یکی از رفتگان پیرمردی 82 ساله بود. خبر درگذشت هاشمی به اندازهای بهت آور بود که گویی جوانی 18 ساله از دنیا رفته است. کمتر کسی میخواست باور کند که هاشمی دیگر در این دنیا نیست. هم دوستداران هاشمی این نگاه را داشتند هم مخالفان او. کمی طول کشید تا همه همه باور کنند سپهر سیاست ایران دیگر هاشمی رفسنجانی ندارد.
شاید درگذشت مردی با این سن، برای همه اتفاق عادی باشد. کسی از مرگ یک پیرمرد شوکه نمیشود اما مرگ هاشمی شوک آور بود. دلیل آنهم مشخص است. هاشمی مرد دیروز و امروز نبود آیتالله مرد فرداها بود.
نگاه هاشمی همیشه به آینده بود. سخنرانیهای او
را مرور کنید تا به خوبی متوجه این معنا شوید. او در سال 95 همیشه از سال 96 و
فرداهای بهتر سخن میگفت. آیتالله وقتی از گذشته هم حرف میزد برای باز کردن
پنجره فردا بود.
آیتالله زمانی که در زندان بود هم به آزادی فکر میکرد نه اعدام. بزرگی روایت کرده است وقتی در زندان صدای در میآمد همه منتظر شنیدن صدای خبر اعدام بودند به جز هاشمی. او منتظر شنیدن خبر آزادی بود.
هاشمی نگاه توسعهای داشت. او وقتی جنگ به پایان رسید از توسعه سخن گفت و ساختن ایرانی که جنگ 8 ساله را تجربه کرده است. در زمانی که بسیاری هنوز در گذشته بودند او از آینده سخن گفت و ساختن هرچه زودتر ایران.
اسطوره آیتالله، امیر کبیر بود. فردی که در زمان قاجار نگاهی مدرن به کشور داشت و جلوتر از همه سیاستمداران قاجار بود. نگاه امیر هم به آینده ایران بود.
هاشمی چنان از فرداهای ایران سخن میگفت که گویی مطمئن بود تمام آن روزها را میبیند. بدون شک باید گفت هاشمی در 82 سالکی بری 1400 هم برنامه داشت.
همین ویژگیها باعث شده بود تا مرگ هاشمی برای عدهای غیرقابل باور باشد. برای عدهای باور پذیر نبود که سال جدید وقتی میاید دیگر هاشمی نیست. هاشمی که در تمام سخنرانیهایش در تمام پیامهایش از فردای ایران سخن میگفت.
این رفتار هاشمی درس بزرگ برای جامعه ایرانی به ویژه سیاستمداران است. نگاه همه ما باید به آینده باشد. نباید این همه درگذشته بمانیم و از گذشته حرف بزنیم. گذشته رفته است و بر نمیگردد اما آنیده پیش روی ماست.
او گذشته را فقط در خاطراتش میدید و آنها را مینوشت. نگاه او به گذشته نبود اصلا گویی اهل بازگشت به عقب نبود و گذشته را نگاه نمیکرد. سال 95 سال خداحافظی با آیتاللهای بود که مرگش را باور نبود.
چند دهه مخالفان رنگارنگش به او تهمت خرد و برد می زدند ، اما او نه کوچکترین اهمیتی به آنها داد و نه کمترین ناراحتی به خود راه داد ،
زیرا می دانست سیه روی شود هرکه در او غش باشد ،
امروز هم می بینم که حتی با رفتنش هم کسی حتی یک سند هم بابت تهمتش ارائه نکرده است ، بلکه می شنویم حتی خانه ای هم که در آن زندگی می کرد متعلق به خودش نبود ، چه برسد به افسانه هایی که درباره ثروتش ساخته بودند ،
هنوز هم منتظریم آن مدعیان حرف ناحق خود را ثابت کنند
دیگه فائزه با کدوم انگیزه بره خیابان انقلاب ساندویچ بخوره و روسری بخره
عفت خانم با چه انگیزه ای بگه اگه فلان شد مردم فلان کنند
مهدی بابا دیگه با کدوم انگیزه به زندانی ها سکه عیدی بده
فردا که روحانی رای اورد کی بگه ایشون 3 درصد رای داشت با حمایت من رسید با 51 درصد
فردا که پیشگوها از احتمال زلزله بری تهران خبر دادند کی با هلی کوپتر بره جت اسکی سواری کنه
فردا که مهدی بابا از حبس اومد بیرون کی به وزیر نفت سفارش کنه دستشو یه جایی بند کنه که به درساش لطمه نخوره
ما هستیم خاطره ها از هاشمی از انقلابی بودنش در یک برهه ای از پیوستن او به فتنه گران در پایان عمرش
فقط خدا عاقبتمانرا بخیر کند . واو عاقبش اینطور بود تا درس عبرتی برای همه ما باشد واز سیاست بازی دوری کنیم و به صداقت رو آوریم