صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۵۱۱۸۷
تاریخ انتشار: ۱۹:۲۴ - ۱۱ شهريور ۱۳۸۷ - 01 September 2008

نوستالژی چراغ‌های روشن

گاوخونی
هم‌این‌که بلند شوی، ببینی هنوز هم درهم‌سایگی‌ات چراغی وقت ِ سحر روشن می‌شود؛
 
هم‌این‌که عصر باشد وُ قبل از سیگار، بشنوی که شجریان «مناجات افشاری» می‌خواند؛
 
هم‌این‌که ندانی چرا از آن‌همه کودکی، هم‌این یک «دم ِ افطاری» برای‌ات مانده‌است از لحظات مغموم ِ ساده؛
 
 هم‌این‌که بعد، هم‌نشین سفره‌ء مادر باشی و بعد، سیگارت را بدون عذاب وجدان روشن کنی؛ هم‌این‌که بغض کنی به‌حال کس‌وکارت؛ هم‌این‌که دل‌تنگ‌تر بشوی؛
 
 هم‌این‌که هنوز نوستالژی چراغ‌های روشن ِ سحر، برای‌ات زنده مانده باشد... قرار نیست الزاما روزه باشی.
 
 برو سیگارت را روشن کن، بغض کن، و زیر لب هی قلندری بخوان:«روز ِ ماه رمضان، زلف میفشان، که فقیه / بخورد روزهء خود را؛ به‌گمان‌اش که شب است» {شاطر عباس ِ صبوحی قمی}
 
نوستالژی‌ اول: ماه رمضان، یعنی مادر، یعنی مادربزرگ، یعنی تو که دوری و غم‌گین؛ یعنی چهره‌های غم‌گین راضی، یعنی مادرم که به بهشت باور دارد؛ یعنی سفره و سکوت.

نوستالژی دوم: بغض می‌کنم؛ مثل دم تحویل سال.

نوستالژی سوم: همهء این آوازها
 
منبع: وبلاگ گاوخونی
ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200