روزها و شبها، هفتهها و ماهها ميگذرد. هر روز مثل روز قبل، روزمون رو شروع ميکنيم. ما مثل هميشه يک روز مثل روزهاي قبل رو شروع کرديم. همهي ما از اوضاع، از زندگي، از زمين و زمان گله ميکنيم. از هر حرف کوچيکي، ناراحت ميشيم. با هر مساله پيش پا افتادهاي، دست از کار ميکشيم. به همه گير ميديم و از همه ايراد ميگيريم. که چرا فلاني اون کارو کرد؟ چرا اون فلان حرف رو زد؟ براي چي بايد اين کارو بکنم؟ چرا اون از من نخواد؟ به من چه ربطي داره؟ اون اول بايد شروع کنه! و ...
در وبلاگ "تمثيلي از موفقيت" به نشاني http://baatlaaghe-nejaat.blogfa.com آمده است: ما به هر نحوي که ميتونيم مسائل رو از سر خودمون باز ميکنيم، جوري رفتار ميکنيم که انگار نه انگار که ما هم داريم اين جا زندگي ميکنيم، ما هم عضوي از بشريت، جامعه و خانواده هستيم، يکي خبر نداشته باشه خيال ميکنه ما فرستاده هستيم!
بعضي از ما يک مقدار پيشرفت کرديم. قبول داريم که اوضاع بدي هستش، زندگيها سخت شده و تمام سعيمون رو ميکنيم، بي نهايت فکر ميکنيم، که چه طور ميشه اين وضع رو تغيير داد؟ از چه راهي ميتونيم فکر مردم رو عوض کنيم، تا بشه بهتر زندگي کرد، تا بتونيم خوب زندگي کنيم.
به سختي ميتونيم کسي رو پيدا کنيم که قبول داشته باشه داره اشتباه ميکنه!
دست به چه کارهاي که نميزنيم، تا اوضاع رو بهتر کنيم. ولي حتي يک بارهم تلاش نکرديم که خودمون رو تغيير بديم.
تا حالا فکر نکرديم که اگر من خوب باشم، ديگران هم با من خوب خواهند بود. اگر من تلاش کنم، ديگران هم در کنار من تلاش خواهند کرد. اگر من کمک کنم، ديگران هم کمک ميکنند.
ما انسانها توقع داريم ديگران براي ما تغيير کنند. انتظار داريم که بقيه با ما اونطوري باشند که ما ميخواهيم، ولي خودمون اونجوري که اونا ميخواهند نيستيم.
متأسفانه خيلي از ماها حتي قبول نداريم که داريم اشتباه ميکنيم. ما هيچ علاقهاي براي تغيير کردن نداريم و تا آخر زندگيمون، هر روز مثل روزهاي قبل، يک روز ديگه رو شروع ميکنيم، يک روز که هيچ برتريي نسبت به روز قبل نداره.
با اين اوضاع مطمئن هستم هيچ وقت روزي پر از زيبايي رو نخواهم داشت. چون هميشه خواستيم که خوبيها به طرف ما بياد، ولي ما حتي يک قدم هم به سمت اونها بر نداشتيم.