من يک کرد عراقي هستم که اکنون در اروپا زندگي مي کنم و سال هاست که به شهر و ديار خود يعني حلبچه نرفته ام زيرا هنوز بعد از 22 سال ، صحنه هاي آن کشتار بي رحمانه در مقابل چشمانم هستند ؛ وقتي ساعاتي بعد از بمباران شيميايي حلبچه ، به شهر آمدم و سراسيمه به سمت خانه مان رفتم ،پدر ، مادر ، همسر و دختر دو ساله ام را ديدم که بي هيچ حرکتي بر روي زمين افتاده و مرده اند و دخترم در حالي که منتظر پدر بوده ، در آغوش مادرش جان داده است.
مي دانم که رفتن به حلبچه ، ديوانه ام خواهد کرد ، هر چند که در اينجا هم مدام صداي کودکم را مي شنوم که با آن لحن کودکانه اش صدايم مي زند: بابا ... بابا... و در اينجا هم با تنها يادگار به جا مانده از دخترم ، يعني عروسکي که در لحظه مرگ ، کنارش افتاده بود ، هنوز مغموم و دل شکسته ام.
بنابراين به من حق بدهيد که در روز قيامت ، از صدام بازخواست کنم که خانواده مرا به چه جرمي کشت . به من حق بدهيد که از اعدام علي شيميايي - فرمانده عمليات حلبچه - خوشحال باشم و باز به من حق بدهيد که از شرکاي جرم صدام نيز در کشتار خانواده ، بستگان و همشهريانم ، شکايت داشته باشم.
از اين رو ، من حق دارم ، از شرکت "باير" آلمان که مواد توليد بمب شيميايي را به صدام فروخت شکايت کنم و از حکومت کويت که اين مواد را از آلمان گرفت و به اسم "حشره کش" به صدام داد شکوه کنم و اين حکومت را شريک جرم صدام در کشتن کودکم بدانم ، کودکي که هنوز چشمان وحشت زده اش در آن روز دهشتناک ، نگاهم مي کنند و مي گويند: بابا! صدام که رفت ؛ از آلماني ها و کويتي ها بپرس که من چه بدي در حق آنها کرده بودم که مرا در ميان گاز خردل خفه کردند و نه تنها کودکي ، که زندگي ام را نيز از من گرفتند؟
وقتي در جنگ هشت ساله عراق و ايران ، نيروهاي ايراني دسترسي صدام به آب هاي بين المللي را در جنوب عراق بستند ، كويت بارانداز سلاحها و اقلام تداركاتي ارتش بعث شد و بسياري از تسليحاتي كه از مصر و فرانسه از راه درياي سرخ در بندر جده عربستان تخليه ميشد، از راه كويت و مرز سفان، به پايگاههاي نظامي عراق منتقل ميشد و در اين ميان شركت «باير» آلمان دستكم دو محموله مواد شيميايي در قالب حشرهكش از راه كويت به «القرنه» عراق منتقل کرد.
اين محموله ها در واحدهاي سيار صنعتي - نظامي كه داماد صدام مسئوليت آن را بر عهده داشت، به بمبهاي شيميايي تبديل شدند و در يک زمستان سرد ، بر سر زنان و مردان و کودکان بي دفاع و معصوم حلبچه اي فرو ريختند و در چند ثانيه ، پنج هزار نفر از جمله کودک مرا به کام مرگ کشاندند تا صدام ، سرمست از اين پيروزي(!) ، به علي شيميايي مدال افتخار دهد و از حکومت کويت به خاطر کمک هاي بي دريغ اش قدرداني کند.
و من ، اينک از آلمان و حکومت کويت سوال مي کنم " آيا زمان عذرخواهي از کردهاي مظلوم عراق نرسيده است؟
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر