صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۸۷۰۰۴۵
تعداد نظرات: ۴ نظر
تاریخ انتشار: ۰۳:۰۶ - ۲۴ آذر ۱۴۰۱ - 15 December 2022

امروز با حافظ : من که باشم که بر آن خاطِر عاطِر گذرم؟

 من که باشم که بر آن خاطِر عاطِر گذرم؟
لطف‌ها می‌کنی ای خاکِ دَرَت، تاجِ سرم

دلبرا بنده نوازیت که آموخت؟ بگو
که من این ظَن، به رقیبانِ تو هرگز نَبَرم

همتم بدرقهٔ راه کن ای طایرِ قدس
که دراز است رَهِ مقصد و من نوسفرم

ای نسیمِ سحری بندگیِ من برسان
که فراموش مکن وقتِ دعایِ سحرم

خُرَّم آن روز کز این مرحله بَربَندَم بار
و از سرِ کوی تو پُرسند رفیقان خبرم

حافظا شاید اگر در طلبِ گوهرِ وصل
دیده دریا کُنَم از اشک و در او غوطه خورم

پایه نظم بلند است و جهان گیر بگو
تا کُنَد پادشهِ بحر دهان پُر گُهَرَم

 

ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۴
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
فرهنگی بازنشسته
۲۳:۰۸ - ۱۴۰۱/۰۹/۲۴
ای نسیم سحری بندگی من برسان
ممنون عصرایران
مریم
۱۱:۳۰ - ۱۴۰۱/۰۹/۲۴
این بخشتونو خیلی دوست دارم. تسکین و مرحمی برای همه اخبار تلخ و گزنده این سرزمین.
تسکینی بر همه اخباری که میگوید ایران در مسیر تباهیست
ناشناس
۱۰:۰۴ - ۱۴۰۱/۰۹/۲۴
با درود
سپاس از یادآوری شعرهای دل انگیز! شاید برخی از ابیات غزل زیر درخور حال و هوای روزگار ما باشد:

نه هر که چهره برافروخت دلبری داند

نه هر که آینه سازد سِکندری داند

نه هر که طَرْفِ کُلَه کج نهاد و تُند نشست

کلاه داری و آیینِ سروری داند

تو بندگی چو گدایان به شرطِ مزد مکن

که دوست خود روشِ بنده پروری داند

غلامِ همتِ آن رندِ عافیت سوزم

که در گداصفتی کیمیاگری داند

وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی

وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند

بباختم دلِ دیوانه و ندانستم

که آدمی بچه‌ای، شیوهٔ پری داند

هزار نکتهٔ باریکتر ز مو این جاست

نه هر که سر بتراشد قلندری داند

مدارِ نقطهٔ بینش ز خالِ توست مرا

که قدرِ گوهرِ یک دانه جوهری داند

به قَدّ و چهره هر آنکس که شاهِ خوبان شد

جهان بگیرد اگر دادگستری داند

ز شعرِ دلکَشِ حافظ کسی بُوَد آگاه

که لطفِ طبع و سخن گفتن دری داند
sam
۰۹:۲۵ - ۱۴۰۱/۰۹/۲۴
غزل 148 حافظ هم فوق العادست. یارم چو قدح بدست گیرد ... .
تعداد کاراکترهای مجاز:1200