امروز روز پنجم است كه در محاصره هستيم
آب را جيره بنديكرده ايم
نان را جيره بندي كرده ايم. . .
عطش همه را هلاك كرده; همه را
جزشهدا كه حالا كنار هم در انتهاي كانال خوابيده اند
ديگر شهدا تشنه نيستند
فداي لب تشنه ات اي پسر فاطمه (س) !
از آخرين برگ دفترچه يادداشت يكي از شهداي لشكر 27 محمدرسول ا... ( ص )* * *برادرم!
ما سالهاست كه در محاصره هستيم !
محاصره « نام » و « نان ! »
« صداقت » را جيره بندي كرده ايم
و « بازي هاي فضيلت كش سياسي » همه را هلاك كرده
همه را جز كبوتران كه در سالهاي قحطي باران
بدنبال قطره اي آفتاب فقط آسمان آبي را انتظار مي كشند و بس !
ما سالهاست كه در محاصره هستيم !
از آسمان غبارآلود چقدر تشنگي مي بارد اما ديگر لاله ها تشنه نيستند.
آه! از اين همه عطش و آتش كه بر كام پنجره ها نشسته است !
و دريغ از پروانه و پرواز كه نگاه زخمي شهر را پر از خستگي كرده است.
برادرم !
ما هنوز در محاصره هستيم !
و تو چه زيبا حصار تنگ دنيا را شكستي !
و حالا برادرم
عطشناك تر از هميشه با « چفيه » هايي پر از غزل
با گلهاي اشك و دلتنگي به ياد آن روزهاي باروت و باران
فرصتی فراهم است برای فریاد زدن تو، ای رفته همیشه ماندگار!
برادرم
!
تویی که با نامت بر سریر آزادگی تکیه زدهایم و سفرههای دلمان از تو خالی
است!
هوای سنگین زمانه، نفسهایمان را به شماره میاندازد.
هوای مندرس خیابانها و
گذرها را نمیتوانيم نفس بکشيم.
شرمنده ایم از دور افتادنمان از تو.
شرمنده ایم از گم شدنمان در لابهلای
خواستنها و خودخواهیها!
شرمنده ایم از حقی که بر گردنمان دارید و ادا نمیشود
!
شرمنده ایم به عادت بدمان، تنفس در هوای راکد؛
به نفسهایی که سخت منجمد شده است
و بوی تو را نمیدهد!
اينجا حتي هواي پاك آسمان را جيره بندي كرده ايم !
آه ! چه سخت است تنفس در آسمان بي پرنده و پرواز.
ما هنوز در محاصره هستيم
!
و زمين تشنه باران است
…. !