۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۲:۳۱
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۸۲۸۰۷
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۹ - ۰۵-۰۷-۱۳۹۰
کد ۱۸۲۸۰۷
انتشار: ۰۹:۳۹ - ۰۵-۰۷-۱۳۹۰

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي امروز

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

كيهان:درباره يك شرط بندي!

«درباره يك شرط بندي!»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم حسام الدين برومند است كه در ان مي‌خوانيد؛

1- اواخر سال گذشته و پس از گذشت 20 ماه از فتنه چند لايه 88 بود كه جرج سوروس ميلياردر سرشناس آمريكايي و از طراحان مشهور انقلاب هاي مخملي و رنگين به شبكه تلويزيوني «سي.ان.ان» آمد تا با فريد زكريا پيرامون نظام جمهوري اسلامي ايران به بحث و تحليل بنشيند.

هرچند جرج سوروس در برنامه «جي پي اس» اين شبكه تلويزيوني آمريكا با ژست تحليلگر و كارشناس ارشد مسايل سياسي حضور يافته بود اما آنچه كه اين حضور و گفته هاي سوروس را بيشتر قابل توجه مي كرد يكي نقش پيدا و پنهان وي در سطحي از مديريت بيروني فتنه بود و ديگر آنكه سوروس مديرعامل بنياد «جامعه باز» است كه به عنوان يكي از موسسات پوششي سازمان سيا- CIA- عمل مي كند.

در آن برنامه كه گويا در مقام واكاوي ناكامي و به ثمر نرسيدن فتنه 88 عليه جمهوري اسلامي است؛ سوروس در برابر سؤالات فريد زكريا و بي آنكه شواهد و قرائني ارائه كند يا دست كم تحليلي را پيوست سخنانش كند مي گويد: «من متقاعد شده ام كه رژيم [جمهوري اسلامي] ادامه حيات پيدا نخواهد كرد و بعيد مي دانم موفقيتي كسب كند.»

جرج سوروس در نهايت به اين استدلال به اصطلاح مدرن روي مي آورد و خاطرنشان مي كند: «من حاضرم شرط ببندم كه رژيم جمهوري اسلامي ايران تا يك سال ديگر بيشتر سر كار نخواهد بود».
به فاصله چند روز بعد از اين رجزخواني توخالي سوروس، فارين پاليسي در ارزيابي ادعاي وي و طرح «شرط بندي» براي سقوط ايران نوشت: «ادعاي جرج سوروس كه هفته گذشته در سي ان ان مدعي شد حاضر است شرط ببندد ايران تا يك سال آينده سقوط خواهد كرد در حالي است كه تا يك سال ديگر توازن قوا در خاورميانه به شكل قطعي تري حتي بيش از پيش به نفع ايران رقم خواهد خورد.» و...

2- اكنون پس از گذشت 7 ماه از ادعاي مضحك جرج سوروس، قضيه كاملا روشن است و اين نوشتار درصدد نيست تا توهم و يا به تعبيري آرزوي خام دشمنان نشان دار جمهوري اسلامي ايران را مورد موشكافي و ارزيابي قرار دهد.

نگاهي به محيط پيراموني و خارج از فضاي رسانه اي دشمنان ايران اسلامي، نشان مي دهد اكنون تحولات منطقه اي و فرامنطقه اي شتاب گرفته اند و از يكسو موج مواج بيداري اسلامي با حضور آگاهانه ملت ها به قوت و باقدرت در پيش است و از سوي ديگر؛ آمريكا و كشورهاي اروپايي با بحران مالي گسترده و فراگير دست و پنجه نرم مي كنند. اگر سه دهه پيش و پس از انقلاب اسلامي، شيمون پرز درباره معادلات حاكم بر منطقه گفته بود؛ «چه كسي گمان مي كرد ايران [پهلوي] كه روزي هم پيمان استراتژيك اسرائيل در منطقه بود به خصم رو در روي آن بدل شود» امروز وضعيت از اين منظر براي آمريكايي ها و صهيونيست ها كه منافع گره خورده اي با هم دارند به مراتب وخامت بارتر شده است.

اكنون رسانه هاي غربي و صهيونيستي از واشنگتن تايمز، تايم، فارين پاليسي گرفته تا جروزالم پست و هاآرتص كه نمونه هاي آن فراوان است اعتراف دارند مختصات خاورميانه بسوي اسلامي شدن با الهام از انقلاب اسلامي ايران در حال شكل گيري است.

امروز مخمصه اسرائيلي ها تا جايي است كه علاوه بر از دست دادن يك متحد استراتژيك و سقوط دولت حسني مبارك، سفارت اين رژيم جعلي در قاهره توسط انقلابيون و با شعارهاي اسلامي و طنين «اسلاميه، اسلاميه» به تسخير درآمده است.

آنچه كه در ميانه اين اتفاقات نمايان گرديده است وضعيت دولت اوباما است كه علي رغم مانور بر راهبرد «قدرت هوشمند» كاركرد آن تنها به يك تماشاچي تبديل شده است و هر چند مي كوشد با مصادره انقلاب ها و انحراف در حركت خودجوش و پرخروش ملت ها موقعيتي دگرگون ايجاد كند اما به تعبير مجله آمريكايي فارين پاليسي با تحليل غلط شرايط و مديريت نادرست و ناپخته در حال كمك به ايران اسلامي است.

خب؛ با اين وضعيت و تصويري كه كاملاً شفاف است و قابل مات شدن نيست آيا كسي چون جرج سوروس راهي جز بلوف زدن و «شرط بندي براي سقوط ايران اسلامي»! دارد؟

3- اينجاست كه اقتدار روزافزون جمهوري اسلامي و ناكارآمدي دسيسه ها و كارشكني ها حتي در پهنه اي چون فتنه 88 باعث شده است تا رسانه هاي ضد انقلاب و اپوزيسيون كه نوچه هاي جرج سوروس به حساب مي آيند به هر بهانه اي هجمه اي رسانه اي عليه ايران اسلامي تدارك نمايند.

در همين راستا، سياسي سازي موضوعات اجتماعي به ويژه پس از فتنه 88 در دستور كار ضدانقلاب قرار گرفته است.

تمام تلاش دشمنان جمهوري اسلامي اين است كه القاء نمايند و به لطايف الحيل جا بيندازند كه مشكلات مردم ناشي از نظام سياسي است.!

به عنوان مثال در قضيه درياچه اروميه و خطرخشكي اين درياچه، ضد انقلاب تلاش كرد تا از اين مسئله يك بهره برداري كاملاً سياسي بكند. از همين روي اين خط را پي گرفتند كه نظام به دنبال خشك كردن درياچه اروميه است چون مي خواهد از كف آن اورانيوم استخراج كند و بمب اتم بسازد.!
يا نمونه بارز ديگر پيرامون بحث «ناامني هاي اجتماعي» است كه رسانه هاي ضد انقلاب و محافل اپوزيسيون در اقدامي هماهنگ شده و سازماني و در يك مكانيسم طراحي شده برخورد با مجرمان خطرناك اجتماعي را سياسي جلوه مي دهند.

با اعدام قانوني چند مجرم از جمله در پرونده هاي پل مديريت، قتل يك ورزشكار و قتل يك پزشك بلافاصله رسانه هاي ضدانقلاب از يكسو مباحث به اصطلاح حقوق بشري را پيش مي كشند و از سوي ديگر اعدام آنها در ملأ عام كه دست شان به خون انسان هاي بي گناه آغشته است را ترويج خشونت القاء كرده و در فضاي مجازي اين خط را پمپاژ مي كنند.

اما نكته اي كه حائز اهميت است و دقيقاً علت ناكامي و نتيجه نگرفتن ضد انقلاب و پروپاگانداي رسانه اي آنهاست اين كه گرفتار يك سيكل معيوب و اسير يك تناقض و پارادوكس حل نشدني هستند؛ چرا؟ چون از يكسو ايران اسلامي را به نقض قانون و حقوق بشر و مفاهيمي از اين دست متهم مي كنند و از سوي ديگر در مجرا و بزنگاه قانون، تغيير فاز مي دهند كه اقدام جمهوري اسلامي، سياسي است.!
باز هم به عنوان نمونه- و تنها نمونه- مي توان به اجراي حكم قصاص قاتل روح الله داداشي از ورزشكاران كشورمان اشاره كرد.

قبل از اجراي حكم، رسانه هاي ضدانقلاب فرياد ناامني سر مي دادند و اين كه مجرمان و قاتلان جولان مي دهند و پس از اجراي حكم قانوني قصاص اين ادعاي واهي و پوچ را پيش كشيدند كه قاتل «نوجوان» بوده است تا موضوع رنگ سياسي و حقوق بشري بگيرد!

اين در حالي است كه ملاك قانون است و طبق قانون، قاتل از نظر بلوغ شرعي به سن 18 سال نيز رسيده بود. حال سؤال اين است كه مدعيان قانون و حقوق شهروندي بر چه مبنايي حكمي كه - به گفته نماينده دادستان و مدعي العموم- توسط 15 قاضي ارشد تاييد و در نهايت توسط رياست دستگاه قضايي نيز تاييد گرديده است برنمي تابند؟

بالاخره اين سؤال را كه در افكار عمومي و آحاد مردم وجود دارد نمي توانند ناديده بگيرند كه چرا هميشه رسانه هاي ضدانقلاب طرفدار قاتل و مجرمان خطرناك هستند و از دريچه حقوق مقتول و اولياء دم به موضوع نمي نگرند؟

4- اشكال عمده و استراتژيك رسانه هاي خارجي و ضدانقلاب كه با هدف تحريك مردم و توليد ناامني به دنبال سياسي سازي موضوعات اجتماعي هستند اين است كه نمي توانند بفهمند ميان ملت و حكومت اسلامي فاصله اي نيست هر چند كه مشكلات متعددي در حوزه هاي مختلف سياسي، فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي وجود دارد. اكنون اجازه بدهيد به صدر اين نوشته برگرديم و شرط بندي جناب سوروس درباره سقوط جمهوري اسلامي ظرف چند ماه گذشته را از منظر ديگري مورد توجه قرار بدهيم.

اگر به گفته سوروس جمهوري اسلامي به پايان امسال نمي رسد چرا بطور مشخص پس از شرط بندي او، رسانه ها و محافل ضدانقلاب به آب و آتش مي زنند كه از هر موضوع طبيعي كه در بستر خودش قابل پيگيري است سوژه اي سياسي بسازند و با هجمه اي رسانه اي آن را پشتيباني كنند. آيا اين تلاش گسترده و شبانه روزي دشمنان نشان دار، حكايت از واهمه و ترس آنها از انقلاب اسلامي در بحبوحه بيداري اسلامي ملت ها نيست؟

اگر جمهوري اسلامي بنا به پيش بيني آقاي سوروس- پدرخوانده آرزومندان براندازي در ايران اسلامي- تا چند ماه آينده به خط پايان مي رسد چه شده است كه براي اعدام قانوني يك قاتل 4 گزارشگر ويژه سازمان ملل به خط مي شوند (كريستوف هاينز، خوان منذر- گابريلا ناول و احمد شهيد) تا نغمه حقوق بشري سر دهند.

آنچه كه در تحليل و فهم آنها مغفول مانده است اين نكته واضح و آشكار است كه امروز در عصر ملت ها و در بستر بيداري اسلامي هيچ جاي ترديدي براي افكار عمومي و عموم مردم باقي نمانده است كه نداي «حقوق بشر» اسم مستعاري است براي عملياتي كردن جاه طلبي ها و غرض ورزي ها و در همين راستا، سياسي سازي مسايل اجتماعي تحركاتي است كه مبتني بر دستورات محافل خارجي و ضدانقلاب صورت مي پذيرد و هيچ سنخيتي با مطلوب هاي جامعه ايران اسلامي ندارد.

خراسان:ايران بايد چه موضعي در برابر تشکيل دولت مستقل فلسطيني بگيرد؟

«ايران بايد چه موضعي در برابر تشکيل دولت مستقل فلسطيني بگيرد؟»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي خراسان به قلم سيد حميد حسيني است كه در آن مي‌خوانيد؛محمود عباس رئيس تشکيلات خودگردان درخواست تشکيل دولت مستقل فلسطيني را در نشست مجمع عمومي سازمان ملل به طور رسمي مطرح کرد. درخواستي که با مخالفت صريح آمريکا و رژيم صهيونيستي مواجه شده است حال اين سوال پيش مي آيد که آيا ايران بايد براساس معادله ساده سازي شده اي که مخالفت اسرائيل و آمريکا با اين طرح آن را در راستاي منافع ملت فلسطين و مغاير با سياست هاي واشنگتن و تل آويو تعريف مي کند به جمع موافقان آن بپيوندد؟ و اصولا راي مثبت ايران به اين درخواست چه تبعاتي براي منافع ملي کشورمان در پي خواهد داشت؟

براي رسيدن به پاسخي مستدل به اين سوالات واکاوي طرح تشکيل کشور مستقل فلسطيني ضروري به نظر مي رسد. طرحي که البته بيشتر در قالب يک عنوان کلي مطرح شده و جزئيات چنداني از آن در دست نيست.

به لحاظ سابقه تاريخي راه حل ۲ کشور مستقل براي نخستين بار با حمايت صهيونيست ها در سال ۱۹۳۷ و در زمان قيموميت بريتانيا بر فلسطين پيشنهاد شد و هدف از آن گنجاندن اسرائيل در سرزمين هاي فلسطيني بود. طرح بعدي در سال ۱۹۴۷ و توسط سازمان ملل مطرح شد که براساس آن بنا بود بيت المقدس تحت نظارت بين المللي از تقسيم بندي هاي مرزي کنار بماند که از سوي فلسطينيان و اعراب و همچنين اسرائيل رد شد.

پس از جنگ ۱۹۶۷ که با برتري اسرائيل همراه بود دولت تل آويو موضوع تشکيل دولت فلسطيني را از جايگاه بالاتري مورد بحث قرارداد و اکنون بحث از حق موجوديت اسرائيل به مباحث درباره تشکيل دولت مستقل فلسطيني تغيير کرده بود. در ۱۹۷۶ طرح ۲ کشور مستقل براساس مرزهاي پيش از ۱۹۶۷ با وجود موافقت مجمع عمومي سازمان ملل با اين درخواست به شوراي امنيت کشيده شد که در همان جا با وتوي آمريکا عقيم ماند.

مذاکرات بعدي در اسلو ۱ و ۲ ، کمپ ديويد در سال ۲۰۰۰ و آناپوليس در ۲۰۰۷ توافقاتي بر روي کاغذ را در پي داشت و عملا هيچ نتيجه ملموسي از اين مباحث به دست نيامد در حالي که اسرائيل همچنان با تداوم شهرک سازي سرزمين هاي بيشتري را تحت سيطره خود گرفت.

در اين ميان اين نکته بايد مورد توجه قرار گيرد که بحث اعلان دولت فلسطين و به رسميت شناخته شدن آن توسط دولت هاي جهان از عضويت در سازمان ملل متفاوت است. در حال حاضر سازمان آزادي بخش فلسطين عضو ناظر سازمان ملل است و در صورتي که مسئله عضويت کامل دولت فلسطين در سازمان ملل به جريان بيفتد نياز به روند خاصي دارد که در آن موضوع در مجمع عمومي مطرح مي شود و با راي نصف به علاوه يک، يک کشور مي تواند از سوي اعضا به رسميت شناخته شود اما براي عضويت در سازمان ملل که حقوقي چون عضويت در سازمان هاي تابعه سازمان ملل و حق انعقاد قراردادهاي نظامي و امنيتي، پيوستن به اتحاديه هاي منطقه اي و ... را در پي دارد نياز به تصويب شوراي امنيت مي باشد که آن هم با توجه به مخالفت صريح آمريکا و اعلام وتو کردن اين درخواست چشم انداز چندان روشني را نمي توان براي آن متصور بود. با توجه به اين سابقه تاريخي و همچنين اختلاف نظر گروه هاي فلسطيني همچون حماس و جهاد اسلامي با دولت خودگردان درباره مطرح کردن اين درخواست در سازمان ملل علامت  سوال هاي جدي تري در مقابل اقدام محمود عباس قرار مي گيرد. علامت سوال هايي که اعلان اين طرح را تا حد منازعات داخلي گروه هاي فلسطيني فرومي کاهد.

بر اين اساس محمود عباس با مطرح کردن اين درخواست ضمن آن که خود را به عنوان نماينده واقعي ملت فلسطين در سازمان و نزد جهانيان معرفي مي کند گروه هاي مخالف داخلي چون حماس - که البته جايگاه ويژه در نزد افکار عمومي فلسطينيان دارد - را گروهي افراطي و مخالف صلح قلمداد مي کند همچنين عباس اميدوار است که مطرح کردن اين طرح با توجه موج و فضايي که ايجاد خواهد کرد در نهايت اسرائيل را مجبور به تن دادن به دور جديدي از مذاکرات و احيانا دادن امتيازاتي کند. مذاکراتي که بقاي دولت محمود عباس بدان بستگي دارد. به ديگر سخن محمود عباس که از روند مذاکرات بدون هدف و عبث سازش سرخورده شده، سعي دارد با طرح اين موضوع جايگاه و انزواي سياسي که حکومت خودگردان با آن روبه رو است را بازسازي کند.

طرح محمود عباس که بدون تعيين محورهاي اساسي و زيربنايي تشکيل يک دولت به ويژه موضوع بازگشت آوارگان و داشتن ارتش و نيروي نظامي مطرح شده است، حتي اگر به تصويب و تاييد شوراي امنيت نيز برسد. به معناي خاتمه دادن به سلطه نظامي و نظارت اسرائيل بر نوار غزه و بخش هايي از کرانه باختري نيست ضمن اين که فلسطين تقسيم شده به دولتي تبديل خواهد شد که کنترلي بر سرزمين ادعايي خود ندارد و در کوچکترين مسائل و نيازهاي اوليه خود مانند منابع آب (در دره اردن) وابسته به اسرائيل است. در اين حالت دولت به رسميت شناخته شده فلسطين فقط محملي حقوقي براي به رسميت شناخته شدن اسرائيل توسط کشورهاي مسلمان و عرب را فراهم مي کندکما اين که حتي محمود عباس نيز در سخنان خود در سازمان ملل به اين موضوع تاکيد کرد و گفت که هدف از اين طرح انزوا يا مشروعيت زدايي از اسرائيل نيست. وي حتي پيشتر در جمع گروهي از نخبگان اسرائيلي اذعان کرده بود که «تشکيلات خودگردان فلسطين کوشيده است تا کشورهاي عربي را به شناسايي اسرائيل سوق دهد.»

از سوي ديگر اگر اين طرح بدون هيچ گونه توافقي درباره سرزمين هاي سال ۱۹۴۸ به سرانجام برسد به معناي تقديم هميشگي ۷۸ درصد از خاک فلسطين به اسرائيل است. شناسايي فلسطين طبق مرزهاي ۱۹۶۷ به معناي پذيرفتن سرزمين هاي اشغال شده طي سال هاي ۱۹۴۸ تا آن زمان است که آشکارا با سياست هاي سي ساله جمهوري اسلامي ايران و همچنين حمايت از گروه هاي مقاومت فلسطيني چون حماس مغايرت دارد. همزماني مطرح شدن اين طرح با انقلاب ها و خيزش هاي مردمي در خاورميانه که عمدتا به روي کارآمدن گروه هاي ضد اسرائيلي و گرايش هاي ضدصهيونيستي نيز منجر شده است همان گونه که در جريان تسخير سفارت اسرائيل در قاهره شاهد بوديم، اين فرضيه را که اين طرح زمينه اي براي تثبيت و مشروعيت دادن به رژيم غاصب اسرائيل در روند مذاکرات مربوط به آن با گنجاندن پيش شرط شناسايي رژيم صهيونيستي در قبال تشکيل دولت مستقل فلسطيني است قوت مي بخشد.

به نظر مي رسد با توجه به تحرکات گسترده کميته چهارجانبه و نماينده آن توني بلر و ديدارها و نشست هاي متعدد بين مقامات رژيم صهيونيستي و دولت خودگردان در نيويورک براي پيداکردن فرمولي که مذاکرات سازش را مجددا با چارچوب تضميني فعال کند طرح شناسايي دولت مستقل فلسطين با توجه به روند فعلي در دقيقه نود با اعلام توافق بين دولت خودگردان و نتانياهو و ميانجيگري آمريکا به آغاز دور جديدي از مذاکرات سازش بينجامد.

در اين ميان با توجه به آن چه مطرح شد مواضع دولتمردان کشورمان در اين خصوص ابهام آميز و گاه متناقض به نظر مي رسد درحالي که وزير خارجه به صراحت اعلام کرده است که ايران با طرح تشکيل ۲دولت در فلسطين مخالف است و بر نظر قبلي ايران بر برگزاري رفراندوم با حضور همه ساکنان اصلي فلسطين براي تعيين سرنوشت اين سرزمين تأکيد مي کند و معاون عربي و آفريقاي وزارت خارجه نيز به صراحت اين طرح را «يک طرح فريب براي تثبيت رژيم صهيونيستي» عنوان کرده است سخنان رئيس جمهور در سفر به نيويورک و مصاحبه با رسانه هاي اين کشور حاکي از استقبال و موافقت ايران با اين طرح است. استقبال زود هنگامي که با توجه به ابهامات موجود درباره طرح تشکيل دولت مستقل فلسطيني و اهداف طراحان آن مي تواند عواقب زيان باري براي ايران در پي داشته باشد.

جمهوري اسلامي:ناشي‌گري در مشق دموكراسي

«ناشي‌گري در مشق دموكراسي»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛خفت و حقارتي كه اين روزها رژيم آل خليفه در جريان انتخابات نمايشي بحرين از خود نشان داد، حتي از جنايات اين رژيم خونريز هم آشكارتر بود و چهره بدون نقاب دژخيمان بحرين را افشا كرد.
رژيم آل خليفه در روزهاي اخير سعي داشت چنين وانمود سازد كه گويا "مشق دموكراسي" را به خوبي آموخته و درصدد مراجعه به آراء مردم بحرين است. حال آنكه همين صحنه‌ها هم به اندازه كافي افشاگرانه بود و بقاياي آبروي يك رژيم ضد مردمي را هم بر باد داد.

مسئله از آنجا آغاز شد كه نمايندگان احزاب و گروه‌هاي مردمي به نشانه اعتراض نسبت به جنايات و خيانتهاي رژيم آل خليفه استعفا دادند و رژيم بحرين به جاي آنكه احساس شرم كند و از جناياتش منصرف گردد، سعي نمود تا بلكه جاي خالي نمايندگان مردمي در مجلس بحرين را با برخي چهره‌هاي خودفروخته پر كند. آل خليفه همچنين اميدوار بود با برگزاري يك انتخابات فرمايشي، چنين وانمود كند كه اين اقدام را با مراجعه به آراء مردم به انجام مي‌رساند و خود كمترين دخل و تصرفي در اين روند انتخاباتي نخواهد داشت! البته اين آرزوي آل خليفه بود ولي در ميدان عمل، حتي همين طرح نيز به رسوائي روزافزون آل خليفه و افشاي ماهيت دستگاه جهنمي اين رژيم فاسد منجر شد.

اخبار و گزارش‌هاي منتشره نشان مي‌دهند نه تنها هيچگونه استقبالي از اين حركت نمايشي در بحرين به عمل نيامد، بلكه با تحريم انتخابات نمايشي از جانب احزاب و گروههاي مردمي و مستقل، اين صحنه‌ها به رسوايي بيشتري براي آل خليفه انجاميد. رسوائي بيشتر مربوط به زماني است كه حاكم بحرين، رئيس راديو تلويزيون اين كشور را به خاطر اينكه صحنه هاي خلوت محل رأي‌گيري را نشان داد بركنار كرد.

با وجود اين، رژيم آل خليفه در يك ادعاي بي‌اساس اعلام نمود گويا 51 درصد واجدين شرايط در انتخابات نمايشي اخير شركت داشته اند! اين درحالي است كه محافل مستقل از عدم حضور مردم در پاي صندوقها خبر داده‌اند و حتي خبرگزاريهاي رژيم‌هاي حامي آل خليفه نيز از حضور كمرنگ مردم سخن به ميان آورده‌اند و آنرا كمتر از 20 درصد واجدين رأي ارزيابي كرده‌اند.

در واقع رژيم آل خليفه با ناشي گري، نشان داد كه حتي در حركات نمايشي و فرمايشي هم ناتوان‌تر از آنست كه مردم را به صحنه بكشاند و در جائي كه دوربين رسانه‌ها حضور دارند، كسادي بازار سياست رژيم آل خليفه به تصوير كشيده مي‌شود. اين نكته از آن جهت اهميت دارد كه گزارش‌هاي موثق نشان مي‌دهند همان عده معدودي هم كه در پاي صندوقها حضور داشتند، مأموران رژيم و خانواده آنها بوده‌اند كه با سردرگمي، به اجراي نقش پرداخته‌اند كه دقيقاً براي رژيم آل خليفه و حاميانش، "نقض غرض" بوده است.

نكته مهم اينست كه حتي بدون توسل به اين اقدامات رسوا هم كاملاً محسوس بود رژيم آل خليفه از فقدان پايگاه مردمي به شدت رنج مي‌برد و سعي دارد درصدد تحكيم پايه‌هاي حاكميت ننگين خود را به كمك اشغالگران سعودي و با زور سرنيزه برآيد ولي يكبار ديگر در ميدان عمل ثابت شد كه مي‌توان به سر نيزه تكيه كرد ولي نمي‌توان برروي سر نيزه نشست! آنچه اين روزها در بحرين به نمايش درآمد، براي تكميل پرونده جنايات و خيانت‌هاي آل خليفه لازم بود چرا كه در ميدان عمل نشان داد آل خليفه براي حفظ قدرت و حاكميت خود نه تنها حاضر است خون مردم بحرين را بريزد و بحرين را به اشغال بيگانگان در آورد، بلكه از انجام اقدامات مجرمانه ديگري از قبيل دروغ پردازي، تقلب در آراء، جعل اسناد و تلاش براي فريب افكار عمومي هم ابائي ندارد.

در چنين شرايطي سفر رئيس رژيم آل خليفه به رياض به منزله عزيمت وي براي دست بوسي اشغالگران بحرين است. اين براي سران يك رژيم بسيار شرم آور است كه براي مقابله با مردم و سركوب آنها از بيگانگان استمداد كنند و ننگ اشغال سرزمين خود را با وقاحت كامل بپذيرند تا بلكه چند روزي بيشتر به حكومت پرشرارت خود ادامه دهند.

آل خليفه بايد بدانند كه اين شرارت‌ها و ذلت پذيري‌ها سرنوشت محتوم اين رژيم خون آشام را تغيير نخواهد داد و مسلماً تاوان سنگيني براي اينهمه حقارت و ذلت پذيري خواهند پرداخت. ايكاش آل خليفه از سرنوشت ديكتاتورهاي سرنگون شده در دنياي عرب عبرت مي‌گرفت و راهي را كه آنها رفتند، ادامه نمي‌داد. دنياي معاصر اين صحنه‌هاي عبرت انگيز را به چشم خود ديده است كه جنايتكاراني همچون صدام و مبارك تا آخرين لحظه به كشتار مردم پرداختند ولي حتي همين شرارت‌ها نيز سرنوشت آنها را تغيير نداد. اين نكته براي اشغالگراني كه به حمايت از رژيم مفلوك آل خليفه شتافته‌اند، نيز حاوي درسهاي فراواني است.

آل سعود مطمئن باشد كه اين شرارتها از حافظه تاريخي ملتها هرگز پاك نخواهد شد و ملتها به خاطر مي‌سپارند كه دستهاي ناپاك آل سعود به خون مردم مظلوم بحرين آغشته شده و آن‌ها در هر فرصتي براي ريختن خون مسلمانان، وسوسه شده‌اند. ايكاش آل سعود مي‌دانست كه اين شرارتها هرگز سرنوشت آل خليفه را تغيير نمي‌دهد ولي در عوض، خون بناحق ريخته مظلومان در بحرين، گريبان باصطلاح خادم الحرمين! و مزدورانش را خواهد گرفت. اين يك سنت الهي است كه به جنايتكاران فرصت مي‌دهد ولي مجازات آنها به خاطر همان جنايتها نيز سنت الهي ديگر است.

رسالت:برخورد حيواني در برابر ملاحظات انساني

«برخورد حيواني در برابر ملاحظات انساني»عنوان سرمقاله‌ي رزونامه‌ي رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه درن مي‌خوانيد؛بي بي سي فارسي در برنامه يك‌شنبه شب خود تصوير جاشوا فتال و شين باوئر دو جاسوس آمريكايي را نشان داد كه شروع كردند به فحاشي به دولت جمهوري اسلامي!

آنها گفتند؛ "دولت جمهوري اسلامي يك دولت بي‌رحم است و براي حقوق بشر احترامي قائل نيست"
آنها گفتند؛ "مردم در ايران بي‌گناه اعدام مي‌شوند!"

خانم شورد از جاسوسان آمريكا كه شهريور سال گذشته آزاد شد و به آمريكا برگشت همين توهين‌ها را به ملت و دولت ايران كرده بود.

دو جاسوس آمريكا در اين مصاحبه با دفاع از زندانياني كه در فتنه سال 88 دستگير و محاكمه شده بودند با پر رويي تمام مدعي شدند آنها بي‌گناه هستند و هر روز مورد ضرب و شتم قرار مي‌گيرند.
جاشوا فتال، شين باوئر و سارا شورد 9 مرداد سال 88 در منطقه مرزي ايران و كردستان عراق به جرم ورود غير قانوني بازداشت شده بودند.

دكتر محمود احمدي‌نژاد رئيس جمهور محترم به دليل ملاحظات انساني در سفر سال قبل سارا شورد و امسال دو نفر ديگر از جاسوسان آمريكايي را با فشار به دستگاه قضائي، قبل از سفر به نيويورك آزاد كرد. اظهارات يك‌شنبه شب دو جاسوس آزاد شده در بي بي سي فارسي نشان مي‌دهد كه آنها شايستگي‌ و لياقت لطف و مهرورزي دولت جمهوري اسلامي را ندارند.

رئيس‌جمهور نبايد در آستانه سفر به نيويورك بدون طي فرايند رسيدگي قضائي اين لطف را در حق جاسوسان آمريكايي مي‌كرد. فحاشي و هتاكي دو جاسوس آمريكايي به دولت و ملت ايران نشان مي‌دهد كه هميشه ملاحظات انساني دولتمردان ايراني با برخورد حيواني و وحشيانه آنها روبه‌رو بوده است.

شهرزاد ميرقلي‌خان شهروند ايراني بيش از 4 سال است در زندان‌هاي آ‌مريكا تحت شديدترين شكنجه‌هاي قرون وسطايي قرار دارد. او هنگام دستگيري 26 سال داشت. او مادر دو كودك است . او به جرمي ناكرده زنداني است. آمريكايي‌ها مدعي هستند شوهر سابق او محمود سيف كوشش داشته در صادرات عينك‌هاي ديد در شب از اتريش به ايران كارهايي بكند! ‌آمريكايي‌ها در حقيقت يك زن را گروگان گرفته‌ و او را در يك سلول به اندازه يك قبر زنداني كرده‌اند تا شوهر سابق او را دستگير كنند اين منطق حقوقي ‌آمريكايي‌هاست كه فقط در متون حقوقي ماقبل تاريخ مي‌توان از آن سراغ گرفت.

شهرزاد ميرقلي‌خان يكي از 65 ايراني زنداني در ‌آمريكا است.در برابر اين لطف آقاي رئيس‌جمهور، آمريكايي‌ها هيچ عكس‌العمل انسان‌دوستانه‌اي نداشتند و خانم شهرزاد ميرقلي‌خان و 64 زنداني ايراني ديگر همچنان در زندان‌هاي آمريكا در بدترين وضعيت ممكن به سر مي‌برند. آقاي دكتر احمدي‌نژاد بايد به افكار عمومي پاسخ دهد كه لطف وي در مورد آزادي دو جاسوس آمريكايي براساس چه منطق انساني و انقلابي بوده است. كم كاري يا عدم تلاش ديپلماتيك دستگاه سياسي خارجي در آزادي خانم شهرزاد ميرقلي‌خان و بقيه زندانيان ايراني در ‌آمريكا چه توجيهي دارد.

آمريكايي‌ها و شركاي غربي آ‌نها در پاسخ به برخورد انساني رئيس‌جمهور در آزادي دو جاسوس آمريكايي حتي به هنگام نطق دكتر محمود احمدي‌نژاد حاضر نشدند روي صندلي‌هاي خود بنشينند و آن را گوش دهند و با رفتاري اهانت‌آميز سالن را ترك كردند.

وقتي غربي‌ها و بويژه آمريكايي‌ها حتي حاضر نيستند فعل و قول انساني دولت ما را ببينند، آيا پاسخي جز شعار مرگ بر آمريكا،‌ مرگ بر رژيم صهيونيستي و مرگ بر انگليس شايسته آنان مي‌باشد؟!
به هر حال بنده به عنوان يك مسلمان ناخرسندي خود را از لطف رئيس‌جمهور در مورد آزادي دو جاسوس آمريكايي اعلام مي‌كنم و اميدوارم اين كار در موارد مشابه ديگر تكرار نشود.

سياست روز:آن جاسوس‌هاي آزاد شده
 
«آن جاسوس‌هاي آزاد شده»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن مي‌خوانيد؛دو مجرم آمريکايي پس از پا در مياني‌هاي فراوان آزاد شدند. آنها را مجرم مي‌ناميم براي اين که جرمشان در دادگاه محرز شده و حکم زندان براي آنها در نظر گرفته شده بود. هر کدام از اين مجرمين به ۸ سال زندان محکوم شده بودند.

ظريفي مي‌گفت: اين سه آمريکايي که در خاک ايران دستگير شدند، کوه‌هاي کردستان ايران چه جذابيتي براي آنها داشته است که به نام کوه‌نورد وارد خاک کشورمان شده‌اند؟ قحطي کوه بوده است؟!
کيلومترها راه را آمده‌اند که در کوه‌هاي کردستان ايران کوهنوردي کنند؟ خوب اگر مي‌خواستند کوه‌نوردي کنند قانوني و رسمي وارد کشور مي‌شدند، چرا يواشکي ازخاک عراق آمده‌اند؟!

اتهام اين سه آمريکايي جاسوسي بود. يکي از آنها به نام سارا شورد هم وقتي با رافت اسلامي آزاد شد، هنگامي که به آمريکا بازگشت از رفتار بد ايرانيان با خود خبر داد و فضاي منفي عليه جمهوري اسلامي ايران ايجاد کرد.

دو نفر باقي مانده هم با پا در مياني پادشاه عمان و هواپيماي اختصاصي فرستاده شده از اين کشور هفته گذشته با وثيقه هر يک ۵۰۰ هزار دلار آزاد شدند و رفتند؛ به همين راحتي!

اما پس از آن که به کشورشان رسيدند، کنفرانس مطبوعاتي برگزار کردند و هر چه دلشان خواست عليه ايران و ايراني گفتند.

به جملاتي که اين جاسوسان گفته‌اند توجه کنيد؛
«... حالا که آزاد شده‌ايم، شايد برخي بپرسند که آيا دولت ايران را براي آنچه با ما کرده مي‌توانيم ببخشيم؟ جواب ما اين است که چطور مي‌توانيم دولتي را ببخشيم که به زنداني کردن تعداد زيادي از افراد بي‌گناه و زندانيان عقيدتي اقدام مي‌کند؟»

ما يا بلد نيستيم از يک واقعه و ماجرا استفاده خوب تبليغاتي کنيم يا اين که گول مي‌خوريم و تن به خواسته برخي کشورهاي دوست مي‌دهيم.

اگر اين جاسوس‌ها دوران محکوميت خود را سپري مي‌کردند و پس از ۸ سال آزاد مي‌شدند، شايد دلمان کمتر مي‌سوخت که آنها را زودتر از موعد آزاد کرديم تا بروند و عليه جمهوري اسلامي ايران سخن بگويند و افکار عمومي را نسبت به ايران و ايراني منفي کنند.

جمهوري اسلامي ايران گرچه حسن نيت خود را نسبت به اين سه آمريکايي جاسوس نشان داده است، اما نمي‌توان انتظار داشت که آمريکايي‌ها به ويژه دولتمردانشان، واکنش مثبتي به اين اقدام نشان دهند.
آنها از هر ماجرايي دستاويزي براي خدشه وارد کردن به چهره جمهوري اسلامي ايران در جهان استفاده مي‌کنند، تا پيش از آزادي اين جاسوس‌ها مقامات آمريکايي سعي مي‌کردند با دوري از اتخاذ مواضع و سخنان تنش‌آميز درباره اين جاسوس‌ها فضا را تلطيف کنند و اکنون که آنها آزاد شده‌اند با استفاده از همين افراد تبليغات گسترده‌اي را عليه ايران آغاز کرده‌اند.

هر چند پيش‌بيني مي‌شد که چنين شود، به همين خاطر، بايد تدابير لازم نيز براي خنثي‌ کردن اين ادعاهاي دروغ از سوي مسئولين ذيربط اتخاذ مي‌شد. يا حداقل وثيقه‌اي که براي آزادي اين سه جاسوس در نظر گرفته شده است، مبلغي فراتر از ۵۰۰ هزار دلار براي هر نفر در نظر گرفته مي‌شد، تا شايد ابزاري باشد براي جلوگيري از فرافکني و ادعاي دروغ عليه جمهوري اسلامي ايران.
قطعا هدف مقامات ايراني از آزادي اين افراد، نشان دادن حسن نيت و رافت اسلامي بوده است، اما نتيجه آن بر عکس از آب درآمد.

اکنون ايرانياني هستند که در زندان‌هاي آمريکا به بهانه‌هاي گوناگون زنداني‌اند و مورد اذيت و آزار و شکنجه زندانبانان آمريکا قرار دارند. اما هيچ سازمان مدعي حقوق بشري، پيگير سرنوشت آنها نيست. هيچ اسمي از آنها برده نمي‌شود. مي‌توانستيم با کمي پافشاري بر حق خود، اين سه جاسوس را با چند ايراني زنداني در چنگال آمريکا مبادله کنيم. اما...

آفرينش:ثروت هايي كه بايد محقق كنيم

«ثروت هايي كه بايد محقق كنيم»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن مي‌خوانيد؛مختصات جغرافيايي کشورمان سبب شده تا در بسياري از ميادين نفت وگازمان با کشورهاي قطر، امارات، عربستان وعراق شريک باشد. فلذا لازم است تا از اين ثروت هاي غيرقابل تمديد نهايت استفاده را برد که متاسفانه ما در حوزه هاي مشترک وضعيت مطلوبي نداريم.

50 درصد از کل ذخاير گاز ايران در ميدان هاي مشترک با همسايگان قرار دارد که بيشترين ميزان آن با کشور قطر در اشتراک است. بحث در مورد "پارس جنوبي" بزرگترين مخزن گاز دنياست که بين ايران و قطر مشترک است.

اما صفت اصلي اين گزاره يعني " اشتراک" هيچ گاه در عمل مشاهده نشده است. به گونه اي که قطر با جمعيت يک ميليوني و وسعتي کمتر از همين ميدان گازي در مقابل شريک 75 ميليوني خود که وسعت کوچکترين استان آن از مساحت کل قطر بيشتر است، توانسته بيشترين سهم را از اين حوزه مشترک ببرد و خود را به "ثروتمندترين کشور دنيا " تبديل کند.

در حال حاضر ايران 210 ميليون مترمکعب گاز از اين ميدان برداشت مي‌کند ولي قطر 360 ميليون متر مکعب! . همچنين قطري ها اعلام کرده‌اند به زودي با بهره گيري از فناوري هاي جديد برداشت خود را به 452ميليون متر مکعب خواهند رساند.

چند لحظه در مورد اين موضوع تامل کنيد...

بحث در مورد رشد اقتصادي، توسعه و پيشرفت هاي کشور قطر نيست و آنچه در مورد ميزان استخراج عنوان شد در مورد منابع نفت و گاز ملي قطر نبود، بحث از ثروت عظيمي است که متعلق به 75 ميليون نفر در حال حاضر و ميليون‌ها نفرديگر در آينده (البته اگر چيزي از آن تا چند سال ديگرباقي بماند) مي باشد که کشوري يک ميليوني از طريق کاملا قانوني درصدد تصاحب آن مي باشد و ما همچنان در پي بستن قرارداد و گسترش فازهايي هستيم که معلوم نيست افتتاح آنها به عمر منابع گازي اين مخزن قد مي دهد يا خير.

علت اين کم کاري ما درمصاف باهمسايگان در حوزه هاي مشترک چيست؟ تحريم ها، فرسودگي تجهيزات، عدم سرمايه گذاري هاي کافي و تخصصي، سوء مديريت ها در سال هاي گذشته، نفوذ افراد سودجو به مديرت ها و قراردادهاي نفتي، به کارگيري پيمان کاران غيرمتخصص، و...

قطري ها با برنامه ريزي هاي دقيق و سرمايه گذاري هاي کلان لحظه اي خود را از پارس جنوبي جدا نديده اند و تمام توان خود را بر اين ميدان متمرکز کرده‌اند. جالب اينجاست که بر اساس نظر کارشناسان شيب اين ميدان عظيم گازي نيز به سمت قطر بوده و با کاهش حجم گاز در مخزن اصلي، اين کشور قطر است که قادر به استحصال گاز خواهد بود.

آيا مورد توجه قرار گرفتن اين ثروت عظيم مهم تراست يا مطرح کردن مباحثي حاشيه اي که هيچ سودي براي کشورندارد و حتي باعث هدر رفتن توان و انرژي کشور مي شود.

کاهش سهم ايران از اين ثروت هاي ملي باعث افسوس و نگراني ميليون ها ايراني شده است.

با اين روندي که پيش گرفته ايم آيندگان در مورد اقدامات ما به عنوان حافظان ثروت هاي ملي کشور چگونه قضاوت خواهند کرد؟!

حمايت:بهار در پاییز

«بهار در پاییز»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي حمايت است كه در آن مي‌خوانيد؛این هفته با رویدادها و مناسبت های مهم داخلی و خارجی تقارن پیدا کرد.

در سطح داخلی سالگرد آغاز هشت سال مقاومت همه جانبه ملت ایران در جنگ تحمیلی و آغاز سال تحصیلی جدید مهم ترین رویدادها در گستره ملی بودند . یکشنبه سوم مهرماه موضوع اول مورد مداقه کوتاه قرار گرفت و اینک لازم است که موضوع دوم را قدری مورد تامل قراردهیم .

روزهای آغازین مهرماه همواره در سراسر کشور رنگ و بویی خاص پیدا می کند چرا که پس از چند هفته تعطیلی نظام های آموزش رسمی چه در سطح آموزش وپرورش وچه در سطح آموزش عالی و یا نظام حوزوی ، مجدا سال تحصیلی جدید آغاز می شود و تا تابستان سال آتی شمسی ادامه می یابد .

در این روزها برخی برای اولین بار گام در مدارس می نهند یا پس از تلاش های بسیار امکان ورود به مراکز آموزشی عالی یا حوزه های علمیه را پیدا کرده و تجربه جدید در محیط جدید آموزشی و تربیتی را با هزاران امید و البته بعضا شکلی از بیم و اضطراب آغاز کرده اند .

اگر شلوغی خیابان ها ناشی از تراکم خودروها و زندگی صنعتی امروز و قیل و قال های روزمره متداول و مشغله های متعدد در زیست امروزی نبود بهتر همه درک می کردیم که چه بهاری آغاز شده است آنهم در فصل پائیز و چه شکوفه های انسانی عطر وبوی خوش گسترانیده و ترنم خوش نوایی را در سراسر کشور به گوش جان ما می رسانند. فقط در سطح مدارس بیش از 12 میلیون نفر از کودکان و نوجوانان این مرز و بوم روانه مدارس شده اند .

در سطح آموزش عالی و حوزه های علمیه نیز هزاران نفر سال تحصیلی را آغاز کرده اند بنحویکه براحتی می توان بیش از 15 میلیون از جمعیت کشور را در این فرآیند مستقیما دخیل دانست .
طبیعتا پدر و مادر ها و خانواده های این جمعیت و اساتید ومعلمان وکادر آموزشی ذیربط را نیز اگر مرتبط با این فرآیند علم و دانش حساب کنیم بیش از دو سوم جمعیت کشور از اول مهرماه خود را با آهنگ جدیدی هماهنگ می کنند و دغدعه های جدید ی را پیگری می کنند که وجه مشترک همه آنها ارتقا فکری و اندیشه ای و بستر سازی برای آینده روشن در عرصه فردی و اجتماعی است .
در این بهار فکری چند نکته تامل برانگیز از منظر اهداف ستون به سوی عدالت بشرح زیرتقدیم میشود. امید است موثر افتد و در شکوفایی هر چه بیشتر کشورمان مورد توجه مخاطبان ارجمند به خصوص مسئولین آموزشی قرار گیرد .

اولین نکته اینکه مدت هاست بحث های مربوط به حوزه آموزش و پرورش که در سانه ها نیز انعکاس پیدا می کند محدود شده به تعطیلی یا عدم تعطیلی پنچ شنبه ها یا اینکه قرار است تحول بنیادین انجام پذیرد و سند مزبور تهیه شده است .در این میان بسیاری از موضوعات اصلی مرتبط به بهینه سازی آموزش در کشورمان مورد غفلت قرارمی گیرد .

 یکی از نکاتی که سالهاست به عینه می توان مشاهده کرد این است که از یک سو فراگیران علمی در سطوح مختلف اعم از مدرسه یا آموزش عالی از حجم زیادمحفوظات گلایه دارند و ازسوی دیگر خروجی نظام آموزشی کشور وقتی وارد عرصه کار و اشتغال می شود عمدتا مدرکی است در دست دارنده آن بی آنکه مهارت های لازم برای خدمت و اثر گذاری را فرد داشته باشد .

از همین رو کارفرمایان مختلف چه دربخش دولتی یا غیر دولتی مدت ها باید حوصله کنند و نیروی انسانی متعدد را تست کرده و روی برخی کار آموزشی مهارتی انجام دهند تا بتوانند حداقل بازدهی شایسته را بگیرند . این وضعیت نگران کننده به ما هشدار می دهد که در نظام آموزشی خود مهارت و خلاقیت و ابتکار را توسعه دهیم و تلاش کنیم که بچه ها از مدارس به مهارت ها و بروز خلاقیت ها و ابتکارات سوق پیداکنندنه اینکه صرفا رقابت ها به محفوظات و نمره آوری های مربوطه وابسته باشد که گاه بسیار ملال آور است و خود باعث دلزدگی محیط آموزشی و ترجیح دادن تعطیلی ها بر روزهای مدرسه رفتن می شود .

نکته دوم اینکه اگر متون و برنامه های آموزشی را بررسی کنیم از دبستان تاعالی ترین سطوح آموزش عالی و حوزه های علمیه و فرآیندهای پیرامونی آن اعم از تحقیقات ارجاعی به فراگیران و یا برنامه های آزمایشی و تجربی و میدانی را اضافه کنیم در خیلی موارد می بینیم که نیازهای کشور در آنها گنجانیده نشده یا چالش های فراروی کشورمان مدنظر قرار نگرفته است ، بر همین اساس لازم است در نظام آموزشی خود دائما نیازهای کشور را شناسائی و در متون و برنامه های آموزشی بگنجانیم تا حجم انبوهی از آنچه بدرد جایی نمی خورد یا گرهی از گره های کشور و اولویت های فراروی نمی گشاید و اصلا در محافل علمی جهان نیز کاربری ندارد ،نداشته باشیم و وقت و عمر نیروی انسانی کشور را به هدر ندهیم.

نگارنده خود شاهد بوده که تحقیقات متعددی را در مراکز آموزش عالی یا حوزه های علمیه در سطوح عالی به عنوان تکلیف آموزشی به فراگیران ارجاع داده شده یا مواردی را آموزش می دهند که هیچ نسبتی با نیازها و پرسش ها و مشکلات کشور ندارند و صرفا از باب رفع تکلیف یا سرگرم بودن یا عادت متداول انجام می شوند. بهر حال در این زمینه لازم است مدیریت راهبردی اعمال شود. شاید در چارچوب نقشه جامع پیشرفت علمی کشور برای رفع این  نارسائی ها تدابیری اندیشیده شده باشد که در آینده باید به داوری نشست.

نکته سوم اینکه در نظام آموزشی خود در سطوح مختلف باید بدانیم که در جهان امروز شاخصهای رقابت ملتها برای پیشرفت و تعالی خیلی وسعت وعمق پیدا کرده فلذا نمی توان عرصه جهانی را ندید و فقط به رقابت های ملی اندیشید.کودک ما ،نوجوان ما ،دانشجو وطلبه واستاد ما باید بدانند که امروزه اگر حرفی برای گفتن داشته باشیم که داریم و اگر الگویی برای ارایه داشته باشیم که می توانیم داشته باشیم ،در سطح جهانی قابل عرضه است وهمه ملتها در تکاپو هستند که با سرعت بیشتری به اهداف مطلوب نائل آیند فلذا دایما این رقابت جهانی را باید به فراگیران منتقل کرد تا از قافله پیشرفت های جامعه بشری عقب نمانیم .قطعا مسوولان کشور و اساتید و طراحان برنامه های آموزشی در درجه اول لازم است وقوف دقیق علمی بر هندسه رقابتهای فکری وجهانی داشته باشند تا تصمیمات و اقدامات سنجیده وعالمانه از آنها ارایه شود.

نکته چهارم اینکه در هر جامعه ای اگر می خواهیم حق وعدالت مورد مطالبه عمومی وعمل جمعی قرارگیرد و کسی نگویدکه به من چه یا بتو چه؟ وکسی نگوید که من فقط در فکر منافع و آینده خود هستم،لازم است از همان بدو نظام آموزشی حریّت،کرامت انسانی وحق محوری به فرد منتقل شود تا کودک از همان دبستان بداند که همه آنچه فرا می گیرد برای این است که در جامعه همه از حقوق انسانی خود برخوردار باشند وکسی به دیگری ظلم نکند.طبیعتا وقتی حق محوری و عزت نفس در شخصیت کودک نهادینه شود در گستره ملی مطالبه حق و عدالت دغدغه عمومی می شود وهمین امر هم همبستگی ملی را ریشه دار وعمیق می سازد وهم کارآمدی سازکارها وکلیت نظام سیاسی اجتماعی را بالا می برد.

در جوار همین حق محوری وتقویت کرامت انسانی ،اخلاق محوری وگسترش فضیلت های اخلاقی نیز ضرورتی است بسیار مورد نیاز. دروغ نگفتن،ریاکار و دو چهره نبودن، چاپلوسی نکردن ،امانتدار بودن ،حریم دیگران را رعایت کردن ،وفای به عهد وپیمان ،وجدان کاری ، دوری از اسراف وتجمل گرائی ،بیاد محرومان بودن وخود را در غم آنها شریک دیدن همه وهمه وبسیاری از دیگر موارد مشابه، فضیلت های اخلاقی هستند که اگر رعایت شوند قانون ومقررات نیز جلوه دیگری می یابد ونظام حقوقی در شرایط دیگری مورد رعایت واحترام قرار می گیرد.

متاسفانه امروزه در سطح وسیع، جامعه ما به جهت عدم رعایت این گونه فضیلت های اخلاقی رنج های متعددی را تحمل می کند.عدم رعایت همین اخلاقیات باعث شده که در عرصه جامعه شاهد بروز انواع جرایم وآسیب های اجتماعی باشیم.پیشگیری از میلیون ها پرونده قضایی واین همه آسیب های اجتماعی را با گستراندن حق محوری و اخلاقیات از همان ابتدای نظام آموزشی باید دنبال کرد.

سخن آخر:
بهار فکر واندیشه به همه تلاشگران عرصه تعلیم وتربیت در سطو ح مختلف و به همه پیروان و ارادتمندان پیامبر بزرگی که که ما را توصیه به علم اندوزی از بدو تولد تا لحظه مرگ نمود، فرخنده ومبارک باد. میلیون ها انسان از آغاز مهر ماه برای تعالی فکری وفرهنگی و ساختن آینده کشور و جامعه بشری به تکاپو افتاده اند.این تلاش وتکاپوی ارزشمند را باید بنحوی جهت داد که خروجی های مثبت آن روز به روز افزایش یابد ونقاط ضعف آن بر طرف شود.مدیران فرهنگی و آموزشی کشور در این عرصه مسئولیت اول را بر عهده دارند و بر همین اساس باید مرتبا پاسخگوی عملکردهای خود و وضعیت نظام آموزشی باشند.

عموم ملت نیز چه آنان که در جایگاه استاد ومعلم وچه آنان که در جایگاه فراگیر علم در یکی از مراکز آموزشی هستند و یا پدر ومادرها که فرزندان آنها در این عرصه ورود دارند باید به بهبود وضعیت کمک کنند.اولین و فوری ترین کمک موثر، مطالبه دقیق خوبی ها و نقاط مثبت است و یاری و مشارکت همه جانبه در تحقق خوبی ها. امید آنکه هر یک از ما به وظیفه خود بدرستی عمل کنیم و سال تحصیلی جدید سالی پر بارتر از گذشته برای کشورمان در گسترش دانایی ومعرفت و اخلاق وانسانیت باشد.

مردم سالاري:اليگارشي خشن پترکبير

«اليگارشي خشن پترکبير»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم علي ودايع است كه در آن مي‌خوانيد؛ولا ديميرپوتين دوست دارد اوراپترکبير خطاب کنند; تزار قدرتمند روسيه که اين کشور  را چند قرن پيشتر احيا کرد. اين افسر سابق کاگ ب که در آستانه ورود به 59 سالگي  قرار دارد، چندين بار تحت عمل جراحي زيبايي قرار گرفت تا از لحاظ  ظاهري،  زيبا و جذاب باشد  و باژست هاي خاص  اندام تنومند خود را به رخ رقيبان بکشد. گفته مي شود وي  در پيشاني، زير چشم چپ و گونه هاي خود  بوتاکس تزريق کرده است.

اما اين تنها  ظاهر پوتين نيست که مردم روسيه  را متوجه  اين تزار  مخوف مي کند، بلکه  سيستم  پيچيده  قدرتمند  حاکمان کرملين است که لرزه  براندام  منتقدين مي اندازد. از هم اکنون با کناره گيري مدودف، تزار مخوف را مي توان رئيس جمهوري بعد روسيه  قلمداد کرد. مردي که از سال 2000 تا 2008 بر سرزمين پهناور  روسيه حکمراني  کرد.

 در سال هايي  که شاگرد، سکان هدايت کرملين را در دست داشت در تاريکي  راهروهاي تو در توي ميدان سرخ همه امور را زيرنظر داشت و هرگز از کانون قدرت دور نشد. مخالفين امروز، انتخابات آينده  رياست جمهوري  را سناريوي  وحشت  مي نامند.

گورباچف علنا لب به انتقاد  مي گشايد  و رياست  جمهوري  مجدد پوتين  را بازگشت  به عقب  براي 6 سال اعلا م مي کند. آخرين  رهبر اتحاد جماهير  شوروي  با صراحت مي گويد  پوتين نهادهاي دموکراتيک  را نابود کرد و حکومت خودکامه اي بدتر از حزب کمونيست بنا کرده است. روسيه  در سال هاي حکومت تزاري  شاهد برخورد  با منتقدين بود و در سال هاي حکومت کمونيستي  اتحاد  جماهير  شوروي  خشن ترين ديکتاتوري را تجربه  کرد; در طول اين سالهاي پر درد و رنج  گروه هاي زيادي از مردم زير چکمه هاي حکومت خرد شدند.

در روز فروپاشي  اتحاد جماهير شوروي و پيش از آن فروپاشي ديوار برلين، برخي هلهله دموکراسي را فرياد زدند. همين افراد امروز  مي گويند  آرزو نداشتند فدراسيون روسيه متولد شود و اين نتيجه  مبارزه  روس ها  در  راه آزادي نيست، بلکه نتيجه وقوع يک فاجعه است. منتقدين  حکومت مي گويند  اليگارش ها مهم ترين  نيروي علا قمند  به تشکيل  فدراسيون  روسيه بودند که در جريان خصوصي سازي  تبديل  به غول هاي ثروت شدند. در جريان  تفويض دارايي و اختيارات  دولت به اليگارش ها  از نظر ميزان  تقسيم ثروت ملي، در طول دو دهه، حدود يک سوم اموال  دولت در اختيار  چند اليگارش خاص قرار گرفت.

در سال 90 يلتسين به مناطق مختلف روسيه  حق حاکميتي  داد و در مقابل،  آنها هم شروع به باج خواهي کردند. اوراق  قرضه مشارکت  ملي در سال 93 و مزايده پشتوانه ملي در سال 95 منتهي به خرج دارايي هاي دولت و ميراث  اقتصادي  حکومت کمونيستي  شد. يک سوم ارزش سرمايه پول ملي روسيه  با رقمي پايين عرضه شد، کارخانه هايي با درآمدهاي چند ميليارد دلا ر به قيمت چند صد ميليون دلا ر به افراد خاص فروخته شد که همگي اليگارش بودند.

نهايتا ثروت باد آورده  کارخانجات  و بانک هاي  روسيه  قشري متمايز در  روسيه را به وجود آورد که نهايتا بانکداري خانوادگي ايجادشد. در اين زمان جرم و جنايت با قتل هاي سفارشي سياستمداران،  روزنامه نگاران  منتقد  و بازرگانان مشهور، روزهاي پرالتهابي  را براي سرزمين  تزارها رقم زد.اما آرام آرام افراد نزديک  به يک فرد خاص بر اوضاع ناآرام مسلط شدند. در سال 1997 اليگارش هاي روس، براي نخستين بار در ليست جهاني ميلياردرها در مجله فوربس قرار گرفتند.

5  سال بعد در سال 2003 نام 17 نفر روس در اين ليست مشاهده شد تا اين  کشور جايگاه چهارم را در ميان کشورهاي داراي ميلياردر از آن خود کند در حالي که صنايعي به مراتب ضعيف تر از قدرت هاي ديگر اقتصادي جهان داشت. طبق آخرين آمار، 23  اليگارش ميلياردر، 35 درصد توليد را در اختيار دارند در حالي که دولت 25 درصد از آن خود کرده است. در سال 1999 که پوتين به قدرت رسيد اليگارش هاي همسو را  حمايت  کرد و هر کس را که مخالف وي بود به دادگاه سپرد تا پوتين دوستان خود را قدرتمندتر کند. 

امروز مجموعه مديريتي روسيه از شهرداري مسکو گرفته تا رئيس جمهوري منطقه  خود مختار چچن همگي تابع فرامين ولا ديمير پوتين هستند. امروز نمونه منحصر به فرد حکومت اليگارشي پوتين همه قدرت اقتصادي را در چنگ خود مي بيند. آنها  زير پرچم حزب روسيه واحد گرد هم مي آيند و براي آينده روسيه زير چشمان ولا ديمير تصميم گيري مي کنند. اين اليگارشي با مشکلا ت پيش آمده به خشن ترين شکل برخورد مي کند.

شايد گفته شود که پوتين در يک انتخابات دموکراتيک به قدرت مي رسد اما اولا  سيستم انتخاباتي روسيه دچار چالش جدي  در بحث سلا مت است. ثانيا، کانديداها لزوما از آزادي عمل برخوردار نيستند. ثالثا، اين اليگارش ها هستند که قدرت اقتصادي و نبض امور روسيه را در چنگ دارند. تفاوت اليگارشي و دموکراسي آرماني در آن است که در اليگارشي مردم تنگ دست حق راي ندارند و در دموکراسي همه مردم حق راي دارند.

در اليگارشي ميزان ماليات مرفهين و سرمايه داران کمتر از مردم است در حالي  که در جامعه دموکراتيک عکس آن و به طور طبيعي آنهايي که درآمدهاي کلا ن دارند ماليات بيشتري مي پردازند. در نهايت مي توان گفت روسيه ظرف دو دهه وارد چرخه اي از اليگارشي تزاري پوتين شده است که تجربه نو از ديکتاتوري در همسايگي اروپا شده است که مافياهاي جنايي نقشي اساسي  ايفا مي کنند.

تهران امروز:از بمباران ارزي تا سوپرماركت‌هاي سكه طلا فروش

«از بمباران ارزي تا سوپرماركت‌هاي سكه طلا فروش»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي تهران امروز به قلم افشين زماني است كه در آن مي‌خوانيد؛ظاهرا ناكامي‌ در كنترل بازارهاي مالي موجب شده است تا ارگان‌هاي رسانه‌اي دولت راه فرافكني در پيش گرفته و مقصراني را براي اوضاع نامساعد اقتصادي كشور از جمله در حوزه بازار مالي كشور معرفي كنند كه جز در خيالات اثري از آنان ديده نمي‌شود. مقصريابي براي اوضاع نامساعد اقتصادي بيش از هر چيز مهر تاييد دولت بر مشكلات عديده اقتصادي است كه بر كشور حاكم شده است و البته دولت تاكنون نه تنها اين مشكلات را نپذيرفته كه با ارائه آمارهاي خيره كننده سعي در شكوفا نشان دادن اقتصاد كشور داشته است اما از آنجا كه آمارسازي زمان مصرف بسيار كوتاهي دارد و اساسا امكان نفي واقعيات اقتصادي وجود ندارد، دولتي‌ها تصميم گرفته‌اند به وجود مشكلات عديده اقتصادي اعتراف كنند اما در يك فرافكني عجيب و غريب تقصير را بر گردن ديگران بيندازند.

البته اين براي اولين بار نيست ‌گناه مشكلات خود ساخته اقتصادي‌به گردن ديگران مي‌افتد. مثلا در سال 86 كه سياست‌هاي انبساط پولي دولت و افزايش خيره كننده نقدينگي به يكباره سر از بازار مسكن در آورد و قيمت مسكن را تا چهار برابر افزايش داد، رئيس‌جمهور در يك سخنراني عمومي گناه افزايش قيمت را به گردن يكي از بانك‌هاي خصوصي انداخت و گفت كه مافياي مسكن عامل گراني مسكن بوده است. او حتي به وزير وقت اطلاعات ماموريت ويژه داد تا اين مافياي ناشناخته را شناسايي و بدون اغماض به مردم معرفي كند.

پيگيري‌هاي بعدي رسانه‌ها منجر به آن شد تا وزير وقت اطلاعات از وجود مافياي مسكن اظهار بي‌اطلاعي كند و البته تحقيقات بيشتر نشان داد كه يكي از بانك‌هاي خصوصي بخشي از سرمايه خود را صرف خريد حدود چند صد باب ساختمان در تهران كرده است تا براي شعب بانكي و ساير مصارف مورد نياز استفاده كند. حداكثر سرمايه‌اي هم كه هزينه شده بود حدود هزار ميليارد تومان بود كه در برابر غول نقدينگي چندين 10 هزار ميليارد توماني كه بر اثر سياست‌هاي غلط پولي دولت سر از بازار مسكن در آورده بود به مثابه كاه در برابر كوه بود اما در همان شرايط هم دولت ترجيح داده كوه سياست‌هاي غلط خود را ناديده بگيرد و مافياي موهوم مسكن را پيش بكشد.

مافيايي كه طي 5 سال گذشته هيچ نشاني از آن به افكار عمومي ارائه نشده است و عملا به مانند اكثريت وعده‌ها و برنامه‌هاي يك شبه طراحي شده دولت به بايگاني سپرده شد. در نمونه‌اي ديگر و در حالي كه اختلاس بزرگ 3 هزار ميليارد توماني در سيستم دولتي رخ داده است و كمترين تقصير دولت در اين اختلاس بزرگ، ناتواني مديريتي دولتي‌ها و مقامات بانكي و پولي كشور است اما در همان حال مديران دولتي با افتخار خواستار دريافت جايزه كشف اختلاس شده و در عين حال نقش موجودات ناشناخته و ضد دولت را به‌عنوان عاملان اختلاس پيش مي‌كشند.

در نمونه‌اي ديگر روزنامه ايران كه تحت مديريت جريان انحرافي قرار دارد گزارشي منتشر كرده و نوشته كه يكي از موسسات وابسته به شهرداري با خريد 70كيلوگرم شمش طلا و 20 هزار عدد سكه موجب به‌هم خوردن بازار سكه شده است!!

انتشار اين گزارش بيش از آنكه يك كشف خارق‌العاده جريان انحرافي درباره دلايل واقعي اختلال در بازار ارز و سكه باشد نشانه آشكار ضعف ‌سياست‌هاي اقتصادي دولت است كه هر روز نشانه‌هاي اين ضعف بيش از روزهاي ديگر ديده مي‌شود. دقيقا به مانند سال 86 كه دولت به عوض پذيرفتن اشتباه خود در افزايش سرسام‌آور نقدينگي به‌عنوان عامل اصلي تورم بي‌سابقه و گراني 4برابري مسكن، به خيالات رو آورد و خريد چند صد باب ساختمان توسط يك بانك نحيف خصوصي را عامل گراني 4 برابري مسكن در كل كشور معرفي كرد. درباره تلاطم در بازار پولي كشور هم وضع به همين منوال است.

اولا نشانه‌هاي زيادي از فعاليت دلالانه با انگيزه سودورزي دولت و بانك مركزي در بازار ارز و سكه ديده مي‌شود و در حالي كه قيمت واقعي سكه حدود 520 هزار تومان است، بانك مركزي آن را با قيمت حدود 570 هزار تومان به مردم مي‌فروشد و از سوي ديگر نظام غير رسمي ارز دو نرخي را بر كشور حاكم كرده كه موجب رواج دلالي ارز در كشور 20 سال پس از برچيدن آن شده است.

به عبارت ديگر دليل حباب در بازار سكه و تفاوت فاحش قيمت ارز در بازار و در نتيجه مغبون شدن مردم و فشار به توليدكنندگان و در عوض ساخت بهشت سودهاي بادآورده براي دلالان به سياست‌هاي اقتصادي دولت بر مي‌گردد و دولتي‌ها كه اين روزها گرفتار مشكلات ناشي از فساد 3 هزار ميليارد توماني هم هستند به جاي اينكه به واقعيات اعتراف كنند، خريد 70 كيلوگرم شمش طلا و 20 هزار عدد سكه را عامل مشكلات معرفي مي‌كنند! نگاهي به رفتارهاي گذشته دولت نشان مي‌دهد كه طيفي از دولتي‌ها كه به جريان انحرافي مشهور هستند، بسيار تمايل دارند نظام مالي كشور را به سمت دلالي سوق دهند تا در لواي آن سودهاي كلان و بادآورده را نصيب خود و حاميانشان كنند و در همان حال هم براي فرار از مسئوليت به متهمان خيالي رو آورند و نقش تخريبي خود را در عرصه عمومي كشور انكار كنند. در اينجا جاي پاسخ به اين سوال خالي است مگر رئيس كل بانك مركزي از بمباران ارزي براي تك نرخي كردن ارز و تبديل سوپرماركت‌هاي شهر به سكه فروشي براي تخليه حباب قيمتي خبر نداده بود؟ پس سياست بمباران ارزي و تبديل سوپر ماركت‌ها به سكه‌فروشي كجا رفت؟

ابتكار: احمدي‌نژاد چه برد و چه آورد؟

«احمدي‌نژاد چه برد و چه آورد؟»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ا بتكار به قلم سيدعلي محقق است كه در ان مي‌خوانيد؛محمود احمدي‌نژاد هفته گذشته و در هفتمين سال رياست‌جمهوري خود، براي بار هفتم راهي نيويورک و اجلاس ساليانه سازمان ملل شد تا درست مانند هر هفت بار گذشته، مواضع تهران را در قبال مسائل جهاني از زاويه نگاه خاص و متفاوت خود براي رهبران جهان تکرار کند.

در همه سال‌هايي که گذشت، محمود احمدي‌نژاد کم‌وبيش چهره جنجالي درون و بيرون سالن اجلاس بود. او در درون سالن اجلاس بيش از هر چهره ديگري طرف توجه نور نورافکن‌ها و متصديان نور و صدا و تصوير بود. در بيرون سالن و حاشيه‌هاي اجلاس نيز فلاش‌ها و لنز دوربين‌هاي شبکه‌هاي تلويزيوني، روزنامه‌ها و خبرگزاري‌ها يک لحظه او را تنها نمي‌گذاشتند و او مکرر از لزوم تغيير مديريت جهاني، اصلاح ساختار سازمان ملل و شوراي امنيت، افسانه هولوکاست، محو اسرائيل و ابهامات 11سپتامبر مي‌گفت.

تجربه نشان داده که يکي از اصلي‌ترين دستورکارهاي احمدي‌نژاد در جريان سفرهاي نيويورک، استفاده حداکثري از تريبون‌هاي متعدد اين اجلاس براي ارائه جهاني و داخلي خود و تشريح ديدگاه‌هاي جمهوري اسلامي ايران بوده است. در همه سال‌هاي گذشته، نوع خاص ادبيات سياسي رئيس‌جمهور و شيوه تهاجمي وي در برخورد با مسائل روز جهاني، باعث مي‌شد واکنش‌هاي جهاني به اين حضورها کاملاً متفاوت و متناقض باشد.

تفسيرهايي که درباره نتايج اين سفرها در رسانه‌هاي بين‌المللي منتشر مي‌شد، هميشه يا کاملاً مثبت يا کاملاً منفي بود و کمتر پيش مي‌آمد که يکي از سفرهاي گذشته رئيس دولت خنثي و بدون بازتاب بوده باشد. در داخل کشور هم مطابق شاخص‌هاي داخلي و منطقه‌اي مدنظر رئيس‌جمهور و طرفدارانش، سفرهاي شش‌گانه او هميشه جادو کرده بود و به زعم هوادارانش، او سال به سال، چهره‌تر از قبل، فاتحانه به کشور بازمي‌گشت.

اما اين‌بار همه متغيرهاي پيش از اجلاس متفاوت از قبل بود و تنها چيزي که هيچ تغييري نداشت، محتوايي بود که رئيس‌جمهور با خود داشت. در يک سالي که گذشت، همه معادلات جهاني و منطقه‌اي و حتي معادلات سياسي در داخل کشور تغيير کرد و دغدغه‌ها و واهمه‌هاي سران جهان و مطالبات مخاطبان چه در غرب، چه در منطقه و جهان عرب و چه در داخل کشور، دستخوش تحولات جديدي شد. اما رئيس‌جمهور بي‌اعتنا به همه اين تغيير و تحولات، همان حرف‌هاي هميشگي را در همان بسته‌بندي تکراري، به‌عنوان سوغات تهران، با خود به نيويورک برد.

او باز هم سخنانش را از تريبون سازمان ملل و زير همان نورافکن معروف و در مقابل صندلي‌هاي آبي‌رنگ اجلاس و نيز در مقابل لنز دوربين‌ها و فلاش‌هاي خبرنگاران رسانه‌ها بيان کرد. اما انگار اين‌بار نه ميکروفن‌ها و نه نور نورافکن‌ها و نه فلاش دوربين‌ها رغبت گذشته را براي پيگيري نداشتند؛ چراکه اوضاع تازه حرف‌ها و برنامه‌هاي تازه مي‌طلبيد. همه چه در سالن، چه در مقابل تلويزيون‌ها و در مقابل دکه‌هاي روزنامه‌فروشي‌ و صفحات اينترنتي رايانه‌ها، حريصانه به دنبال موضع جدي و جديد ايران در قبال تحولات جهاني و منطقه‌اي و تبيين ايده بيداري اسلامي ايران از زبان رئيس‌جمهور بودند؛ چيزي که کمترين سهم را در سخنان او داشت.

يکي از تحولات مهم اجلاس امسال، حضور پرسروصداي ابومازن، رئيس تشکيلات خودگردان، در نيويورک و ارائه درخواست پذيرش عضويت فلسطين و ايده تشکيل کشور فلسطين در مرزهاي 1967 بود. مي‌توان ادعا کرد تقريباً همه کشورهاي جهان حداقل موضعشان را در قبال اين درخواست، چه موافق، چه مخالف و چه ممتنع، از هفته‌ها قبل کاملاً شفاف تعيين کرده بودند و راهي امريکا شدند. اما موضع رئيس‌جمهور در قبال اين مسئله مهم که در طول سه دهه گذشته همواره اصلي‌ترين موضوع سياست خارجي تهران بود، در زمان حضور در امريکا چندان واضح و شفاف و حداقل همسو با سياست‌ها و حمايت‌هاي پيشين ايران از گروه‌هاي فلسطيني نبود. البته نگارنده در اين يادداشت به دنبال بحث بر سر چرايي موافقت و يا مخالفت ايران با درخواست ابومازن نيست.

بيان رسمي موضع تهران در قبال بهار عربي و تحولات متأثر از انقلاب‌هاي خاورميانه در منطقه، ديگر موضوعي بود که جهانيان توقع داشتند از طريق رئيس‌جمهور در نيويورک بشنوند؛ موضعي که از آن در داخل به‌عنوان بيداري اسلامي ياد مي‌شود و درعمل در تقابل با ايده دموکراسي لائيک مورد نظر آنکارا و غرب قرار دارد. با توجه به برگزاري اجلاس بين‌المللي بيداري اسلامي در تهران در هفته‌هاي گذشته، شايد انتظار مي‌رفت که آقاي رئيس‌جمهور اين موضع را براي رهبران دنيا و نيز رسانه‌ها تبيين کند؛ اما به‌ هر دليلي اين اتفاق نيفتاد تا نبود شفافيت در عرصه سياست خارجي و به‌طور مشخص در قبال مسائل روز منطقه، بيش‌ازپيش خود را نشان دهد، به‌گونه‌اي که احمدي‌نژاد براي اولين‌بار در عرصه رقابت ديپلماتيک براي چهره شدن از ديگر رقباي منطقه‌اي خود، يعني اردوغان و محمودعباس، عقب بيفتد.

دراين‌بين حاشيه‌هاي داخلي و اختلاف و انشعاب‌هاي شش‌ماهه گذشته در دولت و جناح حاکم نيز در جريان سفر هفتم دست از سر رئيس‌جمهور برنداشت. در همه سال‌هاي گذشته، رسانه‌هاي اصولگرا به‌طور يکپارچه سفر نيويورک را تا حد حماسه‌اي ديپلماتيک بازتاب مي‌دادند؛ اما امسال چندان خبري از حماسه‌سازي داخلي از يک سفر خارجي نبود. تغيير بخشي از مواضع رئيس‌جمهور در ماه‌هاي گذشته و نيز همراهي چهره‌هاي مورد انتقاد جناح اصولگرا با وي در اين سفر، به‌تنهايي کافي بود تا حاميان رسانه‌اي ديروز تقسيم کار کرده و حداقل نيمي از توان رسانه‌اي اين جريان مصروف حاشيه‌هاي منفي مربوط به همراهي چهره‌هاي جنجالي گردد.

حساسيت‌ها و انتقادها به همراهان احمدي‌نژاد آن‌چنان بالا گرفت که برعکس هرساله که بازگشت احمدي‌نژاد با استقبال حماسي طرفداران و رسانه‌هاي همسو مواجه مي‌شد، اين‌بار و در پايان سفر، مهم‌ترين سوژه براي خبرنگاران منسوب به جريان منتقد دولت، نه اصل بازگشت رئيس‌جمهور و نه دستاوردهاي اين سفر، که انتشار وسيع شايعه ماندن مشايي در امريکا بود.

با کنار هم قراردادن همه آنچه گفته شد و آنچه ناگفته ماند، مي‌توان اين نوشته را اين‌گونه به پايان برد که در مقايسه با همه شش سال گذشته، سفر هفتم رئيس‌جمهور چيزي شبيه سفرهاي خنثاي سران و مقامات ديگر کشورهاي جهان، از ويتنام و فيليپين و يونان گرفته تا نروژ و شيلي و چاد بود و بايد منتظر ماند و ديد آخرين سفر احمدي‌نژاد به نيويورک در قامت رئيس‌جمهور چگونه خواهد بود و آيا در سال آينده رئيس‌جمهور اصلاً به چنين سفري خواهد رفت يا نه؟

شرق:پيشنهاد هسته‌اي؛ ايران و غرب

«پيشنهاد هسته‌اي؛ ايران و غرب»عنوان سصرمقاله‌ي روزنامه‌ي شرق به قلم علي خرم است كه در ان مي‌خوانيد؛رييس‌جمهور ايران پيشنهادي در نيويورك مطرح كرد كه مطابق آن اگر آمريكا و غرب سوخت لازم براي رآكتور تحقيقاتي تهران كه كار راديودارو را انجام مي‌دهد، به ايران تحويل دهند، ايران از غني‌سازي بيشتر اورانيوم با غناي 75/19درصد خودداري خواهد كرد. اين خبر در حد خود در مجامع جهاني و به ويژه در غرب و در آژانس بين‌المللي انرژي ‌اتمي جدي تلقي شده و آغاز‌كننده بحث‌هاي جديدي در پرونده هسته‌اي ايران شده است.

اشتون به عنوان مسوول سياست خارجي اتحاديه اروپا و نماينده گروه 1+5 در شوراي امنيت موافقت كرده بود دور جديدي از مذاكرات هسته‌اي با ايران شروع شود. خبر فوق، قطعا يك خوراك فكري و دستوركار جديد براي مذاكرات ايران و 1+5 خواهد بود و شايد اين موضوع بتواند تسهيل‌كننده روابط ايران و شوراي امنيت باشد. طرف اصلي ايران در مذاكرات هسته‌اي، آمريكاست و اگر كاخ سفيد به پيشنهاد جديد ايران تمايلي داشته باشد، فضاي مذاكرات آتي تلطيف خواهد شد.

به‌ويژه آنكه سازنده اوليه رآكتور تحقيقاتي تهران، آمريكا بوده و نوعي تعهد نسبت به آن دارد و شايد در آينده هم نه تنها در تامين سوخت لازم بلكه در بازسازي يا ارتقاي اين رآكتور بتواند شراكت كند.

اين پيشنهاد در فضايي كه رييس‌جمهور در خلال سفر به نيويورك پيشنهادات ديگري در ارتباط با تنش‌زدايي در روابط ايران و آمريكا داده نيز قابل توجه است. يقينا هر نوع تنش‌زدايي در روابط سياسي نيازمند عرضه برخي از حسن نيت‌هاست و پيشنهاد هسته‌اي ممكن است از اين زاويه هم مورد ارزيابي قرار گيرد.

چنانچه مطرح‌كردن اين پيشنهاد با اظهارنظرهايي كه در نيويورك موجبات ناخشنودي كشورهاي اروپايي و آمريكايي را فراهم آورد، همزمان نمي‌شد، شانس تعامل و همكاري ايران و غرب افزايش مي‌يافت. پيشنهاد رييس‌جمهور از منظر فعاليت هسته‌اي ايران نيز ايرادي ندارد. زيرا سال گذشته غرب در قبال پيشنهاد خريد سوخت هسته‌اي رآكتور تحقيقاتي ايران واكنش مثبتي نشان نداد و ايران بلافاصله پيش دستي كرد و با غني‌سازي بيش از 70 كيلوگرم اورانيوم 75/19درصد جايگاه خود را در غني‌سازي بيش از 5/3درصد به مرحله تثبيت رساند.

اينكه اكنون اين اورانيوم غني شده چگونه به سوخت رآكتور تبديل شود، خود داراي پيچيدگي‌هاي تكنولوژيك است ولي قطعا از كار اوليه سخت‌تر نيست. بنابراين، يك‌بار ديگر غرب در برابر يك آزمايش قرار مي‌گيرد و چنانچه پاسخ مثبت ندهد راه براي فعاليت مجدد در اين راستا و تامين ميله‌هاي سوخت رآكتور در ايران فراهم مي‌شود.

 اما اگر غرب پاسخ مثبت دهد و پيشنهاد ايران را بپذيرد، ايران در موضعي كه غني‌سازي 20 درصد را انجام داده، اقدام به دريافت سوخت رآكتور تحقيقاتي مي‌كند و فاصله ساخت ميله‌هاي سوخت در ايران را صرفه جويي مي‌كند.

اين امر كمك فراواني به تهيه راديوداروهايي مي‌كند كه اكنون نزديك به 800 هزار نفر مبتلا به سرطان نيازمند دسترسي به آن هستند و در شرايط تحريم، دشواري دستيابي به داروي موردنياز خويش را لمس مي‌كنند. بنابراين، پيشنهاد ايران يك بازي برد- برد براي طرفين است و هم ايران و هم غرب مي‌توانند از اين معامله سود ببرند.

غرب اين آزمايش‌ها را چند بار انجام داده و در هيچ كدام موفقيتي كسب نكرده است. هنگامي غرب در تصور اين بود كه به ايران مجوز ساخت و استفاده از 16 سانتريفيوژ بيشتر ندهد و حتي در ارايه مجوز آن هم «اما و اگر» مي‌كرد، اما گذر زمان بحث را به هفت تا هشت‌هزار سانتريفيوژ كشاند. زماني ديگر غني‌سازي 5/3درصدي در ايران معضل فكري غرب بود و اكنون سخن درباره غني‌سازي 20درصد است.

شايد بعد از يك دهه به صلاح غرب باشد كه در ديپلماسي خود تجديدنظر كرده و راه همكاري را برگزيند تا به نتايج سازنده‌تري در چارچوب حفظ صلح و امنيت بين‌الملل دست يابد.

دنياي اقتصاد:اعتماد مردم را پاس بداريم

«اعتماد مردم را پاس بداريم»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم محمود اسلاميان است كه در آن مي‌خوانيد؛طي يك ماه گذشته كه از افشاي سوءاستفاده سنگين مالي مي‌گذرد در تمام محافل و جلسات و حتي مردم كوچه و بازار موضوع مورد بحث قرار مي‌گيرد.

نظرات مسوولان و نمايندگان محترم مجلس آن قدر با هم فاصله دارد كه سردرگمي‌ها را افزايش مي‌دهد. هنوز شايد هم به دليل عدم اظهارنظر مسوولان قوه قضائيه آن هم به علت بررسي‌ها، نظر مشخصي اعلام نشده است. از آنجا كه مهم‌ترين سرمايه يك كشور اعتماد ملي است نكاتي بيان مي‌شود.

1- طي 32 سال انقلاب اسلامي آنچه باعث شد جمهوري اسلامي ايران بتواند بر مشكلات عديده فائق شود اعتماد مردم بر آن بوده است. اين روزها در هفته پرافتخار دفاع مقدس هستيم، فراموش نكنيم بزرگ‌ترين توطئه نظامي نيم قرن گذشته منطقه كه با حمايت بسياري از قدرت‌هاي جهاني عليه انقلاب اسلامي ايران شكل گرفت با حضور گسترده مردم در جبهه‌ها و ايثار جان و مال به سرانجام رسيد.

 گذشت از جان با اعتماد مطلق حاصل مي‌شود، بنابراين مسوولان بايد بدانند اگر در چنين پست‌هايي قرار گرفته‌اند فقط و فقط به دليل ايثار ملتي است كه با اعتقاد و ايماني راسخ طي 32 سال‌ از شان و مرتبه نظام دفاع كرده‌اند. بايد قدر اين سرمايه عظيم را بدانيم و در حفظ آن حتي اگر لازم شد خود را فدا كنيم.

2- در شرايطي كه واحدهاي توليدي كشور در تنگناي نقدينگي قرار گرفته و معوقات بانكي آنان به دليل عدم پرداخت 30 درصد طرح تحول اقتصادي و ركود نسبي در حال افزايش بوده و نظام بانكي از تقسيط 5 ساله مصوب بانك مركزي سرباز مي‌زند، پرداخت چنين مبلغي به فردي نسبتا ناشناس غيرقابل توجيه و باور است.

3- اشتباه يا سوءاستفاده در هر سيستمي ممكن است اتفاق بيفتد. البته هرچه نظامات هوشمندتر، خطاها كمتر خواهد بود. آنچه مهم است مسووليت‌پذيري است. زماني كه در يك واحد بزرگ صنعتي مسووليت داشتم، استاد گرانقدر و دانشمندي از كشور ژاپن نظامات تحول مديريت را درس مي‌گفت، مطالب كوتاه و گهربار بود. از آنها به دو نكته به اختصار اشاره مي‌كنيم، مي‌گفت، الف: در كشور ژاپن براي انتخاب مدير 5 فاكتور لازم است.

اول تجربه، دوم تجربه... پنجم تجربه. بيان مي‌كرد همه فاكتورهاي لازم براي مديريت بايد در صحنه‌اي مديريتي با خلاقيت فرد خود را نشان دهد. اگر موفق بود مدير با تجربه‌اي داريم. آيا ما در انتخاب‌ها و انتصاب‌هايمان به اين شاخص مهم توجه داريم؟ ب: مي‌فرمود مسووليت همه اتفاق‌هاي خوب يا بد يك سيستم از اتاق مديريت آن است. يك مدير نبايد در زمان بروز مشكل به دنبال مقصر بگردد. وقتي فرد در يك مجموعه اختيار دارد به همين تناسب مسووليت دارد.

پس از بيانات استاد عزيزم دانستم چرا در ژاپن وقتي پلي سقوط كرد و حادثه‌اي پيش آمد به جاي مدير پروژه يا معاون مربوطه شخص وزير راه ژاپن خودكشي كرد. تفاوت نگرشي از زمين تا آسمان است.
مديران عزيز بايد شهامت پذيرش خطا را داشته باشند. وقتي امام امت در مواردي به اشتباه تصميم‌گيري خود اشاره داشتند، آيا حجتي بر ما نيست كه خطا را پذيرفته و تعهد بر عدم تكرار دهيم. پذيرش اشتباه انسان را كوچك نمي‌كند. نشاني از بزرگي و فروتني است. آن هم در فضايي كه از زمين و زمان اطلاعات مي‌بارد.

4) اتفاق ناگواري پيش آمده است. بايد بپذيريم تبعات منفي آن براي همه ما يكسان است. بنابراين تبديل آن به يك حربه سياسي عادلانه نيست. بايد اجازه دهيم نظام قضايي كشور به دور از همه جنجال‌هاي سياسي و حزبي با عدالت و انصاف و در يك فضاي آرام به واقعيت موضوع رسيدگي كند. در اين مسير سه‌ نكته حائز اهميت است.

الف: شناسايي راهكارهايي كه امكان چنين سوء‌استفاده‌هاي بزرگي را فراهم مي‌سازد و انديشيدن تمهيداتي كه ديگر شاهد بروز چنين حوادثي نبوده يا به حداقل ممكن برسد.
ب: بازگرداندن بيت‌المال به صاحبان آن.
ج: برخورد با همه كساني كه چنين با اعتماد عمومي بازي كرده‌اند.

عدالتي كه دستگاه قضا در برخورد با همه عوامل از خود نشان خواهد داد تاثير بزرگي بر ترميم اعتماد ملي دارد، اميد است با برخورد منصفانه و هوشمندانه‌اي كه از دستگاه قضا انتظار مي‌رود، شفاف‌سازي لازم براي مردم فراهم شود. مسوولان محترم در هر پست و مقام به دور از هر ملاحظه شخصي مسووليت حوزه عمل خويش را بپذيرند و در كنار ايجاد تمهيدات لازم براي عدم‌بروز مجدد مشكلاتي از اين دست، تلاش لازم براي ترميم اعتماد عمومي مردم انجام شود.

ارسال به دوستان
منابع عبری: اسرائیل با آتش بس چند هفته ای موافقت خواهد کرد ۶ مرزبان ایرانی دقایقی قبل آزاد شدند «پوتین» ماه می به چین سفر می کند کاخ سفید و سازمان ملل خواستار تحقیقات درباره گورهای دسته جمعی در غزه شدند آتش سوزی حوالی بیمارستان هفت تیر مربوط به انبار کارتن بود سازمان ملل: نگران چرخه خطرناک و در حال افزایش خشونت در خاورمیانه هستیم دانشمندان تنها در ۱۵۰ دقیقه الماس ساختند به بهانه کاهش نرخ زاد و ولد در ایران/ چرا زنان ایرانی میلی به فرزندآوری ندارند؟ آتش سوزی در انبار کالا در جنوب تهران حمله پهپادی به خودروی تروریست ها اطراف زاهدان/ ۲ تروریست کشته شدند پاکبان زنجانی با کیف پر از دلار و مدارک چه کرد؟ تصادف مرگبار در محور دره شهر-بدره استان ایلام با ۴ فوتی شناسایی و دستگیری داوطلبان متخلف آزمون های روز اول کنکور ۱۴۰۳ وزارت خارجه هند: خدمه هندی کشتی توقیف شده توسط ایران با انجام تعهدات آزاد می شوند رونمایی از نشان نود سالگی دانشگاه تهران
وبگردی