۲۵ آذر ۱۴۰۴
به روز شده در: ۲۵ آذر ۱۴۰۴ - ۲۳:۵۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۱۲۴۱۱۸
تاریخ انتشار: ۱۹:۲۰ - ۲۵-۰۹-۱۴۰۴
کد ۱۱۲۴۱۱۸
انتشار: ۱۹:۲۰ - ۲۵-۰۹-۱۴۰۴
گزارشی از یک ماه اجرا در تماشاخانۀ همای سعادت و گفت‌و‌گو با کارگردان

لنگه کفش‌های سیبیلندرلا/ کفش خوش‌بختی؛ رؤیای محال یا دست یافتنی؟

لنگه کفش‌های سیبیلندرلا/ کفش خوش‌بختی؛ رؤیای محال یا دست یافتنی؟
فرهاد اسماعیلی، نویسنده و کارگردان: لنگه کفش‌های سیبیلندرلا، برایم نجوایی همیشگی بوده که این شب‌ها در قالب فریاد عیان شده است....

عصر ایران؛ مسعود پیوسته- از لحظۀ نگارش این گزارش تا شب پایانِ نمایش لنگه کفش‌های سیبیلندرلا، آخرین اجرای این نمایش در تماشاخانه همای سعادت در تهران، بلوار کشاورز، خیابان کبکانیاروی صحنه رفت. 

دو بار توفیق تماشای «لنگه کفش های سیبیلندرلا» را داشته ام. 

بدیهی بود که بار دوم، توجه‌ام به جزئیات این نمایش، از بازی بازیگران و میزانسن و آرایش صحنه و دیالوگ ها بیشتر جلب شود.

نمایشی که متنش برآمده از جان فرهاد اسماعیلی، نویسنده و کارگردان است، آن هم نه ناگهانی، بلکه فرآیند زندگی اش بوده و این شب ها در قالب هنر تأتر، با نام نافذ لنگه کفش های سیندرلا هم نه، بلکه دقیقا لنگه کفش های «سیبیلندرلا» بازتاب یافته است.

 شرح چگونگی پدیدآمدن این نمایش را خود نویسنده و کارگردان، در ذیل همین گزارش، به تفصیل هم به کیستیِ  خودش پرداخته و هم از چیستِی  این اثر گفته است.

آنچه پس از تسلط بازیگران به متن و اجرا و روانیِ بازی ها‌شان در این نمایش جلوه می‌کند که حکایت از باور و به دل نشستن این متن، به جان شان دارد، برخی دیالوگ‌ها هستند که هم کوتاه‌اند و هم ماندگار؛ و مخاطب، در پایان نمایش و هنگام خروج از سالن، در سکوت و تأمل، یک یادگاری هایی را هم با خود به همراه می برد.

دیالوگ‌هایی نظیر: «کفش پینه بسته برای دست پینه بسته، شرفه. پابرهنه باشی، شرف داره به اینکه بلاتکلیف باشی، این کفشا تو دربیار.» 

از این دست دیالوگ ها فراوان وجود دارد در این نمایش که باید آن را دید و از کلیت نمایش با این جنس دیالوگ های نابش لذت برد.

لنگه کفش‌های سیبیلندرلا/ کفش خوش‌بختی؛ رؤیای محال یا دست یافتنی؟

در ادامه، گفت و گویم با عوامل این نمایش و سرانجام با نویسنده و کارگردان لنگه کفش های سیبیلندرلا را می‌خوانید:                                            

بیتا خمسه، بازیگر نقش مرجان در نمایش «لنگه کفش‌های سیبیلندرلا» در باره لنگه کفش‌های خوشبختی در عالم واقع می‌گوید: «به نظرم اشتباه نیست که بخواهی به دنبال لنگه کفش خوشبختی خودت بگردی، ولی نه دنبال رؤیاهای محال. دنبال رؤیایی که دست یافتنی باشد بگردی، هیچ مشکلی ندارد. رؤیای محال، رؤیایی است که فقط در ذهنت می چرخد و حسرتش را می خوری. این حسرت را باید از زندگی خود دور کرد و دنبال چیزهایی گشت که مطمئن باشی به آنها با تلاش و خواستۀ قلبی‌ات می رسی. غیر از این، فقط دور خودت گشتن است وحسرت !

از سپیده زینلی، بازیگر نقش نازنین در نمایش لنگه کفش‌های سیبیلندرلا می پرسیم با تعریفی که این نمایش از درون انواع لنگه کفش‌ها می دهد، به زعم نویسنده و کارگردان این نمایش که در یکی از مصاحبه هایش درباره این نمایش گفته که «مرغ همسایه همیشه غاز نیست»، شما چطور می بینید این لنگه کفش ها رو؟ و لنگه کفش خوشبختی چقدر قابل دسترس است؟ آیا اصلا پیداشدنی هست؟

می گوید: «تصور شخصی من این است که تا وقتی خودم لنگه کافی و خوبی نباشم و در خود آن کفایت را پیدانکنم، هیچ لنگه‌ای در جهان وجود ندارد که مرا کامل کند. بنابراین این انرژی را که می خواهیم بگذاریم برای اینکه بتوانیم لنگه ایده آل مان را پیدا کنیم، انرژی را اول بگذاریم برای خودمان که اول خودمان کافی باشیم، برای خودمان لذت بخش و عالی باشیم، بعد اگر لنگه ای پیداشود، به نظرم لنگه مناسب تری است.‌»

حسین افتخاری مقدم که صدای گویندگی دارد و کارِ دوبله هم‌ می کند، سه سالی می شود که از دانشجویان فرهاد اسماعیلی است؛ و دو‌ سالی هم هست که به‌واسطه ی همین شاگردی، در کارهای نمایشی اسماعیلی حضور دارد و‌ نقش ایفا می کند. 

پیشتر با این کارگردان، تأتر کودکان کار کرده بوده و حالا با حضورش در این نمایش بزرگسال، نمایش لنگه کفش های سیبیلندرلا، در نقش شاعرِ عاشق، از رابطه اش با متن هایی که استادش فرهاد اسماعیلی می نویسد و کارگردانی می کند. حسین افتخاری مقدم می‌گوید: «ارتباط قلبی با متن های استاد اسماعیلی دارم. این حالتِ استاد، شاگردی همیشه وجود داشته و ادامه پیداکرده است.

نگاهم به متن هایی که جناب اسماعیلی می نویسند، شیداوارانه و عاشقانه است. به شدت این متن ها را دوست دارم. خیلی خوشحال می شوم وقتی بتوانم یکی از شخصیت های متن را شکل واقعی بدهم روی صحنه. و خدا را شکر فکرکنم از زمانی که با ایشان آشنا شدم، در صحنه تأتر این اتفاق برایم افتاده.»

الهام یوسف خانی، بازیگر نقش «زن سرخپوش» در نمایش لنگه کفش های سیبیلندرلا هم بر این باور است که گشتن دنبال لنگه کفش رؤیایی، یک کار بیهوده است. او در ادامه گفت: «اگر بخواهم به این موضوع از دیدگاه منِ الهام یوسف خانی نگاه کنم این است که خوب است ما لنگه کفشی را پیدا کنیم و با آن بتوانیم سازگار و همراه شویم.

ولی اگر بخواهم از منظر «زن سرخپوش» به این موضوع نگاه کنم، اگر لنگه کفش ایده آلی که می خواهد و دنبالش هم می گردد و تا آخرش هم پیدا نمی کند، ولی دست از این رؤیا و ایده آلش دست برنمی دارد، تا آخرین لحظه ی عمرش صبر می کند و بیهوده می گردد و می گردد و آوارۀ کوچه و خیابان می شود و گذشت زمان، روز و ماه و سال برایش هیچ فرقی ندارد. یک لنگه کفش رؤیایی در ذهن خودش ساخته و تا آن را پیدا نکند، آرام نمی گیرد. تا پای جانش می ایستد و آخرین لحظه زندگی اش. ولی من معتقدم نه، اصلا این طوری نیست.»

لنگه کفش‌های سیبیلندرلا/ کفش خوش‌بختی؛ رؤیای محال یا دست یافتنی؟

به محمد مسعود قلیچ خانی، بازیگر نقش ترنس گفتم برای مان از بازخوردهایی که در جمع تماشاگران در این شب های اجرا گرفته اند، بگوید.‌ اینکه مثلا آیا شب خاطره انگیزی هم داشته اند یا نه؟ قلیچ خانی پاسخ داد: «یکی از دوستانم که یک شب، تماشاگر این کار بود، بعدا به من گفت وقتی رفتی روی صحنه، دقیقا خودم را داشتم می دیدم. بخشی از زندگی ام یک تایمی بود که مثل تو بودم و دچار این نوع اختلال شده بودم که واقعا کی ام.» 

رادین ارشادی، بازیگر نقش رحمت هم از کیفیت ورودش به این جمع تأتری و این نمایش گفت. او پس از اینکه تست بازیگری اش را داد، یک ویژگی گویش محلی هم به کمک پذیرش وی آمد و تمام و کمال پذیرفته شد.

ارشادی گفت: «من اینجا در نقش یک کارگر زحمتکش شهرستانی با گویش مخصوص به خودم پذیرفته شدم و سه ماه، نقشم رو تمرین کردم. این تیم، یک تیم حرفه ای و کاربلد و مهم تر، دارای اخلاق حرفه ای اند. اینجا رفیقیم قبل از اینکه بازیگر باشیم. قبل از اینکه منِ رحمت با اوستای کفاش با هم دیالوگ داشته باشیم، خب، قبلش «رادین» با «مسعود» آشنا بودند که بعدش این ارتباطاتِ داخل نمایش و دیالوگ ها راحت بین شان نشسته. خدا را شکر، خوشحالم که مخاطب، این ارتباطِ خوبِ شکل گرفته بین بازیگران را می بیند.»

روح الله کرمی دارابی، از دیگر بازیگران نمایش لنگه کفش های سیبیلندرلا می گوید: «در این کار، نقش مرد چرخ و فلکی را دارم و هم صداپیشۀ گزارشگر کشتی هستم. تقریبا از سال ۱۴۰۰ با آقای اسماعیلی در دانشگاه آشنا شدم. استاد ما بودند، فکرکنم پنجمین کاری است که با ایشان انجام می دهم.‌ هم کار کودک؛ و هم کار بزرگسال.»

مسعود رصاف، بازیگر نقش کفاش درباره ی پیام این نمایش می گوید: «این کار، چند پیام به مخاطب می دهد. یک اینکه نگاه مخاطب به کفش هاست. این نمایش می خواهد نوع نگاه مخاطب به کفش ها را تغییر دهد. کفش ها همه جا با انسان ها هستند. خود کفش ها پر از قصه و خاطره اند.‌ یک چیز دیگر هم هست که ما ایرانی ها ضرب المثلش را هم داریم. می گوید پایت را در کفش دیگران نکن. کفش، پشتش یک فلسفه ای هست در ادبیات و فرهنگ ما ایرانیان.‌ این نمایش هم برگرفته از آن فلسفه و آن فرهنگ هست. در نمایش، ما هی لنگه کفش ها را می بینیم.‌ می خواهد به مخاطب این را بگوید که لنگه کفش خوشبختی شاید همانی باشد که داری به پایت می کنی.

یا همانی است که باید باشد، ولی آن سیبیلندرلا که با کیسه ی لنگه کفش ها دارد در کوچه و خیابان می گردد، امیدوار است که شاید روزی لنگه کفش خوشبختی اش را پیدا کند ولی اوستا کفاش به رغم همه ی دردمندی های روزمره در طی سال های رفته، در آستانه این تغییر و باور هست و به خودش می گوید شاید اصلا خوشبختی همین لحظه است و به زمان بعد، موکولش نکن. درواقع یک تغییر روند درونی در کفاش ایجاد می شود و به همین جمع بندی می رسد. این را هم بگویم که از همان سه چهار سال پیش تا امروز که افتخار آشنایی و همکاری با جناب اسماعیلی را دارم، واقعا از کارکردن با ایشان لذت می برم.»

سعید دولتی، یکی از بازیگران محوری این نمایش هم ابتدا به معرفی و پیشینه ی کاری خود در تأتر پرداخت و به پرسشم نیز در انتها پاسخ گفت. اینکه ماحصل این جست و جوگری های سیالش در حالی که کیسه ی لنگه کفش ها بر دوش در کوچه و بازار می گردد چیست؟ دریافتش از معانی این همه کفش های لنگه به لنگه و هم لنگه! این لنگه کفش ها چه می گویند؟!

سعید دولتی متولد ۱۳۵۳ تهران در سال ۱۳۷۱ اولین بار بعنوان بازیگر در نمایش «سالو» در تماشاخانه سنگلج بروی صحنه رفته و پس از آن تا کنون در بیش ۶۵ نمایش بعنوان بازیگر، کارگردان، مجری طرح و تهیه کننده حضور داشته است. همچنین بازی در سریال هایی چون جدال با سرنوشت، هوش سیاه، محرمانه، بوی باران و... همچنین فیلم هایی چون قتل آنلاین، دلتنگی های عاشقانه، اسب حیوان نجیبی است، پسرهای ترشیده، یاور ، آدم نمی شوند و... در مقام بازیگر فعالیت داشته و سریال تاریخی سلمان فارسی که در حال فیلمبرداری ست، آخرین حضور وی در تصویر بعنوان بازیگر است.

سعید دولتی در سال ۱۳۷۷ در رشته بازیگری و کارگردانی نمایش از دانشگاه فارغ التحصیل شده است. وی درباره زندگی در تأتر می گوید: «من بیش از سی سال است که با صحنه زندگی می کنم.نمی گویم روی صحنه، می گویم با صحنه؛ چون برای من تأتر فقط یک حرفه یا عنوان شغلی نیست، بخشی از زیستِ هر روزه ام است.

از همان روزهایی که نوجوان بودم و اولین بار، نور صحنه به صورتم خورد، فهمیدم که این مسیر قرار است رگ و ریشه ام را شکل بدهد. در این سال ها، در سینما و تئاتر هم بازی کرده ام، هم کارگردانی. هم مجری طرح بوده ام.  از استانیسلاوسکی یاد گرفتم که واقعیت، نقطۀ شروع است. از متد اکتینگ فهمیدم که احساس را باید زندگی کرد، نه تقلید.

از چخوف و ژاک لوکوک آموختم که بدن، خودش یک جهان مستقل است و اگر صدای بدن را بشنویم، خیلی چیزها بی واسطه تر و صادقانه تر روایت می شوند. شاید برای همین است که همیشه دنبال افزودن یک «لحن شخصی» به هر نقشی هستم، لحنِ انسان، نه فقط تکنیک.نقش «دوره گرد» که حدود یک سال است در نمایش «لنگه کفش های سیبیلندرلا» به قلم و کارگردانی فرهاد اسماعیلی عزیز زندگی اش میکنم، به جهان آدم هایی که در سکوت زندگی می کنند و اشیایی که از آنها جا مانده اند می پردازد.

این نقش برای من فقط یک کاراکتر نیست، یک سفر است. سفری به دلِ آدم ها، خاطره ها، قدم ها و لنگه کفش هایی که هرکدام داستانی برای گفتن دارند. حس می کنم دوره گرد، ادامهٔ طبیعی مسیر من است، مسیری که همیشه بین واقعیت و خیال، بین جسم و روح؛ و بین روایت و زندگی کِش آمده است.

من آدمی هستم که هنوز هم هر بار پا روی صحنه می گذارم، انگار برای اولین بار دارم وارد یک جهان تازه می شوم.

و اما در جواب سوال شما: مردم فکر می‌کنند کفش های رها شده در کوچه پس کوچه های شهر ، وسایل کهنه و بی‌ارزش اند؛ اما برای من، هرکدام‌شان سندِ یک زندگی‌ست. کفشی که زیر پای آدم می‌رود، همیشه چیزی از درون صاحبش را توی خودش نگه می‌دارد، لِنگی‌ها و هم‌لِنگه‌ها فقط تفاوت شکل ندارند، تفاوت سرنوشت دارند.

وقتی کفش‌ها را یکی‌یکی دست می‌گیرم، انگار دارم به جای پاهای جامانده‌شان راه می‌روم. لنگه‌کفشی هست که از سرِ دلتنگی عمداً دور انداخته شده، یکی هست که از روی خشم به گوشه‌ای پرت شده، یکی هم هست که از شدت فرسودگی بر زمین افتاده و دیگر نتوانسته صاحبش را حتی یک قدم همراهی کند. بعضی‌های شان جفت بودند، کنار هم، پا به پای هم مستحکم و بعضی از سرنوشت، از حادثه یا از انتخاب، لنگه‌به‌لنگه شدند.

حالا سؤال این است: آیا اصلاً لنگه‌ی ایده‌آل وجود دارد؟ راستش را بخواهید هرچه جلوتر می‌روم، بیشتر می‌فهمم که تمایل ما به «جفتِ کامل»، بیشتر یک خیال شیرین است تا واقعیت. آدم‌ها خودشان هم لنگه‌هایی هستند که دنبال کمال می‌گردند. ما همیشه دنبال جفتی می‌گردیم که کاملاً با ما هماهنگ باشد، اندازه‌مان باشد، فرم‌مان باشه، سبک راه‌رفتن‌مان باشد… اما در عمل، بیشترِ پیوندها، بیشترِ رابطه‌ها، بیشترِ دوستی‌ها و حتی بیشترِ هم‌قدمی‌های زندگی، حاصلِ تطبیق‌ دادن است، نه یافتنِ جفت کامل.

گاهی بهترین لنگه‌کفش، آنی نیست که دقیقاً مثل تو باشد، آنی است که بتواند همراهت راه برود. آنی که اگر تو تند رفتی، پاره نشود، اگر آرام شدی، جا نزند. آنی که با همه‌ی ناهمسانی‌ها، باز هم کنارت قدم بزند. پس اگر بخواهم صادقانه بگویم، جست‌وجوی جفتِ ایده‌آل به معنای مطلقش، شاید عبث باشد. اما جست‌وجوی همراهی که با تو هماهنگ بشود، هرگز عبث نیست. حتی لنگه‌کفش‌های ناکامل هم می‌توانند گاهی در کنار هم، راهی را طی کنند که هیچ جفتِ بی‌نقصی از پسش برنیاد. منِ دوره‌گرد، بعد از سال‌ها گشتن بین این کفش‌ها، فهمیدم:کمال در «جفت بودن» نیست، بلکه در «همراه شدن» است. و شاید به همین خاطر است که هنوز ،این کیسه را زمین نگذاشته‌ام.»

کبری مالمیر، مشاور روان شناختی و دستیار کارگردان نمایش لنگه کفش های سیبیلندرلا که پیشتر، بازیگر کارهای تأتر فرهاد اسماعیلی بود، در این کار جدید، ترجیح داد به جای بازیگری، مراقب امور روان شناختی متن و صحنه و پشت صحنه ی این نمایش باشد. کبری مالمیر که لاله صدایش می زنند، هم روان شناسی خوانده و هم تأتر؛ و ترکیب این دو رشته ی تحصیلی و مورد علاقه ی لاله‌ موجب شده دقت مضاعفی در عرضه ی فعالیت های هنری اش داشته باشد.

همو که فرهاد اسماعیلی، نویسنده و کارگردان معتقد است بازیگر اصلی ی جانِ زندگی اش همین لاله مالمیر است. به این معنا که ایشان، همتا و همسر فرهاد اسماعیلی است.

لاله مالمیر می گوید: «خیلی سال است که با فرهادجان داریم کار انجام می دهیم. در کارهای قبلی بازی می کردم، ولی این سری، ترجیح دادم بیرون باشم که کار را از بیرون ببینم.

اتفاق جالبی که در این کار برای مان افتاد این بود که وقتی مخاطب می آید کار را می بیند، تقریبا نود درصد این بازخورد را داشتیم که یک سری جملات از کار در ذهن شان مانده، مثلا می آیند به ما می گویند که این جمله را با خودم تکرار کردم.‌ ما دوستان و همکارانی داشتیم در حوزه تأتر یا فیلم که آمدند کار را دیدند و بعد از تماشای کار، یک کلید خورده به ذهن شان وتوانستند یک داستان بنویسند یا طرح یک فیلمنامه به ذهن شان آمد! وقتی هم که فرهاد مطرح کرد که می خواهد این متن را شروع کند، درواقع، کار با یک کفش کلید خورد. به این معنا که کفش ها یک بازخوردی از ما هستند. انگار یک ژنومی از ما در کفش ها هستند. اینکه ما چطور راه برویم، چطور قدم برداریم، چه جوری به زمین و دنیا نگاه کنیم، کفش ها هم فرم پای ما را می گیرد. 

یک جورایی با دیدن کفش ها به این نتیجه رسیدیم گویی که آدم ها را هم می خواهیم واکاوی کنیم. نگاه روان تحلیلی داشتن به انسان ها کار خیلی سختی است. و فکر می کنم که هنر، این کار را می تواند خوبِ خوب انجام دهد؛ و یکی از راحت ترین اتفاقاتش این است که می رویم دست می گذاریم روی نقطه درد آدم ها. روی احساس شان، یک برانگیختگی ذهنی ایجاد می کنیم و این باعث می شود بدون آنکه خودشان بخواهند، انگار خودشان را «می گویند‌».

و در واقع لنگه کفش های سیبیلندرلا، سیندرلاهای درون خودمان است. ما در روان شناسی، سندرومی داریم به نام سندروم سیندرلا که مخصوص خانم هاست که همیشه دوست دارند یک آدم کامل، سوار بر اسب سفید بیاید اینها را ببرد! مثل شاهزاده های قصه های قدیمی. توی این کار به این نتیجه رسیدیم من و فرهاد که ما سیندرلاهای زیادی در دنیا داریم که خودشان نمی دانند سیندرلا هستند. خودشان نمی دانند دنبال چی اند.‌ اتفاقا قصه سیندرلا از بعد از آن کفشه، تازه شروع می شود.‌

یعنی ما بی شمار لنگه کفش های زندگی مان را داریم که مدام داریم دنبال شان می گردیم! همه ما انسان ها در طول زندگی مان وقتی که داریم راه می رویم، دنبال آن یکی لنگه کفش مان هستیم که ببینیم آن لنگه کفش خوشبختی مان چی هستش. و فکر کردیم که این لنگه کفش خوشبختی فقط می تواند در قالب سیندرلا باشد و اینکه اگر قرار باشد یک آقایی سیندرلا باشد، چه اتفاقی می افتد؟! (بالبخند) شاید که یک سندروم جدید کشف کردیم، نمی دانم ولی آنچه که مسلم است این است که آدم ها به خود درون شان، به آن هویتی که دارند باید فکر کنند و برسند.

من هر شب که دارم این نمایش را می بینم و دیالوگ ها را می شنوم، حالا گاهی داخل سالن هستم و گاهی به ضرورت برای کارهای هماهنگی در بیرون سالن، برایم جالب است که بعضی از جملات برایم کلید می خورد با اینکه هربار که فرهاد صحنه ای از این متن را در خانه خلق می کرد و برایم با ذوق می خواند و من هم با تمام عشقم این کار را گوش می دادم و لذت می بردم، هنوز هم خیلی به آن فکر می کنم. نه به این خاطر که کار همسرم هست، بلکه چون کار شریفی است.»

لنگه کفش‌های سیبیلندرلا/ کفش خوش‌بختی؛ رؤیای محال یا دست یافتنی؟

پایان بخش این گزارش تفصیلی، نگاه فرهاد اسماعیلی، نویسنده و کارگردانِ نمایش لنگه کفش های سیبیلندرلا، به خود و کارش است که در ادامه می خوانید:

«فرهاد اسماعیلی هستم. متولد شهریور ۱۳۴۶ در تهران. فرزند دهم یک خانواده پر جمعیت که دو فرزند دیگر بعد از من آن را کامل کردند. کودک همیشه فراری از نظام پس زننده ی مدرسه بودم و نمودار تحصیلاتم خود نشاندهنده ی این ناآرامی است. و البته وجود یک صفر کله گنده در ردیف انضباط دوران تحصیل سند درخشان این ادعاست.

هنرستان رشته ی الکترونیک را خواندم، دیپلم اقتصاد گرفتم و در تئاتر ادامه ی تحصیل دادم. مدتی هم ارتباطات خواندم .سرانجام نیز دانش آموخته ی کارشناس ارشد تئاتر از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر تهران شدم. مثل بیشتر بچه های طبقه ی اجتماعی خودم از نوجوانی آموختم که همزمان کار و تحصیل کنم.   وردستی پدرم در نقاشی، شاگردی در بازار حبوبات پامنار، روزنامه فروشی، کارمندی، روزنامه نگاری، نویسندگی و کارگردانی تئاتر، نویسندگی و کارگردانی فیلم های داستانی آرزوهای چهل تکه، یک وجب خاک برای آذر، تولید مستندهای اجتماعی و فرهنگی، دوبله، مجری گری، بازی در تئاتر و تلویزیون و سینما، تدریس در دانشگاه ، نویسندگی کتاب های شوربای ایرانی و چوگان سالمندی و ...  هنوز تشنه ی تجربه ی عرصه های تازه ام.

و اما ایده ی نمایش لنگه کفش های سیبیلندرلا ...در حقیقت بیشتر کارهای من مدت ها درون جان و جهانم زیسته و منتظر زمان مناسب زایش بوده اند. از این رو تولد ایده ی لنگه کفش های سیبیلندرلا برای من اتفاقی پشت میز کافه در یک سه شنبه ی پاییزی نبوده ، بلکه نجوایی همیشگی بوده که وقتی به مرحله ی فریاد رسیده به او گفته ام خیلی خوب...حالا وقت این است که خودت صدایت را به مخاطبانت برسانی. به همین سادگی و روشنی!»

ارسال به دوستان
معاون پزشکیان: ایران بیش از میانگین جهانی در معرض تغییر اقلیم است تعلیق فعالیت سرایا السلام در ۲ استان عراق به دستور صدر ادعای موساد: اجازه نخواهیم داد تهران بار دیگر جهان را فریب دهد و یک توافق هسته‌ای بد دیگر را اجرا کند احتمال انتقال بازی‌های استقلال به مشهد؛ ورزشگاه امام رضا (ع) در انتظار تایید نهایی شورای تامین سرگردانی و وضعیت نامناسب دختران بسکتبالیست استقلال در فرودگاه (عکس) عثمان دمبله تاریخ‌ساز شد؛ نخستین جایزه «د بست» فیفا برای فوتبال فرانسه رونمایی از آرای فوق‌ستاره آرژانتینی؛ انتخاب‌های لیونل مسی در مراسم The Best ۲۰۲۵ مشخص شد هشدار یک کارشناس درباره تهدیدهای موجودیتی و امنیتی کاهش جمعیت تصاویر وایرال شده از مسی در معبد هندو موافقت آمریکا با معامله ۳۵ میلیون دلاری با ارتش لبنان عکس روی جلد نخستین شماره‌ مجله‌ LIFE چه بود؟ شهادت نوجوان بلوچ در حمله تروریستی فهرج کرمان مدارس کیش تا پایان هفته غیرحضوری شد مبادله ۶ زندانی میان ایران و ترکمنستان اهر زمستانی شد؛ بازگشت برف پاییزی به ارتفاعات و معابر شهرستان اهر (تصویری)