۸:۲۰ - ۲۱ مرداد ۱۳۸۷ - 11 August 2008

راحت خیال

خیاط باشی

این‌جا پنجره ندارد٬ نشسته‌ام روی یک تخت خیال می‌بافم٬ تلویزیون باران نشان می‌دهد٬ یک‌جایی توی پاکستان باران می‌آيد٬ همان‌جا جنگ هم هست٬ جوان‌ها تفنگ دستشان گرفته‌اند پشت وانت‌ها نشسته‌اند٬ بعضی‌هاشان نقاب سیاه دارند٬ بعضی‌هاشان نه! آن‌هایی که نقاب دارند توی وانت کنار همان ها که نقاب ندارند نشسته‌اند و آن‌ها که نقاب ندارند عین خیالشان نیست که نقاب ندارند... زیاد هم هستند٬ یعنی از هر 20 نفر شاید یک نفر نقاب داشته‌باشد٬ یعنی بقیه عین خیالشان نیست که توی تلویزیون باشند یا کسی ببیندشان...

همه درد من همین است٬ که خیالم راحت نیست٬ صدها نفر بدون نقاب کنارم زندگی می‌کنند٬ صدها نفر توی روز روشن با اسلحه و بی اسلحه توی همان وانتی که من نشسته‌ام نشسته‌اند٬ آن‌ها تمام روز از زندگی بی‌نقاب لذت می‌برند و من همیشه خدا نگرانم. حتی نگران این اتاق که پنجره ندارد
 
منبع : وبلاگ خیاط باشی
ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200