نتایج این نظرسنجی کاملاً موافق سلیقۀ سیاسی کسانی است که مخالف برقراری رابطۀ ایران و آمریکا هستند. مطابق این نظرسنجی، از زمان روی کار آمدن دولت ترامپ از محبوبیت روحانی و ظریف در ایران کاسته شده و محبوبیت سردار سلیمانی افزایش یافته است.
همچنین 66 درصد از پاسخدهندگان به سوالات این نظرسنجی، دولت آمریکا را دولتی خطرناک و جنگطلب میدانند. نیز اکثریت شرکتکنندگان در این نظرسنجی، ضمن ابراز بدبینی به دولت آمریکا، از توسعۀ روابط سیاسی و اقتصادی ایران با چین و روسیه حمایت کرده و خواستار خروج ایران از برجام بوده و تقویت توان موشکی و نظامی ایران را تایید کردهاند.
در مجموع، نتایج نظرسنجی موافق میل غربگرایان ایرانی نیست و آمریکاستیزان و غربگریزان وطنی را خوش میآید.
اما اگر نتایج این نظرسنجی کاملاً برعکس بود آیا باز رسانههای داخلی میتوانستند گزارش فارن پالیسی را منتشر کنند؟ جواب این سوال به درستی معلوم نیست، ولی شاید بسیاری از نشریات داخلی ترجیح میدادند از خیر انتشار نتایج نظرسنجی بگذرند تا متهم به ترویج نظرسازی نهادهای غربی نشوند و از این رهگذر شری به آنها نرسد.
نکتۀ اصلی دربارۀ این نظرسنجی و نظرسنجیهای مشابه، همان جملۀ مشهوری است که مقامات حکومت ایران هم بارها به آن اشاره کردهاند: "مردم با کسی عقد اخوت نبستهاند."
اگر "رأی مردم" واقعاً و همیشه ملاک باشد، فیالواقع هم چیزی جز این نمیتوان گفت که مردم با کسی عقد اخوت نبستهاند. این سخن البته به این معنا نیست که مردم همیشه بر حقاند و دوری و نزدیکیشان به گروهها و ایدههای سیاسی گوناگون، لزوماً صائب است. ولی رأی مردم چه درست باشد چه نادرست، واقعیت این است که مردم صاحبان اصلی کشورند و نمیتوان کشور را بدون توجه به رأی آنها مدیریت کرد.
ویلفردو پارهتو، جامعهشناس سیاسی مشهور، بر این نکته تاکید کرده است که کنش سیاسی افراد صرفاً مبتنی بر عقل نیست و عاطفه هم در سیاست نقش مهمی دارد.
عواطف مردم هم به علل گوناگون تغییر میکند. بگذریم که عقلانیت هم اقتضا میکند نظرات افراد تغییر کند. اگر کسی نظراتش از 20 سالگی تا 70 سالگی در هیچ زمینهای هیچ تغییری نکند، بعید است که دیگران او را عاقل بشمارند.
به قول حضرت حضرت علی (ع) "عقل جمع تجارب آدمی است". با فزونی تجربهها، عقلانیت هم بیشتر میشود و نظرات دیروز، ممکن است فرداروز تغییر کنند. تحول آرای مردم چه صرفاً مبتنی بر تدبیر و تامل باشد چه ناشی از فعال شدن احساسات و عواطف آنها، تغییری در این واقعیت مهم ایجاد نمیشود که کشور از آن ملت است و حاکمان نمیتوانند بدون توجه به نظرات اکثریت مردم حکومت کنند.
در آغاز همین هفته، آنتونیو گوترش دبیر کل سازمان ملل، در واکنش به وقایع عراق و لبنان و شیلی، به این نکته اشاره کرد که ناآرامیهای سیاسی موجود در جهان، از عراق تا شیلی، دال بر این است که رهبران جهان باید حرف ملتها را بشنوند. میخائیل گورباچف نیز در کتاب تازه منتشر شدهاش (آیندۀ دنیای جهانی) میگوید یکی از مهمترین درسهایی که از فروریختن دیوار برلین آموخت، این بود که "سیاستمداران باید حرف مردم را بشنوند."
سخنان گوترش و گورباچف به ظاهر ساده است اما عمل به آن برای رهبران سیاسی جهان دشوار است. یکی از محاسن و مزایای دموکراسی این است که شنیدن حرف مردم را برای رهبران سیاسی میسر میسازد.
رسانههای آزاد و آزادی بیان و آزادی اعتصاب و تجمع و اعتراض، صدای مردم را بههنگام به گوش حاکمان میرساند. اما در نظامهای غیردموکراتیک، حاکم حتی اگر بخواهد صدای مردم را بشنود، باید گوشهای بسیاری تیزی داشته باشد؛ امری که به گواهی تاریخ، معمولاً فقدانش احساس شده و دیر یا زود به برچیده شدن بساط انواع و اقسام نظامهای غیر دموکراتیک منتهی شده است.
اما نکته دوم اینکه، اصولگرایان و غربستیزان داخلی نباید چندان به نتیجه این نظرسنجی دلخوش باشند؛ چراکه همین نظرسنجی نشان میدهد محبوبیت روحانی در زمان گفتگوی تلفنیاش با باراک اوباما، 82 درصد و دقیقاً به اندازه محبوبیت کنونی سردار سلیمانی بوده است.
از حیث نقش رابطۀ ایران و آمریکا در میزان محبوبیت رئیس جمهور ایران، اینکه در روزهای امیدواری مردم به بهبود رابطۀ ایران و آمریکا، روحانی در اوج محوبیت خودش بود ولی پس از ظهور ترامپ چراغ محبوبیتش کمنور شد، معنای روشنی دارد: روحانی نتوانست مشکل رابطۀ ایران و آمریکا را حل کند و محبوبیتش کاهش یافت.
بر این سیاق میتوان گفت که اگر روحانی از عهدۀ حل مشکلات تاریخی ایران و آمریکا برمیآمد و رابطۀ رسمی بین دو کشور در زمان دولت وی آغاز میشد، احتمالاً الان او محبوبترین فرد سیاسی ایران بود؛ چراکه مردم به طور کلی خواهان صلحاند ولی وقتی که از صلحطلبان کاری برنمیآید و خطر جنگ احساس میشود، محبوبیت نصیب کسی میشود که مرد جنگ باشد.
چنین نوساناتی در افکار عمومی کاملاً طبیعی است. بر فرض اگر ترامپ در انتخابات سال 2020 شکست بخورد و مثلاً برنی سندرز رئیس جمهور آمریکا شود و ظریف هم رئیس جمهور بعدی ایران باشد و در دوران زمامداریاش با سندرز مذاکره کند و روابطی رسمی و حسنه بین ایران و آمریکا برقرار شود، قاعدتاً موقعیت فروکش کردۀ ظریف در افکار عمومی، دوباره ارتقا مییابد و ردای محبوبیت بر دوش صلحطلبان غربگرا میافتد.
مساله اصلی این نیست که چه کسی محبوب است؛ مساله این است که نظر مردم دلالتهای خاص خودش را دارد و باید عملاً – و نه در مقام تعارف – محترم شمرده شود. نتایج نظرسنجیها هم فقط وقتی که موافق طبع سیاسی نیروهای غربستیز کشور باشد، حاکی از واقعیت جامعۀ ایران نیست.
اگر دو سال دیگر فارن پالیسی نتایج یک نظرسنجی معتبر را منتشر کرد و معلوم شد که اکثریت مردم ایران، دولت بعدی آمریکا را متفاوت از دولت ترامپ میدانند و خواهان بهبود رابطۀ ایران و آمریکا هستند، دیگر منطقاً روا نیست آمریکاستیزانی که امروز از گزارش اخیر فارن پالیسی خشنودند و به آن استناد میکنند، فارن پالیسی و فلان مرکز نظرسنجی غربی را متهم به نظرسازی و جعل واقعیت کنند.
نکته نهایی اینکه، اگر واقعاً به رأی و نظر مردم اهمیت میدهیم، این نکته را هم باید در نظر بگیریم که مردم نه فقط با "افراد" بلکه با "افکار" نیز پیمان ابدی نبستهاند.
مثلاً در بحث از"سبک زندگی"، واقعیت روزمرۀ جامعۀ ایران نشان میدهد که اکثریت مردم ایران، خواهان سبک زندگی متفاوتی هستند. این تحول به معنای دست شستن اکثر دینداران از دینداریشان نیست؛ بلکه نشاندهندۀ تحولات اجتماعی و فرهنگی عمیق جامعۀ ایران است.
امروزه حتی قشریترین دینداران جامعۀ ایران نیز هر روز سری به اینستاگرام و تلگرام و سایر رسانههای اینترنتی میزنند. بنابراین بسیاری از اموری که قبل از این، با متر و معیار غربستیزان وطنی ممنوع بودند، امروزه دیگر ممنوعیتشان موجه به نظر نمیرسد. حضور زنان در ورزشگاهها، فقط یکی از این موارد است. در سال 1362 "آزادی حضور زنان در ورزشگاهها" یکی از مسائل جامعۀ ایران نبود؛ اما امروز این امر به یک مسالۀ اجتماعی بدل شده است.
بنابراین اگر افکاری، امروزه دیگر مقبولیت فراگیری در جامعۀ ایران ندارند این هم ناشی از تغییر نظر مردم است. اگر هدف از نظرسنجی کشف نظر مردم و سیاستگذاری بر وفق آن است، همۀ گروههای سیاسی و فکری جامعۀ ایران باید آمادۀ پذیرش این واقعیت باشند که اکثریت مردم ایران ممکن است فرسنگها از افکار آنها فاصله گرفته باشند.
بنابراین هیچ شخص و گروهی، هر چقدر هم قدرتمند، نباید انتظار داشته باشد سبک زندگی مردم مطابق ایدئولوژی مقبول خودش رقم بخورد؛ چراکه مردم با ایدئولوژیها هم عقد اخوت نبستهاند.
اگر کسی ملتفت این واقعیت نباشد، بدل میشود به یکی از همان سیاستمدارانی که – به قول گورباچف و گوترش - صدای مردم را نمیشنوند. از قضا به قول خود رئیس جمهور روحانی: «گوش همۀ مسئولین کشور باید در برابر مطالبات مردم، خواست مردم، گوش شنوایی باشد. رژیم گذشتهای که فکر میکرد سلطنت او مادامالعمر و حکومت سلطنتی ابدی است، به این دلیل همه چیز را از دست داد که صدای نقد مردم را نشنید. صدای نصیحت مردم را هم نشنید. حکومتها باید صدای نصیحت مردم، خواست مردم، مطالبۀ مردم، انتقاد مردم و اعتراض مردم را به خوبی بشنوند.»
آری، کسانی که بر این باور باشند که مردم با افکار خاصی عقد اخوت بستهاند، از شنیدن صدای تازه و متفاوت مردم ناتوانند.