۲۳ آذر ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۳ آذر ۱۴۰۳ - ۰۶:۰۰
فیلم بیشتر »»

غزل شماره 433 حافظ

ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی
لطف کردی سایه‌ای بر آفتاب انداختی

تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت
حالیا نیرنگ نقشی خوش بر آب انداختی

گوی خوبی بردی از خوبان خلخ شاد باش
جام کیخسرو طلب کافراسیاب انداختی

هر کسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت
زان میان پروانه را در اضطراب انداختی

گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما
سایه دولت بر این کنج خراب انداختی

زینهار از آب آن عارض که شیران را از آن
تشنه لب کردی و گردان را در آب انداختی

خواب بیداران ببستی وان گه از نقش خیال
تهمتی بر شب روان خیل خواب انداختی

پرده از رخ برفکندی یک نظر در جلوه گاه
و از حیا حور و پری را در حجاب انداختی

باده نوش از جام عالم بین که بر اورنگ جم
شاهد مقصود را از رخ نقاب انداختی

از فریب نرگس مخمور و لعل می پرست
حافظ خلوت نشین را در شراب انداختی

و از برای صید دل در گردنم زنجیر زلف
چون کمند خسرو مالک رقاب انداختی

داور دارا شکوه‌ای آن که تاج آفتاب
از سر تعظیم بر خاک جناب انداختی

نصره الدین شاه یحیی آن که خصم ملک را
از دم شمشیر چون آتش در آب انداختی

تفسیر :

از غم و اندوه دوری کنید و نگرانی به دل راه ندهید که به زودی ایام کامیابی و خوشی فرا رسیده و به آرزوی دل دست پیدا می کنید. این موفقیت نتیجه مدت ها رنج کشیدن و تحمل سختی ها است.

از فرصت هایی که در این دوران پیش می آید استفاده کنید و قدر روزهای زندگی را بدانید. خداوند را به خاطر نعمت های بی دریغش شکرگزار باشید و به حق توکل کنید.