صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۷۷۱۶۴۲
تعداد نظرات: ۵ نظر
تاریخ انتشار: ۱۲:۰۳ - ۰۲ اسفند ۱۳۹۹ - 20 February 2021

کالایی شدن معنا در زندگی روزمرۀ ایرانی/ وقتی سلبریتی‌ها کشیش می‌شوند

اکنون در دوران پسانخبه گرا، با سوشیال مدیا هر فرد معمولی هم می‌تواند به معنای زندگی دیگران جهت بدهد و نمونه‌اش را در شاخ‌های اینستاگرام و اینفلوئنسرها می‌بینید.

 این روزها بسیاری از ما دو تصویر از زندگی داریم: زندگی واقعی و زندگی مجازی در رسانه‌های اجتماعی. گاهی حتی این مرزبندی هم نامرئی می‌شود و در واقع مرز این دو از بین می‌رود. نکته‌ی مهم اما، ارایه‌ی تصویری روشن از جامعه ایرانی به واسطه رصد صفحات اینستاگرام است. اگر نگوییم تمام جامعه، دست کم می‌توان گفت سلایق و علایق بخش بزرگی از جامعه ایرانی از طریق همین صفحات مجازی قابل تشخیص و شناسایی است.

فردین علیخواه جامعه‌شناس و عضو هیات علمی دانشگاه گیلان در سال‌های اخیر تحقیقات زیادی درباره رسانه‌های اجتماعی انجام داده است.  این جامعه‌شناس در آخرین سخنرانی خود که به دعوت انجمن علمی جامعه شناسی دانشگاه شیراز برگزار شد در مورد کالایی شدن معنا در زندگی روزمره ایرانی صحبت کرد. گزارش مکتوب این سخنرانی را که مریم صابری در "مرور" منتشر کرده در ادامه می خوانید.

علیخواه در این سخنرانی تلاش کرده تا پدیده معنای زندگی را در متن زندگی مجازی کاربران ببیند؛ همان بحثی که همچنان برای او یک پژوهشِ در انجام و تمام نشده محسوب می‌شود.

علیخواه صحبت‌های خود را اینگونه شروع کرد:معنای زندگی همواره گم‌گشته‌ی انسان بوده است و بشر از ابتدا به دنبال یافتن تفسیر یا معنایی از زندگی بوده است. ظهور پیامبران و مصلحان اجتماعی و فلاسفه پاسخی به این نیاز همیشگی بشر بود.این پژوهشگر توضیح داد: در کل معنابخشی به پدیده‌های پیرامون و جهان اطراف یکی از دغدغه‌های مهم بشر به شمار می‌آمده است.

علیخواه سپس با این ایده که معنای زندگی را به عنوان پدیده اجتماعی می‌بیند ادامه داد که دلیل ملاحظه معنای زندگی به عنوان یک پدیده اجتماعی ارتباط و اتصال آن با تحولات اجتماعی،اقتصادی و سیاسی و به ویژه فناوری است.

به گفته او در واقع معنای زندگی تحت تاثیر تغییرات و تحولات جامعه دچار فراز و نشیب می‌شود و معانی مختلفی به واسطه تغییرات می‌آیند و می‌روند. شاهد مثال این جامعه‌شناس پیشرفت بشر در مهندسی ژنتیک بود که موجب تغییر در معنای زندگی شده یا فروپاشی بلوک شرق، برداشت درباره جهان را دچار تغییر می‌سازد.

سه نوع جامعه در کتابِ «انبوه تنها»

علیخواه سپس با ارجاع به کتاب «انبوه تنها» نوشته دیوید رایزمن در مورد سه تیپ فرهنگی یا سه نوع جامعه صحبت کرد.او توضیح داد: رایزمن جامعه نخست را سنت –راهبر معرفی کرده و ویژگی اصلی این جامعه را «موجود‌خواری» می‌داند به معنی آنچه در دسترس و حاضر است. در این جامعه پاسخ پرسش‌ها آماده و موجود است. یعنی اگر در مورد معنای زندگی چالش و پرسشی به دست می‌آید یک عضو جامعه از نسل پیشین «موجود خواری» می‌کند. شما دغدغه پاسخ به سوال را ندارید. جوامع سنتی و جوامعی که عموما در آن‌ها ادیان حضور پر رنگی دارند در این دسته قرار می‌دهد.

این استاد دانشگاه گیلان ادامه می‌دهد: رایزمن جامعه نوع دوم را «خود راهبر» می‌نامد. جامعه‌ای که افراد در آن از درون به خودشان دستور می‌دهند. منظور استقلال شخصی و اعتماد به نفس آدم‌ها است. رایزمن این نوع شکل فرهنگی یا ساختار اجتماعی را مثبت می‌داند.

 و سومین جامعه مورد نظر رایزمن، «دگر راهبر» است که ویژگی اصلی آن تقلید است. در این جامعه شاهد آدم‌هایی هستیم که همواره نگاه به بیرون دارند .علاقمند هستند که دوست داشته شوند و دیگران آن‌ها را دوست بدارند و تلاش می‌کنند تا همواره رضایت دیگران را جذب کنند. رایزمن در این بخش به نقش رسانه اشاره می‌کند.منظور آنکه در واقع  رسانه‌ها می‌آیند و برای فرد خوراک آماده تامین می‌کنند و در نتیجه برای معنابخشی به زندگی به افراد کمک کنند.

سلبریتی‌ها به جای کشیش‌ها

علیخواه با اشاره به بحث جامعه شناسان در مورد کاهش نقش دین در سامان دادن به جوامع  ادامه می‌دهد: جامعه شناسان اعتقاد دارند در جامعه مدرن الگو دادن به رفتار بر دوش دین نیست ولی سوالی اصلی‌تر آن است که با کاهش نقش دین، چه عواملی جای آن را می‌گیرد؟ عده‌ای مانند کریس روجک معتقدند این سلبریتی‌ها هستند که جای کشیش‌ها را گرفتند.

این استاد دانشگاه با اشاره به شگردهای افسون‌سازی، سحر و جادو در موسیقی پاپ می‌گوید: مایکل جکسون  وقتی می‌خواست وارد سن شود و برای صدهزار نفر برنامه اجرا کند با تکنیک‌های نورپردازی پیچیده‌ای می‌آمد گویی که از آسمان ظهور می‌کرد یا از اعماق زمین ظاهر می‌شد. یعنی کمپانی‌ها سعی می‌کردند افسون و سحر ایجاد کنند و به گونه‌ای به نظر آید که انگار این سوپراستارها منجی زمین هستند.

این جامعه‌شناس ادامه داد؛ شما حتی در صدا و سیمای ایران هم می‌بینید که وقتی می‌خواهند سلبریتی‌ها را به عنوان مهمان برنامه معرفی کنند و آن‌ها وارد صحنه شوند از دالان‌هایی رمز آلود و پر از مه و نورهای وهم آلود رد می‌کنند و برای همین افرادی مانند روجک می‌گویند که سلبریتی‌ها جای شخصیت‌های دینی نشسته‌اند.

افول روایت‌های جهان‌شمول در قرن بیستم

این عضو هیات علمی دانشگاه گیلان در ادامه صحبت‌های خود با بیان اینکه قرن ۲۰ شاهد افول فرا روایت‌های جهان‌شمول بود می‌گوید: مکاتب قرن بیستم نظیر اگزیستانسیالیسم و مارکسیسم با گذشت زمان به تدریج دچار افول شدند. با ورود به قرن بیست و یکم حتی نقش روشنفکران و اندیشه پردازان و فلاسفه نیز کمتر شد و در عوض سلبریتی‌ها و روانشناسان زرد جای آنان نشستند. جالب است که برخی از منتقدان روان‌شناسی زرد مراجعه بیمار و نشستن او در مقابل روانشناسان را بازتولید و تداوم اعتراف افراد نزد کشیش‌ها برای بخشش تعبیر کردند.

علیخواه ادامه می‌دهد: ما در قرن ۲۱ شاهد اتفاقات دیگری هستیم. تغییر و تحول فناوری به ویژه فناوری‌های ارتباطی نیز به میزان زیادی روی معنای زندگی تاثیر گذاشته است.

تفکیک جهان آفلاین از آنلاین سخت شده است

او با بیان اینکه زندگی ما در جهان امروز رسانه‌ای یا Mediated  شده است توضیح می‌دهد: ما به واسطه رسانه، نوع خاصی از زندگی را تجربه می‌کنیم. مفاهیمی مانند عشق، ایثار، اعتماد، خوشحالی،غم، هراس بدون تردید یک وجه «رسانه‌ای شده» هم دارند. به همین دلیل گاهی تفکیک جهان آفلاین از آنلاین سخت می‌شود و مرز آن‌ها باریک و محو می‌شود. زندگی امروزی در بسیاری از زمینه‌ها «رسانه‌ای شده» است و تفکیک آن از حیات رسانه‌ای دشوار شده است.

این استاد دانشگاه می‌گوید: بحث معنای زندگی در رسانه جدید در چند ماه اخیر جزء مشغله من بود و پژوهش‌ام همچنان در جریان است و در این مدت به چند نتیجه در مورد موضوع معنای زندگی در شبکه اجتماعی و رسانه‌های جدید در جامعه ایرانی رسیده‌ام که با شما در میان می‌گذارم.

او در مورد یافته اول خود می‌گوید: کاربران ایرانی نه به دنبال معنای طولی بلکه به دنبال معنای عرضی و موقعیتی از زندگی هستند. برخلاف قرن بیستم که افراد در خصوص معنای زندگی به دنبال چشم اندازها یا دورنماهای کلان و فراگیر یا به عبارتی جهانشمول بودند و نوعی نگاه و ایمان کانونی وجود داشت در این روزها  از نگاههای بلندنگرانه خبری نیست. گویی برای مثال زندگی ۵۰ بخش یا موقعیت دارد و هر بخش توجیه خاص خودش را نیاز دارد. توجیهاتی که حتی ممکن است با هم در تناقض باشند.

تقلیل نیچه به چند جمله ناب

علیخواه سپس ادامه می‌دهد: دوم آنکه ما با اندیشه‌ها و نظام‌های فکری تکه تکه شده مواجهه هستیم. به عنوان مثال در فضای شبکه‌های اجتماعی ایرانی فردریش نیچه که یک نظام فکری منسجم دارد تکه تکه می‌شود. نیچه به چند جمله ناب تقلیل می‌یابد. البته اگر این جمله‌ها واقعا متعلق به نیچه باشند! درباره سایر متفکران نیز همین اتفاق می‌افتد.

جملات انگیزیشیِ نوکیسه‌های فرهنگی

 او سپس در قسمت سوم یافته‌های خود می‌گوید: بخش زیادی از بار معنابخشی به زندگی بر دوش جملات یک سطری یا دو سطری افتاده است. ما شاهد ظهور افرادی هستیم که در همه موضوعات می‌توانند چند جمله زیبا و انگیزشی بگویند. منظورم آن است که برای افراد معنای زندگی را همین جمله‌ها می‌سازند. جمله‌هایی که عموما از گوگل اخذ شده‌اند. من در جایی از این افراد به عنوان نوکیسه‌های فرهنگی نام بردم.

به دنبال معنای زندگی با سرچ در گوگل

 علیخواه با ارجاع به پیوی ایستاگرام شماری از کاربران ایرانی به یکی دیگر از یافته‌های خود اشاره کرده و می‌گوید: ما در این اینجا شاهد تولید انبوه و مصرف انبوه جمله‌های متصل به معنای زندگی هستیم. تک جملات‌هایی در قسمت بیو یا پروفایل کاربران که شبیه هم هستند و انگار یک کارخانه آن‌ها را تولید کرده است. مثلا جمله «خودت باش» یکی از آنهاست یا «قضاوت دیگران برایم مهم نیست». متأسفانه در زمانه‌ای هستیم که برای یافتن معنای زندگی و به عبارتی یافتن جملات عمیق برای پیوی ایسنتاگرام به گوگل مراجعه می‌کنند.

عمر کوتاه جملات زیبا در بیوی اینستاگرام

او ادامه می‌دهد: یافته دیگر آنکه شاهد لذت فوری در معنای زندگی هستم. جملات زیبا در بیو می‌آیند اما چون مکانیزم بازار بر آن‌ها حاکم است (یعنی تولید انبوه و مصرف انبوه) دل زدگی زودهنگام از جمله‌ها ایجاد می‌‌شود. کاربران بلافاصله به دنبال جمله دیگری می‌روند که بیانگر توجیه موقعیت جدید زندگی آنان باشد. در اینجا شما مفهوم کالا وارگی در تولید و مصرف معنای زندگی را می‌بینید.

علیخواه در بخش دیگری از یافته هایش به سراغ نقش «شاخ‌های اینستاگرام» و روان شناسان عامه پسند می‌رود. او می‌گوید: نقش روان‌شناسان عامه پسند و غیر علمی در ساختن معنای زندگی بسیار پررنگ شده است که معمولا هم برای حل یک مشکل اساسی و جدی، نسخه‌های عامه پسندانه فردی می‌پیچند که شاید کمکی هم به حل مساله نمی‌کند مانند «کفش‌هایت را بکن و روی ماسه‌های ساحل راه برو»، «طلوع آفتاب را تماشا کن» و مواردی مانند این.

وقتی قرار است شاخ‌های مجازی و روانشناسان زرد به زندگی معنا دهند

علیخواه با اشاره به جملات انگیزشی پرطرفدار در فضای مجازی ادامه داد: مدام از طرف شاخ‌های مجازی و روانشناسان زرد شاهد جملات انگیزشی غیرواقعی و فانتزی هستیم. مانند فردی که اخیرا در فضای مجازی بسیار مورد توجه قرار گرفته است با جمله‌های ترند شده‌ای نظیر «چطوری جون دل، و ادای حال بدا رو در نیار». معنابخشی به زندگی به دست این افراد افتاده است.

این استاد دانشگاه سپس به تقسیم بندی استفاده کنندگان از جملات خاص و پرمغز در فضای مجازی می‌پردازد و می‌گوید: ما شاهد دو نوع افراد و یا استفاده کننده از این جمله ها هستیم. افرادی که در زندگی سخت و مشقت‌باری دارند معمولا دنبال جملاتی هستند که سختی و مشقت آنان را توجیه کند. و آن‌هایی که از زندگی لذت می‌برند دنبال جملاتی هستند که لذت را معنا بخش کند.

علیخواه در ادامه‌ی این مبحث توضیح داد: به همین دلیل شاهدیم که در سال‌های اخیر در ایران موضوع آشوویتس پررنگ می‌شود و به ناگاه لبخند نوجوانی در یک عکس که در صف اتاق گاز و اتاق مرگ ایستاده است مورد توجه کاربران قرار می‌گیرد. یا در سال‌های اخیر کتاب ویکتور فرانکل هم اهمیت پیدا می‌کند و جملاتش نقل محافل می‌شود تا سختی‌ها توجیه پذیر شود. در مقابل هم کسانی جمله «در لحظه زندگی کن» را بکار می‌گیرند که بازگوکننده تفکر افرادی است که لذت می‌برند.

علیخواه ادامه می‌دهد: به عنوان یک یافته دیگر ما شاهدیم که به تدریج معنا و مصرف به هم گره می‌خورند و این مرهون حضور پررنگ «شاخ‌های اینستاگرام و ایفلوئنسرهایی» است که کار عمده آن‌ها تبلیغات و مارکتینگ است.  اینفلوئنسرها سعی می‌کنند مصرف کردن و «از حال بد به حال خوب رسیدن» درست پس از خرید یک کالا را به فالورهایشان منتقل کنند.

عضو هیات علمی دانشگاه گیلان به یکی دیگر از یافته‌هایش اشاره کرد. اینکه شاهد معنای یکبار مصرف از زندگی هستیم. او می‌گوید: برخلاف قرن بیستم که افراد به نظام فکری پایبند بودند و مدت زمان زیادی با آنها همراهی می‌کردند اما اکنون معناها زود کهنه می‌شوند. برای همین درباره آن‌ها می‌توان معناهای یکبارمصرف را بکار برد.

او در بخش دیگری از صحبت‌های خود به دو گانه ظاهر و باطن اشاره می‌کند که پست مدرن‌ها درباره آن حرف زده‌اند. او می‌گوید: این روزها ظاهر، مهم‌تر از باطن و محتوا شده است. شما گاهی حتی این رفتار را در مورد ناشرینی که کتاب‌هایی درباره معنای زندگی چاپ می‌کنند هم می بینید یعنی محتوای کتاب در حاشیه است و فضای یا تبلیغ یا عکسی که کتاب در آن قرار گرفته است بسیار جذاب‌تر از خود کتاب است. منظور آنکه خود عکس‌ها بیانگر معنای خاصی از زندگی هستند و کتاب بماند!

زمانی برای پایان معنابخشی زندگی از طرف نخبه‌ها

این جامعه‌شناس در پایان صحبت‌هایش درباره آخرین نکته‌اش می‌گوید: در شرایط فعلی نقش اندیشمندان و روشنفکران بسیار کم شده است و در خصوص معنای زندگی می‌توان گفت که بازی از یکطرف دست روانشناسی عامه‌پسند، شبه علمی و زرد و از طرف دیگر در دست اینفلوئنسر است. برخی با مشاهده این وضع معتقدند که جوامع فعلی در شرایط پسانخبه گرا قرار دارند. یعنی زمان اینکه نخبه‌ها بتوانند به معنای زندگی جهت بدهند تمام شده است. اکنون با سوشیال مدیا هر فرد معمولی هم می‌تواند به معنای زندگی دیگران جهت بدهد و نمونه‌اش را در شاخ‌های اینستاگرام و اینفلوئنسرها می‌بینید.

گزارش مریم صابری/مرور

ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۵
در انتظار بررسی: ۸
غیر قابل انتشار: ۰
میترا
۱۶:۱۷ - ۱۳۹۹/۱۲/۰۲
سطح سوادی و متاسفانه بینش عامه مردم در این سالها افت کرده و همین سلبریتی های پولکی و عمل کرده و بیسواد رو ترجیح میدهند بر دانایان و دلسوزان چون قدرت درک معنای عمیق تری غیر ظواهر زندگی را ندارند شوربختانه .و همین عامه برای اقلیت دانا نسخه می پیچند و سرنوشت مان این شده که هست .
ali
۱۵:۴۱ - ۱۳۹۹/۱۲/۰۲
بعد از مدتها عصر ایران یه مطلب عمیق رو منتشر کرد.. ممنون از خبرنگار این خبر
مجید
۱۳:۵۴ - ۱۳۹۹/۱۲/۰۲
یه چاشنی عجیبی از حسادت تو این متن موج میزنه
پاسخ ها
هادی
| |
۱۵:۳۹ - ۱۳۹۹/۱۲/۰۲
یه سر به دادگاه خانواده و کمپ های ترک‌اعتیاد بزن تا بفهمی چقد حرف ایشون صحیح است
حمید
۱۲:۳۱ - ۱۳۹۹/۱۲/۰۲
سلام . من معمولا وارد این صحبتها نمیشدم اما چون هم کتاب زیاد میخونم و هم کارم با کامپیوتره و با فضای مجازی آشنا ، این چند سطر رو مینویسم. تمام گله دوستان با اصطلاح خودشون نخبه و اندیشمند به اینه که اقبال مردم به کسانی که یک هزارم این دوستان زحمت تحصیلات نکشیدند ،بیشتره. دو جمله دارم به این دوستان عرض کنم. اول اینکه آیا به نظر شما این پدیده به ضعف شما در تحصیلات و بیان نقطه نظرات ربطی نداره؟ یعنی اگر شاگردی به حرف استادش گوش نکرد مشکل تماما از شاگرده و استاد ضعف علمی و ضعف بیان نداره؟ و جمله دوم اینه که به عصر جدید خوش اومدید. در عصر جدید برای شنیدن حرفها نباید دعوتنامه شرکت در کنفرانس داشت.
تعداد کاراکترهای مجاز:1200