۲۷ خرداد ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۷ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۷:۲۰
فیلم بیشتر »»
کد ۱۳۲۸۰۴

عاشقانه ی دایی - کریمی(طنز)

تو اول و آخر فوتبالی جیگر! پاکی آبی یا ابر، نه خدایا شبنمی! قد آغوش منی نه زیادی نه کمی! منو با خودت ببر، من به رفتن قانعم....!
تكل سوم: یک فضای عاشقانه، مقداری گل و بوته، چند پروانه ویلان و سرگردان، دو سه شمع نیم سوخته و بلبل هایی که آواز می خوانند. کریمی دو زانو نشسته جلوی علی دایی:

- میشه خوب فکرات رو بکنی؟ یه ذره هم چشمات رو باز کن، چرا همه اش مرغای همسایه رو قاز می بینی.

- ای بابا! ما که دور و بر خودمون کسی رو ندیدیم، گفتیم بالاخره غریبه ها شیرین ترن!

- اینطوری که نمیشه، شما یه همراه با کمالات می خواین، سرتو بالا کن بالا یه نگاه به ما کن به ما!!! من هرجا میرم نود هزارتا خاطرخواه دارم، واسه اینکه خیلی کارم درسته بهم می گن جادوگر! موهام رو نیگاه کن! هیشکی مثل من نمیشه، می شه من و تو یکی بشیم؟

- نه عزیزم! بذار برم قبرس، جزایر گولاپ گولاپ، بورکیانافاسو  ...شنیدم اونجا هم کسایی هستن که به دردم بخورن! آخه من سرباز می خوام، تو فکر کردی من کی هستم؟!

- تو اول و آخر فوتبالی جیگر! پاکی آبی یا ابر، نه خدایا شبنمی! قد آغوش منی نه زیادی نه کمی! منو با خودت ببر، من به رفتن قانعم....!

دو ماه بعد

- خب من فکرام رو کردم، دیدم تو واقعاً محشری از همه سری، تو افسونگری، خودت جادوگری!
- نه دیگه! حالا من دیگه تو رو نمی خوام، برو دیگه دوستت ندارم، نمی خوام اسمتو بیارم، برو دیگه نمی خوام به یادتو چشمام رو هم بذارم....

شکسپیر: پرسپولیسی شدن یا نشدن علی کریمی، مساله این است!
برچسب ها: دایی ، کریمی ، طنز
ارسال به دوستان
وبگردی