صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۸۹۰۲۳۹
تاریخ انتشار: ۱۳:۲۶ - ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۲ - 14 May 2023
واژه‌خانۀ عصر ایران

«هم‌زیستی مسالمت‌آمیز» از کجا نشأت گرفت؟

«هم‌زیستی مسالمت‌آمیز» پس از مرگ استالین و در زمان زمام‌داری خروشچف، کاربرد گسترده‌ای در ادبیات مقامات سیاسی شوروی پیدا کرد و به تدریج واژه‌ای رایج در ادبیات سیاسی جهان شد.

عصر ایران - «هم‌زیستی مسالمت‌آمیز» (Peaceful Coexistance) یکی از اصول کلی سیاست خارجی شوروی در قبال کشورهای سرمایه‌داری در دوران بعد از جنگ جهانی دوم بود. این عبارت مشخصا پس از مرگ استالین و در زمان زمام‌داری خروشچف، کاربرد گسترده‌ای در ادبیات مقامات سیاسی شوروی پیدا کرد و به تدریج واژه‌ای رایج در ادبیات سیاسی جهان شد.

البته نخستین اشارات به لزوم هم‌زیستی مسالمت‌آمیز در زمان لنین و از زبان او مطرح شده بود. لنین به خوبی می‌دانست حکومت شوروی در سال‌های آغازین، قادر به رویارویی نظامی با قدرت‌های غربی نیست و به همین دلیل لزوم هم‌زیستی و عدم درگیری با نظام‌های سرمایه‌داری را مطرح کرد ولی قصد نداشت که همزیستی کشورش با جهان سرمایه‌داری دائمی باشد.

ظهور سلاح‌های جدید اتمی در دوره‌های بعدی ابعاد تازه‌ای به هم‌زیستی مسالمت‌آمیز داد. این واقعیت در دهۀ 1950 برای خروشچف و دستگاه رهبری شوروی، مهم‌ترین واقعیت سیاسی جهانِ پس از جنگ جهانی دوم به شمار می‌رفت.

جنگ با بمب‌های اتمی غیرممکن شده بود و شرق و غرب ناچار بودند که همزیستی مسالمت‌آمیز با یکدیگر را یاد بگیرند. در اوایل دهۀ 1970 هم‌زیستی مسالمت‌آمیز تکامل یافت و به تنش‌زدایی بدل شد.

نیکیتا خروشچف

ایدۀ همزیستی مسالمت‌آمیز در واقع نافی تز مارکسیسم-لنینیسم و حتی آرای مارکس و انگلس در کتاب "مانیفست کمونیست" بود؛ چراکه مبارزۀ پی‌گیر کمونیسم و سرمایه‌داری را نفی می‌کرد.

البته در زمان خروشچف گفته می‌شد که همزیستی مسالمت‌آمیز موجب لغو هدف غاییِ کمونیستی‌شدن جهان نیست، بلکه فقط راه‌های جدیدی برای رسیدن به این هدف ارائه می‌کند. یعنی تفوق کمونیسم از طریق جنگ محقق نمی‌شود، بلکه به وسیلۀ رقابت اقتصادی صلح‌آمیز عملی می‌گردد.

مطابق این نگرش، موفقیت‌های اقتصادی شوروی، توانایی دولت شوروی در ارتقای سطح زندگی به حد اعلا و نیز برخورداری این کشور از تکنولوژی پیشرفته، طرفدارانی برای سوسیالیسم و کمونیسم در سراسر جهان بوجود خواهد آورد؛ بویژه وقتی که غرب درگیر کسادی و رکود "اجتناب‌ناپذیر" باشد.

خروشچف در بیستمین کنگرۀ حزب کمونیست شوروی در سال 1956، علاوه بر اعلام آغاز استالین‌زدایی، سیاست خارجی جدید کشورش را مبتنی بر همزیستی مسالمت‌آمیز و نظریۀ "راه‌های مختلف به سوی سوسیالیسم" دانست.

بر اساس این سیاست، راه رسیدن احزاب کمونیستی به قدرت در همه جا، لازم نبود همان راه انقلابی پیشنهادی مارکس باشد که مبتنی بر مبارزۀ مسلحانه و جنگ داخلی بود. طبق این سیاست، احزاب کمونیست مهم جهان، مثلا در ایتالیا و فرانسه، می‌توانستند از راه پارلمان به قدرت برسند.

لنین نیز به پیروانش در اروپا گفته بود که شرکت در انتخابات پارلمانی کشورهای اروپایی، باید با هدف براندازی نظام‌ سرمایه‌داری در این کشورها باشد. در واقع لنین معتقد بود کمونیست‌های اروپایی می‌توانند با استفاده از انتخابات به قدرت برسند و سپس بساط "دموکراسی بورژوایی" را جمع کنند و قدرت را در اختیار خود نگه دارند.

به همین دلیل منتقدان چپگرایی معتقدند "چپ‌ها قدرت را می‌دزدند". اما تز خروشچف منطقا مخالف این آرزوی لنین بود؛ زیرا خروشچف از جنگ پرهیز داشت و جمع کردن بساط انتخابات آزاد در کشورهای غربی، از طریق پیروزی کمونیست‌ها در انتخابات آزاد، ممکن بود نهایتا به جنگ منتهی شود.

مطابق سیاست "راه‌های مختلف به سوی سوسیالیسم"، حتی در کشورهای جهان سوم جنگ‌های آزادی‌بخش ملی تنها راه رسیدن کمونیست‌ها به قدرت نبود و این ملاحظه پدید آمد که این جنگ‌ها نباید به کشمکش‌های بزرگ جهانی منتهی شوند.

لنین

ایدۀ اصلی لنین دربارۀ سیاست خارجی این بود که مادامی که ستم امپریالیستی-کاپیتالیستی وجود دارد، همزیستی مسالمت‌آمیز به شکل استراتژیک و بلندمدت ناممکن است. اما در زمان حکمرانی خروشچف و حتی پس از او، بزرگ‌ترین و مهم‌ترین حزب کمونیست جهان، از ترس جنگ اتمی، از "جهان بدون جنگ" دم می‌زد؛ جهانی که در آن حتی می‌توان جنگ‌های محلی و منطقه‌ای را هم حذف کرد.

منتقدان سیاست خارجی جدید شوروی، می‌گفتند کشورهای پیشرفتۀ کمونیستی چگونه می‌توانند میلیون‌ها نفر از دوستان خود را که هنوز در راه آزادی خود تلاش می‌کنند، به حال خود رها کنند؟ بویژه در جهان سوم، این قربانیان امپریالیسم برای رهایی خود چه امیدی جز توسل به شیوۀ آزمایش‌شدۀ "جنگ انقلابی" می‌توانند داشته باشند؟

این اختلافات در کنگرۀ حزب کمونیست شوروی در سال 1957 به بحث گذاشته شد و کنگره نهایتا اعلامیه‌ای منتشر کرد که هم "راه پارلمانی" و هم "راه انقلابی" را برای رسیدن به قدرت تایید کرد. اما واقعیت این بود که رویارویی نظامی جدی با جهان غرب، به علت اتمی شدن غرب و شرق، دیگر ناممکن بود و این پرهیز، نتایجی منفی برای حمایت مسکو از "راه انقلابی" در گوشه و کنار جهان داشت.

زمانی که مائو مواضع تند و تیزی علیه آمریکا اتخاذ می‌کرد، خروشچف رویۀ نرم‌تری برای همزیستی مسالمت‌آمیز با ایالات متحده در پیش گرفته بود. در ماه اوت 1958 چین جزایر تایوان را بمباران کرد و آمریکا اعلام کرد از تایوان حمایت می‌کند. شوروی هم صریحا گفت که از "ماجراجویی" چین حمایت نمی‌کند. در نتیجه چین مجبور شد بمباران تایوان را متوقف سازد.

در ژوئن 1959 نیز شوروی قرارداد کمک به چین برای توسعۀ سلاح‌های اتمی این کشور را فسخ کرد و این ظاهرا ژستی صلح‌طلبانه در آستانۀ ملاقات خروشچف با آیزنهاور رئیس جمهور آمریکا در کمپ‌دیوید بود.

در مجموع خروشچف معتقد بود که ماجراجویی مائو در قبال غرب بسیار مخاطره‌آمیز است. مائو امپریالیسم آمریکا را "ببر کاغذی" نامیده بود ولی خروشچف در انتقاد از او گفت: «آن‌هایی که می‌گویند امپریالیسم آمریکا ببر کاغذی است، به خوبی می‌دانند که این ببر به دندان‌های اتمی مجهز است.»

هم‌زیستی مسالمت‌آمیز از زمان خروشچف تا پایان عصر گورباچف، یکی از ارکان سیاست خارجی شوروی شده بود. اما بذرهای این سیاست تا حدی در اختلاف استالین و تروتسکی پدید آمده بود. تروتسکی معتقد بود تا سوسیالیسم در همۀ جهان محقق نشود، سوسیالیسم در شوروی نمی‌تواند پابرجا بماند. ولی استالین در نفی نظر تروتسکی، تز "سوسیالیسم در یک کشور" را مطرح کرد.

تاریخ نشان می‌دهد حق با تروتسکی بود چراکه بالاخره فشارهای جهان سرمایه‌داری موجب فروپاشی شورویِ سوسیالیستی شد. در زمان تقابل تروتسکی و استالین خبری از سلاح اتمی نبود ولی استالین می‌دانست که ارتش شوروی از پس ارتش‌های جهان غرب برنمی‌آید. پس از سال 1945 نیز سلاح خطر جنگ اتمی، مانع تحقق سیاست خارجی مد نظر تروتسکی بود. بنابراین عملا حق با استالین بود؛ حتی اگر نظرا حق با تروتسکی بوده باشد!

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200