صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۸۸۵۵۹
تاریخ انتشار: ۱۰:۲۴ - ۰۵ آبان ۱۳۸۸ - 27 October 2009

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.


كيهان: جبهه جيوه‌اي

«جبهه جيوه‌اي» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن مي‌خوانيد؛بعضي ها به «جيوه» مي مانند. روي ثبات و استحكام آنها، هيچ نمي شود حساب كرد يا باري بر دوششان گذاشت. زود سردي و گرمي شان مي شود. جيوه همين گونه است، ثبات ندارد اما به درد مي خورد. كجا؟ به عنوان ميزان الحراره، براي سنجش درجه فارنهايت و دماي هوا. جيوه دست خودش نيست. ماهيتش اين گونه است كه در دماسنج به خاطر هواي پيرامون، بجهد و بالا رود يا فرود آيد و منقبض شود. بعضي رجال سياسي به جيوه مي مانند. به ثبات قدم آنها نمي شود اطمينان كرد اما با آنها مي شود فهميد نرخ روز چيست و فضاي عمومي رو به كدام سمت دارد. با آنها مي شود فهميد كه 4 ماه پس از انتخابات رياست جمهوري و هجوم گسترده دشمن به تماميت اقتدار يك ملت، طرف كامياب، ملت ايران است يا دشمنان او كه جولاني دادند و كوشيدند طومار انقلاب و نظام و ايران را درهم پيچند؟ بالا رفتن دوباره تابلوي دفاع از خط امام خميني(ره) و قانون اساسي از سوي سران جريان موسوم به اصلاحات را- در حالي كه طي 6 ماهه قبل و بعد از انتخابات به معارضه با اساسي ترين باورهاي خط امام و قانون اساسي آمده بودند- بايد به حساب پيروزي ملت ايران گذاشت. جهت امروز بادنماي داعيه داران اصلاح طلبي، بر اين پيروزي شهادت مي دهد.

نمايشگاه مطبوعات و بحث هاي گرمي كه اين روزها در آن نمايشگاه برقرار بوده، همچنان كه بر نشاط و پويايي و سرزندگي قشر جوان ما شهادت مي دهد و به رغم تكاپوي دشمن، نمادي از اقتدار و امنيت كشور است، گواه ديگري بر جاري بودن نسيم حيات بخش خط امام و فراگيري عطر دلاويز آن در فضاي عمومي مي باشد. هفته گذشته در اولين ساعات حضور در نمايشگاه به دوست جواني برخوردم كه به ميرحسين موسوي رأي داده بود. شايد ساعتي با هم گفت وگو كرديم.

ابهامات و انتقادهايي را مطرح كرد و پاسخ هايي شنيد و با اين چالش مواجه شد كه چرا امثال آقاي موسوي تا اين حد- به اعتبار اسنادي كه ارائه شد- مورد تمجيد و حمايت دولتمردان آمريكايي قرار گرفته اند يا چرا تجمعي در حاشيه راهپيمايي روز جهاني قدس برپا كرده اند كه در آن كساني خواستار حذف جمهوري اسلامي و حذف شعار مرگ بر آمريكا و اسرائيل شده اند تا آنجا كه وزير دفاع آمريكا سر وجد آمده و گفته «اين نشانه تأثيرگذاري و موفقيت تحريم هاي ماست. فشارها را بايد تا گسترش شكاف در ميان ملت ايران شدت بخشيد». بحث به اينجا كه رسيد همان دوست جوان گفت «من آمريكا را دشمن مي دانم و اگر همين امروز تعرضي به كشورم بكند مي روم و با او مي جنگم. من مدافع جمهوري اسلامي هستم». از همين جا باب بحث درباره جنگ نرم و تفاوت آن با جنگ سخت و رويارو باز شد.

ساعت كار نمايشگاه رو به پايان بود كه يكي از همكاران، دوست جواني را معرفي كرد. در مقطع پيش دانشگاهي تحصيل مي كرد. او اتفاقاً به احمدي نژاد رأي داده بود. او نيز مانند آن جوان ديگر دغدغه ها و نگراني هايي داشت. نيم ساعتي بيرون از نمايشگاه با هم سخن گفتيم. مي گفت حوادث پس از انتخابات مرا نگران كرده است. و نيز- به اعتبار ماجراي آقاي مشايي و نامه رهبر انقلاب- نگران بود از اينكه دولت از اصولگرايي فاصله بگيرد. نگراني اش مبارك بود. جوان دبيرستاني و چنين دغدغه اي؟ مگر اين دغدغه را مي شود قيمت گذاشت؟ تبريك داشت؛ گفتم. جاي شكر دارد دغدغه راستين اصولگرايي و اصلاح طلبي در ميان جوانان پرانرژي يك ملت. پيداست دشمن با همه هزينه هاي گزافي كه كرده تا جوان ايراني، جواني كند و بي خيال دشمني هاي دشمن شود يا اگر پاي در ميدان سياست مي گذارد، به خدمت دشمن درآيد، جوان ايراني به شاكله هاي اصلي هويت ايران انقلابي- اسلام، ولايت و رهبري، قانون اساسي، استكبارستيزي، اصولگرايي اصلاح طلبانه- پايبند است. البته از دشمن توقع نيست كه دشمني اش را تعطيل كند و در پي اختلاف انداختن و درگير كردن خانواده بزرگ ملت با هم نباشد. «شما برادر ماييد در يك خانواده و ما شما را دوست داريم» با اين جمله، دوست جوان اولي را بدرقه كرديم و دست دوست دومي را به گرمي فشرديم و رفت حال آن كه هر دو بيش از ما حرف براي گفتن داشتند.

حساب مردم اما با حساب جيوه مآبان جداست. به تسامح به جيوه قياسشان مي كنيم. بي ثباتي و نوسان در ذات جيوه است. خلقت او چنين است. اما رجال سياسي و اصحاب حزب و روزنامه كه مجبور نيستند «جيوگي»! كنند، به اراده خود خوي جيوه گري پيدا مي كنند. هوس خطا به سرشان مي زند و مرتكب مي شوند. اينجا دو كار مي شود كرد. متذكر خطا شد، دست پشت دست زد، پشيمان شد، بازگشت و جبران كرد. يا چندان از آجر آجر خطا به دور خود ديوار كشيد كه ديگر نتوان از حصار آن رها شد. مي شود به تعبير اميرمؤمنان هواها را چنان پيروي كرد كه به بدعت در احكام دين منجر شود و باطلي را به حقي بيارايد. مي توان خودفريبي كرد. مي توان به جفا و خيانت در حق اسلام و انقلاب و حقوق ملت «معتاد» شد و باز هم گفت خدا را شكر كه معتاد نشده ام. مي توان مصداق آيه الهي شد كه «... وخدا شهادت مي دهد منافقين، به يقين دروغگو هستند. سوگندهاي خود را سپر گرفته اند، پس از راه خدا باز مي دارند. اين بدان خاطر است كه ايمان آوردند و سپس كافر شدند، پس بر قلب هاي آنان مهر زده شد. بنابراين درك نمي كنند».

خوشحال بايد بود از اينكه مجمع روحانيون مبارز- ولو براي دفاع از فلان عضو خود كه متهم به ميدانداري در ساختارشكني هاي پس از انتخابات شده- نسبت به تكرار فاجعه مشروطه هشدار دهد. اين، زمين و ميدان انقلاب است و در آن به هر نحو سخن گفته شود، به نفع ملت و نظام و انقلاب است. خرسند بايد بود كه كسي در قواره هاي سخنگوي سازمان مجاهدين (انقلاب) بگويد «طرح شعارهاي راديكال نتيجه اي جز پراكندن يأس و نااميدي در جنبش سبز ندارد... نبايد حساسيت جامعه به سرنوشت خويش را به معناي آمادگي جامعه براي پذيرش شعارهاي راديكال و ساختارشكني تلقي كرد» يا آقاي كروبي پس از آن معركه گيري هاي شرم آور و آبروسوز- كه تا مرز تهديد نظام به اينكه «روز قدس منتظر ما باشيد تا ببينيم قدرت چه كسي بيشتر است»! پيش رفت و در ميان كساني ايستاد كه شعار جمهوري ايراني به جاي جمهوري اسلامي مي دادند- در ديدار شماري از عناصر گروهكي و در واكنش به اظهار نگراني آنها از اين راديكاليسم بي فايده بگويد «حالا معنا ندارد اين شعارها داده شود». باوركردني نبود كه آقاي موسوي آن گونه به خاطر ضعف هاي شخصي، خرج ورشكسته ترين گروهك ها شود و از زمامداران جنايتكار آمريكا مدال شجاعت بگيرد. اما هرچه باشد گفتار اخير وي نشان مي دهد واقعيت فضاي عمومي كشور كدام است. او هم با اشاره به شعارهاي ساختارشكنانه مي گويد- لحن البته قابل تأمل و تأسف است- «به نفع ماست كه شعارهايي متناسب با ظرفيت كشور مطرح كنيم و از شعارهاي تند و غيرمنطبق با وضعيت كشور بپرهيزيم». يعني اگر ظرفيت كشور فراهم بود، آقايان ابايي از آن شعارها نداشتند همچنان كه در عمل نيز طي 2 دهه اخير به ويژه در 6 ماهه قبل و بعد از انتخابات- دوره جدا شدن واقعي صف ها- ابا نكردند.

آقايان موسوي خوئيني و خاتمي و كروبي و موسوي و هر رجل سياسي ديگري محترم است تا آنجا كه از قانون و حق تخطي نكند. رجال سياسي محترمند اما حق محترم تر است. ما با سابقه و خيالي كه از رجال در ذهن خود ساخته باشيم زندگي نمي كنيم. تا آنجا دوستشان مي داريم كه به حق و عدالت و قانون دل بسته باشند يا به آن باز گردند. ملت ما هويت دارد. هويت اجتهادي، اصولگرايانه و اصلاح طلبانه ملت ايران به او مي گويد كه نظاره كنند رجال سياسي، «اكنون» كجا ايستاده اند. اين يك بازي نيست كه هرگاه خواستيم از خانه اي به خانه اي ديگر بپريم و هرگاه اقتضاي مصلحت يا اضطرار بود به خانه قبلي برگرديم. اسلام ناب و اسلام آمريكايي، خط امام و خط نفاق، اسلام پابرهنگان و اسلام اشراف و مترفين، اسلام فقاهتي و اسلام گروهك ها، لباس نيست كه بتوان مدام با يكديگر عوض كرد به هواي اينكه اين يكي از مد افتاده و گويا آن يكي مد روز شده است!

آيا مردم مي پذيرند كه كساني تابلوي خط امام را به صورت ادواري بلند كنند اما به جوهر آن يعني ولايت و رهبري پايبند نباشند يا وقتي شنيدند لافزنان گزافه گو مي گويند خميني به موزه تاريخ خواهد رفت، بايد آماده ختم انقلاب بود و...، به نشانه رضايت، سكوت كنند؟ آيا مي شود با نهضت آزادي پالوده خورد و طرح ائتلاف و دوستي ريخت و حتي يكبار عليه خيانت هاي آنها موضع صريح نگرفت در حالي كه حضرت امام(ره) در نامه بهمن ماه سال 66 به وزير كشور وقت تأكيد كرده است «نهضت به اصطلاح آزادي طرفدار جدي وابستگي كشور ايران به آمريكا است... به حسب اين پرونده هاي قطور و نيز ملاقات هاي مكرر اعضاء نهضت چه در منازل خودشان و چه در سفارت آمريكا و به حسب آنچه من مشاهده كردم ازانحرافات آنها،... بايد با آنها برخورد قاطعانه شود و نبايد رسميت داشته باشند».

كساني از مدعيان اصلاح طلبي كه آشكارا گفته اند ما در زمان امام هم ولايت فقيه را نمي پسنديديم اما شرايط به نحوي نبود كه نظر خود را بگوييم، چرا از سوي ديگراني كه دم از خط امام و اصلاح طلبي تراز اسلامي مي زنند، طرد نمي شوند؟ البته كه درباره اعضاي مجمع روحانيون يا ديگر تشكل ها نبايد يك حكم كلي داد اما سكوت طيف منفعل در برابر طيف فعال اين گروه ها به هر دليل كه باشد، رنگ و بوي زوال و انحلال را به خود خواهد گرفت. اين سكوت- به هر دليل كه باشد- امضاي جفا به اسلام و انقلاب و خط امام است. «خط امام» مسيري است كه در آن بايد ره سپرد و هزينه داد و ايثار كرد نه اين كه آن را به عنوان پوشش و سپر بلايي براي فريب امت امام باور گرفت يا متاع گرانبهايي تلقي كرد كه به كار فروختن و هزينه كردن مي خورد. «خط امام» آن است كه وقتي يك مجموعه روحاني از عضو مركزيت خود شنيد «از اردوگاه اصلاح طلبان صداي دشمن به گوش مي رسد» درست مانند خود امام، اصلاح و پالايش و طرد نفوذ ي ها و جفاكاران را جدي بگيرد نه آن كه پيوندها با عوامل دشمن تقويت گردد. بايد گريست به حال خود و اردوگاه خود آنجا كه فلان سايت ضدانقلابي نشاندار- با گرايش صهيونيستي- همين سه هفته پيش صراحتاً و با بلاهت تمام بنويسد «بايد به ذكاوت موسوي آفرين گفت. هيچ گاه نمي توان در مذمت راديكاليسم سخن راند اما راديكاليسم هنگامي مناسب خواهد بود كه تير آخر را به حاكميت بزند... بايد فواصل درگيري ها كوتاه شود. در شرايط تهديد خارجي بايد وزن درگيري و فشار بر حاكميت را سنگين تر كنيم. مهندس موسوي و آقاي كروبي كه خواب را از رژيم سلب كرده اند]![ بايد فواصل موضع گيري هاي جديد را كمتر كنند. نبايد گذاشت نظام حتي يك روز احساس آرامش كند». اين جريان سياسي با مشاهده اينگونه نمونه ها كه كم نبوده و نيستند بايد بر سر خود مي كوبيد و...

اقامه دين حق قائم به اشخاص نيست. سوءتفاهم بزرگي است پنداري چنين و در خيال گذشته، آتش بر امروز و فرداي خود زدن و باز، طلبكار شدن. خدا كند اين گروه از اصحاب انقلاب مصداق از حق برگشتگان در آيه 54 سوره مائده نباشند. اين وعده لايتخلف الهي است: «اي كساني كه ايمان آورده ايد هر كس از شما مرتد شود و از دين خود برگردد، پس خداوند گروهي را مي آورد كه دوستشان دارد و آنها هم او را دوست دارند، با مؤمنان فروتن و در برابر دشمنان سخت گير و نفوذناپذيرند...»

اعتماد:سمت و سوي مذاکرات هسته يي ژنو

«سمت و سوي مذاکرات هسته يي ژنو»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي اعتماد به قلم محسن آرمين است كه در آن مي‌خوانيد؛پس از يک دوره رکود و بلاتکليفي، پرونده هسته يي ايران تحرکات مهمي را تجربه مي کند. اين تحول اگرچه با سياست ها و رويکردهاي رئيس جمهور جديد امريکا بي رابطه نيست، اما اگر بخواهيم بر اساس اخبار و اطلاعات آشکار تحليل کنيم، بايد بگوييم اين تحول نمي تواند نتيجه تحرکات ديپلماتيک هيچ يک از دو طرف باشد. تا پيش از اين تحول ادعاي مقامات ايراني اين بود که هرگونه مذاکره درباره موضوع غني سازي اورانيوم توسط ايران منتفي است. براساس اظهارات رئيس دولت و مقامات ديپلماتيک کشور، ايران بسته يي پيشنهادي شامل مجموعه يي از مسائلي که مي تواند موضوع مذاکره و دستور کار نشست با امريکا و اروپا باشد، به ايشان ارائه داده است. در اين بسته پيشنهادي موضوعاتي نظير چگونگي اداره امور جهان، نابرابري هاي اقتصادي، منازعه خاورميانه، همکاري هاي اقتصادي و... وجود داشت اما ذکري از موضوع غني سازي اورانيوم و چرخه توليد سوخت هسته يي در ايران به ميان نيامده بود.

ارائه اين بسته پيشنهادي درست چند هفته قبل از سفر آقاي احمدي نژاد به نيويورک نشان مي داد که نمي توان به اين زودي ها تحولي مهم را در پرونده هسته يي ايران انتظار داشت. اما ناگهان حادثه يي غيرمترقبه رخ داد؛ درحالي که رئيس جمهور امريکا در اجلاس مجمع عمومي سازمان ملل در نيويورک همچنان نسبت به تلاش ايران براي دستيابي به سلاح هسته يي هشدار مي داد و بر مواضع ثابت اين کشور در اين خصوص تاکيد مي کرد، آقاي احمدي نژاد طي مصاحبه يي پيشنهاد خريد سوخت هسته يي مورد نياز رآکتور هسته يي تحقيقاتي دانشگاه تهران از امريکا را مطرح کرد.

آقاي احمدي نژاد قبول اين پيشنهاد از سوي امريکا را نشانه حسن نيت اين کشور در قبال ايران اعلام کرد. تنها چند روز پس از آن بود که مشخص شد پيشنهاد آقاي احمدي نژاد نه خريد سوخت هسته يي رآکتور تحقيقاتي دانشگاه تهران، بلکه دريافت سوخت رآکتور مذکور در ازاي تحويل سه چهارم ذخيره اورانيوم غني شده چهار درصدي خويش است. به اين ترتيب يک بار ديگر يک اقدام ناگهاني و کاملاً بي ارتباط و ناهماهنگ با مواضع پيشين از سوي ايران دنيا را شگفت زده کرد.

واقعيت اين است که موضوع رآکتور تحقيقاتي دانشگاه تهران تاکنون هيچ سهمي جدي در پرونده هسته يي ايران نداشته است. ايران بر اساس يک حق مسلم و به عبارت بهتر طبيعي ترين و بديهي ترين حقي که يک کشور معمولي در جهان مي تواند داشته باشد، مي توانسته و همچنان مي تواند سوخت اين رآکتور را از هر کشور توليد کننده سوخت در جهان تامين کند، کمااينکه از زمان رژيم شاه تا دوران بعد از انقلاب همين گونه عمل مي شده و آخرين بار ظاهراً سوخت اين رآکتور در سال هاي بعد از انقلاب از کشور آرژانتين تهيه شده است. بنابراين پيوند زدن اين موضوع با مساله پرونده هسته يي ايران که محور آن برخورداري مستقل ايران از چرخه توليد سوخت هسته يي است و ارائه پيشنهاد در اختيار گذاشتن سه چهارم اورانيوم توليدشده با غناي چهار درصد به منظور دريافت سوخت رآکتور تحقيقاتي، اقدامي است که علي القاعده بايد مقامات ايراني از آن هدفي خاص را تعقيب کنند.

اگر به اين نکته توجه کنيم که ذخيره 1200 کيلويي اورانيوم با غناي چهار درصد که طي يک سال اخير در ايران توليد شده، يکي از مهم ترين نگراني هاي اروپا و امريکا بوده است، پيشنهاد ايران مي تواند با معنا جلوه کند. آنچه اروپا و امريکا را از طولاني شدن پرونده هسته يي ايران نگران مي کرد، اين بود که با گذشت زمان ايران قادر به توليد ميزاني از اورانيوم با غناي چهار درصد شده که براي توليد بمب هسته يي کافي است. اين نگراني مي توانست مانع انعطاف و صبر بيشتر امريکا و اروپا در قبال موضوع هسته يي ايران شده و در نتيجه به اقدامات و ابتکاراتي فراتر از آنچه تاکنون اتخاذ کرده اند، دست بزنند. پيشنهاد ايران را مي توان حرکتي غيرمستقيم در جهت پايان بخشيدن به دغدغه و نگراني و از بين بردن چنين زمينه يي تحليل کرد. اما پيشنهاد ايران براي امريکا و اروپا حاوي پيام مهم تري نيز بوده است؛ پيامي مسرت بخش که آنان را به شدت نسبت به آينده مذاکرات هسته يي با ايران اميدوار ساخته است. فهم اين پيام چندان مشکل نيست.

اگر ايران اين آمادگي را دارد که بدون هرگونه توجيه يا الزامي، اورانيوم توليدشده با غناي چهار درصد خود را براي تهيه سوخت رآکتور تحقيقاتي خويش در اختيار روسيه و فرانسه يا هر کشور ديگري بگذارد، لابد براي تهيه سوخت نيروگاه اتمي بوشهر نيز همين آمادگي را خواهد داشت. اين نتيجه گيري اميدبخش طبيعي ترين نتيجه گيري است که مي توان از پيشنهاد اخير ايران داشت. در واقع همين نتيجه گيري بود که تقريباً تمام کارشناسان و تحليلگران پرونده اتمي ايران را در اروپا و امريکا از پيشنهاد ايران شوکه کرد. آنها از اين پيشنهاد تغييري اساسي در مواضع هسته يي ايران استنباط کرده اند زيرا تا پيش از اين مقامات ايران بر انجام تمامي مراحل توليد سوخت نيروگاه اتمي در ايران تاکيد داشتند.

اصولگرايان حاکم در ايران حتي با اين پيشنهاد که اين مراحل در قالب يک کنسرسيوم متشکل از کشورهاي مختلف انجام شود، مشکلي نداشتند، تاکيد ايشان آن بود که چرخه توليد سوخت چه در قالب کنسرسيوم متشکل از چند کشور و چه منفرداً توسط ايران بايد در ايران مستقر شود. استدلال ايشان هم اين بود که برخورداري از چرخه توليد سوخت هسته يي حق مسلم ايران است و تن دادن به تهيه سوخت مورد نياز نيروگاه برق اتمي از کشورهاي قدرتمند جهان، ما را هميشه به ايشان نيازمند خواهد ساخت و بنا بر تجارب گذشته اساساً نمي توان به التزام و وفاداري امريکا و اروپا به انجام چنين تعهدي در قبال ايران طي سال هاي آينده اميدوار بود. بي ترديد براي انتقال از اين موضع قاطع تا موضع منعطفي که ايران در ماجراي تهيه سوخت رآکتور اتمي تحقيقاتي خود اتخاذ کرده فاصله بسيار زيادي بايد طي شود. طي اين فاصله بدون هرگونه مقدمات و در فرصتي کوتاه همان چيزي است که طرف مقابل را اگر نگوييم شوکه، به شدت خوشحال و نسبت به نتيجه بخش بودن مذاکرات هسته يي اميدوار ساخته است.

نکته مهم ديگر در اين ميان، باز شدن باب گفت وگو ميان ايران و امريکا به بهانه مذاکرات هسته يي است چنان که به خاطر داريم در جريان مذاکرات ايران و امريکا درباره عراق، اصولگرايان حاکم تاکيد مي کردند اين مذاکرات به هيچ وجه به معناي صرف نظر کردن از موضع ثابت و هميشگي ايران در قبال موضوع مذاکره با امريکا نيست زيرا مذاکرات بغداد صرفاً با نيات انسان دوستانه و براي کمک به کشور دوست و برادر عراق صورت مي گيرد و ايران براي مسائل في مابين خود و امريکا هرگز با اين کشور به مذاکره تن نخواهد داد. امروز اصولگرايان حاکم از اين مرحله عبور کرده اند. در جريان مذاکرات چندجانبه هسته يي طي روزهاي گذشته بارها و بارها نمايندگان ايران و امريکا به طور خصوصي با يکديگر به گفت وگو پرداخته اند. اين گفت وگوهاي خصوصي چنان بوده است که طرف هاي اروپايي را از اينکه امريکا احياناً قصد دارد به تنهايي مشکلات را با ايران حل کند و در نتيجه آنها در حاشيه قرار گيرند، نگران کرد.

البته اصولگرايان حاکم خود به معناي چنين تغيير شگرفي در مواضع خويش واقفند. اظهارات آقاي جنتي در نماز جمعه هفته گذشته مبني بر اينکه نماينده ايران با بي ميلي به اظهارات نماينده امريکا گوش کرده است، يا اعتراض آقاي شريعتمداري در انتقاد از آقاي احمدي نژاد که مذاکرات ميان ايران و امريکا را تاييد کرد، را بايد تلاش هاي اصولگرايان حاکم براي بي اهميت نماياندن اين تحول مهم ارزيابي کرد. به هر حال در ايران هيچ کس از محتواي مذاکرات ژنو خبر ندارد. دولت نيز هيچ ضرورتي به اطلاع رساني در اين زمينه نمي بيند. تنها از اختلافات و مواضع انتقادي برخي از مسوولان و شخصيت هاي اصولگرا مانند رئيس و نايب رئيس مجلس درباره مذاکرات مذکور مي توان فهميد که دست کم درباره خط مشي اتخاذشده در مذاکرات ژنو و ارزيابي نتايج آن اتفاق نظري وجود ندارد.

در اين ميان رسالت رسانه رسمي در مورد مذاکرات ژنو تنها اين است که با ضميمه کردن نقد و تعليق و تحليل به خبرهايي که اروپاييان از اين مذاکرات مخابره و مواضعي که مقامات امريکايي و اروپايي در اين خصوص اتخاذ مي کنند، اخبار و مواضع مذکور را به اصطلاح بهداشتي کند تا بازتابي دور از انتظار در افکار عمومي داخلي نداشته باشد. به هرحال خط مشي تبليغاتي که نتيجه آن اين باشد که افکار عمومي داخلي در مورد مذاکرات هسته يي جاري خود را از افکار عمومي اروپاييان نامحرم تر تلقي کند، مي تواند معناي ناخوشايندي داشته باشد.
 
رسالت:سوداي پويش عام و جنبش هاي خاص

«سوداي پويش عام و جنبش هاي خاص»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن مي‌خوانيد؛در جزوه تاملات راهبردي حزب مشارکت يکي از مقدمات تشکيل نيروي اجتماعي قوي به منظور القاي حاکميت دوگانه و در نهايت براندازي جمهوري اسلامي تحت عنوان ضرورت پيوند پويش عام و جنبشهاي خاص مطرح شده است. پويش عام به معناي تمايلات دموکراسي خواهانه عمومي و جنبشهاي خاص به مطالبات و اعتراضاتي که لزوما ربطي به هم ديگر ندارند، اشاره دارد. اين اعتراضات مي تواند جنبه هاي اداري، فرهنگي و اقتصادي و يا حتي تبار تاريخي سياسي نظير اعتراضات منافقين و سلطنت طلبان داشته باشد.

در جزوه تاملات راهبردي حزب مشارکت يکي از مقدمات تشکيل نيروي اجتماعي قوي به منظور القاي حاکميت دوگانه و در نهايت براندازي جمهوري اسلامي تحت عنوان ضرورت پيوند پويش عام و جنبشهاي خاص مطرح شده است. پويش عام به معناي تمايلات دموکراسي خواهانه عمومي و جنبشهاي خاص به مطالبات و اعتراضاتي که لزوما ربطي به هم ديگر ندارند، اشاره دارد. اين اعتراضات مي تواند جنبه هاي اداري، فرهنگي و اقتصادي و يا حتي تبار تاريخي سياسي نظير اعتراضات منافقين و سلطنت طلبان داشته باشد.

به زعم طراحان پروژه براندازي نرم محصول پيوند نامشروع پويش عام و جنبشهاي خاص که مستظهر به حمايت مادي و معنوي غرب نيز هست با استفاده از ظرفيت هاي دموکراتيک نظام منجر به شکل گيري يک نيروي اجتماعي قوي مي شود که يک مطالبه سياسي همگن و يک رنگ دارند و مي تواند مثل يک “زلزله سياسي” نظام را غافلگير کند. اين الگوي برانداز در انتخابات 22  خرداد1388  با شکست فاحشي روبرو شد و اين نيروي اجتماعي روز به روز نحيف تر مي شود و توانايي کمترين تاثيري را در معادلات سياسي کشور ندارد. نيروهاي اجتماعي اغلب يک ابزار کارآمد اما نامتداوم در راستاي اهداف کانون هاي قدرت هستند. نيروهاي اجتماعي (Social Force  )  به مجموعه گروه ها، دستجات و عواملي اطلاق مي شود که مي توانند به طور مستقيم يا غير مستقيم بر حيات سياسي يک جامعه تاثير بگذارند. شناسايي اين نيروها تصويري از قدرت و سياست در يک جامعه ارائه مي کند. طبقات و گروههاي اجتماعي مي توانند توليد کننده نيروهاي اجتماعي باشند. نيروهاي اجتماعي لزوما طبيعي به وجود نمي آيند.

در برخي جوامع توليد نيروهاي اجتماعي توسط کانون هاي قدرت صورت مي پذيرد. منفعت اصلي کانونهاي قدرت کسب، حفظ و توسعه قدرت است. اين کانون ها در صورت عدم توانايي تحرک در مجاري مشروع و ترغيب عناصر خارجي به تحريک نيروهاي اجتماعي در دالان هاي آسيب زا و ساختار شکن مي پردازند. نگاه ابزاري به نيروهاي اجتماعي براي کسب قدرت و نفوذ سياسي در برخي جوامع با واکنشهاي اجتماعي سريع روبرو مي شود. در واقع تجمعات مستمر و فشار توده ها مثل فواره هاي آب يک جريان سياسي را بالا مي برد اما به همان سرعت پايين مي کشد.

جريان موسوم به سبز که اين روزها در جبهه تخالف با نظام جمهوري اسلامي  ظاهرمي شود جزءآن دسته از نيروهاي اجتماعي است که پس از انتخابات هويتي معطوف به قدرت پيدا کرد.

اين جريان که مجموعه اي از عناصر و عوامل پراکنده مخالف با نظام اسلامي در30  سال گذشته و به تعبير سند تاملات راهبردي حزب مشارکت “جنبشهاي خاص” است جماعتي متشکل از ليبرال ها، سکولارها، سلطنت طلبان، منافقين، ايادي غرب، عناصر فريب خورده، محرومان اداري، حاشيه نشين ها  و... است که در انتخابات اخير در حمايت از ميرحسين موسوي وارد عرصه شدند و هنوز به تحريک وي و تشجيع محافل سياسي و رسانه هاي آمريکايي، صهيونيستي و انگليسي تعدادي از آنها که حاضر به هزينه دادن هستند، در صحنه هايي مثل روز قدس، 13 آبان و... حاضر مي شوند.
اين نيروي اجتماعي غير همگن فاقد يک تبار تاريخي منسجم و قابل اعتنا است و در عمل کاملا تصنعي شکل گرفته است. در اغلب جوامع نيروهاي اجتماعي ساختگي و غير طبيعي از قدرت کافي براي ايجاد زنجيره اي از تحولات تاثيرگذار بر حيات سياسي برخوردار نيستند.

بنا بر نظرسنجي محافل مستقل داخلي و خارجي اعم از نظرسنجي مهم و قابل تامل دانشگاه مريلند آمريکا جريان موسوم به سبز پس از اعلام نتايج انتخابات و حوادث پس از آن با ريزش بيش از50  درصدي مواجه بوده است و امروز جمعيتي بسيار کمتر از10  درصد جامعه ايران در هيبت سبز هستند که بسياري از آنها را نيز نمي توان در قالب يک نيروي اجتماعي که حاضر به دادن هزينه در عرصه سياسي است به حساب آورد. مضاف بر اينکه روز به روز بر حجم ريزشهاي جريان سبز افزوده مي شود و جمعيت بيشتري از اين شکاف اجتماعي فاصله مي گيرند.

از طرفي اين توهم که مي توان از اين ملغمه جنبشهاي خاص که اغلب در طبقه متوسط جديد ريشه دارند، يک ارتش شورشي ساخت تصور نادرستي است چرا که دغدغه اساسي براي اين طبقه حفظ و صيانت از امنيت خويش است. اين طبقه حاضر نيست هزينه هاي گزاف را تحمل کند. البته اگر حتي اين مفروض انحرافي را نيز بپذيريم که اين طبقه در برابر يورش مدرنيسم قالب تهي کرده است اما هيچ وقت حاضر نمي شود در اردوگاه آشوب و اغتشاش به نفع اجانب و بيگانگان حاضر شود.

در نهايت اينکه سوداي پيوند پويش عام و جنبش هاي خاص و سياسي کردن برخي مطالبات اجتماعي در يک الگوي غير همگن نه تنها هيچ دستاوردي را براي دوم خردادي ها نداشت بلکه قطار اصلاحات را براي هميشه از ريل خارج کرد و حداقل اعتمادها را از بين برد.

ابتكار: تهران و بررسي تصميمي با توجيه عقلي

«تهران و بررسي تصميمي با توجيه عقلي»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي ابتكار است كه در آن مي‌خوانيد؛ "غربي ها مي خواهند به بهانه  دادن سوخت نيروگاه، سوخت از ما بگيرند که اين معادله هيچ توجيه قانوني و عقلي ندارد." اين جمله از زبان علي لاريجاني، رئيس مجلس هشتم و مذاکره کننده سابق ايران در مباحث هسته اي بيان شده است، او با اين تعبير که غرب در پيشنهادات جديد خود به ايران به دنبال فريب کاري است به نوعي جهت و محتواي پاسخ ايران در هفته جاري را مشخص مي کند اما هنوز مشخص نيست که پاسخ ايران چه خواهد بود و آقاي لاريجاني از کدام ديدگاه به اين موضوع نزديک شده است. دو ديدگاه در داخل ايران پيرامون مذاکرات ژنو و وين و نتيجه حاصل از مذاکرات دوم که به شکل يک پيش نويس با توافق کامل امريکا، روسيه، فرانسه و آژانس حاصل شد مشهود است;

ديدگاه اول پيشرفت ايران در گام هاي ديپلماتيکي که در ژنو و وين برداشت و موجب ايجاد نسبي اعتماد براي طرف هاي غربي و آژانس شد که گروه طرفدار اين ديدگاه عملکرد ايران را توفيق توصيف مي کنند، ديدگاه دوم توافق حاصل از مذاکرات ژنو را که براي بررسي عملياتي، مذاکرات وين را در پي داشت به نوعي عقب نشيني صريح ايران در مسير هسته اي خود تلقي مي کند، طرفداران اين ديدگاه معتقدند ايران سال هاي سال بر ادامه غني سازي اورانيوم در داخل خاک خود تاکيد داشت و با هرگونه پيش شرط تعليق و توقف در اين ارتباط مخالف بود و همين دليلي شد براي کاهش اعتماد ميان طرفين و متوقف شدن طولاني فرايند مذاکره که بطور قطع نفعي براي ايران نداشته است.

بر طبق ديدگاه دوم زماني که تهران در ژنو پيشنهاد انتقال اورانيوم به روسيه براي غني سازي بيشتر و ارسال آن به فرانسه براي تبديل به سوخت هسته اي و واگذار کردن اين سوخت به ايران را مورد استقبال قرار داد، غرب را شگفت زده کرد و اين باعث شد که غربي ها تعبير موفق و سازنده بودن مذاکرات را بکار گيرند و اسرائيل ساز مخالفت را بلند کند. اين استقبال ايران، راه بررسي بيشتر را باز کرد و در وين بررسي هاي فني آغاز شد اما نهايتا مذاکره کنندگان ايراني به امضاي پيش نويس تهيه شده براي توافق نهايي نرسيدند و کار را به مشورت هاي بيشتر سپردند تا به گفته منابع داخلي در اواسط اين هفته نتيجه مشورت ها اعلام شود.

اکنون اظهار نگراني بسياري از صاحب نظران داخلي را شاهديم، نگراني که اين پرسش ها را با خود همراه دارد که اگر موضوع هسته اي ايران به تهيه سوخت راکتور تهران محدود بود چرا آن همه هزينه و تلاش، اگر قرار بود غني سازي اورانيوم به خارج منتقل شود، چرا آن همه چانه زني و فرصت سوزي و اگر پيشنهاد امريکا در ژنو-انتقال اورانيوم به روسيه و تبديل به سوخت در فرانسه و تحويل به ايران براي راکتور تهران-قابل بررسي و پذيرش تشخيص داده شه بود، چرا اين تعلل ها براي امضاي پيش نويس آژانس؟ به هر حال معلوم نيست سخنان آقاي لاريجاني متمايل به کدام يک از اين دو ديدگاه است، شايد حتي ديدگاه يا ديدگاه هاي ديگري نيز در اين ارتباط وجود داشته باشد از جمله اين تفکر رايج که "هر زمان طرف هاي غربي به ويژه امريکا از اقدام يا تصميمي در ايران استقبال کرده و آن را مثبت ارزيابي کنند، بايد دقت بيشتري داشت و بازنگري در جهت تامين و تضمين منافع و مصالح کشور را در نظر گرفت." مهم اين است که اکنون يک مقام ارشد جمهوري اسلامي ايران به ديگر تصميم گيران تاکيد مي کند که دقت بيشتري داشته باشند چراکه به گفته او طرف هاي غربي به جاي آن که سوخت را به ما تحويل دهند مي  خواهند سوخت بگيرند.

در همين راستا علا الدين بروجردي،رئيس کميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس نيز گفته بود: "بهتر است سوخت 20 درصد را خريداري کنيم و سوخت 3/5 درصدمان را براي تامين سوخت نيروگاه هاي داخلي خود از جمله 360 مگاواتي دارخوين نگه داريم. " اين تاکيدها نمي تواند چندان به ارتباط با بررسي هاي بيشتر در تهران براي پاسخ به رايزني ها و پيشنهادات انجام شده در وين باشد، به نظر مي رسد که ارزيابي دقيق پاسخ ايران در حال حاضر در بالاترين سطح مقامات نظام مورد توجه است و براي تهران نگاه به آينده فعاليت هاي هسته اي کشور، اعتمادسازي براي طرف هاي غربي، توسعه همکاري ها با آژانس انرژي اتمي، همراه نگاه داشتن روسيه و چين و مسدود کردن راه اي اعمال فشار و تشديد تحريم ها به عنوان گزينه هاي بسيار مهم در روند تصميم گيري قرار دارد.

جمهوري اسلامي:عراق؛انفجارهاي انتخاباتي

«عراق؛انفجارهاي انتخاباتي»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛وقوع دو انفجار مهيب در روز يكشنبه بار ديگر بغداد را به لرزه در آورد و مطابق تازه ترين آمارها در اين انفجارهاي خونين 155 نفر كشته و بالغ بر 500 نفر نيز مجروح گرديدند .

مقامات امنيتي عراق انفجارهاي روز يكشنبه را خونبارترين انفجارها طي چند سال اخير دانسته اند. طي اين حملات انفجاري ساختمان شش طبقه دادگستري عراق ويران شد و خودروهاي زيادي نيز در آتش سوختند.

نوري مالكي نخست وزير عراق در نخستين واكنش بعثي ها و عوامل القاعده را عامل اين انفجارها معرفي كرد كه البته موضوع تازه اي نيست و قبلا نيز مقامات عراقي در اكثر موارد اينگونه انفجارها و حملات تروريستي را به عناصر حزب منحله بعث و تشكيلات القاعده نسبت داده اند.

ولي آيا واقعا همينگونه است و تمامي اين حوادث را منحصرا تشكيلات بعث و القاعده طراحي و اجرا مي كنند با اندكي تامل مي توان به اين واقعيت پي برد كه اگرچه دست داشتن عناصر بعث و القاعده در ناآرامي هاي خونبار عراق را نمي توان منكر شد ولي اين همه ي ابعاد قضيه نيست و طرفهاي ديگري نيز وجود دارند كه در آشفته بازار امنيتي اين كشور بحران زده به دنبال دستيابي به منافع نامشروع خود هستند و در اين راه از عوامل القاعده و بعثي ها به عنوان ابزار استفاده مي كنند.

به عبارت مناسبت تر عناصر حزب بعث و القاعده عوامل ميداني هستند و طراحان و برنامه ريزان اين سياست خارج از ديد و نظر مستقيم قرار دارند. متهم و باني اصلي بحران امنيتي عراق اشغالگران مي باشند و برخي دولتهاي منطقه كه حاكميت دولت شيعه در عراق با مذاق آنها سازگار نيست و با اميال و اهداف سياسي شان مغايرت دارد پشت سر اشغالگران در رديف بعدي اتهام قرار دارند. اگر شرايط ويژه اي كه عراق در آن قرار دارد در نظر گرفته شود بهتر مي توان درك كرد كه بانيان حملات خونباري همچون « چهارشنبه سياه » دو ماه قبل و « يكشنبه سياه » اخير چرا تا اين حد از خود سبعيت به خرج داده و فجايعي به اين هولناكي را مي آفرينند.

عراق هم اكنون در آستانه انتخابات سرنوشت ساز پارلماني قرار دارد كه با توجه به ساختار سياسي اين كشور رخدادي بسيار مهم و حساس مي باشد.

در توصيف اهميت انتخابات مجلس عراق كافي است اشاره شود كه نخست وزير اعضاي كابينه و رئيس جمهور را مستقيما مجلس تعيين مي كند و خطوط كلي سياست هاي داخلي و خارجي توسط نمايندگان مجلس ترسيم مي شود و به عبارت ديگر درباره تمامي جايگاه هاي مهم اجرائي اين مجلس است كه حرف آخر را مي زند.

تا برگزاري انتخابات مجلس عراق يعني 6 بهمن ماه حدود دو ماه فرصت باقي است و همچنانكه قبلا نيز پيش بيني مي شد مثلث شوم اشغالگران غربي برخي كشورهاي منطقه و همچنين گروه هاي زياده طلب داخلي عراق بر شدت تحركات خود براي ضربه زدن به دولت نوري مالكي افزوده اند.

اين مثلث توطئه در مقطع فعلي سياست خود را بر ناكارآمد نشان دادن جناح شيعه حاكم و بخصوص شخص نوري مالكي قرار داده و آنچنانكه نشان داده حاضر است براي اثبات اين ادعاي خود به هر جنايتي متوسل شود.

اضلاع اين مثلث شوم از همان ابتداي قدرت گرفتن ائتلاف شيعه در عراق كه به مثابه شوكي بر آنها بود به انواع توطئه و ترفند براي به زير كشيدن و ساقط نمودن دولت منبعث از اين انتخابات متوسل شدند كه اگرچه تاكنون توفيقي نيافته اند ولي جناح حاكم را با معضلات و مشكلات بسيار شديدي مواجه نموده اند.

مداخله و اعمال نظر در جريان انتخابات گذشته مجلس به منظور از اكثريت انداختن شيعيان ترورهاي فيزيكي رهبران شيعه حمله به اماكن مقدس شيعيان تلاش براي به راه انداختن جنگ شيعه و سني انزواي دولت عراق از سوي كشورهاي عرب اتهام مشاركت در طرح موهوم هلال شيعي فشار به دولت براي پذيرش بعثي هاو در نهايت تلاش براي بي كفايت نشان دادن جناح حاكم شيعه در تامين امنيت و استقرار ثبات سياسي از طريق تشديد ناامني ها از سلسله اقداماتي بود كه توسط مثلث اشغالگران ارتجاع عرب منطقه و گروههاي زياده طلب داخلي دنبال شده است و اكنون نيز اين جبهه فتنه جو درصدد است اوضاع را تا سر حد ممكن ناامن آشفته و مه آلود جلوه دهد تا بتواند از اين طريق به اهداف خود دست يابد.

بين اين سه طرف اتحاد اعلام نشده اي وجود دارد كه با پيگيري تحولات چند سال اخير به روشني مي توان به آن پي برد. اعلام مكرر اين موضوع از سوي مقامات عراقي مبني بر اينكه اكثر عوامل تروريستي دستگير شده توسط برخي كشورهاي غيرشيعي منطقه تغذيه مالي عقيدتي و لجستيكي مي شوند مذاكرات پنهاني آمريكا با گروههاي شورشي كه يك مورد آن در خاك تركيه فاش گرديد اعمال فشار بر دولت عراق تا مرز تهديد براي تقسيم قدرت با بعثي ها دلايل روشني بر وجود اين اتحاد پنهاني ميان اشغالگران غربي دولتهاي عرب و گروههاي شورشي است.

درحال حاضر نيز جبهه متخاصم با ائتلاف حاكم شيعه در عراق دهان خود را براي بلعيدن امتيازهاي عمده سياسي و تاثيرگذاري در انتخابات آتي باز كرده است و همين امر بر پيچيدگي اوضاع بحراني اين كشور و درعين حال حساسيت فوق العاده شرايط براي شيعيان و جناح حاكم شديدا افزوده است . در چنين وضعيتي تفرقه و تشتت ميان شيعيان آنها را آسيب پذيرتر مي سازد و اين همان موضوعي است كه آيت الله سيستاني مرجع برجسته عراقي نيز به آن اشاره نموده و نسبت به بروز انشعاب و تفرقه اي كه طي ماههاي اخير در صحنه سياسي عراق مشاهده مي شود هشدار داده است . آنچه مسلم است اين است كه غربي ها به دليل اينكه خود را مدافع دمكراسي و مردم سالاري قلمداد كرده اند دخالت مستقيم در نتيجه انتخابات عراق را كه قطعا به دليل بافت جمعيتي اين كشور به نفع شيعيان خواهد بود به مصلحت نمي دانند و طبيعي است كه به انواع حيله ها و تحركات مذبوحانه براي اعمال نفوذ و تغيير مسير طبيعي انتخابات آتي عراق دست خواهند زد.

آنچه مي تواند اين ترفند را خنثي كند هوشياري سران ائتلاف شيعه و تاكيد و تلاش عملي آنها بر فراگير شدن آنست . اين ائتلاف مي تواند بر همه توطئه ها فائق آيد به شرط آنكه هوشيارانه و فراگير عمل كند.

دنياي اقتصاد:ضرورت اتخاذ سياست‌هاي مکمل لايحه يارانه‌ها

«ضرورت اتخاذ سياست‌هاي مکمل لايحه يارانه‌ها»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم حميد زمان‌زاده است كه در آن مي خوانيد؛
1 - با ارائه لايحه هدفمند كردن يارانه‌ها و پيگيري آن در مجلس، بحث يارانه‌ها و به طور مشخص يارانه‌هاي انرژي وارد مرحله جديدي شده است.

اثرات منفي رواني ناشي از اجراي لايحه در سطح اقتصاد کلان، يکي از دغدغه‌هاي فعالان بازار بوده است. اما از آنجا که بر اساس تصويب مجلس، فرآيند آزادسازي قيمت‌ها به صورت تدريجي و در يک دوره پنج ساله انجام خواهد گرفت، اثرات رواني، نگراني‌ها و نااطميناني‌هاي فعالان بازار ناشي از شوک افزايش يکباره و جهشي قيمت‌ها به مراتب کاهش يافته و انتظار مي‌رود نگراني‌ها از بي‌ثباتي اقتصاد کشور به دليل شوک بزرگ و ناگهاني آزادسازي قيمت‌ها به تدريج فرو نشيند. در واقع فرآيند تدريجي و گام به گام آزادسازي قيمت‌ها در دوره پنج ساله، موجب مي‌شود تا اقتصاد کشور فرصت کافي براي تعديل و هضم و جذب آزادسازي قيمت‌ها به خصوص حامل‌هاي انرژي را بيابد و دوره انتقال را با ثبات و آرامش بيشتري طي كند. اجراي لايحه علاوه بر اثرات مثبتي که در پي خواهد داشت، مي‌تواند منشا اثرات منفي بر اقتصاد کشور در کوتاه‌مدت شود. تخفيف اين اثرات منفي، نيازمند اتخاذ سياست‌هاي مکمل در دوره اجراي لايحه توسط دولت مي‌باشد.

2 - همه اقتصاددانان کشور مي‌دانند که اصلاح نظام پرداخت يارانه‌ها، اقدامي ضروري و گريزناپذير براي اقتصاد کشور است. آزادسازي قيمت کالاهاي يارانه‌اي مي‌تواند منشا اثرات بسيار مفيدي براي اقتصاد کشور به خصوص در بلندمدت شود که مهم‌ترين آن، اثر مثبت افزايش کارايي و بهره‌وري اقتصاد کلان است. آزادسازي قيمت کالاهاي يارانه‌اي اعم از حامل‌هاي انرژي، موجب شفافيت بيشتر قيمت‌ها در بازار و در نتيجه بهبود خاصيت علامت دهي قيمت‌ها در اقتصاد کشور خواهد شد. بر اساس مباني علم اقتصاد، روشن است که اين امر موجب بهبود تخصيص منابع در سطح اقتصاد ايران گشته و کارايي و بهره‌وري را هم در بخش توليد و هم در بخش مصرف اقتصاد افزايش داده و از اتلاف منابع جلوگيري خواهد كرد.
بنابراين آزادسازي قيمت‌ها از طريق کاهش اتلاف منابع و افزايش کارايي و بهره‌وري در سطح اقتصاد کلان، موجب تقويت روند رشد و توسعه اقتصاد کشور خواهد شد.

3 - اما اجراي لايحه هدفمند کردن يارانه‌ها، علاوه بر اثرات مثبتي که براي اقتصاد کشور به خصوص در بلندمدت دارد، در کوتاه‌مدت نيز در بر دارنده تبعات و هزينه‌هاي سنگين براي اقتصاد ايران است. اين هزينه‌ها عمدتا از دو ناحيه است: الف) هزينه افزايش تورم در کوتاه‌مدت و ب) هزينه تضعيف توليد ملي و گسترش بيکاري در کوتاه‌مدت.

الف. هزينه افزايش تورم در کوتاه‌مدت: آزادسازي قيمت کالاهاي يارانه‌اي، علاوه بر تغييرات بزرگ در سطح قيمت‌هاي نسبي در اقتصاد کشور، موجبات جهش در سطح عمومي قيمت‌ها و بنابراين افزايش تورم در دوره اجراي لايحه را فراهم خواهد آورد. اما در مورد ميزان افزايش تورم عموما اغراق شده است و هراس و وحشتي بي‌اساس همه مردم از جمله طيف‌هايي از اقتصاددانان را در بر گرفته است.

هشدار در مورد تورم‌هاي بسيار بالا توسط اقتصاددانان، عمدتا از ناحيه همان خط‌مشي فکري اقتصادي در کشور اعلام مي‌شود که با ارائه طرح تثبيت قيمت کالاهاي اساسي در مجلس هفتم، ماده سوم برنامه چهارم اقتصادي را از حيّز انتفاع ساقط کردند و در نتيجه با ايجاد شکاف سال به سال در حال گسترش ميان قيمت‌هاي واقعي و يارانه‌اي، مشکلات امروز را رقم زده‌اند.

ب) تضعيف توليد ملي و گسترش بيکاري در کوتاه مدت: همانطور که از مفاد لايحه بر مي‌آيد، قرار است که در يک دوره پنج ساله و به طور تدريجي، قيمت کالاهاي يارانه‌اي، افزايش يافته به نحوي که شکاف ميان قيمت‌هاي يارانه اي و واقعي حذف گردد. بخش اعظم کالاهاي يارانه‌اي مورد نظر، يا صرفا به عنوان نهاده‌هاي توليد صنعتي مورد استفاده قرار مي‌گيرند يا علاوه بر مصرف نهايي توسط خانوارها، به عنوان نهاده توليد صنعتي نيز مورد استفاده قرار مي‌گيرند. افزايش قيمت اين کالاها به عنوان نهاده‌هاي توليد، به طور مستقيم بر هزينه توليدکنندگان داخلي، البته بسته به نوع صنعت، به درجات مختلف اثر گذاشته و هزينه‌هاي توليد را افزايش مي‌دهد. اين افزايش هزينه‌ها در کوتاه‌مدت، توان رقابتي توليدکنندگان داخلي را در برابر رقباي خارجي هم در بازار داخلي (در برابر واردات کالاها) و هم در بازار خارجي (براي صادرکنندگان)، تضعيف خواهد كرد. در نتيجه در کوتاه مدت، اجراي لايحه يارانه‌ها مي‌تواند موجب تضعيف توليد صنايع داخلي و گسترش بيکاري شود.

4 - روشن است که افزايش تورم از يک طرف و تضعيف توليد ملي و افزايش بيکاري از طرف ديگر، هزينه بزرگي در شرايط حال حاضر اقتصاد کشور مي‌باشد و نمي‌توان به راحتي از کنار آن گذشت. کاهش اين هزينه‌ها منوط به اتخاذ سياست‌هاي مکمل لايحه يارانه‌ها توسط دولت است. البته اشتباه در اتخاذ سياست‌هاي مکمل، نه تنها نمي‌تواند هزينه‌هاي اقتصادي اجراي لايحه را کاهش دهد، بلکه مي‌تواند موجب تشديد آن نيز شود. محور عمده اين سياست‌ها، اتخاذ سياست‌هاي صحيح پولي و ارزي است.

الف) سياست پولي صحيح: تورم اساسا پديده اي پولي است. تورم از دو جهت مي‌تواند افزايش يابد، اول افزايش حجم پول در گردش و دوم افزايش سرعت گردش پول. اجراي لايحه يارانه، قطعا از مسير افزايش سرعت گردش پول، تورم را تا حدودي افزايش خواهد داد، اما تغييرات سرعت گردش پول در اختيار دولت نيست.

آنچه در اختيار دولت است، حجم پول در گردش است؛ بنابراين براي تخفيف اثرات تورمي در دوره اجراي لايحه، اتخاذ يک سياست پولي انقباضي يا حداقل عدم اتخاذ سياست پولي انبساطي، يک ضرورت گريزناپذير است. اتخاذ چنين سياستي موجب مي‌شود تا اثرات تورمي حاصل از اجراي لايحه تا حد امکان محدود شود و همگان خواهند ديد که هراس از افزايش تورم به دليل آزادسازي قيمت کالاهاي يارانه‌اي، هراسي نابجا است.

البته پيشاپيش بايد اعلام کنيم که در صورت خلق گسترده پول در دوره اجراي لايحه، نمي‌توان و نبايد افزايش شديد تورم را بر گردن اجراي لايحه يارانه‌ها انداخت!. همانطور که تورم در دوران افزايش چند درصدي قيمت بنزين در سال، بر گردن بنزين انداخته مي‌شد و هنگامي که قيمت بنزين و ساير کالاهاي يارانه‌اي تثبيت شد، همگان ديدند که تورم نه تنها هرگز متوقف نشد، بلکه به دليل گسترش خلق پول، افزايش نيز يافت!.

ب) سياست ارزي صحيح: نحوه اتخاذ سياست ارزي در دوره اجراي لايحه، حتي از نحوه اتخاذ سياست پولي نيز مهم‌تر است. مشکل اينجاست که متاسفانه تعيين نرخ ارز در ميان سياست‌گذاران اقتصاد ايران به عنوان يک ابزار ضد تورمي مورد استفاده قرار گرفته است و خطر اين جاست که در دوره اجراي لايحه، براي تخفيف اثرات تورمي، از سياست تثبيت و يا حتي کاهش نرخ ارز استفاده شود. اتخاذ چنين رويکردي به خصوص در دوره اجراي لايحه، مي‌تواند براي اقتصاد ايران بسيار مخرب باشد. سياست‌گذاران اقتصاد ايران بايد متوجه اين امر باشند که ابزار کنترل تورم، سياست پولي است و نه سياست ارزي.
اما در طرف ديگر، کاهش هزينه‌هاي ناشي از تضعيف توليد و افزايش بيکاري در دوره اجراي لايحه، به طور محسوسي به سياست ارزي وابسته است. همانطور که بحث شد، آزادسازي قيمت کالاهاي يارانه‌اي، موجب افزايش هزينه‌هاي توليد داخلي و کاهش قدرت رقابتي توليدکنندگان داخلي خواهد شد.

سياست ارزي صحيح در دوره اجراي لايحه، افزايش نرخ ارز مي‌باشد تا از اين طريق، توان رقابتي توليدکنندگان داخلي هم در بازار داخل و هم در بازارهاي جهاني حفظ شود. در اين مورد نيز پيشاپيش بايد اعلام نماييم که سياست تثبيت و يا بدتر از آن کاهش نرخ ارز در دوره اجراي لايحه، نه تنها در تخفيف اثرات تورمي اجراي لايحه شکست خواهد خورد، بلکه هزينه‌هاي تضعيف توليد و افزايش بيکاري را نيز تشديد خواهد كرد!.

بنابراين، مي‌توان اميدوار بود که با اتخاذ سياست‌هاي پولي و ارزي صحيح در دوره اجراي لايحه، هزينه‌هاي اجراي لايحه به حداقل کاهش يابد و اقتصاد ايران دوره انتقال را با ثبات و آرامش بيشتري طي نمايد.

سرمايه:افزايش اجاره بها همزمان با رکود مسکن

«افزايش اجاره بها همزمان با رکود مسکن»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي سرمايه به قلم علي عابدي است كه در آن مي‌خوانيد؛ بررسي نرخ اجاره بهاي مسکن در کليه مناطق شهري در 4سال گذشته و دولت نهم نشان مي دهد که اين شاخص، 6/12 درصد بيش از نرخ تورم رشد کرده اين در حالي است که در 16 سال 1368 تا 1383 همواره نرخ رشد اجاره بها کمتر از تورم رشد کرده است. در اين ميان، فشار هزينه تامين مسکن و پرداخت اجاره بهاي مسکن، براي خانوارهاي جوان به دليل درآمد محدود و پايين آنها بسيار بيشتر از خانوارهاي ديگر بوده است.

البته تاثير اين رشد 6/12 درصدي گاه براي خانوارهايي که سال هاست شکل گرفته اند و چند نفر نان آور دارند نيز فشار هزينه اي را تا چند برابر افزايش داده و به خصوص در مورد بازنشستگان و مزد و حقوق بگيران تحمل اين هزينه ها مشکل ساز شده است.

يکي از عوامل اصلي رشد اجاره بهاي مسکن را مي توان ناشي از عدم کنترل بازار زمين دانست که به شدت اين بخش را تحت تاثير قرار مي دهد. به عبارتي ديگر در حالي که قيمت مصالح ساختماني کم و بيش در محدوده شاخص کل تورم حرکت مي کند اما قيمت زمين بيش از تورم رشد کرده و باعث افزايش بيشتر اجاره بهاي مسکن شده زيرا قيمت مسکن سه تا پنج برابر شده اما شاخص تورم دو برابر شده و سطح عمومي قيمت ها يا تورم را دوبرابر کرده در نتيجه قيمت زمين، مسکن و اجاره بها بيش از تورم رشد کرده است. با وجودي که دولت قصد داشت با عرضه اجاره زمين در قالب طرح مسکن مهر از افزايش اجاره بهاي مسکن جلوگيري کند اما با وجود تمامي پيش بيني ها اين طرح ناموفق از آب درآمد و شاخص اجاره بها باز هم رو به افزايش نهاد. از طرفي ديگر دولت سعي داشت با طرح مسکن مهر، رونق اين بخش را حفظ کند اما همين امر باعث بورس بازي در بخش مسکن شد.

دليل ديگر رشد اجاره بها اين بود که هر چند رشد بهاي خريد و فروش مسکن به دليل رکود متوقف شد اما اجاره بهاي مسکن به دليل هزينه هاي بالاي نگهداري براي صاحب خانه ها سير صعودي خود را حفظ کرد.

براين اساس، با توجه به شرايط فعلي بازار مسکن مي توان پيش بيني کرد سير صعودي اجاره بها ادامه خواهد داشت زيرا اجاره بها به هزينه هاي مالک مربوط نيز مربوط مي شود اما خريد و فروش مسکن به مقوله بورس بازي و ارزش دارايي مرتبط است بر همين اساس با توجه به رکود حاکم در اين بخش قيمت خريد و فروش افزايش نخواهد يافت اما اجاره مسکن متاثر عوامل مذکور در مسير رشد قرار خواهد گرفت.

از دلايل ديگري که مي توان در افزايش شاخص اجاره بها نسبت به تورم به آن اشاره کرد هجوم نقدينگي به بازار مسکن و رونق بورس بازي در اين بخش است که از طريق متنفع شدن برخي افراد، اجاره مسکن را نيز افزايش داد.

بخشي از اين مشکلات و وضعيت اجاره بها و مسکن متاثر از تناقض در سياست هاي دولت است و اين تناقض زماني بهتر ملموس مي شود که نقدينگي به جاي ورود به بخش مولد و صنعت و عرضه بيشتر مسکن ارزان قيمت براي کسب سود بيشتر و بورس بازي به بخش مسکن روي مي آورد.

دولت بايد با مهار واردات، تشويق و حمايت بخش خصوصي در حوزه توليد مانع از هجوم نقدينگي به سمت بازار مسکن شود در چنين وضعيتي، قيمت مسکن و اجاره بها در شرايط واقعي تعيين شده و سيل نقدينگي باعث رشد بي رويه عرضه و اجاره بها نخواهد شد.

حيات نو:قدرت بى‌قدرتى

«قدرت بى‌قدرتى» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي حيات نو به قلم دکتر محمدرضا ملکيان است كه در آن مي‌خوانيد؛ بى‌حرمتى به آقايان کروبى و بهشتى در نمايشگاه مطبوعات را بايد در امتداد رفتار‌هاى عارى از اخلاق دريک دهه گذشته از سوى هويت مداران علاقمند به نظام، دانست. هويت مداران عاقلان بى‌انديشه‌اى‌اند که همه چيز را حتى خدا، انبيا و تاريخ ائمه را تنها با معيار «قدرت» مى‌شناسند. بر اين اساس لازم ديدم تا بطور اختصار کارکرد «قدرت» در عصر نوين را تشريح کرده و خوانندگان را اميدوار به فرداى بهتر براى ايران عزيز بنمايم. حرکت شتابان جهان به سوى اطلاعاتى شدن، واقعيتى انکار ناپذير است دنياى امروز مکانى کاملاً متفاوت با دنياى بيست و پنج سال پيش است و دنياى نيم قرن بعدى نيز به طور قطع بسيار متفاوت از دنياى کنونى خواهد بود. امروزه مهمترين چيزى که انسان بايد به فراگرفتن آن بپردازد چيزهايى است که به او يارى مى‌دهد تا دگرگونى‌هاى آينده را پيش‌بينى کند و خود و خانواده‌اش را براى زندگى در متن آن آماده سازد.

سپاس فراوان خداى را که در راستاى حرکت جهان به‌سوى عدالت، به بشريت منت نهاد و او را در خلق تکنولوژى اطلاعات هدايت نمود. و اکنون آن تکنولوژى سبب گرديد که با کمترين هزينه، همه بشريت همديگر را نظاره گرند. در جهان امروز مجراى اطلاعاتى اينترنت به چنان قدرتى تبديل شده که هيچ حکومتى نخواهد توانست ميل خويش را خواست مردم معرفى نمايد. ماهيت و خصوصيت اصلى قدرت در عصر نوين در دو عامل مى‌توان جستجو کرد: 1- قدرت ديگر به حاکميت و حکومت محدود نمى‌شود 2- قدرت از محدوده و محدوديت خشونت رهايى يافته است.

عدالت در دستيابى جهانيان به اطلاعات، تغييرات اجتماعى را به‌مراه آورد که سبب جابجايى مفهوم قدرت گرديد. حکومتها چه بخواهند و چه نخواهند، عصر اطلاعات، کارکرد‌هاى سياسى ذيل را در هر جامعه‌اى جارى خواهد کرد: 1-فرصت‌هاى‌ جديد براى‌ آموزش‌ مشارکت‌ سياسى‌ 2- بيش‌تر شدن‌ نقش‌ مردم‌ درتصميم‌گيرى‌هاى‌ مربوط به‌ خود3- سنگين‌تر شدن‌ هزينه‌هاى‌ مربوط به‌ بى‌اعتنايى‌ به‌ افکار عمومى‌ جهاني. در نتيجه با قاطعيت مى‌توان گفت در اين عصر، دولتهاى اقتدارگرا بازنده جنگ بر سر رسانه‌ها خواهند بود. به يمن وجود والدينى آگاه که فرزندان‌شان را در روندى از تربيت قراردادند که بتوانند در سايه تعليمات انبياء و با بهره‌گيرى از نعمات‌اللهي، در راه رشد کمال فردى گام بردارند و همچنين با رواج روزافزون فرهنگ خودشناسى و عزت نفس و احساس زندگى با خداى رحمان و رحيم، نسلى جديدى در ايران ظهور نمود که مى‌خواهند خودشان آرمان خوشبختى و سعادت خود را تشخيص دهند.

لذا همه جهانيان ازين پس شاهد اعتماد به نفس روز افزون جامعه مدنى ايران خواهند بود. به عبارتى روز به روز حاکميت زر و زور و تزوير بر اذهان رو به افول خواهد رفت. با شفاف بودن واقعيات روزمزه و متعاقب آن کوتاهى دست دين فروشان و مقدس نماهاى جاهل، رابطه سياست و دين با مردم، محتواى جديد و موثرترى در بين عموم پيدا خواهد کرد و زيبايى اخلاق- هدف حضرت محمد (ص)-بيش از پيش ملموس مى‌شود. زندگى در جهان شيشه‌اى امروز، که همه ناظر بر اعمال يکديگرند ديگر مانند گذشته چهرهاى اسطوره‌اى در آن نشو و نما نخواهند يافت و به طبع آن زوال نفرت و تعصب آغاز خواهد شد. تا زمانى که اين دو احساس ضد ارزشي، افتخار براى هويت مداران تلقى مى‌گردد اميد به آغاز گفتگو براى کسب راه درست با آنها، آب در‌هاون کوبيدن است؛ زيرا تعصب-بهشت نفس-به عامل آن امکان مى‌دهد که بداند، بدون اخلاق و سياست چه مى‌کند.

هويت مداران از تفهيم حقانيت خود به خانواده‌شان درمانده‌اند لذا بايد با خود انديشه کنند که قدرت در چيست؟ از بيش از هزار سال پيش تا به حال، هويت‌انديشان جاهل و سرمست از قدرت عالمانى نقاد چون ابن سينا، رازي، مولوي، حافظ، فردوسي، خيام، خواجه نصير طوسي، ملاصدرا، ميرداماد ، بايزد بسطامي، منصور حلاج، عين القضات همداني، سهروردى و بسى نام‌هاى ريز و درشت ديگر را، به سرنوشتى چون ارتداد، اعدام و قتل و انزوا، و يا زندگى ناآرام همراه با هجرت از ايران دچار نمودند، امروز آن تکفير گويان عبوس و هويت پرست در کجاى تاريخ ايستاده‌اند؟ شايد هويت مداران ادعاى صداقت کنند، ولى سنت زيباى خداوند در اين جهان بر اين است که دنيا را تنها يادگيرندگان به ارث مى‌برند، و متشرعين خشک مغز، خود را براى دنيايى آماده مى‌کنند که ديگر وجود خارجى ندارد.

درعصر جديد آنچه افراد را از هم جدا مى‌کند ميزان تحصيلات آنان نيست، بلکه روشن نگرى و بلوغ معنوى آنان در بکارگيرى از اطلاعات مى‌باشد. آن دسته از جامعه که از نظرگاه يک بالغ سياسى به اتفاقات مى‌نگرند با بخشى ديگر از جامعه که در تفکر سياسى صغير مى‌باشند همانند دو خط موازى هر گز بهم نمى‌رسند و نگاه آنها به اصول و فروع دين و بهره‌مندى از نعمات اللهى متفاوت است و در عصر نوين در گذر زمان از تعداد آدم‌هاى صغير سياسى کاسته مى‌شوند.

برخى اصحاب قدرت در ايران، تأثير وزش تند تغييرات اجتماعى را حس مى‌کنند ولى غم انگيزانه بايد گفت درک روشن و درستى از آن تغييرات، در اعمالشان پديدار نيست. جالب است جوانان بدانند رفتار حضرت امام خمينى بر عکس اين حالت است. تمام هم و غم او پرورش بالغان سياسى بود که متاسفانه صدا و سيما هويتى از امام به نمايش گذاشت، که شايد ذکر اتفاق ذيل براى نسل جديد غير قابل باور باشد. در بيست و شش سال قبل يعنى در سال چهارم جنگ تحميلى و در آن شرايط اضطرار در مقابل هويت مدارانى که در انتخابات مجلس دوم مى‌گفتند هيچ‌کس جز فقها حق دخالت در سياست و معرفى کانديدا ندارد، ايستاد.

حضرت امام خمينى در پاسخ آن جماعت فرمودند « ... مى‌گويند که سياست‌ حق‌ مجتهدين‌ است‌ يعنى‌ در امور سياسى‌ در ايران‌ پانصد نفر دخالت‌ کنند، باقى‌‌شان‌ بروند سراغ‌ کارشان‌. يعنى‌ مردم‌ بروند سراغ‌ کارشان‌، هيچ‌کار به‌مسائل‌ اجتماعى‌ نداشته‌ باشند و چند نفر پيرمرد ملا بيايند دخالت‌ بکنند. اين‌ از آن‌ توطئه‌ سابق‌ بدتر است‌ براى‌ ايران‌. براى‌ اينکه‌ آن‌ يک‌ عده‌ از علما را کنار مى‌گذاشت‌، منتها به‌ واسطه‌ آنها هم‌ يک قشر زيادى‌ کنار گذاشته‌ مى‌شدند، اين‌ تمام ملت‌ را مى‌خواهد کنار بگذارد. يعنى‌ نه‌ اينکه‌ اين‌ مى‌خواهد مجتهد را داخل‌ کند، اين‌ مى‌خواهد مجتهد را با دست‌ همين‌ ملت‌ از بين‌ ببرد.» ( صحيفة‌ نور، جلد 18، صفحة‌ 247)

مردم سالاري: هرج ومرج تحليلي درسه حوزه

«هرج ومرج تحليلي درسه حوزه»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم فروزان آصف نخعي است كه در آن مي‌خوانيد؛هرج ومرج تحليلي يکي از موضوعات بسيار  تلخي است که درسه حوزه سياست داخلي، سياست خارجي و سياستهاي اقتصادي  ظهوروبروز ويژه و تلخ يافته است. تلخ از آن جهت که همگي نشان از شناخت سطحي و رفتن به ته نشستهاي آگاهيهاي سطحي، بدون عمق و درنهايت تشديد اعمال غير منطقي دارند.

1- سياست داخلي: ابتدا در حوادث پس از انتخابات اين هرج ومرج تحليلي و شناختي که از ماهيت حرکت مردم برمي خاست به نحو بارزي نمودارشد. برخي جنبش را يکسره به توطئه خارجي و انجام انقلاب مخملي نسبت دادند، برخي آن را براساس  يک تحليل تاريخي گرايانه که از پيش حقانيت يک گروه از آن استخراج مي شد  با بعضي حوادث تاريخ اسلام مقايسه و تحليل کردند و حتي انبوه مردم حاضر دراين حوادث را اغتشاشگر خواندند، برخي سعي کردند براساس آموزههاي مذهبي، موضوع " نفاق جديد" را مطرح کرده وبا اين روش ماهيت حوادث بعد از انتخابات را تحليل کنند. عدهاي نيز مايل بودند با قياس به نفس  وتجزيه وتحليل مبتني برفرافکني، حوادث بعد از انتخابات را به کيش شخصيت درموسوي، مانند آن چه در بني صدر مشاهده شده بود  تقليل بدهند و توهم پيروزي را علت العلل حوادث مذکور بدانند. در اين تقليل گرايي شناختي، بازي کودکانه خارج از ادب درادبيات سياسي نيز به برخي عناصر تئوريک رسوخ کرد تا جايي که موسوي را همانند رجوي قرار گرفتن اودرکنارمردم را ورودبه يک بازي ابلهانه خواندند.

2- سياست خارجي: هرج و مرج تحليلي در تحليل حوادث داخلي، به حوزه سياست خارجي نيز سرايت کرد. اين هرج ومرج مربوط به نحوه مذاکره با غرب برسرتکنولوژي هسته اي است. دکتر احمدي نژاد قبل از مذاکرات ژنو اعلام کرده بود که ايران آمادگي دارد مواد 3/5 درصد را داده و آن را با غناي 20 درصد به ايران تحويل بگيرد. مذاکرات 5+1 ژنو به نمايندگي  جليلي از سوي ايران  به اين پيشنهاد مهر تاييد زد وبنا برآن شد که ارسال سوخت هستهاي به ايران طي فرآيند ارسال اورانيوم باغناي 3/5 درصد ايران  به روسيه و تغليظ آن تا غناي 20 درصد در روسيه  و سپس ارسال آن به کشورفرانسه براي کارسازي  ميله هاي سوخت و در نهايت صدورآن به ايران، صورت بپذيرد. با اين همه در مذاکرات وين نماينده ايران از پذيرش پيشنهاد رييس جمهوري ايران، که درمذاکرات ژنو مورد تصويب واقع شده بود استنکاف کرد. زيرا به نظر مي رسد نتايج طرح خروج اورانيوم ازکشورمان و پي آمدهاي ناخواسته آن چندان از سوي تيم مذاکرهکننده مورد بررسي واقع نشده است; غافل از آن که استنکاف ايران مي تواند آمريکا را درموضع تهاجمي قرارداده و کشورهايي چون روسيه وچين را با شدت بيشتري از ايران جدا کند. البته شايد تيم مذاکرهکننده هسته اي گمان مي کرد در فضاي پرالتهاب مذاکرات که همزمان بود با خبر مرکز غني سازي "فردو"، در 180 کيلومتري تهران،  با نشان دادن آمادگي کامل ايران براي همکاري درجهت رفع نگرانيهاي جامعه جهاني، آن گونه که رييس جمهور روسيه خواستار شده بود، مي تواند فشارهاي فزاينده عليه ايران را کاهش دهد. ادعا شده که در مجامع جهاني نگراني عمده از 1500 کيلوگرم اورانيوم با غلظت در حدود چهار درصد ايران است که  در صورت افزايش غلظت، مي تواند ماده انفجاري لازم براي توليد تا سه بمب اتمي را فراهم سازد. حال آن که خارج ساختن آن از ايران، خطر استفاده احتمالي نظامي از آن را تا مدتي از ميان خواهد برد.

در برابر، علي لاريجاني رييس مجلس شوراي اسلامي ايران نيز به سرعت توافق به عمل آمده مبني برارسال ذخيره 1500 کيلوگرمي ايران را رد کرد. برخي ناظران معتقدند که  توافقات مذاکرات ژنو ممکن است به تغيير اعضاي تيم مذاکره کننده منجر شود. ناظران سياسي معتقدند صدور 1500 کيلو اورانيوم غني شده به مثابه بازگشت به توافقات هسته اي درزمان حسن روحاني است.

3- سياست اقتصادي: در حوزه سياستهاي اقتصادي، هرج ومرج بيش از ديگر حوزهها مشاهده مي شود. کساني که زماني برتثبيت قيمتها  پافشاري مي کردند اکنون برطبل آزادسازي قيمتها به ويژه درحوزه سوخت و انرژي تاکيد مي کنند. طرح هدفمند کردن يارانه‌ها اين هدف را دنبال مي کند.

با اين همه همين گروه با حضور قدرتمند دردولت به جاي انجام خصوصي سازي واقعي و وارد ساختن کشور به رقابت جدي درحوزه اقتصادي، شبه دولتيها را تقويت کرده و به سرمايه داري دولتي دامن مي زنند. اين عرصه اکنون مي رود تا در بخش هاي کليدي اقتصاد کشور ازجمله بورس که ميزان الحراره اقتصاد آزاد محسوب مي شود، کاملا دراختيار شبه دولتيها قرار گرفته و با اضمحلال طبقه متوسط، طبقه جديدي را برصحنه اقتصادي کشور حاکم سازد. شبه دولتيها با تسلط بر بخش تجاري و سوق دادن آن به بخش تجاري غيرملي و درنهايت تسلط بر بخش عمده دويست هزارميليارد تومان نقدينگي موجود در جامعه، به دنبال آن هستند تا هويت جامعه وشبه دولتيها را به هم آميخته تا توان تفکيک براي برخورد با آنان از نظر قانوني وجود نداشته باشد. از اين رو طرح هدفمند سازي يارانهها  به منزله آن است که جامعه از منظر اقتصادي دوقطبي فقيروغني را به زودي تجربه خواهد کرد ودرغياب سياستهاي حمايتي جدي و قانوني، فرودستان و حرکت هاي سياسي و اجتماعي مسالمت آميز قربانيان اصلي اين سياست خواهند بود. 

وضعيت هرج ومرج حاکم براين سه حوزه از آن حکايت مي کند که دولت به عنوان بخشي از حاکميت، سياستهاي خاص گرايانه ناشي از الگوهاي غيرقابل تعميم فکري را برگزيده  و مشکلا ت جدي براي اداره کشور دارد. نتيجه غيرقابل اجتناب چنين سياستي که به مثابه کندن فرمان قانون مربوط به حمايت از ضعفاي سياسي، اجتماعي واقتصادي است، درنهايت پيامدهاي اجتماعي نامطلوبي خواهد داشت. به عبارت ديگر هنگامي که درحوزه سياست خارجي، از منظر اصولگرايان ميانه رو، اصولگرايان حاکم دردولت، مي روند تا  جواهرگرانبهاي به دست آمده پس از 5 سال مناقشه بين المللي را، به ثمن بخس واگذارکنند، بي ترديد در حوزه داخلي يعني حوادث پس از انتخابات و همچنين طرح هدفمند ساختن يارانه ها، که پاسخگويي جدي اي درباره آنها وجود ندارد، موضوع  مي تواند  بغرنج تر از اينها باشد.
 
ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200