یکی از کاربران عصرایران با ارسال این یادداشت برایمان نوشته است:با سلاممن یکی از خوانندگان همیشگی سایت عصرایران هستم و خیلی دوست داشتم اولین مطلبی که برای شما می فرستم ، مقاله ای درباره اولویت های مهم دولت دهم به ریاست جمهوری میرحسین موسوی باشد اما نتیجه ، به گونه ای دیگر رقم خورد که می دانیم و می دانید.
مقاله ای که برایتان می فرستم ، نتیجه سفری است که در تیر ماه امسال به شمال ، شمال غرب و غرب کشور داشتم.
این مطلب را برای شما می فرستم زیرا در طول دو سالی که با سایت عصرایران همراهم ، به نسبت بقیه رسانه ها ، شما را با انصاف تر و بی طرف تر (نه به طور کامل)یافتم.
با تشکر فراوان
علیرضا پوریا***در روز 22 خرداد ، وقتی در یکی از شعبه های رأی گیری در خیابان ولی عصر تهران به چشم خود می دیدم اکثریت کسانی که در آن صندوق رأی می دهند ، انتخابشان مهندس میرحسین موسوی است ، از خوشحالی دوست داشتم بال دربیاورم... رأیم را که دادم ، مطمئن بودم که مهم ترین خبر فردا ، اعلام پیروزی موسوی است به ویژه آن که وقتی از چند نفر از دوستان و اقوام نیز
سؤال کردم ، آنها هم تایید می کردند که در صندوق هایی که رأی داده اند ، اکثریت با کاندیدای ما بوده است.
اما صبح روز شنبه ، برای من و بسیاری دیگر ، با یک شوک عجیب و غیرقابل باور آغاز شد زیرا اخباری که وزارت کشور اعلام می کرد ، حاکی از پیروزی کسی بود که هرگز دوست نداشتم برای چهار سال دیگر رئیس جمهور کشورم باشد.
صحنه های دیروز صندوقی که در آن رأی دادم ، جلوی چشمم رژه می رفت و به خصوص سخنان مرد میانسالی که بعد از 20 سال بار دیگر در انتخابات شرکت کرده بود و با چه حرارتی از ناگواری های چهار سال گذشته و این که آمده است تا احمدی نژاد نباشد ، سخن می گفت.
به یاد می آوردم روزهای منتهی به انتخابات را که چه شور و حرارتی در خیابان های تهران حاکم بود و طرفداران میرحسین موسوی چه اکثریت قابل توجهی داشتند... .
با این افکار به محل کارم رسیدم و در آنجا دیدم تقریباً همه همکارانم نیز چنین حال و روزی دارند. با بسیاری از آنان متفق القول بودیم که در انتخابات تقلب شده است و الا این 20 درصدی که در انتخابات قبلی شرکت نکرده بودند ، این بارنیامده بودند که به احمدی نژاد رای دهند بلکه آنها که آرای خاموش نام گرفته اند ، از سیاست های دولت نهم به ستوه آمده بودند و از این رو ، بر
خلاف روش سالیان گذشته شان ، این بار در انتخابات حاضر شده بودند تا با رای به رقیبان احمدی نژاد ، نگذارند یک جهار سال سخت دیگر بر کشور تحمیل شود.
این چنین شد که اعتراضات من و بسیاری دیگر چون من آغاز شد( بی آن که پولی از بیگانگان برای اعتراضات مان - که بعضی ها آن را آشوب نامیدند- گرفته باشیم و بی آن که برای انقلاب مخملی ، در خارج آموزش دیده باشیم و ... !) ما فقط یک باور داشتیم و آن این که رأیمان را دزدیده اند و برایمان سخت و غیر قابل تحمل بود که آرام بنشینیم و انتصاب کسی را ببینیم که ما انتخابش نکرده بودیم... .
***
اوایل تیر ماه ، بنا به برنامه هر ساله ام ، به همراه خانواده ام ، سفر تابستانی ام را آغاز کردم . احساس می کردم بعد از شوک انتخابات خرداد ماه و حوادث بعداز آن ، واقعاً نیاز به یک سفر دارم. با این حال ، در طول این سفر 17 روزه نیز حال و هوا و فکر انتخابات دست از سرم بر نمی داشت و به همین دلیل از همان ابتدا ، تصمیم گرفتم بی واسطه ، بررسی کنم و ببینم آیا در خارج از تهران نیز موسوی بیشترین رأی را داشته است یا این که آن طور که در شنیده بودم ، احمدی نژاد گزینه اول بسیاری از شهرستان نشینان بوده است.
نتایجی در این سفر به دست آوردم ، برای من تلخ و غیرقابل باور بود. انتظار داشتم بعد از سفر ، وقتی به تهران بازگشتم ، هنگام صحبت از انتخابات ، با قاطعیت و قدرت ، بگویم:"این که می گویند در استان های دیگر واقعا احمدی نژاد رای بیشتری داشته ، دروغ است ، من خودم در خیلی از شهرها و روستاها ، بررسی کردم و دیدم که آنها هم به موسوی رای داده اند" و بعد هم به نتیجه ای که قبلا رسیده بودم بپردازم:" تقلب شده ، رایمان را خورده اند و یک لیوان آب هم رویش."
اما وقتی در مغازه ها ، رستوران ها، پارک ها، بازارچه های محلی ، روستاها و در تمام طول مسیر پرس و جو کردم و حتی در مواردی ساعت ها با مردم به گفت و گو نشستم ، دریافتم که رای بیشتر آنها با رای ما در تهران ، متفاوت بوده است ؛ اعتراف می کنم که اکثر آنان به احمدی نژاد رأی داده بودند ؛ این ، تلخ ترین قسمت سفر من بود.
البته بعدها ، به خودم این گونه تسلی دادم که درست است که کاندیدای مورد علاقه من برنده نشده ، ولی خوشحال باش که دموکراسی شکست نخورده و کسی به عنوان برنده اعلام شده که واقعاً رای بیشتری آورده است.
من در این سفر ، سعی کردم تعصبات را کنار بگذارم و فارغ از القائات رسانه های دولتی و ضددولتی ، فقط آنچه را خودم می بینم ، ملاک قضاوتم قرار دهم واز این منظر ، نتیجه نهایی که گرفتم این بود که در اکثر شهرستان ها و روستاها ، اکثر مردم به احمدی نژاد رای داده اند و او متاسفانه رای بیشتری آورده است.
قید متاسفانه را از این رو آوردم که به عنوان یک شهروند ایرانی ، بر این باورم که اگر موسوی یا حتی کروبی و رضایی رای می آوردند ، حتما برای کشورم بهتر بود ولی به هر حال ، پذیرش رای اکثریت ، لازمه همان دموکراسی است که سنگش را به سینه می زنیم.
البته من معتقدم احمدی نژاد برای کسب آرای مردم ، شگردهای خاصی را به کار بست مانند این که سهام عدالت را در آستانه انتخابات توزیع کرد و یا این که صدا و سیما (که بهتر است رسانه میلی خوانده شود و نه ملی) از این تریبون عمومی ، بیشترین حمایت ها را از احمدی نژاد کرد و عملاً به بازوی تبلیغاتی اش تبدیل شد و موارد متعدد دیگر ولی به هر حال ، اسم احمدی نژاد
، بیش از اسم بقیه نامزدها بر برگه های رأی نوشته شد.
در این سفر ، همچنین یک نکته جالب توجه برای من به اثبات رسید و آن این که آرای خاموشی که ما ، آنها را امید خود برای پیروزی کاندیدای اصلاح طلب می دانستیم ، فقط آنهایی نبودند که انتظارشان را داشتیم.
من در این سفر ، کشاورزی را دیدم که با پسرش در کنار جاده ، میوه های باغش را می فروخت. او در آنجا ، سایه بانی به پا کرده بود و حوضی و این ، فضای مناسبی بود که دقایقی ، در کنارش خستگی رانندگی طولانی را از تن بدر کنم و سر صحبت با او را باز نمایم.
می گفت که تا حالا رأی نداده بود اما وقتی دید که احمدی نژاد به شهرستان شان رفت و "به داد ما فقیر فقرا رسید نه دزدا "(این عین عبارتش بود) و وقتی مناظره های تلویزیونی را دید ، از او خوشش آمد و برای اولین در انتخابات شرکت کرد و به احمدی نژاد رأی داد و به خانواده اش هم گفت
که به او رأی بدهند... و بعد هم برای این که حرفش را باور کنم تعارف زد که "اگه ناهار رو منزل تشریف بیاورید ، سجلی ام را نشانتان میدهم که تا حالا مهر انتخابات توش نخورده بود."
آن مرد نیز جزو جمعیت خاموش بود که این بار آمد ولی به نفع احمدی نژاد و لابد همانند او بسیار بوده اند.
نکته دیگری که در این سفر برایم به صورت عینی ثابت شد این بود که برخلاف قشر نخبه و اهل مطالعه جامعه ( که اهالی اینترنت بخش مهمی از این بخش هستند) عامه مردم ، اساساً وارد مباحثی که برای ما اهمیت حیاتی دارد ، نمی شوند ؛ مثلا ما در ماه های اخیر به ویژه در فضای اینترنت و وبلاگ هایمان و در سایت هایی مانند بالاترین ، چقدر درباره اشتباه احمدی نژاد
درباره انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی و نیز اختلاف نظر کارشناسان و دولت بر سر منحل کردن شوراهایی مانند شورای پول و اعتبار سخن گفتیم؟ یا تا چه اندازه به گزارش دیوان محاسبات درباره یک میلیارد گم شده حرف زدیم؟ یا در خصوص تغییرات کابینه و تبعات مدیریتی این اقدام چقدر نقد کردیم ؟ یا چقدر از افشاگری های دانش جعفری ذوق زده شدیم؟ یا درباره ادبیات
رئیس جمهور درباره مسائل بین المللی تا چه اندازه مطلب نوشتیم و خواندیم ؟ یا درخصوص اطرافیان و حامیانش مانند فاطمه رجبی و انصار حزب الله و ... چقدر بحث کردیم و نظایر این ها .
اما وقتی بین عامه مردم می رویم ، می بینیم که بسیاری از آنها اساساً از این بحث ها خبری ندارند چه رسد به این که وارد نقد محتوایی این مسائل شوند و بر اساس آن مثلا به این نتیجه برسند که احمدی نژاد گزینه خوبی برای ریاست جمهوری نیست و نهایتاً به رقیبش رأی بدهند.
آن چه من دیدم این بود که خیلی از کسانی که به احمدی نژاد رأی داده بودند ، در حد کلیات می گفتند که او آدم خوبی است ، دزد نیست ، در مقابل آمریکا خوب ایستاد و دیدی چه طوری پته فلانی ها را ریخت روی آب و مسائلی مانند اینها .
من البته ، به این دیدگاه ها نقد دارم و انتخاب برخاسته از این نوع نگاه را انتخاب مناسبی نمی دانم ولی چه بخواهبم و چه
نخواهیم ، احمدی نژاد در چنین محیطی واقعاً رأی آورده است و ما نباید برای قضاوت درباره نتیجه انتخابات ، فقط به محیط خودمان اعم از محیط واقعی و مجازی(در اینترنت) بسنده کنیم.
نمی شود وقتی مردم در دوم خرداد به خاتمی رای دادند ، برایشان دست بزنیم و هورا بکشیم ولی وقتی همان مردم به فردی مانند احمدی نژاد رای دادند ، زیر بار نرویم.
البته این واقعیت تلخ ، به معنای آن نیست که ما ، از مطالبات اصلاح طلبانه مان دست برداریم بلکه توجه به واقعیت های جاری در بطن جامعه ( و نه فقط در تهران) نشان می دهد که جریان اصلاح طلبی به جای این که در دور باطل نتیجه این انتخابات انرژی خود را هدر بدهد، نیاز به تحرک و برنامه ریزی بیشتری دارد تا پیام خود را از دایره نخبگان و خواص و اهل مطالعه ، به بدنه جامعه حتی تا دورترین روستاها نیز برساند چه آن که در دموکراسی، رأی یک استاد فرهیخته دانشگاه ، با رأی یک فرد بی سواد هیچ تفاوتی در شمارش ندارد.
انتخابات امسال ، مرا دوبار شگفت زده کرد ، بار اول اعلام نتایجش و بار دوم ، بعد از آن که به این سفر 17 روزه رفتم.
اصلآ فرمایش شما کاملآ درست چرا باید با قوه قهریه و ناسزا گویی با کسانی که شک دارند برخورد شود؟
مگر همینها مردم شریف حماسه ساز و پشتوانه انقلاب نبودند ؟ چرا باید حق اعتراض مردم از بین برود؟
چرا یکبار دیگر به گونه ای که شائبه تقلب در آن نباشد انتخابات تجدید نمی شود تا همه قانع و راضی شوند ؟ آیا وحدت مردم و آبروی جمهوری اسلامی اینقدر نمی ارزد که به خاطرش یکبار دیگر به پای صندوق برویم؟
اگر یکبار دیگر همین نتیجه حاصل شود مثل ابراهیم که از میان اتش سالم و سرفراز بیرون آمد و همگی سر تعظیم بر او فرود اوردند، همه ملت با قلبی استوار و ارام پشتیبان دولت خواهند بود.
از اون دسته آدمها که اگر حقیقت رو از روی قرآن هم براشون بخونی باز میگن که دروغه و از کجا معلوم که این اصلا قرآن باشه؟
وقتی که مسافرت نویسنده رو زیر سوال میبری دیگه غلط میکنی راجع به اصل مطلب بحث میکنی!
هر وقت دست از ادعاهای بی اساس و بی محتوا و ابکی دست برداشتی و بر مبنای دلایل محکم و درست حسابی قضاوت کردی میتونی نتیجه درست بگیری.
تویی که فکر میکنی مردم نمیفهمن و همین طور دهنت رو باز میکنی و اراجیف میگی، مطمئن باش اکثریت همین خوانندگان این سایت هم به نوشته های با تمسخر تو میخندن!
اتفاقا دلیل جهل تو همینه که فقط به خودت و خانواده خودت و دوستای خودت و دایی مادرت نگاه میکنی، نرفتی تو شهرهای دیگه و اجتماعات دیگه تا ببینی که کی به کیه؟
اصلا چشمات رو ببند و فکر کن از نظر هیچ کس خبر نداری که کی به کی رای داده. به نظرت مردم دلایل بیشتری برای رای دادن به احمدی نژاد داشتن یا به موسوی؟
چه چیزی از موسوی دیده بودن که باید بهش رای میدادن؟ واقعا چرا مردمی که تا قبل از انتخابات اسم موسوی رو هم نشنیده بودن چه برسه که دیده باشنش باید به موسوی رای میدادن؟
تازه همين تهراني که تو مي گي هم که اونا گفتن فقط 300 هزارتا موسوي بيشتر آورده.
حال ازچه ترسيم كه در عين بلائيم
in ham emaile man: rogha82@yahoo.com