صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۸۷۱۷۵
تاریخ انتشار: ۱۰:۵۹ - ۲۱ مهر ۱۳۸۸ - 13 October 2009

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سزرماله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشورو جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

جام جم: دولت دهم و رسانه‌ها

«دولت دهم و رسانه‌ها» عنوان يادداشت روز روزنامه جام جم به قلم مهدي فضايلي است كه در آن مي‌خوانيد؛ سخنان اخير دكتر احمدي‌نژاد در دو نشست «اتحاديه راديو و تلويزيون‌هاي اسلامي» و «عمليات رواني و رسانه» حكايت از توجه و اشراف خوب رئيس‌جمهور به كاركرد رسانه و نقش و اهميت آن داشت؛ اشرافي كه در رفتار خود رئيس‌جمهور قابل مشاهده است اما در صحنه عمل رسانه‌اي دولت آثار آن را كمتر مي‌توان ديد.

و اين فرصت مناسبي را فراهم كرده است كه درباره اين موضوع به اختصار مطالبي گفته شود؛ ضمن اين كه دولت دهم نيز در آغاز راه است.

رابطه رسانه‌ها با دولت‌ها و بالعكس، موضوعي است مهم كه به موازات نقش و تاثيرگذاري مردم در اداره كشور اهميت آن كاهش يا افزايش مي‌يابد؛ چرا كه بخش مهمي از افكار عمومي را رسانه‌ها مديريت مي‌كنند.

موضوعاتي مانند جريان آزاد اطلاعات، مالكيت رسانه، تبليغات و آگهي، يارانه‌ها، كنترل رسانه‌اي و ... از جمله موضوعاتي است كه ذيل همين سرفصل قابل طرح است، اما اين نوشتار فعلا در مقام پرداختن به آنها نيست.

آنچه در اين يادداشت به آن توجه شده است، ارزيابي رابطه رسانه‌ها با دولت نهم و راهكارهايي براي بهبود آن در دولت دهم است.

در دولت‌هاي پس از انقلاب اسلامي، نقش رسانه‌ها هيچ‌گاه به اندازه مقطعي كه «دولت نهم» پا به عرصه خدمتگزاري گذاشت، پررنگ نبوده است.

تعدد مطبوعات، تعدد خبرگزاري‌ها، ورود و گسترش رسانه‌هاي جديد مانند SMS ، وبلاگ‌ها، سايت‌هاي خبري، شبكه‌هاي اجتماعي و وب‌هاي مختلف، بتدريج و همپاي پيشرفت فناوري ارتباطات شرايط جديدي را به لحاظ رسانه‌اي براي دولت نهم فراهم كرد.

علاوه بر اتفاقاتي كه در حوزه فناوري ارتباطات افتاد، گسترش فضاي نقد و حتي تخريب عليه دولت نهم نيز با همه دولت‌هاي قبلي متفاوت بود.

در دولت هفتم و هشتم، اگرچه تعداد مطبوعات و خبرگزاري‌ها افزايش يافته بود و فضاي نقد هم به نسبت گذشته به مراتب بازتر شده بود، اما اولا رسانه‌هاي جديد يا نبودند يا در اين حد گسترش نداشتند و ثانيا در آرايش رسانه‌اي كشور به تبع آرامش سياسي، دو جبهه كاملا تفكيك شده را شاهد بوديم. جبهه «اصلاحات» كه رسانه‌هاي آن يكپارچه از دولت حمايت مي‌كردند و جبهه «اصولگرا» كه رسانه‌هاي آن يكپارچه و البته با شدت و ضعف منتقد دولت بودند.

اما در دولت نهم به دليل تغييراتي كه در آرايش سياسي كشور در جريان رقابت‌هاي انتخابات رياست جمهوري نهم رخ داد، آرايش رسانه‌اي نيز به هم ريخت و علاوه بر رسانه‌هاي وابسته به جبهه مخالف دولت كه بي‌محابا عليه دولت مي‌تاختند برخي رسانه‌هاي وابسته يا مايل به رقباي اصولگراي احمدي‌نژاد نيز نه تنها با دولت و رئيس‌جمهور همراهي قابل ملاحظه‌اي نداشتند، بلكه به اشكال مختلف علاوه بر نقد دولت بعضا در تخريب‌هاي ويرانگر آن هم نقش فعال داشتند.

به اين مجموعه بايد حملات و فضاسازي بي‌رحمانه و سنگين رسانه‌ها و شبكه‌هاي متعدد بيگانه را اضافه كرد كه در حجم و كيفيت بي‌سابقه‌اي عليه دولت نهم و شخص رئيس‌جمهور تلاش مي‌كردند.

اين شرايط و مظلوميت بي‌سابقه، در كنار ضعف دولت نهم در سامان دادن تعامل با رسانه‌ها كه حداقل دو بار از سوي ولي امر مسلمين مورد تذكر قرار گرفت، موجب شد دولت ضمن استفاده افراطي و غيرحرفه‌اي از رسانه‌هاي رسمي خود به شكل غيررسمي به فكر تاسيس رسانه‌هاي جديد بيفتد، هر چند اين اقدامات نيز نتوانست تاثير بسزايي در فضاي رسانه‌اي ايفا كند.

مجموع اين شرايط بعلاوه جهتگيري‌هاي اصولي رئيس‌جمهور و تلاش خستگي‌ناپذير وي موجب شد رهبري نظام و تا حدودي رسانه ملي پررنگ‌تر از گذشته به دفاع از دولت نهم و دكتر احمدي‌نژاد بپردازند. اقدامي كه علل آن بدرستي فهم نشد و خود همين موجب طرح سوالاتي در ذهن برخي شد.

اكنون دولت دهم در آستانه شكل‌گيري است و پيشنهاد مي‌شود با استفاده از تجربيات 4 سال گذشته در حوزه رسانه نيز، تجديدنظرهايي صورت گيرد.

آنچه مسلم است، رفتار مخالفان و منتقدان داخلي و خارجي دولت اگر افزايش نيابد، كاهش نخواهد يافت لذا دولت بايد ضعف‌هاي مربوط به خود را بدرستي بازشناسي كرده و به رفع آنها بپردازد.

تغيير نگاه و ادبيات در مواجهه با رسانه‌ها، تقويت روابط عمومي دستگاه‌هاي دولت، كارآمد كردن رسانه‌هاي رسمي و غيررسمي دولت، تعامل سازنده با رسانه‌هاي مخالف و منتقد اعم از اصولگرا و غير آن و بازنگري در محتواي آموزشي رشته‌هاي علوم ارتباطات و روزنامه‌نگاري از جمله مهم‌ترين اقداماتي است كه دولت دهم بايد به آنها اهتمام ورزد.

حضور رسانه‌اي در صحنه بين‌الملل نيز يكي ديگر از نيازهاي غيرقابل ترديد است كه مجموعه نظام بايد براي آن چاره‌انديشي كند. نشستن و نقد رسانه‌هاي بيگانه و عصباني شدن از اقدامات آنها، راهكار مناسبي نيست. دشمن راه خود را مي‌رود و گوشش به اعتراضات و نقدهاي ما نيست. او مي‌داند براي چه آمده و ماموريتش چيست. ما بايد تصميم بگيريم و عمل كنيم؛ عملي متناسب با اقتضائات اين عرصه.

كيهان:مرز بصيرت و تعصب

«مرز بصيرت و تعصب»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن مي‌خوانيد؛تاكيدات پي در پي رهبرمعظم انقلاب اسلامي بر روي «بصيرت» و نقش آن در پيشرفت كشور و نيز خنثي شدن توطئه ها بيانگر حساسيت فوق العاده موضوع است. حضرت آيت الله خامنه اي-دامت بركاته- طي هفته هاي پس از انتخابات رياست جمهوري و حوادثي كه در اين مقطع پديد آمد بارها و در مجامع مختلف روي اهميت «بصيرت» تاكيد كرده و طيف هاي مختلف را مخاطب قرار داده اند. اگرچه كلام ولي امرمسلمين- از جمله در اين مورد- از اوج، عمق و وضوح فراوان برخوردار است، اما تامل مخاطب را نيز طلب مي كند. در اين خصوص گفتني هايي وجود دارد.

1- حوادث پس از انتخابات اثبات كرد كه در بزرگترين و بارزترين پيروزي نيز بصيرت سياسي اهميت ويژه دارد و اگر دومي نبود، از فروغ و بروز اولي هم كاسته مي شود. پيروزي در شرايط فقدان بصيرت و فقدان عمل به هنگام و مطابق با بصيرت، مي تواند جبهه پيروز را با يك چالش دامنه دار مواجه گرداند. در عصر اميرالمومنين(ع)، بازگشت طبيعي جامعه به حكومت اميرالمومنين (ع) يك پيروزي درخشان براي جبهه حق بود و اين مي توانست حداقل در طي چند دهه راه را براي حكومت «اولي الامر»- كه خداوند اطاعت از آنان را واجب گردانيده است- هموار گرداند، اما حوادثي كه پس از ماههاي اوليه حكومت آن حضرت به وجود آمد چنان روي روحيه و انگيزه هاي مردم اثر گذاشته بود كه كار به يك دهه هم نكشيد و اميرالمومنين(ع) در هفته هاي آخر عمر با بركت خويش خطاب به مردم مي فرمود: «اي كاش شما را نمي ديدم» در واقع عدم بصيرت فرصت هاي جبهه حق را تباه مي كند و تهديدهاي فراواني را به وجود مي آورد. البته اين نكته را بايد در همين جا يادآور شد كه مردم زمان ما با مردم زمان اميرالمومنين(ع) كاملاً متفاوت هستند اين را هم حضرت امام و هم رهبرمعظم انقلاب به دفعات و با صراحت گواهي داده اند. اما متاسفانه حكايت خواص در اين دو دوره شباهت هاي زيادي بهم دارند اگرچه اين دو نيز با هم - از نظر كميت و كيفيت- متفاوت هستند.

2- بصيرت مردم و نخبگان در دوره اي كه جبهه حق به قدرت دست يافته و به متن آن نزديكتر شده است، با بصيرت آنان در دوره اي كه جبهه حق براي دست يافتن به حكومت-براي پياده كردن احكام و حدود الهي- تلاش مي كنند، متفاوت است. در دوره اي كه جبهه حق به محور اداره جامعه تبديل نشده، بصيرت هواداران حق نوعاً از جنس «ستيز» و افشاگري و به زير كشيدن پرچم هاي جبهه باطل است، اين كار اگرچه سختي هايي دارد، اما مسير حركت از وضوح فراواني برخوردار است ولي در دوره اي كه حق و اهل آن به مدار جامعه تبديل شده اند بايد ادبيات خاص اين مقطع را بيابند و چونان ابزاري كارآمد به خدمت گيرند. البته ممكن است در اين شرايط نيز در ابعادي هنوز ادبيات ستيز و افشاگري و مواجهه خشم آلود كارآيي خود را داشته و استفاده از آن لازم باشد ولي بدون ترديد همه حرف اين نخواهد بود. در اين دوره آگاهي از آنچه دشمن براي بهم ريختن جبهه حق مي كند ضرورت دارد و بايد با چشماني باز به عملكردهاي آنان نگريست. حضرت آيت ا... خامنه اي- دامت بركاته- در ديدار با اساتيد دانشگاهها- در تاريخ چهارم شهريور گذشته- فرمودند: «دشمن را درست شناسايي كنيد، هدف هاي دشمن را كشف كنيد. احياناً به قرارگاههاي دشمن آنچناني كه خود او نداند سربكشيد. براساس طرح او طراحي كلان كنيد». در اين شرايط بايد دريافت كه دشمن دنبال چيست طرح اصلي او و طرح فريب او كدام است. آيا وقتي از سازش ناپذيري خود حرف مي زند، دنبال راه فرار نمي گردد و آيا زماني كه از لزوم وحدت و تقويت همگرايي و دوري از اتهام زني نيروهاي انقلاب به يكديگر حرف مي زند، دنبال بدست آوردن فرصت براي بازسازي نيروهاي خود نيست؟ براي اينكه ما طرح واقعي و طرح فريب دشمن را از هم تفكيك كنيم بايد مطالعه عميقي روي سابقه و خصوصيات روحي-رواني افراد شاخص آن داشته باشيم. اگر بدون شناخت حركت كنيم چه بسا كه براي مبارزه با آنان وارد ميداني شويم كه آنان آن را براي شكست و يا تضعيف ما آماده كرده اند.

3- براي اينكه بدانيم بصيرت داريم يا نداريم بايد ببينيم چه مقدار بر مسايل اشراف داريم به ميزاني كه ما قادر به پيش بيني حركت دشمن هستيم، بصيرت داريم چون فرض بر اين است كه بصيرت مرز ميان حركت و تامل است اگر ما حركت كنيم بدون آنكه اشراف لازم را بر صحنه داشتيم اين حركت ما را به مقصد نمي رساند ولي اگر با اشراف اقدام- به حركت يا توقف- كرديم آنگاه به مقصد نزديك شده ايم. در شرايط فعلي دشمن تلاش مي كند تا ما را در شرايط هفته هاي پس از انتخابات رياست جمهوري اخير نگه دارد. هدف او اين است كه فرصت را از ما بگيرد و در همان نقطه اي كه خود ايستاده- حس عدم پيروزي- نگه دارد. بر اين اساس يك روز خبر از اغتشاش در روز تنفيذ مي دهد. يك روز از اغتشاش در روز راي اعتماد به كابينه خبر مي دهد. يك روز از اغتشاش در روز اول بازگشايي دانشگاهها و يك روز از شورش در روز 13آبان خبر مي دهد و جالب اين است كه همواره اين روزها بي حادثه مي آيند و مي گذرند. هنوز «خبرهاي جديد» از وقوع اغتشاش عمومي در راهند! كاملا مشخص است كه دشمن ظرفيت «طراحي بزرگ و اثرگذار» را از دست داده است و عوامل آن با همه توشه و تلاش همه جانبه خود قادر به ايجاد موج نيستند. درست در ميانه چنين ميداني كه از انفعال شديد آنان خبر مي دهد، اين چهره شكست خورده سياسي به ديدار آن چهره شكست خورده سياسي و... مي رود و وانمود مي كنند كه هنوز بر سر قرار با مردم- اغتشاش گراني كه گمان مي كردند از اين چهره ها براي آنان قرار است آبي گرم شود- هستند و اين خبرها كماكان در مسير رسانه هاي صوتي و تصويري و الكترونيكي دهان به دهان مي چرخند. آنان كه دچار ضعف بصيرت باشند گمان مي كنند «مسئله پس از انتخابات هنوز حل نشده است» و اي بسا از روي دلسوزي درصدد برآيند تا اين مجرم و آن مجرم سياسي را در كنار نظام مظلوم بنشانند و دهها خون مظلوم و حيثيت و اقتدار نظام را در زير پاي اين مدعيان سياسي پايمال كنند!

انسان با بصيرت بايد بداند كه در دست دشمن چيست. آيا همانگونه كه ادعا مي كند گوهري تابناك دارد؟ آيا همانگونه كه ادعا مي كند مي تواند آتش به پا كند؟ و نيز بايد بداند كه جامعه اي كه رهبري با اين تقدس، بصيرت و صبر و محبوبيت دارد و سرشار از نيروهاي مؤمن است، هيچگاه در برابر عناصري كه تا خرخره در ماديت و حرام خوري غرق هستند، زانو نمي زند. اگر اين بصيرت نباشد فرد- عالم باشد يا عامي- كم مي آورد و راه را اشتباه مي رود.

4-بصيرت نقطه مقابل تعصب است. اساسا تعصب- به معناي تحت تاثير حب و بغض هاي مادي خود قرار گرفتن- مانع فهم حق و تبعيت از آن است. بر اين اساس اگر نيروهاي موثر جامعه، حق را در اندازه علايق شخصي خود به نظاره بنشينند، حتما دچار گمراهي مي شوند و در نهايت در مقابل حق قرار مي گيرند حالا ممكن است اندازه اين ايستادگي در برابر حق متفاوت باشد.
در جريان جنگ نهروان حضرت امير- سلام الله عليه- به ابن عباس فرمودند: «با اينان كه مواجه شدي از قرآن نگو چرا كه آنان خود را به آن از تو نزديكتر و به تلاوت آن سزاوارتر مي دانند تو با آنان از سيره پيامبر(ص) بگو چرا كه ناچارند تسليم شوند». در واقع كساني كه در اين حكومت از موضع به ظاهر حق با حكومت شرعي ناسازگار مي شوند فهم خود را امام خود قرار مي دهند و به امام واقعي چندان كاري ندارند.

5- نگاه بدبينانه به شرايط و آينده از مختصات كساني است كه بصيرت ندارند. رهبر معظم انقلاب در ديدار با دانشجويان (چهارم شهريور88) فرمودند: «بدبيني از بي بصيرتي است. مواظب باشيد نگاهتان به آينده، نگاه بدبينانه نباشد. اگر نگاه بدبينانه شد، نگاه «چه فايده اي دارد» شد، بدنبالش بي عملي، بي تحركي و انزواست همان كه دشمن مي خواهد.» امروز در ميدان انقلاب نيروهايي به اسم هاي مختلف- از جمله به اسم دلسوزي براي مردم سالاري نظام- مشغول ياس پراكني و بدبيني پراكني هستند. اين ها مردم را جز در قامت شورشگري و تخريب و انكار به رسميت نمي شناسند. اين ها در دوره 8 ساله خود به نفرت دامن مي زدند و البته منافقانه مدعي بودند كه سعي مي كنند دشمن را به دوست تبديل نمايند كه صد البته دوست دشمن مي شدند و منافع ملي را بر باد مي دادند.

كلام را به سخني ديگر از حضرت آيت الله خامنه اي در باب بصيرت خاتمه دهيم. معظم له در ديدار اخير با مردم چالوس و نوشهر- 15مهر جاري- فرمودند: «متعهدان موجود در جامعه ما از اهل سواد و فرهنگ، از دانشگاهي و حوزوي بايد به مسئله بصيرت اهميت بدهند. بصيرت در هدف، بصيرت در وسيله، بصيرت در شناخت دشمن، بصيرت در شناخت موانع راه، بصيرت در شناخت راههاي جلوگيري از اين موانع و برداشتن اين موانع، اين بصيرت ها لازم است.»

آفتاب يزد:به فرض كه ضعف قبلي‌‌ها را پذيرفتيم ...   

«به فرض كه ضعف قبلي‌‌ها را پذيرفتيم ...»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفتاب يزد است كه در آن مي‌خوانيد؛محمود احمدي‌نژاد اقبال بلندي داشته و به هنگام آغاز مسئوليت او در سال 84 شرايطي مناسب بر كشور حاكمبوده است. در حالي كه دو رئيس جمهور قبل از او، كشور را در شرايطي پيچيده تحويل گرفتند.

رياست دولت در سال 68، در حالي به رفسنجاني سپرده شد كه به دليل جنگ 8 سالهو تحريم‌هاي ده ساله، از يك سو بسياري از زيرساخت‌ها از بين رفته بود و از سوي ديگر، مديران كشور، حسرت هر نوع سرمايه‌گذاريو نوسازي را در دل داشتند. خاتمي در شرايط متفاوتي جانشين رفسنجاني شد و او از بسياري دغدغه‌ها كه مانع سرعت كار رفسنجاني در آغاز ماموريت بود رنج نمي‌برد. در عين حال، او با بحران بزرگي در عرصه بين‌المللي مواجه بود زيرا در زمان آغاز به كار خاتمي، تقريباً سفير هيچ يك از كشورهاي اروپايي در ايران حضور نداشت و سطح مذاكرات كشور با قدرتمندان سياسي و اقتصادي جهان، به پايين‌ترين سطح خود رسيده بود.

اما همانگونه كه رفسنجاني توانست بسياري از بحران‌هاي ناشي از جنگ و تحريم را قبل از تحويل دولت به خاتمي، مرتفع نمايد رئيس دولت اصلاحات نيز در دوره رياست 8 ساله خود، روابط ايران با جهان را در بالاترين سطح و عزتمندانه‌ترين شرايط قرار داد تا كشور با شرايط اقتصادي و سياسي بسيار مطلوب، تحويل دولت نهم شود. البته اين سخن، به معناي نفي وجود مشكلات داخلي و خارجي در آستانه آغاز به كار دولت نهم نيست. اين موضوعي است كه هيچ‌گاه از مردم مخفي نماند زيرا رئيسدولت نهم و همكاران او، هر مفسده و كاستي را به دولت‌هاي قبل نسبت مي‌دادند. اما در چهار سال اخير هيچ‌گاه شنيده نشد كه كسي از مسئولان قوه مجريه، سهم دولت‌هاي پيشين در پيشرفت‌ها را مورد اذعان قرار دهد.

شايد اكنون نيازي هم به اين اذعان نباشد زيرا مي‌توان يك دوقطبي واضح را در جامعه مشاهده كرد كه يك قطب آن، معتقد به حاكميت «معجزه هزاره سوم» در چهار سال اخير است و قطب ديگر، بسياري از مردم هستند كه وضعيت اقتصادي خود و شرايط سياسي و بين‌المللي كشور را براساس واقعيت‌هاي روزمره مي‌سنجند. قطب دوم بر خلاف طيف اول، ابزارهاي سنجش زميني را به كار مي‌گيرند و ارزيابي آنها، ارتباطي با مفاهيم آسماني همچون معجزه‌گري ندارد. از سوي ديگر، به نظر مي‌‌رسد همانگونه كه اذعان به خدمات دولتمردان پيشين، ضرورتي ندارد – و اصولاً در قاموس مسئولان دولتي فعلي نمي‌گنجد– مذمت سران و اعضاي دولت‌هاي سازندگي و اصلاحات نيز فاقد هرگونه فايده‌اي است.

زيرا اولاً سران دولت‌هاي نهم و دهم، از بهترين پشتوانه‌هاي حكومتي برخوردار و با كمترين موانع داخلي– اگر نگوييم در حد صفر– مواجه بوده‌اند. همچنينقوه مجريه در 4 سال اخير علاوه بر دسترسي به درآمدهاي نجومي، اين شانس را داشته كهاز اختيارات خود به صورت صددرصدي و حتي بالاتر از آن استفاده كند. ثانياً رئيس دولت بارها اعلام كرده كه دسترسي به بسياري از اهداف كلان كشور، در زماني بسيار كوتاه‌تر از پيش‌بيني‌هاي قبلي امكان‌پذير است چرا كه به ادعاي احمدي‌نژاد، مديران قبلي بر اساس توانمندي‌هاي خود و نه قابليت‌هاي كشور، برنامه‌ها را نوشته‌اند. پس چرا هنوز اين اصرار وجود دارد كه به هر مناسبتي، فصلي مُشبع از قابليت‌ها و دستاوردهاي معجزه‌گونه دولت نهم – و دهم– به همراه ادعاي ناتواني دولت‌هاي قبلي مطرح گردد. در حالي كه با جرا‌C‌ت مي‌توان گفت حتي بسياري از معجزه‌پنداران نيز امروز حتي نسبت به موفقيت‌ معمولي دولت ترديد دارند.

دو شب قبل، بار ديگر گفتگويي نه چندان چالشي با رئيس دولت انجام شد تا او فرصتي مناسب براي انتقال يكطرفه سخنان خود به مردم داشته باشد. او در اين گفتگو، بر توانمندي دولت خود براي اجراي طرح تحول تاكيد كرد و علت عدم اجراي اين طرح در دولت‌هاي پيشين را ناتواني‌يا احساس ناتواني آن دولت‌ها براي اجراي آن دانست. اين در حالي است كه ، اظهار نگراني عده‌اي از صاحب نظران مستقل و نمايندگان مجلس نشان مي‌دهد كه بسياري از آنان، نسبت به دقت، كارآمدي و نتيجه‌بخش بودن بعضياز طرح‌هاي انفرادي و يكطرفه دولت – كه در گفتگوها و سخنراني‌هاي احمدي‌نژاد ابراز مي‌شود - ترديد دارند. البته يك ارزيابي منصفانه كافي است تا نشان دهد آيا مردم مي‌توانند به اندازه رئيس قوه مجريه، نسبت به توانمندي و بي نيازي دولت از تعامل با مجلس و مشاوران مستقل – كه در حلقه محدود شونده ياران درجه يك دولت حضور ندارند – مطمئن باشند؟

آيا ادعاها و آمارهايي كه توسط رئيس دولت و همكاران او عرضه مي‌شود آنقدر دقيق و قابل اعتماد هست كه دغدغه‌هاي مطرح شده توسط مراكز نظارتي – در مجلس و قوه قضائيه – را مرتفع و واقعيات ملموس براي آحاد مردم را، كم‌اثر نمايد؟ نگارنده چنين باوري ندارد و براي اين عدم باور، دلايل متعددي در اختيار اوست. كافي است به چهار سال گذشته به خصوص برخي طرح‌ها و ايده‌ها كه دولت بدون كسب نظر ساير قوا بر انجام آن اصرار داشت نگاهي انداخته شود. متاسفانه اين وضعيت، هم در عرصه‌هاي داخلي قابل مشاهده است و هم در عرصه‌هاي خارجي. تاسف بيشتر از آنجا ناشي مي‌شود كه مسئولان دولتي، گاه آدرس‌هاي غلط هم به مردم مي‌دهند تا ابراز دغدغه‌هاي دلسوزانه شركاي حكومتي خود در مجلس و قوه قضائيه و نيز انتقادات كارشناسان مستقل را بي‌خاصيت كرده و رسيدگي به آنها را به تاخير بيندازند. در همين هفته‌هاي اخير، مسئولان دولت نهم ادعاهاي متعددي در مورد پشيماني اروپايي‌ها و آمريكايي‌ها از رفتار خود در برابر ايران مطرح كرده‌اند. اين در حالي است كه علاوه بر نقض اين ادعا در رفتار نمايندگان كشورهاي غربي به هنگام سخنراني احمدي‌نژاد در سازمان ملل، اوباما نيز پس از معرفي به عنوان برنده جايزه صلح نوبل ، با اشاره‌ جهت‌دار و عاطفي به موضوع خانم ندا آقا سلطان نشان داد اگر« پشيماني » در كار باشد به خاطر آن است كه غربي‌ها معتقدند بايد به خيال خود در برابر ايران جدي‌تر باشند!

روي ديگر سكه، داخل كشور است در داخل نيز علي‌رغم ادعاهاي متعدد مبني بر علاقمندي دولت به تعامل با ساير قوا، اصرار بر بعضي انتصاب‌ها و تاكيد اخير بر عدم لزوم ورود مجلس به موضوع طرح تحول اقتصادي، نشان مي‌دهد حق با كساني است كه ادعاها، شعارها و طرح‌هاي يكطرفه دولت، آنها را نگران ساخته است.

در اين شرايط، هر كس حق دارد از احساس اعتماد به نفس دولتي‌ها و اصرار آنها بر اجراي طرح تحول اقتصادي با قرائت ويژه خودشان، نگران باشد. زيرا اين طرح، برخلاف ساير تحركات داخلي و خارجي دولت، از نخستين روز اجرا، بر زندگي روزمره اقشار ضعيف و غني ‌اثر مي‌گذارد. ضمن آنكه تاثيرات بلند‌مدت آن، به گونه‌اي است كه به آساني جبران پذير نخواهد بود. البته هيچ يك از اتفاقات داخلي و خارجي، تاكنون در «احساس اعتماد به نفس دولتي‌ها» اثر نگذاشته و آنها همچنان با اتكا به سرمايه‌هاي گوناگون اجتماعي، اقتصادي و تاريخي ايرانيان، برنامه‌هاي خود را به پيش مي برند. پس بهتر است مجلس به دلايلي توجه نمايد كه دولت‌هاي قبلي را عليرغم استحكام مواضع و برخورداري از پشتوانه‌هاي قوي كارشناسي از تعجيل در اجراي طرح تحول منصرف كرد. نمايندگان مجلس مي‌توانند براي اثبات تعامل يك طرفه، با احمدي‌نژاد همزباني كنند و دولت‌هاي قبلي را ضعيف بخوانند اما در پذيرش توانمندي‌هاي خارق‌العاده دولت فعلي و سپردن همه كارها به آن، كمي احتياط به خرج دهند. مردم از نمايندگان خود توقع دارند در هنگام «تصميم‌گيري» وظايف ملي، مذهبي و تاريخي خود را بر «تعامل يكطرفه با دولت» ترجيح دهند.

رسالت:صداي اصيل چيست و صداهاي نامطلوب کدام است؟

«صداي اصيل چيست و صداهاي نامطلوب کدام است؟»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم محمد کاظم انبارلويي است كه در آن مي‌خوانيد؛محمد خاتمي در دور جديد تشويش اذهان عمومي، مطالبي گفته است که قابل تامل است . خاتمي در جمع عده اي از هواداران يزدي خود مي گويد «جلوي صداهاي اصيل گرفته شود بعضي صداهاي نامطلوب به گوش مي رسد.» 1

 محمد خاتمي در دور جديد تشويش اذهان عمومي، مطالبي گفته است که قابل تامل است . خاتمي در جمع عده اي از هواداران يزدي خود مي گويد «جلوي صداهاي اصيل گرفته شود بعضي صداهاي نامطلوب به گوش مي رسد.» 1
صداهاي اصيل چيست ؟آيا صداهايي که از راديوي رژيم صهيونيستي، راديوي منافقين و سيماي نفاق و شبکه هاي ماهواره اي ضدانقلاب و سلطنت طلب در دفاع از جنبش موسوم به سبز به گوش مي رسد اصيل هستند؟ آيا وقتي رئيس جمهور برگزيده ملت که با راي دو سوم آرا در يک رقابت فشرده با مشارکت85  درصدي مي رود سازمان ملل براي دفاع از حقوق ملت ، منافقين و سلطنت طلبها و روسياهاني با نماد سبز به ملت ايران توهين مي کنند، اين صداها اصيل هستند يا نامطلوب؟
از دو پهلوگويي چه نتيجه اي عايد مي شود؟

آقاي خاتمي مي گويد: «بزرگترين اهانت اين بود که حرکت مدني مردم را اغتشاش ناميدند»2
آيا آتش زدن مغازه ها ، سطل زباله ها ، حمله به پايگاه بسيج و کشتار مردم بي گناه حرکت مدني بود؟
سلطنت طلبها و منافقين که در دادگاه با سوابق ننگين و با اتهامات سنگين آمدند و اظهار شرمندگي کردند اينها جزء مردم بودند اينهايي که فيلم اغتشاش آنها در سيما به هنگام برگزاري دادگاه پخش شد و عذر تقصير به پيشگاه مردم آوردند، اينها اصلاح طلب بودند اما اغتشاشگر نبودند؟

حرفهايي که از صدا و سيماي جمهوري اسلامي در تبيين نبرد نرم و افشاي فساد باند تبهکار همگرا با انگليس و آمريکا و رژيم صهيونيستي پخش مي شود اينها صداهاي نامطلوب است اما صداهايي که از رسانه هاي دشمن مي رسد ، صداهاي اصيل و مطلوب است ؟
آيا اين منطق درستي براي گفتگوست؟
آيا آقاي خاتمي که در گفتگوي تمدنها با دشمن ترين دشمنان نظام با زبان سلم و صلح سخن مي گويد بايد با مردم و مسئولان نظام اين گونه خشن سخن بگويد؟
آقاي خاتمي مي گويد :« مانع سخن گفتن دلسوزان نظام مي شوند-3» دلسوزان نظام چه کساني هستند؟ همان هايي که قبل از شمارش آرا ، خود را پيروز انتخابات ناميدند؟ همانهايي که صبح روز انتخابات همزمان با شروع راي گيري فرمان ريختن به خيابانها را صادر کردند؟
آيا دلسوزان همانهايي هستند که به داوري نهادهاي قانوني در مورد نتايج ا نتخابات وقعي ننهادند و به نصايح رهبر انقلاب توجه نکردند و فقط گوش به فرمان واشنگتن و  لندن بودند؟
آيا اينها همانهايي نبودند که دست به شورش و اغتشاش زدند و بعد هم گفتند کي بود کي بود من نبودم.
آقاي خاتمي در ادامه اظهارات خود مي گويد: « با زور نمي توان بر مردم حاکميت پيدا کرد .4»  مخاطب او در اين سخن کيست؟

آيا کساني که حق اکثريت را به رسميت نمي شناسند و راي مردم را ميزان نمي دانند مي خواهند به زور به مردم حکومت کنند يا کساني که با راي نجومي بيش از دو سوم آراي مردم مورد اعتماد قرار گرفتند ، کدام يک ؟! کساني که به آرمانهاي امام و انقلاب و نظام پشت کرده اند مي خواهند به زور به مردم حکومت کنند يا کساني که جانشان را بر کف دست نهاده اند و حاضرند براي انقلاب هر گونه فداکاري کنند.

کساني که مستظهر به پشتيباني رسانه هاي خونخوار صهيونيستي هستند و مي خواهند به زور به مردم حکومت کنند يا کساني که رودرروي آمريکا و رژيم صهيونيستي در روز قدس شعار مرگ بر اسرائيل مي دهند؟کساني که برخلاف قانون اساسي و رفراندوم جمهوري اسلامي، در روز قدس فرياد «جمهوري ايراني » سر مي دهند مي خواهند به زور به مردم حکومت کنند يا کساني که شعار استقلال آزادي جمهوري اسلامي سر مي دهند؟ممکن است آقاي خاتمي بگويد مشخص است ما به جمهوري اسلامي به امام و .... هنور معتقديم .

اما مردم يک صدا مي گويند اگر هنوز التزام به جمهوريت و اسلاميت نظام داريد و التزام عملي به اسلام و امام داريد، پس چرا راي اکثريت را بر نمي تابيد و به زور مي خواهيد به مردم حکومت کنيد.امام مي گويد پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا به کشور آسيب نرسد، امام مي گويد حمايت از ولايت فقيه شما را از سقوط به دره ديکتاتوري نجات مي دهد. اما رهبران جنبش موسوم به سبز از جمله آقاي خاتمي ولايت فقيه را فصل الخطاب نمي داند و داوري درباره مشاجره در خصوص نتايج آرا را نه در حکم رهبري و داوري شوراي نگهبان بلکه در زورآزمايي در خيابان جستجو مي کند.خوب بايد قضاوت کرد چه کسي زور مي گويد و چه کسي مظلوم واقع شده است.آقاي خاتمي بايد قدري «حيا»ي سياسي داشته باشد و از نجابت مردم سوء استفاده نکند.

اگر مردم به پاس احترام به رهبري مظلوم انقلاب خويشتنداري مي کنند آقاي خاتمي و امثال ايشان نبايد از اين خويشتنداري سوء استفاده کرده و همچنان در شيپور خصومت عليه مردم و نظام بدمد.سخن آخر اينکه آقاي خاتمي بايد صداي «ملت» را از  صداي «دشمن» تشخيص دهد تا اهليت سخن گفتن در وسط معرکه نبرد «نرم» را پيدا کند.آقاي خاتمي اگر دلسوز نظام است بايد بين «حرکت مدني» و «شورش و اغتشاش» تفاوت قائل شود اگر اين تفاوت را نداند، ممکن است همانهايي که اين واژه را به او بد تفهيم کردند موفق شوند همانند سال60  در مثل هفتم تيري يا هشتم شهريوري دوباره جنايات خود را تکرار کنند.انقلاب نبايد از يک سوراخ ده بار گزيده شود.
پي نوشتها:
 4 و3و2 و1  حيات نو  صفحه اول88/7/20

وطن امروز:اتحاديه پولي کشورهاي اسلامي

«اتحاديه پولي کشورهاي اسلامي»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي وطن امروز به قلم فرزاد کريمي است كه در آن مي‌خوانيد؛يکي از هزينه‌هاي مهم استفاده از يک پول مشترک، از ميان رفتن استقلال پولي است. در چنين وضعي، زماني که شوک‌هاي نامتقارن اقتصاد کلان در گستره کشورهاي عضو روي مي‌دهد، ديگر نمي‌توان سياست پولي را متناسب با آشفتگي‌هاي روي داده در يک کشور خاص تنظيم کرد. يکي از عوامل تأثيرگذار بر همزماني سيکل‌هاي تجاري کشورها، گسترش روابط تجاري في‌مابين آنهاست. به اجمال، يکپارچگي تجاري، هم مي‌تواند منجر به تقويت همزماني در سيکل‌هاي تجاري شود و هم مي‌تواند از درجه همزماني سيکل‌ها بکاهد. اينکه کدام نيرو عامل غالب در تأثير بر همزماني است، بسته به نوع کشورهاي طرف تجاري و نحوه شکل‌گيري روابط تجاري دارد.

يافته‌هاي اين مطالعه شواهدي براي اينکه آيا طرح يکپارچگي تجاري ميان کشورهاي اسلامي به عنوان سياستي براي افزايش تجارت درون‌گروهي، تأثيري بر همزماني سيکل‌هاي تجاري آنها در راستاي ايجاد احتمالي اتحاديه يا اتحاديه‌هاي پولي اسلامي دارد يا خير را ارائه مي‌دهد، مضاف بر اينکه به اين سوال نيز پاسخ مي‌دهد که نقش ديگر متغيرهاي کليدي بر همزماني سيکل‌هاي تجاري کشورهاي اسلامي چيست.اندازه‌گيري ميزان همزماني سيکل‌هاي تجاري ميان کشورهاي عضو سازمان کنفرانس اسلامي، تعيين عوامل تأثيرگذار بر همزماني سيکل‌هاي تجاري در کشورهاي عضو سازمان کنفرانس اسلامي و تعيين رابطه نظري و تجربي يکپارچگي تجاري به تفکيک تجارت بين صنعتي و تجارت درون‌صنعتي بر همزماني سيکل‌هاي تجاري در کشورهاي عضو سازمان کنفرانس اسلامي، از مهم‌ترين اهداف اين طرح بوده است.در اين پژوهش ضمن بررسي همزماني سيکل‌هاي تجاري و يکپارچگي تجاري در ميان کشورهاي اسلامي، به بررسي عوامل تأثيرگذار بر هريک با در نظر گرفتن...

درون‌زايي يکپارچگي تجاري در مقطع زماني 2005-1990پرداخته شد. همزماني سيکل‌هاي تجاري و يکپارچگي تجاري بويژه از اين جهت مورد اهميت و تأکيد زيادي قرار گرفت که پيش‌شرط هر نوع ادغام يا همکاري اقتصادي و تجاري ميان کشور‌هاست.گفتني است نتايج اين تحقيق از وجود همزماني در سيکل‌هاي تجاري کشورهاي اسلامي در دوره مورد مطالعه حکايت دارد. همچنين بررسي‌ها نشان داد ايران با بيش از نيمي از کشورهاي عضو OIC داراي همزماني سيکل‌هاي تجاري است و در سال‌هاي اخير هم سير همزماني با کشورهاي اسلامي افزايشي بوده است.

نتايج به‌طور کلي نشان داد که 15درصد از کل تجارت صورت گرفته در کشورهاي OIC از نوع درون‌صنعتي است و 85 درصد از کل تجارت به?صورت بين صنعتي انجام مي‌گيرد، همچنين متوسط درصد کشورهايي که داراي تجارت مکملي با مجموع کشورهاي OIC هستند، 8/40 درصد است. لزوم برخورداري کشورها از معيارهاي ايجاد يک منطقه پولي بهينه، لزوم برقراري مقررات ويژه درباره اتخاذ سياست‌هاي مالي و رعايت انضباط مالي مبتني بر قوانين اتخاذ شده در ميان کشورهاي عضو اتحاديه و نيز برنامه‌ريزي صنعتي و تخصص‌يابي از جمله پيشنهاداتي است که مي‌توان به استناد آن فرآيند توسعه در کشورهاي اسلامي را با سير رو به رشدتري انتظار داشت.

جمهوري اسلامي:دومين ابرقدرت شكست خورده

«دومين ابرقدرت شكست خورده»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛رابرت گيتس وزير دفاع آمريكا ضمن اعتراف صريح به ناتواني آمريكا در افغانستان هشدار داد كه آمريكا نبايد و نمي تواند دومين « ابرقدرت شكست خورده » در اين كشور باشد. گيتس درحاليكه سعي مي كرد بر شكست خفت بار آمريكا در اشغال افغانستان سرپوش بگذارد مدعي شد آمريكا درحال خروج از افغانستان نيست اوضاع را تحت كنترل دارد و گامهاي خود را « رو به جلو » برمي دارد ولي بايد تصميمات سرنوشت سازي اتخاذ كند و همه را به « حمايت از جنگ » فرا بخواند.

گيتس كه در مصاحبه با شبكه خبري « سي ان ان » سخن مي گفت سعي داشت از اين فرصت براي توجيه اقدامات پنتاگون و ارتش در افغانستان بهره گيري كند و درعين حال ناكاميهاي ناتودر اين كشور را تا سر حد امكان توجيه نمايد. گيتس مدعي شد كه شكست هاي مستمر آمريكا در افغانستان بخاطر عدم اعزام نيروهاي نظامي بيشتر به اين كشور اتفاق افتاده و تا نيروي بيشتري اعزام نشود احتمال تكرار اين شكستها وجود دارد. گيتس اقدامات اخير كاخ سفيد براي اعمال فشار بر كنگره را ضروري خواند و خاطرنشان ساخت اعضاي كنگره برداشت مناسبي از تحولات افغانستان ندارند و بايستي با رايزني هاي بيشتر آنها را با ديدگاه كاخ سفيد براي افزايش نيروها و تخصيص بودجه نظامي بيشتر براي افغانستان همراه و متقاعد ساخت.

با صرفنظر از دردسرهاي اوباما و « گيتس » در كنگره آمريكا مشكلات اصلي آمريكا و ناتو در سراسر افغانستان و حتي در پاكستان ريشه دوانيده است . سيا زماني با ايجاد « القاعده » و طالبان درصدد اجراي طرحي بود كه بتواند چهره اي مخدوش از اسلام گرائي را به دنياي معاصر نشان دهد و چنين وانمود كند كه اسلام گرائي و تروريسم دوروي يك سكه اند. البته سيا در اين زمينه از هر فرصتي سواستفاده كرد ولي نهايتا همين گروههاي تروريستي دست پرورده از كنترل « سيا » خارج شدند و بحران كنوني را براي آمريكا و متحدانش به وجود آوردند. به موازات اين ديدگاه نقطه نظرات ديگري نيز شنيده مي شود كه بموجب آن حتي هنوز هم سرنخ حوادث منتسب به طالبان و القاعده همچنان در اختيار « سيا » قرار دارد و مجريان اين طرح شيطاني با دامن زدن به پيچيدگيهاي قضايا سعي دارند فضاي پرالتهابي را به وجود آورند تا اهداف و برنامه هاي خود را بهتر به اجرا بگذارند و تضمين منافع دراز مدت آمريكا را با اطمينان بيشتري ميسر سازند.

التهابات و انفجارات اخير در افغانستان دقيقا در چارچوب همين اهداف است كه معني و مفهوم واقعي خود را پيدا مي كند و به پنتاگون ارتش آمريكا و « سيا » فرصت مي دهد مانور سياسي تبليغاتي جانانه اي را در كنگره و كاخ سفيد به راه اندازند و نه تنها رهبران كنگره را كه حتي ساير اعضاي « ناتو » را هم با ديدگاه واشنگتن در مورد ضرورت افزايش نيروهاي نظامي در افغانستان همراه سازند.

اظهارات اخير « رابرت گيتس » در مورد شكست در افغانستان با همين اهداف و انگيزه ها بيان مي شود. او با انتخاب دقيق كلمات هشدار دهنده سعي دارد موافقت كنگره آمريكا از يكطرف و همراهي اعضاي اروپائي ناتو از طرف ديگر را جلب كند و به همين دليل آمريكا را يك « ابرقدرت شكست خورده » معرفي مي كند و مدعي است مي تواند معجزه كند و مانع شكست كامل و قطعي آمريكا شود! اينكه پنتاگون و ارتش آمريكا با چه اهدافي به جنگ در افغانستان دامن مي زنند بحث مهمي است كه طرح جزئيات آن در مقطع كنوني تغيير چنداني در اصل موضوع پديد نخواهد آورد ولي معضل كنوني ناشي از عدم آگاهي رهبران كنگره از يكطرف و اعضاي اروپائي ناتو از سوي ديگر نيست بلكه دقيقا برعكس ادعاي گيتس و دستيارانش ريشه هاي معضل كنوني در اينست كه هم رهبران كنگره و هم اعضاي اروپائي ناتو كاملا به اين امر واقفند و در اين مورد به قطعيت رسيده اند كه پنتاگون و ارتش آمريكا نه تنها درصدد حل بحران افغانستان نيستند كه حتي بخاطر تامين اهداف خاص خود مشخصا در جهت گسترش بحران و تعميق جنگ قدم برمي دارند و حتي به آن دامن مي زنند.

دلائل روشني وجود دارند كه براي اثبات اين ديدگاه مي توان به آنها استناد كرد.
1 تغيير رويكرد جنگي آمريكا در افغانستان اگرچه اوباما در دوران تبليغات انتخاباتي در مورد ضرورت پايان جنگ در عراق و افغانستان سخن مي گفت و حتي خواستار پايان جنگ در اولين فرصت ممكن و تعيين جدول زماني خروج نظاميان آمريكا از اين دو كشور بود اكنون زمزمه هاي افزايش نيروها دقيقا با تبليغات انتخاباتي اوباما در تناقض است . ابتدا تصور مي رفت كه اوباما درصدد اصلاح سياستهاي جنگي بوش كوچك است ولي ابقاي « رابرت گيتس » در پنتاگون بخوبي نشان داد كه اوباما درصدد ادامه راه بوش در عراق و افغانستان است .
با اينهمه تغيير فرماندهي جنگ در افغانستان و انتقال ژنرال « مك كريستال » از عراق به افغانستان بخوبي نشان داد كه اوباما رويكرد جنگي آمريكا در اين كشور را تغيير داده و به « شدت عمل » بيشتر در فاز نظامي روي آورده است .
گيتس با شتابزدگي سعي كرد ژنرال « مك كريستال » را به افغانستان اعزام كند تا با تنظيم گزارشي براي كنگره و ساير مراكز تصميم گيرنده خواستار افزايش نيروها و درخواست افزايش بودجه براي جنگ در افغانستان شود. در واقع جدي ترين محور جمع بندي گزارش مك كريستال در مورد افغانستان به همين 2 مورد مربوط مي شود كه تغيير رويكرد جنگي آمريكا در اين كشور را بهمراه دارد.

2 افزايش حملات موشكي در افغانستان و پاكستان به موازات اقدامات سياسي تبليغاتي براي تامين اهداف آشكار و نهان پنتاگون ارتش آمريكا به تشديد حملات موشكي عليه ساكنان شهرهاو روستاها در افغانستان و پاكستان پرداخته است . ابعاد مختلف انساني و خسارات وارده بر اثر حملات موشكي آمريكا در هفته هاي اخير به حدي است كه اعتراض رسمي مقامات ارشد هر دو كشور را برانگيخته است . با اينهمه پيامدهاي چندان محسوسي درخصوص بهبود وضعيت امنيتي براثر اين حملات پرخسارت موشكي گزارش نشده است.

3 گرايش به مذاكره و تفاهم با طالبان اگرچه آمريكا اصل اشغال افغانستان و تهاجم نظامي به اين كشور را با اثبات ضرورت سقوط رژيم طالبان به اجرا گذاشت ولي اكنون با تغيير رويكرد خود قدم به قدم به سوي مصالحه و تفاهم با طالبان به پيش مي رود. « مذاكرات طائف » جدي ترين انعكاس آشكار در اين زمينه بوده است ولي گزارشات ديگري وجود دارد كه نشانگر مذاكره و تفاهم چندجانبه با طالبان است كه در امضاي تفاهم نامه سياسي طالبان محلي و دولت پاكستان پيرامون « دره سوات » نمود عيني به خود گرفت . از آن پس طالبان به « قدرت برتر » در پاكستان و افغانستان تبديل شده كه مي تواند با يك « خيز جدي » در اسلام آباد و كابل به قدرت برسد. البته ظاهرا بازوي نظامي طالبان در پاكستان مورد حمله قرار گرفته و « بيت ا لله محسود » وجانشين وي هدف قرار گرفته اند ولي در ساختار سياسي نظامي پاكستان و افغانستان « مهره هاي طالبان » كم نيستند!

4 اهداف پنهان و دراز مدت نگراني كنگره آمريكا و اعضاي اروپائي ناتو از اينست كه جنگ افغانستان به پوسته هاي ظاهري درگيري در منطقه تبديل شده ولي اهداف دراز مدت نومحافظه كاران به مسائل عمده تري باز مي گردد كه حتي در اجلاس ناتو منعكس نشده و در كنگره نيز مطرح نيست.

در واقع كنگره و اعضاي ناتو با جمع بندي اطلاعات موجود قادر نيستند ضرورت ادامه جنگ در افغانستان را دريابند ولي فشار كاخ سفيد پنتاگون و ارتش براي تداوم جنگ و حتي گسترش ابعاد آن بطرز روزافزوني تشديد گرديده است .
همين پديده به نگرانيها درخصوص اهداف پنهان و دراز مدت جنگ در افغانستان دامن زده و به مخاطبين مي فهماند حقايق مهمتري وجود دارد كه تعمدا مخفي نگهداشته مي شود و مي تواند به گسترش توليد و توزيع مواد مخدر در سطح جهان استقرار پايگاههاي دائم نظامي آمريكا در افغانستان و فراهم كردن زمينه هاي حضور نظامي در قلب جهان اسلام ارتباط داشته باشد.

آمريكا همواره به دنياي اسلام به چشم « طعمه » نگريسته و نيات پليدش عليه كشورهاي اسلامي آشكار است ولي روند تحولات پرشتاب افغانستان بخوبي نشان مي دهد كه آمريكا دومين « ابرقدرت شكست خورده » در اين كشور محسوب مي شود. تلاش « رابرت گيتس » و همدستانش به هرنتيجه اي ختم شود بعيد به نظر مي رسد تاثير چنداني در سرنوشت جنگ افغانستان داشته باشد و كمك محسوسي به اين « ابرقدرت شكست خورده » به حساب آيد.

ابتكار:نيروي انتظامي؛ از تجدد تا کهريزک

«نيروي انتظامي؛از تجدد تا کهريزک»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم دکتر حسين فرزاد است كه در آن مي‌خوانيد؛اگر بتوان وقوع قتلهاي زنجيره اي در سال 77 را نقطه تاريکي دانست که به موجب آن نگاهها به وزارت اطلاعات وقت و عملکرد آن معطوف شد، واقعه کهريزک در سال 88 نقطه مشابهي براي نيروي انتظامي به وجود آورد تا نگاهها به اين نيرو و عملکرد آن معطوف شود. البته بحث از قياس بين اين دو پديده و سبک و سنگين کردن آنها موضوعي در خور توجه است اما صرف نظر از چنين بحثي، حداقل، واقعيت امر اين است که قضيه کهريزک به اندازه همان واقعه پديده اي رنج آور بود. شايد برخي از مسئولين امر با سخن گفتن از اين واقعه با عبارتي چون; «آن چه در کهريزک و در حدي اندک اتفاق افتاد...»، بخواهند تا با کوچک کردن ابعاد آن، از بار مسئوليتي که به وجود آمده کمي بکاهند.

سردار احمدي مقدم، فرمانده نيروي انتظامي، نيز حادثه کهريزک را «کوچک» توصيف مي کند اما بلافاصله مي پذيرد که قابل اغماض نبوده چرا که «آثار اين حادثه بسيار زياد بوده است.» او در اين مورد مي گويد «متاسفانه بعضي ها فکر مي کنند ما دنبال کوچک کردن مسائل هستيم، در صورتي که وقايعي مثل کهريزک خيلي مهم و خيلي بد بود و بار ناجا در اين خصوص سنگين است.» هر چند که وي حاضر به پذيرفتن مسئله تجاوز در کهريزک نشد، اما قبول کرد که در آنجا «تخلف صورت گرفته است.» در مقايسه اين گونه سخنان با بيانات مقام معظم رهبري در اوايل شهريور ماه گذشته اختلاف ظريف اما عميقي ديده مي شود. ايشان واقعه کوي دانشگاه و کهريزک را نه حادثه اي کوچک خواندند و نه وقايع مربوط به آنها را تخلف ناميدند، بلکه از آن با عبارت «تخلفات يا حتي جنايات» ياد کردند.

عبارت «جنايت» در کلام ايشان نشان مي دهد که بايد واقعه کوي و کهريزک را در ابعادي بسيار وسيعتر از آن چيزي بررسي کرد که در گفته هاي ديگر مسئولين بيان مي شود و بر اين اساس، بايد آن واقعه را از مصاديق جنايت شمرد و نه تخلف عادي. وزرات اطلاعات پس از پي گيري موضوع قتلها و کشف عاملين آن حاضر شد تا با بيانيه اي به وجود «عناصر خودسر» در دستگاه خود اعتراف کند، اما اين که مسئولين نيروي انتظامي به چه نحو با عوامل اين جنايت برخورد خواهند کرد، موضوعي است که بايد منتظر آينده بود و ديد. در حال حاضر، فرهاد تجري از گزارش کميته ويژه مجلس خبر داده که گويا قرار است در مجلس قرائت شود و محتاطانه خبر از جلسه غير علني، احتمال عدم ذکر اسامي عاملين، احتمال تبرئه آنان و اموري از اين قبيل داده که از هم اکنون ابهامات در مورد آينده اين قضيه را به وجود آورده است.

سواي اين که واقعه کهريزک و جنايات انجام شده در آن چگونه و توسط چه کساني رخ داده، مسئله اصلي ديگري نيز در ميان است. در حقيقت، پي گيري چگونگي وقوع و عوامل آن يک بحث است و تامل در اصل وقوع آن و دريافت ماهيتش بحثي ديگر که هر دو از اهميت خاص خود برخوردارند. شايد اگر پس از وقوع قتلهاي زنجيره اي، به جاي بازي حقوقي و صدور بيانيه ها و پيچ و خمهاي بازيهاي سياسي و قضايي، در ماهيت بنيادين آن تاملي مي شد تا ريشه هاي آن شناخته و درمان شود، امروز شاهد چنين حادثه شوم و دردناکي نبوديم. بررسي ماهيت و ريشه اين حادثه احتياج به اشاره اي مختصر به تاريخچه پليس در ايران دارد. سازمان پليس ايران نيز همانند بسياري از ديگر مقولات در دوره مدرن، مقوله اي وارداتي از غرب است. حدود يک صد سال قبل، ناصرالدين شاه طي مسافرتهايش به اروپا و ديدن نظام نوين پليس با استخدام مستشار بلژيکي، کنت دو بينو، سعي مي کند سازماني شبيه آن را در ايران پايه گذاري کند.

تاسيس اين سازمان از ابتداي امر و حتي بعد و با انجام پيشرفتهايي در دوره رضاخاني و پسرش، به معناي قوام سازماني با ظاهر مدرن با محتوايي سنتي بود.با نگاهي کوتاه به تحول نيروي پليس در مغرب زمين و به خصوص کشورهاي اروپايي معلوم مي شود که پس از انقلاب فرانسه تا کنون، اين نيرو از "ابزار زور حاکميت" به "نيروي در خدمت مردم" تغيير ماهيت داده است. در واقع، اين تغيير ماهيت،تحولي آني نبود بلکه تاريخچه اي طولاني دارد که در طي آن، رعايت قانون و حقوق شهروندي رکن اساسي عملکرد پليس در آن جوامع را تشکيل داد.

برخلاف چنين فرايندي، مدرن شدن پليس در ايران نه تنها شاهد چنين تحولي نبود، بلکه فرايند مدرن شدن اين نيرو به معناي تقويت نگاه سنتي قهرآميز به مردم با ابزار تجدد بود.ظهور پليس سياسي دوره رضاخاني و نقش اين نيرو در زمان پسرش بر اساس همين محور بود که با زير پا گذاشتن قانون و حقوق شهروندي، نسخه بدلي از همان سنت تاريخي محتسب، عسس، گزمه و داروغه را در قد و قامتي مدرن به وجود آورد. پس از انقلاب و با مصوبه مجلس شوراي اسلامي در سال 70، سه نيروي شهرباني، ژاندارمري و کميته انقلاب اسلامي در هم ادغام شدند تا نيروي انتظامي فعلي را به وجود آورند. آيا اين ترکيب و ماحصل جديد آن در ماهيت پليس نيز تغييري ايجاد کرد؟ با نگاهي به گذشته معلوم مي شود که تغيير ماهيت اين نيرو حداقل يکي از دغدغه هاي بانيان ترکيب جديد پليس را تشکيل مي داده است. در همان سالهاي اوليه ادغام، سندي در زمان فرماندهي سرتيپ هدايت لطفيان تنظيم شد که بر اساس آن براي سازماندهي نيروي انتظامي در طي 25 سال آينده برنامه ريزي شد.با تدوين اين سند در نيروي انتظامي، مبناي کار فرماندهان اين نيرو تعيين شد و بر اساس آن، نيروي انتظامي شاهد تحولات بنياديني در سالهاي بعدي بود.

در دوره فرماندهي محمد باقر قاليباف، تحولات بنيادين بر اساس آن سند به صورت راه اندزي سامانه پليس 110، ارتقا» سطح کيفي نيروها و به کارگيري فارغ التحصيلان دانشگاهي، برگزاري دورهاي آموزشي و جشنواره پليس، راه اندازي يگانهاي ويژه و تعريف بخشهاي سازماني جديد براي جرايم خاص و تدارک تجهيزات و ادوات در اين نيرو انجام شد.با وجود وسعت قابل توجه اين تحولات، آما آيا آنها به معناي تحولي ريشه اي در ماهيت اين نيرو بود؟در سند چشم انداز 25 ساله تعريفي براي تغيير نگاه قهري پليس به مردم به عنوان يک آفت برجاي مانده از رژيم ستم شاهي ارائه شده که بايد در نيروي انتظامي اصلاح شود تا اعتماد جامعه به پليس را افزايش دهد. اين تعريف مي توانست مبناي اوليه براي تغيير مورد نظر در نيروي انتظامي را فراهم کند. راه اندازي پليس 197 در زمان فرماندهي قاليباف گامي بود براي رسيدن به چنان هدفي.تصور اوليه سامانه 197 بر اساس شعار «جامعه مسئول، پليس پاسخگو» بود تا آن که با تحقق آن از يک سو جامعه احساس مسئوليت کرده و تخلفات اين نيرو را به آن گوشزد نمايد و از سوي ديگر، پليس با پاسخگو بودن نسبت به عملکرد خود نسبت به اصلاح آن اقدام کند.

طراحان سند چشم انداز با چنين تصوري از اين شعار و راهکارهاي اجرايي آن سعي داشتند تا نگاه قهري پليس را تغيير داده و با پر کردن شکاف بين پليس و مردم، اين نيرو را به نيرويي در جهت حفظ قانون و رعايت حقوق شهروندان تبديل کنند.در واقع، سند چشم انداز و راهکارها و تحولات ناشي از آن رويکردي مدرن به نيروي پليس بود که در بخشهاي گسترده اي پي گيري شد و به يک معناي جامع، ظهور تجدد در اين نيرو به صورت برنامه ريزي بلند مدت بود، اما آيا تمام اين امور باعث ايجاد نيرويي با ماهيتي متفاوت با گذشته شد؟ در پاسخ به اين پرسش اساسي است که حادثه کهريزک اهميت منحصر بفرد خود را نشان مي دهد. در حقيقت، حادثه کهريزک پارادکس نهفته در سند چشم انداز 25 ساله را در عرصه عمل ظاهر کرد و نشان داد که با وجود دغدغه طراحان آن سند براي تغيير نگاه قهري و پر کردن شکاف بين پليس و مردم، تا چه اندازه اين نگاه عمق و ريشه دارد و به همان شدت و حدت تداوم يافته است. به عبارت ديگر، طراحان آن سند گمان مي کردند که شعارهايي همچون «جامعه مسئول، پليس پاسخگو» و پيش بيني راهکارهايي چون پليس 197 مي تواند آن نگاه قهري سنتي را تغيير دهد، اما حادثه کهريزک از ريشه دار بودن اين نگاه پرده برداشت و نشان داد که چنان شعارها و راهکارهايي تنها لايه اي متجددانه بوده که فقط در نقش يک پرده، نگاه سنتي قهري را پوشانده و در خود نهفته کرده است.چنين پرده اي فاقد ضمانتهاي اجرايي مکفي است تا بتواند در عمل تاثير ريشه سنتي را خنثي کرده و باعث تغيير نگاه قهري به نگاهي قانون مدار و مبتني بر مسئوليت نسبت به قانون و حقوق شهروندان شود.

مسلم است که مسئولان امر کمتر از هر کسي در معرض چنان نگاه قهري قرار دارند و اين مردم عامي و عادي هستند که در برابر چنين نگاهي قرار گرفته و مبتلا به آن هستند و از نزديک آن را در زندگي روزمره خود لمس مي کنند. در اينجا نبايد گمان کرد که عکس العمل نيروي انتظامي در قبال حوادث پس از انتخابات و وقوع حادثه کهريزک همانند واکنش پليس در ديگر کشورها براي مقابله با اعتراضات و اغتشاشات بوده است. در واقع، استدلالي بر مبناي چنين قياسي خلط اساسي در خود دارد که مبتني بر ناديده انگاشتن دو امر است.

نخست آن که در ديگر کشورها اصولا نهادهاي قانوني قدرتمندي همچون احزاب وجود دارند که مجاري قابل اعتماد براي اعتراض به عملکرد نهادهاي حکومتي را فراهم مي کنند، اما به اعتراف اکثر دست اندرکاران دو اردوگاه اصلاح طلب و اصولگرا چنين نهادهايي در ايران هنوز چندان نهادينه نشده اند تا بتوانند چنان نقشي را ايفا» کنند. دوم آن که نيروهاي موظف به تامين امنيت در آن کشورها در چهارچوب قانون مداري و حفظ حقوق شهروندي با چنان اعتراضاتي برخورد مي کنند; براي نمونه مي توان به مقابله پليس فرانسه با اغتشاشات گسترده حاشيه نشينان در چند سال اخير اشاره کرد.برخلاف چنين امري، نگاه قهري در حادثه کهريزک بدون در نظر گرفتن حدود اختيارات قانوني پليس و رعايت حقوق شهروندي اعمال شد.

بنابر اين، چنان قياسي به قول علما في نفسه قياس مع الفارق بوده و هيچ تناسبي بين اين دو نوع عملکرد پليس نمي توان ديد. حادثه کهريزک بر اساس همين نگاه قهري به وجود آمد که حدود مسلم قانون و حقوق اوليه و اساسي شهروندان را زير پا گذاشته و چنان دردآور و تالم برانگيز بود که مقام معظم رهبري به محض اطمينان نسبت به درستي گزارشها، دستور تعطيلي آن را صادر کردند. اما آيا تعطيلي يک مکان به معناي تغييري ريشه اي است؟ پرواضح است که معضل کار بسيار عميق تر از آن است که تعطيلي يک مکان بتواند چاره ساز شود و تا مشکل از ريشه حل نشود، کهريزک فقط يک نمونه و مصداق تکرار پذير خواهد بود.البته معلوم است که تا تحقق پليسي از مردم و براي مردم راهي طولاني در پيش است، اما کهريزک توانست نشان دهد که راه تجددگرايي در اين نيرو چه تعارض عميقي را در خود پنهان داشته و چگونه اين تعارض در عمل مي تواند حوادثي چنان وخيم و درد آور به وجود آورد.

دنياي اقتصاد:حال و روز ايرانيان

«حال و روز ايرانيان»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم محمدصادق جنان‌صفت است كه در آن مي‌خوانيد؛حال و روز ايرانيان در كسب‌وكار و معيشت، اين روزها خوش و خرم است يا احوال ناخوشي دارد؟

رييس دولت، اعضاي اصلي كابينه، طرفداران دولت در مجلس قانونگذاري و ساير نهادهاي قدرت رسمي و غيررسمي اصرار دارند بگويند ايرانيان روزهاي خوش و خرمي دارند.اين گروه باور دارند در كسب‌وكار و معيشت ايرانيان هيچ مساله حل نشده‌اي نيست و منتقدان وضعيت فعلي قصد تخريب دولت را دارند. در برابر اين ديدگاه دولت و هوادارانش، طيف قابل‌ملاحظه‌اي از كارشناسان، فعالان صنعتي و بازرگاني و حتي شهروندان عادي هستند كه روزگار كسب‌وكار را مريض احوال تعريف كرده و براي اين بيماري نشانه‌ها و علامت‌هاي پرشماري را يادآور مي‌شوند.

با توجه به اينكه تعامل دولت با اقتصاددانان منتقد و فعالان صنعتي و اقتصادي با نوعي گسست مواجه شده و نهاد دولت نيروي خود را روي سياست داخلي و سياست خارجي متمركز كرده است، نزديك شدن اين دو ديدگاه دست كم در كوتاه‌مدت و در صورت تداوم شرايط فعلي تا اندازه‌اي ناممكن شده است. تكليف شهروندان چيست؟ از كجا بايد بدانند كه آيا شرايط فعلي را بايد بهترين وضعيت بدانند و انتظارات خود را بر پايه آنچه موجود است بنا سازند، يا اينكه وضعيت فعلي نابسامان است و بايد انتظارات خود از آتيه را بر پايه كارآمدترين وضعيت برپا سازند، شرايط جامعه گونه‌اي است كه در صورت عدم اطلاع‌رساني دقيق، روزآمد و بهنگام كه اعتماد شهروندان را برانگيزد، روزگار ناروشن‌تر خواهد شد و بايد كاري كرد.

گام اول براي رفع ابهام را بايد نهادهاي رسمي قدرت بردارند و گزارش كاملي از روند سرمايه‌گذاري واقعي درتوليد، ميزان هزينه‌هاي انجام شده براساس آنچه كه در بودجه سال 1388 تصويب شده است، شرايط و چگونگي فعاليت‌هاي عمراني به ويژه در حوزه نفت، گاز و پتروشيمي، ميزان توليد صنعتي به روز شده، تراز تجاري كشور، تراز مالي دولت، چگونگي تدوين برنامه پنجم توسعه، كارنامه دولت در اجراي قانون برنامه پنجم توسعه و... ارائه دهند.

واقعيت اين است كه اطلاع‌رساني درباره كسب‌وكار و معيشت شهروندان و برنامه‌هاي دولت در حوزه مسكن، در ميدان فعاليت‌هاي صنعتي، در بخش چگونگي حفاظت از منابع و سپرده‌هاي مردم در بانك‌ها و اينكه الان وضعيت دارايي‌ها و بدهي‌هاي بانك‌ها چگونه است و نيز درباره شرايط فعلي و روند خصوصي‌سازي به شكل كارآمد در اختيار مردم نيست و اطلاعات به شكل مناسب منتشر نمي‌شود و به همين دليل است كه قضاوت‌ها و داوري ميان دولت و جامعه فعالان و كارشناسان اقتصادي، تفاوت‌هاي معناداري پيدا كرده است.

سرمايه:آثار عملي يارانه هدفمند دغدغه مجلس

«آثار عملي يارانه هدفمند دغدغه مجلس»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي سذرمايه به قلم عباس رجايي است كه در آن مي‌خوانيد؛روز گذشته پس از گذشت 5/18 ماه از طرح لايحه هدفمند کردن يارانه ها، کليات آن به تصويب رسيد اما لايحه اي که روز گذشته تصويب شد با تغييراتي همراه بود که کميسيون در اين لايحه به وجود آورده بود.از تغييراتي که در لايحه به وجود آمده بود تنها برداشتن کلمه «حداکثر» از عبارت «دولت حداکثر ظرف پنج سال مي تواند اصلاح قيمت ها را انجام دهد» نهايي شد.با توجه به اهميت اين لايحه و با توجه به اينکه تغييرات کميسيون در اين لايحه بسيار مهم و تاثيرگذار است زمان بيشتري براي بررسي لايحه نياز است.

 در عين حال گفت وگو در مورد پيامدها يا نيازهاي اين لايحه نيازمند تصويب بندهاي بيشتري است.تحليل کنوني از وضعيت لايحه هدفمند کردن يارانه ها با توجه به اهميت آن و ناقص بودن اطلاعات موجود نه امکان پذير است و نه صحيح. اما آنچه مسلم است مجلس در هر حالتي بيشتر دغدغه تبعات اجرايي هدفمند کردن يارانه ها را دارد.

مردم سالاري:لزوم پيروي از صادق آل محمد(ص)

«لزوم پيروي از صادق آل محمد(ص) »عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم سيد رضا اکرمي است كه در آن مي‌خوانيد؛بيست وپنجم شوال سال 148 هجري قمري سال روز شهادت امام ششم و معصوم هشتم، صادق آل محمد، جعفر بن محمد عليهما السلا م معرفي شده و اکنون سال روز آن در ايران، تعطيل رسمي است و تعطيلي آن از يادگارهاي مرحوم آيه الله سيد ابوالقاسم کاشاني رئيس مجلس شوراي ملي گذشته مي باشد. شايسته است از اين فرصت بهره جسته و نکاتي تقديم نمايم.

1- بي شک زاد روز ائمه و برگزاري سال روز شهادت آنان براي تبيين تاريخ و تقويم صرف آن نيست که بگوئيم حضرت در هفدهم ربيع الا ول سال 83 هجري در مدينه النبي به دنيا آمد و در سال 148 هجري در ماه شوال توسط منصور دوانيقي مسموم گشت و به عنوان آخرين معصوم در جنه البقيع مدفون گشت و 65 سال دوران حيات وي با خلفاي اموي و عباسي سپري شد که از هر دو تيره ستم ديد و تحقير شد و تلخيها را ديد و منصور بيشترين ستم را نسبت به حضرت روا داشت.

بلکه هدف اين است که در کنار تقويم تاريخ و تبيين آن «تحليل تاريخ، تدريس تاريخ و تعليم آن» نيز انجام گيرد تا به هدف «لعلهم يتفکرون، عبره لا ولي الا لباب، هدي و رحمه لقوم يومنون، علا مات و بالنجم هم يهتدون، فيهداهم اقتده، قرآن کريم» برسيم و درسهاي آموزنده و سازنده تاريخ را فرا گيريم و در زندگي روزمره خود به کار بنديم که فرموده اند: «العاقل منو وعظته التجارب، الا يام تهتک لک الا سرار الکامنه» بايد از تاريخ درس زندگي گرفت و آزموده را نيازمود و عمر خود را به «سعي و خطا» سپري ننمود تاريخ آموزشگاه است و آزمايشگاه و تابلوي چگونه زيستن، اندرزگاه است وعبرت آفرين.

2  - در بين ائمه دوازده گانه ما «امام علي تا امام مهدي عليهما السلا م» حضرت صادق عليه السلا م تنها امامي است که آخرين سالهاي حکومت بني اميه و اولين سالهاي خلا فت بني عباس را درک مي کند و بدين جهت در فرصت نقل و انتقال حکومت غاصبانه امويان و ظالمانه بني العباس، کوشيد دانشگاه جعفري را تاسيس و حوزه پدر را به «جامعه الا مام الصادق» تبديل و چهار هزار شاگرد آماده و تشنه را آموزش دهد و رشد دهد و تا آنجا نيروسازي نمايد که هر يک از شاگردان وي بتوانند شهري را «الله لا دعنهم حتي يکون الرجل في المصر فلا  يسئل احد احدا» اداره نمايند و به توصيه پدر عمل کرد و دغدغه پدر را در شب شهادت برطرف ساخت.

3- عدد چهار هزار شاگرد در 13 قرن قبل درمدينه النبي عددي سنگين و قابل تامل است آن هم شاگرداني در رشته هاي مختلف علوم«کلا م، فقه، فلسفه، تفسير، حديث، درايه، تاريخ، شيمي، طب، اخلا ق» که هر يک معرف گوشه اي از معارف وسيع اسلا مي بودند و همه مذاهب اسلا مي «حنفي، مالکي، شافعي،حنبلي» بنوعي و امدار مکتب پرتلا ش حضرت مي باشند. ضابطين و جمع آوري کنندگان احاديث اهل بيت بر اين باورند که 37 درصد احاديث موجود «يک ميليون حديث» از امام ششم داريم و 13 درصد از امام باقر عليه السلا م، يعني نيمي از روايات اهل بيت از پدر و پسري مي باشد که در پايان و آغاز قرن اول و دوم قمري با تاسيس حوزه دانشگاه به اين توفيق دست يافتند.

4- موضوع امامت در شيعه و امام شناسي درمکتب تشيع، امري ساختاري و کليدي است و ادامه رسالت پيامبران الهي و از جمله پيامبر خانم مي باشد که در همه مقاطع تاريخ حجت الهي و هادي مردمي و رهبر آسماني «لکل قوم هاد، ان من امه الا  خلا قيها نذير، و ما کتا معذيين حتي نبعث رسولا » حضور داشته و در حد امکان انجام وظيفه نموده اند، تا آن جا که نگهبانان دوزخ از دوزخيان وارد شده، مي پرسند «کلما القي فيها فوج سئلهم خزنتها، الم يا تکم نذير، قالوا بلي قد جائتا نذير، فکذبنا و قلنا ما نزل الله من شيي، ملک 9» شما هشدار دهنده و بيدارگر و آگاهي ساز به وظايف انساني نداشتيد که به اين سرنوشت گرفتار آمديد و پاسخ مي شنوند، آري، هشدار دهنده و آگاه کننده داشتيم ولي نپذيرفتيم و تکذيب نموديم. اکنون نيز امام داريم ولو در حال غيبت باشد و جهانيان از وجود وي همانند خورشيد پشت ابر بهره مي برند، بايد آگاه و دانا بود، آماده و مهياي بهره بود تا به آن رسيد.

5- حضور امام فقط براي تبيين احکام و تحليل حقوق و وظائف نيست، بلکه امام الگوي انسان کامل، و مقتداي انسانها در هر مقطع تاريخ است، چگونه بودن و شدن، دانستن و توانستن، شنيدن و يافتن را در علم و عمل و اخلا ق و گفتار آموزش داده و پرورش مي دهد ضرورت دارد کارنامه 65 ساله امام را از هر جهت مورد ارزيابي و ارزشيابي قرار دهيم و دريابيم چرابني اميه و بني عباس و در عصر حاضر همه جاه طلبان و مقام پرستان با مکتب رسولا ن و امامان به مخالفت برمي خيزند و عاشوراي حسيني و دانشگاه امام صادق عليه اسلا م را بر نمي تابند امام حاکم غاصب و جائر و جاهل و جفاکار و جاني را نفي مي کرد و مي کند و حاکميت را حق صالحان و صادقان و مومنان و عادلا ن و خادمان مي دانست و مي داند.

6- حال مسووليت ما چيست، بي شک مسووليت ما امام شناسي در مرحله نخست، و شناساندن امام در مرحله بعد، بستر سازي اجرايي درسهاي امام در جامعه انقلا بي و عينيت دادن حقايق مکتب جعفري در فرد و جامعه، سازمان و نظام، در خلوت و جلوت، ظاهر و باطن است، بايد خود را به قله کمال و انسان کامل نزديک نمائيم که امام علي عليه السلا م فرمود «فاعينوني بورع و اجتهاد و عفه و سداد» مرا ياري دهيد و امام حسين عليه السلا م در عاشورا «هل من ناصر ينصرني» نداي استنصار سرداد و فرموده اند دين يعني عقيده و جهاد، باور داشتن و تلا ش جدي نمودن.
ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200