كيهان:آنچه مي ماند ، آنچه مي رود
«آنچه مي ماند ، آنچه مي رود»عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن ميخوانيد؛«حركت هاي اسلامي در اطراف دنياي اسلام، ماندگار و پيش رونده است... ملت ها يكي پس از ديگري بيدار مي شوند و دست نشاندگان استكبار يكي پس از ديگري از صحنه خارج خواهند شد.»
همانگونه كه در سخنان ديروز حضرت امام خامنه اي- دامت بركاته- آمد، خيزش ها در كشورهاي عربي وضعيتي رو به «كمال» دارند. تحولات مصر و يمن دو نمونه از اين انقلاب ها هستند كه عليرغم توطئه گسترده بين المللي و منطقه اي براي انحراف آنها، پايدار ماندند و بر فتنه گري ها غلبه كردند.
مهمترين دليل اين «ماندگاري» و «پيش روندگي» برخوردار بودن اين خيزش ها از عنصر «دين» است. در ميان عناصر مختلف، عنصر دين مهمترين و كارآمدترين عنصر در مانايي و پايايي يك حركت است و از اين رو در حافظه تاريخي ما تحولاتي مانده اند كه با دين آميختگي داشته اند.
تحولات منطقه عربي، با نگاهي ساختارگرايانه، نظام هاي وابسته گذشته را به گونه غيرقابل بازگشت دگرگون كرده و در حال پي ريزي نظام هايي بر ويرانه هاي آنها هستند كه به اين سادگي افول نمي پذيرند. تلاش شكست خورده مشترك آمريكا، عربستان و ژنرال هاي وابسته مصري براي ابقاي نظام سابق به خوبي اهتمام استكبار به حفظ سازوكارهاي گذشته از يك سو و بي نتيجه بودن آن را از سوي ديگر به تصوير كشيد. در اين ميان چندان تقصيري متوجه جبهه غرب نيست چرا كه آنان از هيچ تلاشي فروگذار نكرده اند اما مشكل اين است كه اين جبهه منطق انقلاب هاي ديني را نمي شناسد. يك حركت دينمدارانه «خلوص گرا» است يعني دائما به سمت كمال پيش مي رود و در اين راه موانع را برنمي تابد. اين ماجرا حكايت مواجهه سران مكه را تداعي مي كند.
آنان در يك دوره زماني تلاش كردند تا اسلام بروز اجتماعي پيدا نكند زماني كه عليرغم تلاش آنها، اسلام فراگير شد، به حضرت ابوطالب(ع) مهمترين حامي پيامبر در دوره غربت مراجعه كرده و عاجزانه درخواست كردند، پيامبر در مقابل دريافت هرچه از امور دنيوي به ذهن متبادر مي شود، دست از دعوت به اسلام بردارد ولي پيامبر اسلام فرمود اگر خورشيد را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار داده و از من بخواهيد در مقابل آن دست از اسلام بردارم، هرگز چنين نخواهم كرد.
غرب ابتدا گمان مي كرد با ابزارهاي شناخته شده خود مي تواند به مهار انقلاب هاي ديني نايل شود ولي الان بايد دريافته باشد كه راه غلبه بر انقلاب ديني را نمي شناسد. تعريف و تمجيد سخنگوي كاخ سفيد از شوراي نظامي حاكم بر مصر نشان داد كه غرب به اين شورا دل بسته است اما واكنش خشمگينانه مردم به «محمدحسين مبشر طنطاوي» و دولت منتخب او نشان داد كه خواست غرب و مردم كماكان در دوسوي ماجرا قرار گرفته و اينك حتي چهره هايي- مثل محمد البرادعي- كه مشكلي با غرب ندارند جرات نمي كنند پيشنهاد طنطاوي را براي تشكيل كابينه بپذيرند وقتي البرادعي با صراحت مي گويد شوراي نظامي را مشروع نمي داند، پيداست كه سرمايه گذاري 9 ماهه غرب در مصر كاملا بر باد رفته است.
حال همين ماجرا را با «عربستان» محك بزنيد. غرب مي گويد عربستان غير از مصر است و ما به هيچ وجه سقوط رژيم آل سعود را تحمل نمي كنيم اما آيا اين ابراز احساسات؛ براي حفظ رژيم فاسد و فرسوده سعودي كفايت مي كند؟ چه دليلي دارد اگر شافعي هاي مصر و مالكي هاي ليبي و تونس به نظامي مبتني بر شريعت دست يابند، اين خواسته در منطقه حجاز- شامل استانهاي مدينه، مكه و تبوك- كه اكثريت قاطع جمعيت آن را مالكي ها و شافعي ها تشكيل مي دهند، مطرح و پيگيري نشود. ساكنان منطقه حجاز نزديك به 23درصد خاك و جمعيت عربستان را پوشش مي دهند و اگر به جمعيت معترض فعلي شيعه در چهار استان الشرقيه، جيزان، عسير و نجران اضافه شوند نزديك به 60 درصد جمعيت عربستان را شامل مي شوند آيا اگر حتي هيچ اتفاقي در سه استان نجد و دو استان شمالي عربستان هم نيفتد، خيزش 60درصد جمعيت براي واژگوني يك نظام سياسي كفايت نمي كند؟
امروز در مقابل انقلاب اسلامي ايران از بعد مذهبي تنها يك جريان قرار دارد و آن جريان وهابي- سلفي است اگر آنطور كه نشانه هاي آن به چشم مي خورد در آينده اي نه چندان دور، نظام وهابي در عربستان سقوط كند، از يك طرف مهمترين مانع خارجي انقلاب از ميان برداشته شده و از طرف ديگر تعدادي از رژيم هاي متكي به عربستان- شامل امارات، كويت، اردن و... - سقوط مي كنند و خود اين يك جان تازه به انقلاب هاي عربي مي دهد. اما اين تحولات چون جنبه مدني و ديني دارند، غرب نمي تواند با ابزارهاي شناخته خود، بر آنها غلبه كند.
غرب مي گويد عربستان غير از مصر است و ما اجازه نمي دهيم اسلام گراها بر آن مسلط شوند ولي واقعيت اين است كه «ايران پهلوي» و «مصر مبارك» هم براي غرب فوق العاده مهم بودند و اهميت اين دو براي غرب به مراتب از اهميت عربستان بيشتر بود ولي غرب همانگونه كه مصر و ايران را به مردمش واگذار كرد، ناچار است عربستان را نيز به مردمش واگذار كند اما البته تصوير چنين وضعيتي هم براي غرب وحشت آفرين است، تصور اينكه صدها ميليارد بشكه نفت به دست مردمي افتاده كه براي ادعاهاي غرب اهميتي قايل نيستند، براي اروپا و آمريكا بسيار آزاردهنده است ولي اين چيزي است كه مانند مصر و ايران اتفاق مي افتد بر حسب تجربه اي كه اندوخته ايم، غرب قادر نيست از ابزارهاي خود براي رسيدن به هدف استفاده كند.
به اين مثال توجه كنيد: آمريكا در بحبوحه انقلاب اسلامي- دي ماه 57- ابتدا ژنرال الكساندر هيگ كه آن زمان فرمانده ناتو بود و سپس ژنرال روبرت هايزر را بطور محرمانه به ايران گسيل كرد. ماموريت اين دو واداشتن ارتش به يك كودتاي خونين و سنگين با تلفات بسيار بالا- حداقل 000/10 نفر- بود و براي اين كار همه تلاش خود را كردند. ژنرال هايزر در كتاب خاطراتش مي گويد: من براي بررسي اين مسئله مخفيانه به تهران آمدم كه كودتا چگونه ميسر است و آيا اصلا به مصلحت هست يا نه؟ پس از ارزيابي هاي بسيار از واشنگتن دستور رسيد كه دولتي قوي به رهبري شاپور بختيار تشكيل شود. در صورتي كه اين كار شكست بخورد، كودتاي نظامي انجام خواهد شد.»
هايزر در ادامه مي نويسد: «براون -وزير دفاع وقت- مي خواست برآورد را از ميزان خونريزي در صورت وقوع كودتا بداند. گفتم بنظرم نسبتا بالاست و اضافه كردم كه اين نكته را بايد در نظر داشت، فدا كردن جان يك انسان تصميم بسيار سختي است اما وقتي صحبت از يك جنگ مي شود بايد خسارات را با خسارت هاي ديگر مقايسه كنيم شايد مرگ ده هزار تن بتواند جان يك ميليون را نجات دهد.» در واقع از اين عبارات برمي آيد كه آمريكايي ها عزم خود را براي كودتا و حتي جنگ با انقلاب اسلامي در صورت پيروزي جزم كرده بودند اما آمريكا نه توانست با كودتا جلوي سقوط نظام وابسته به خود را بگيرد و نه توانست با جنگ پيروزي انقلاب اسلامي را در هم بشكند.
ژنرال عباس قره باغي رئيس وقت ستاد مشترك ارتش در كتاب خاطرات خود (مثل برف آب خواهيم شد) مي گويد با فشار فراوان هايزر من به نيروهاي ارتش فراخوان دادم اما وقتي همه حاضر شدند- از دهها هزار نفر- جز پانصد نفر نيامده بودند كه آن ها هم با توسل به كودتا مخالف بودند چرا كه آن را بي فايده مي دانستند. در واقع همانگونه كه آمريكا نتوانست برنامه خود را عليه ملتي كه در سال 1357 بيدار شده و قيام كرده بود، پياده كند در سال 90 در مورد مصر هم نتوانست و درباره عربستان هم نمي تواند. انقلاب وقتي دروني شد و ملتي براي آن شهيد داد اين ماندگار است و تا پيروزي نهايي به مقاومت خود ادامه مي دهد. بر اين اساس رهبرمعظم انقلاب اسلامي- دامت بركاته- در اجلاس بيداري اسلامي تهران فرمودند وقتي جوانان مصري در ميدان التحرير شهيد دادند، فهميدم كه اين انقلاب به پيروزي مي رسد.
در واقع راز تداوم انقلاب هاي ديني در جوهره ديني آن است وقتي ملتي قرآن را باور دارد و در قرآن رحمت بي همتاي ابدي براي شهيد در نظر گرفته و پيروزي را براي مجاهدان تضمين كرده است وقتي وارد ميدان شد عقب نشيني نمي كند و مسير را تا مقصد طي مي نمايد.
اين نكته را بايد در نظر داشت، در راه انقلاب ها ممكن است اعوجاج هايي پديد آيد و معمولا هم پديد مي آيد. آدم هايي كه تحليل ساده اي از تحولات انساني دارند به اين اعوجاج ها به چشم مسايل بنيادي نگاه كرده و كار انقلاب را خاتمه يافته تلقي مي كنند.
كم نبودند كساني كه وقتي تركيب كابينه بازرگان را ديدند، گفتند، انقلاب بدست ملي گراها افتاد پس كار انقلاب تمام است و آمريكا به زودي از دريچه باز مي گردد. اما آدم هايي كه به ذات انقلاب وقوف داشتند، مي دانستند كه انقلاب را نبايد با عناصر نهضت آزادي و جبهه ملي و... شناخت، انقلاب را بايد با مردمي كه آن را پديد آورده اند، ايدئولوژي كه خميرمايه آن است و رهبراني كه معرف واقعي آن هستند، شناخت و آينده آن را براساس حركت آنان تجزيه و تحليل كرد بر اين اساس اين ها وقتي رفتار غيرانقلابي مهندس بازرگان و اعضاي دولت او را ديدند گفتند كار اين ها تمام است و در عمل هم همه ديدند كه انقلاب ادامه يافت و صدها مهندس بازرگان را از سر راه خود برداشت. عين همين مسئله درباره تحولات منطقه عربي است.
در منطقه عربي، «اجراي شريعت» مهمترين مطالبه است اين مطالبه از متن ميليون ها انسان متديني كه انقلاب را به وجود آورده اند، برخاسته و دين مردم هم آن را مطالبه مي كند. رهبران هم مهمترين ماموريت خود را «اجراي شريعت» اعلام كرده اند بنابراين مي توان با قاطعيت گفت اجراي شريعت مهمترين اتفاقي است كه حتما در اين كشورها و كشورهاي ديگر مي افتد و در كنار آن ممكن است چند رخداد موقتي به اندازه عمر دولتمداري بازرگان هم پيدا شوند اما اين ها همه موقتي اند و آن اصل پايدار و ماندگار است هدف نهضت اجراي شريعت كه در واقع برپايي حكومت هايي ديني است، به همه كشورهاي سني مي رسد و از جمله كشور تركيه را تحت تاثير قرار مي دهد. اگر تا امروز در تركيه يك دولت با نماد كلي اسلام گرايي و با شعار دفاع از حجاب بر سر كار آمده است، قدر مسلم در آينده نزديك اجراي شريعت به يك مطالبه جدي در تركيه تبديل مي شود و تركيه را يك گام بلند به سمت حاكميت اسلام سوق مي دهد كمااينكه نشانه هاي آن در مناطق شرقي و جنوبي اين كشور مشاهده مي شود. بدون ترديد شريعت گرايي و تغيير در ساختارهاي سنتي از شمال آفريقا تا شرق آسيا مطالبه خواهد شد.
خراسان:باورکردني نيست اما ...
باورکردني نيست اما ...»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعي است كه در آن ميخوانيد؛گرچه حمله و تجاوز به هيچ کشوري در دکترين دفاعي ايران اسلامي جايگاهي ندارد اما قدر مسلم حفظ امنيت و دفاع از مرزهاي ايران در مقابل هر تهديد و تجاوز احتمالي اساسي ترين راهبرد جمهوري اسلامي و نيروهاي مسلح محسوب مي شود چرا که بي گمان برخورداري از امنيت و توان دفاع از حدود و ثغور و استقلال، اساسي ترين و اصلي ترين ضرورت و پيش نياز تداوم حيات، پيشرفت و توسعه هر ملت و کشوري است و صد البته تامين امنيت و اقتدار براي کشوري مانند ايران که از يک سو به دلايل گوناگون مورد توجه منطقه، جامعه جهاني و قدرت هاي بزرگ بين المللي است و از ديگر سو حساسيت هاي زيادي نسبت به آن نشان داده مي شود و همچنين سال هاست که مورد تحريم قرار گرفته است به هيچ عنوان کار ساده اي نيست. تجربه دفاع مقدس در آن جنگ نابرابر اولا اين واقعيت را محرز کرد که ما در زمينه طراحي، ساخت و توليد تجهيزات دفاعي نيز بايد به استعدادها و توان جوانان و دانشمندان خود تکيه کنيم.
ثانيا موجب آشکار شدن نقاط ضعف جدي کشور ما در منطقه حساس خليج فارس شد و نشان داد که اشراف و اقتدار در اين منطقه سوق الجيشي که محل گذر بخش عظيمي از انرژي مورد نياز جهان و رگ حياتي کشورهاي عرب منطقه نيز هست مي تواند و بايد نقش تعيين کننده اي در دکترين دفاعي کشورمان بازي کند.
درک اين مسائل باعث قدم گذاشتن ايران در مسير خوداتکايي و ساخت تجهيزات پيشرفته دريايي شد و امروز همه دنيا خصوصا آمريکا و رژيم صهيونيستي به عنوان اصلي ترين دشمنان مسلمانان آزاده جهان و دشمن ملت آزادي خواه و مستقل ايران به خوبي دريافته اند که کشور عزيزمان به لطف خداوند و به برکت خون شهدا و انقلاب اسلامي و رهبري امام راحل و خلف صالحش خامنه اي عزيز و همت و تلاش فرزندان اين آب و خاک به چنان قدرتي دست يافته است که به اذعان کارشناسان نظامي، ايران در صورت مواجه شدن با هرگونه تجاوز احتمالي اين توان را دارد که در کوتاه ترين زمان ممکن تنگه هرمز در خليج فارس را به گورستان هر شناور سطحي و زيرسطحي و ناوهاي غول پيکر آمريکايي و انگليسي تبديل کند.
امروز با اشراف اطلاعاتي و اقتدار نيروي دريايي جمهوري اسلامي ايران که به تعبير فرمانده کل قوا نيروي راهبردي محسوب مي شود هيچ شناور سطحي و زيرسطحي نظامي و حتي هيچ شناور تجاري بدون هماهنگي و چک کردن با نيروهاي مستقر ايراني در منطقه اجازه عبور و مرور پيدا نمي کند. بيان اين نکته به لحاظ گفتاري بسيار آسان است که بگوييم امروز حتي پيشرفته ترين ناوهاي آمريکايي براي عبور از تنگه هرمز ملزم هستند که با دلاورمردان نيروي دريايي جمهوري اسلامي ايران که در اين منطقه سوق الجيشي و بسيار حساس دنيا مستقر هستند هماهنگ کنند و نام ناو و شماره بدنه شناور و... را اعلام کنند و سپس از تنگه هرمز عبور کنند. اما باور کنيم که امروز اين اتفاق در منطقه خليج فارس به همت دلاورمردان نيروي دريايي سپاه و ارتش جمهوري اسلامي رقم مي خورد. باور کنيم که امروز آمريکا به خاطر همين توانمندي ها و اشراف و اقتدار نيروي دريايي کشورمان بر خليج فارس، تنگه هرمز و درياي عمان تقاضاي راه اندازي «تلفن قرمز»(خط مستقيم ارتباطي) را از ايران مطرح کرده است. بدانيم و باور کنيم که نيروي دريايي سپاه و ارتش نه تنها به ناو جماران و زيردريايي هاي پيشرفته مجهز است بلکه در جنگ الکترونيک نيز حرف هاي اساسي در مقابل قدرت هاي جهاني براي مطرح کردن و خودنمايي دارد.
بدانيم و باور کنيم که قايق هاي تندرو جمهوري اسلامي علاوه بر تندرو بودن، از مزيت هاي بي نظيري همانند مجهز شدن به موشک هايي که قادر به هدف قرار دادن ناوهاي بزرگ حتي ناوهايي که داراي سپرهاي موشکي خاص هستند برخوردارند و همچنين به خاطر «آب خور» کمي که دارند، اژدرهاي ناوها نيز قادر به شکار آن ها نيستند و با انجام مانورهاي ويژه حتي در امواج سهمگين از تيررس شليک هواپيما نيز مي توانند بگريزند. باور کنيم که به وسيله همين شناورهاي کوچک، و براي قدرت نمايي رزمندگان نيروي دريايي ايران توانسته اند حتي بر روي اين ناوها علامت گذاري کنند. بدانيم و باور کنيم که به تصريح کارشناسان زبده نظامي امروز جزاير استراتژيک و ايراني خليج فارس هر کدام به مثابه يک ناو بسيار عظيم جنگي توان مقابله با دشمن را دارد.
و بدانيم و باور کنيم که سامانه هاي موشکي مستقر در حاشيه هاي ساحلي خليج هميشه فارس ايران قوي و قدرتمند در هر لحظه شبانه روز توان بسيار بالايي براي مقابله با هر تجاوزي را دارند.
شايد باورکردني نباشد اما امروز همه مردم عزيزمان و دنيا بايد بدانند که فرزندان ارتشي و سپاهي نيروي دريايي جمهوري اسلامي ايران در صورت هر گونه تجاوزي به ميهن و آب هاي سرزمين ايران در خليج فارس اين توان را دارند که ظرف ۲۴ ساعت ۱۰ ناو را غرق کنند.
بايد بدانيم و باور کنيم که ايران و مدافعان اين آب و خاک در همه نيروهاي نظامي حتي آن هنگام که اکثر قريب به اتفاق مردم در خواب شبانه هستند، در عين گمنامي در شرايطي بسيار سخت و حساس، غيرتمندانه از امنيت و استقلال و مرزهاي ايران محافظت مي کنند و توانمندي هايي که در اين مقاله به مناسبت روز نيروي دريايي و چاپ ويژه نامه «جلوه هاي اقتدار در خليج فارس» به آن ها اشاره شد تنها بخش هايي از توانمندي هاي ايران و فرزندان غيور و دلاور آن است که مي توان به آن ها اشاره کرد و پر واضح است که بسياري از توانمندي ها از آنجا که جزو اسرار نظامي کشور است همچنان غيرمکتوب و غيرآشکار خواهد ماند.
جمهوري اسلامي:قوه قضائيه؛آزموني به بزرگي تخلف مالي بزرگ
«قوه قضائيه؛آزموني به بزرگي تخلف مالي بزرگ»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛آنگونه كه از شواهد و قرائن پيداست و جسته و گريخته از زبان مسئولان مرتبط با پرونده تخلف مالي بزرگ شنيده ميشود، رسيدگي به اين پرونده درحال نزديك شدن به مراحل پاياني است و اگر اتفاق خاصي نيفتد، به زودي بايد شاهد صدور كيفرخواست بزرگترين و بيسابقهترين تخلف مالي تاريخ اقتصاد ايران باشيم، تخلفي كه به اعتبار همين بيسابقه بودن و دامنه بسيار وسيع تأثيرگذار، افكار عمومي نيز انتظارات فراواني در مورد رسيدگي به آن دارد كه عدم برآورده شدن اين توقعات ميتواند پيامدهاي نامطلوبي به دنبال داشته باشد.
واقعيت اين است كه عدم رسيدگي مناسب به اين پرونده كه ميتواند در قالب صدور كيفرخواستي سطحي و در حد عوامل دون پايه و اجرايي اين تخلف بروز يابد به دو علت لطمات بزرگي به اعتماد و سرمايه اجتماعي وارد ميسازد؛ نخست اينكه مديريت نادرست و هيجاني پيامدهاي اين تخلف بزرگ، بسيار بيشتر از آنچه لازم بود، افكار عمومي را درگير مسئله كرد. اين سخن به اين معنا نيست كه تخلف صورت گرفته كوچك و كم اهميت بوده يا جامعه حق نداشته در مورد حقي كه از بيت المال ضايع شده است، اطلاعات كافي داشته باشد، بلكه سخن بر سر اين است كه يك سيستم كار بلد و با تجربه، ميتواند در هنگام وقوع چنين مواردي ضمن اطلاع رساني صحيح، شفاف و هدفمند به افكار عمومي از ايجاد هيجان و التهاب بيمنطق در جامعه جلوگيري كند تا به اين ترتيب دستگاههاي مسئول بتوانند در فضاهايي منطقي به مسئله رسيدگي كنند ولي متأسفانه كم تجربگي تمامي بازيگران حاضر در اين ماجرا از مسئولان اقتصادي و قضايي گرفته تا رسانهها و... باعث شد مرزهاي ظريف و حساس ميان اطلاع رساني و التهاب آفريني ناديده گرفته شود و افكار عمومي با انبوهي از پرسشها و ابهامات دست و پنجه نرم كند تا اكنون كه به نظر ميرسد زمان صدور كيفرخواست نزديك شده، نهادهاي قضايي كشور، با جامعهاي مواجه باشند كه ديگر هر توضيح و تفسير و تبييني هر چند منطقي و شفاف براحتي ياراي فرونشاندن ابهامات دامن زده شده افكار عمومي را ندارد.
نكته دومي كه درحال حاضر دغدغههاي دلسوزان كشور را زياد كرده، سابقهاي است كه از رسيدگي به اين قبيل پروندهها و تخلفات در كشور وجود دارد و متأسفانه افكار عمومي هم با استناد به همين سوابق، اميدواري چنداني به نتايج رسيدگيهاي قضايي به تخلفاتي در اين ابعاد ندارد.
گذشته از تجربياتي اين چنين، مسكوت ماندن و يا روند بسيار كند رسيدگي قضايي به مواردي كه در آنها نام برخي مسئولان مطرح است و افكار عمومي كم و بيش در جريان اتهامات مطرح در اين پروندهها قرار گرفته است، باعث شده، اميدها نسبت به فرجام اين تخلف كم رنگ شود.
در چنين شرايطي، نكته قابل توجه اينست كه در كنار دشواريهايي كه دستگاه قضايي با آن مواجه است، فرصتي طلايي و كم نظير هم در اختيار قوه قضائيه قرار گرفته است تا با به نمايش گذاشتن رفتاري مستقل و ارادهاي خلل ناپذير در به فرجام رساندن اين پرونده بزرگ، علاوه بر اينكه سوابق تلخ گذشته را براي هميشه به بايگاني بفرستد، چهرهاي مقتدر، عدالت طلب و مستقل از خود نشان دهد و به اين ترتيب خدمتي بزرگ به نظام و سرمايه اجتماعي كشور كرده باشد.
تنها در چنين شرايطي است كه ميتوان اميد داشت، افكار عمومي كشور كوتاهيهاي صورت گرفته در روند رسيدگي به پروندههاي سابق را به فراموشي بسپارند و نسبت به فرجام پروندههاي مفتوح ديگر نيز اميدوارانه در انتظار بمانند.
از اين رو بسياري معتقدند قوه قضائيه در برخورد با پرونده تخلف مالي بزرگ با آزموني به بزرگي همين تخلف روبرو است كه عملكرد اين نهاد را به داوري عمومي ميگذارد. سربلندي و موفقيت دستگاه قضايي كشور در به فرجام رساندن اين پرونده ميتواند، ضامن اعتماد و اطمينان افكار عمومي، سرافرازي نظام در داخل و خارج و مهر تأييدي بر استقلال و اقتدار نظام قضائي جمهوري اسلامي ايران باشد. از اين رو تمامي دلسوزان و علاقمندان نظام اسلامي با وسواس و دغدغهاي ويژه چشم انتظار شيوه برخوردنمايي قوه قضائيه با پرونده تخلف مالي بيسابقه هستند با اين اميد كه برخلاف قوه مقننه كه در جريان استيضاح وزير اقتصاد، عملكردي ضعيف از خود نشان داد، قوه قضائيه بتواند اين قبيل ضعفها را جبران كند.
رسالت:انقلاب دوم در مصر آيا لانه جاسوسي اشغال ميشود؟
«انقلاب دوم در مصر آيا لانه جاسوسي اشغال ميشود؟»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم حشمت الله فلاحت پيشه است كه در آن ميخوانيد؛در آخرين شب سفر مقام معظم رهبري به استان كرمانشاه، موضوعي را در مورد يكي از مصاحبههاي بنده تذكر دادند كه من از آن به عنوان يك بنياد تحليلي راهگشا استفاده ميكنم. ايشان با يادآوري مصاحبه يك سال قبل اينجانب حين سفر دكتر لاريجاني به مصر، فرمودند: شما در آن مصاحبه گفته بوديد كه رئيس مجلس بدون اطلاع مقامات عالي نظام به مصر سفر نكرده است. مردم معمولا زمانيكه اسم مقامات عالي ميآيد مي دانند كه منظور، من هستم ولي واقعا آن سفر با من هماهنگ نشده بود.
اگر هماهنگ ميشد، با آن سفر و بويژه ديدار با مبارك مخالفت ميكردم. گفته بودم شرط ما براي برقراري رابطه با مصر اين است كه اعلام كنند «كمپ ديويد مرده است». هرچند كه وزير خارجه وقت آنها، چيزي شبيه به اين جمله را گفته بود ولي از آن نيز استفاده لازم به عمل نيامد. (نقل به مضمون)
در آخرين شب سفر مقام معظم رهبري به استان كرمانشاه، موضوعي را در مورد يكي از مصاحبههاي بنده تذكر دادند كه من از آن به عنوان يك بنياد تحليلي راهگشا استفاده ميكنم. ايشان با يادآوري مصاحبه يك سال قبل اينجانب حين سفر دكتر لاريجاني به مصر، فرمودند: شما در آن مصاحبه گفته بوديد كه رئيس مجلس بدون اطلاع مقامات عالي نظام به مصر سفر نكرده است. مردم معمولا زمانيكه اسم مقامات عالي ميآيد مي دانند كه منظور، من هستم ولي واقعا آن سفر با من هماهنگ نشده بود.
اگر هماهنگ ميشد، با آن سفر و بويژه ديدار با
مبارك مخالفت ميكردم. گفته بودم شرط ما براي برقراري رابطه با مصر اين است
كه اعلام كنند «كمپ ديويد مرده است». هرچند كه وزير خارجه وقت آنها، چيزي
شبيه به اين جمله را گفته بود ولي از آن نيز استفاده لازم به عمل نيامد.
(نقل به مضمون)
در آن لحظه جناب آقاي حجازي از دفتر مقام معظم رهبري كه
در جلسه حضور داشتند، فرمودند: حضرت آقا، آقاي لاريجاني موضوع را به بنده
گفته بودند، من فراموش كرده بودم كه با شما هماهنگ كنم.
در همان جلسه به دوستانم عرض كردم كه در اين موضوع به رهبر انقلاب اجحاف شده و شخصا خودم را مديون ميدانم كه در اولين تحليل مرتبط با موضوع، بخشي از اين اجحاف را جبران كنم. ضمن آنكه تحولات اخير مصر نشان داد كه همانگونه كه ايشان توجه داشتهاند، بايد مسائل منطقهاي را به گونهاي عميق و ژرف پيگيري نمود.
در اوج انقلاب سال گذشته مصر، برخي از مسئولان كشور بدون باور به روح اسلامي اين حركت، آن را جرياني مديريت شده از سوي قدرتهايي همچون ايالات متحده آمريكا ميدانستند و هنوز هم از به كار بردن عنوان «اسلامي» براي اين حركتها پرهيز ميكنند. اما در آن ايام، خطبه «عربي» مقام معظم رهبري در حمايت از انقلابيون مصر، اثر قاطعي در انقلاب گذاشت. بيش از 150 هزار جوان انقلابي مصري در ميدان التحرير، خطبه عربي ايشان را با «بلوتوث» تلفن همراه منتشر ساختند و در جلسه جوانان انقلابي كه با هدف مديريت انقلاب در ميدان التحرير صورت گرفت، يكي از رهبران جوان انقلابي بعد از پخش پيام رهبر معظم انقلاب گفت: چه خوب عربي سخن ميگويد و عضو ديگر شوراي فرماندهي انقلاب جوانان پاسخ داد: او بهتر از حسني مبارك، عربي را مسلط است، در حالي كه مبارك زبان «عبري» (يعني زبان رسمي رژيم صهيونيستي) را بهتر ميفهمد.
حوادث اخير ميدان التحرير، رويه واقعي انقلاب مصر را نشان ميدهد. جنبش جوانان مصري فارغ از مصلحتطلبي برخي از سران معارض قديم و مأموريت انحرافي دولت انتقالي، ميخواهد انقلاب ناتمام را به اتمام و اكمال برساند. آنها حامل روح انقلاب اسلامي ايران در دنياي عرب هستند.
انقلاب اسلامي ايران از جنبههاي مختلف، الگوي انقلابيون جوان مصري است. آنها كه اكنون منعي براي ارتباط با ايرانيان ندارند، به خوبي ميدانند كه در سال 1357 نيز عدهاي در داخل و خارج، قصد انحراف انقلاب ما را داشتند. در مصر نيز گام اول، سد كردن انقلاب بود، سياستي كه تا شب 22 بهمن ماه سال گذشته يعني روز پيروزي انقلاب مصر، ادامه يافت. گام دوم كه بلافاصله از طريق نظاميان آموزش ديده در آمريكا به رياست طنطاوي صورت گرفت، «انحراف» انقلاب است. آمريكاييها و برخي دولتهاي غربي، هم براي سد كردن انقلاب و هم براي انحراف آن، دليل راهبردي دارند. آنها همچون مورد ايران، نميخواهند مصر از درون قلمرو استراتژيك آن قدرت و غرب خارج شود و اين راه را در مورد ايران تا جايي ادامه دادند كه انقلابيون ايراني سرانجام لانه جاسوسي را اشغال كردند، چون سفارت آمريكا به كانون حركتهاي ضد انقلابي تبديل شده بود. اتفاقي كه ممكن است در نهايت در مصر نيز حادث شود. چون اكنون سفارت آمريكا و مرزهاي رژيم صهيونيستي به كانون حركتهاي ضد انقلابي عليه جوانان مصري تبديل شده است. اگر برخي از تحليلگران حركتهاي اوليه انقلابي را متأثر از دموكراسيسازي مديريت شده آمريكايي ميدانستند، در قبال حركت دوم انقلابيون چه توضيحي دارند؟
مرحوم امام خميني (ره) بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران اشغال لانه جاسوسي آمريكا را «انقلاب دوم» خواندند و فرمودند: «انقلاب دوم از انقلاب اول مهمتر است.» چون انقلاب اول تغيير سياستمداران بود ولي انقلاب دوم تغيير هويتي لازم براي هر انقلاب كبير است. جوانان مصري از زماني كه پرچم سفارت اسرائيل در قاهره را پايين كشيدند، زنگ خطر را براي «راهبردهاي اسرائيل محور» غرب به صدا درآوردند. مصر چون در همسايگي رژيم اشغالگر قدس است، در آينده با توطئههاي بيشتري مواجه خواهد شد.
در اردن مردم عليه پيمان صلح ننگين شاه حسين سابق با رژيم صهيونيستي، تظاهرات كردند. طبق اين پيمان بخش عمدهاي از خاك اردن به سرزمينهاي اشغالي ضميمه شد. در سوريه، هدف راهبردي اسرائيل براي تغيير رژيم، تثبيت استيلا بر بلنديهاي جولان است و اكنون در مصر، چون دوران احتضار «كمپ ديويد» فرا رسيده است، از دولت موقت تضمينهاي راهبردي ميخواهند و تا آن زمان دستكاري و انحراف انقلاب ادامه دارد. بيشك اگر جوانان انقلابي به اسناد لانه جاسوسي آمريكا در قاهره دست يابند، خشم انقلابي آنها جهت تازهاي خواهد يافت. هرچند كه آمريكاييها از انقلاب دوم ايرانيها حداقل براي امحاي اسناد اطلاعاتي خود به تجربه زيادي دست يافتهاند.
از طرفي حركتهاي اخير برخي مقامات عرب همسو با
قدرتهاي ضد انقلابي غرب، حاكي از اختلاف راهبردي آنها با جمهوري اسلامي
ايران است. موجوديت رژيم صهيونيستي و تبعاتي همچون
«كمپ ديويد» ريشه اين اختلاف به شمار ميآيد. لذا اكنون «كمپ ديويد» خط مقدم قيام جوانان مسلمان به شمار ميرود.
مخالفت مقام معظم رهبري در برقراري رابطه با نگهبانان آن پيمان ننگين، حاكي از اين درك ژرف است.
در
شرايطي كه كانونهاي قدرت و تباني، درصدد انحراف تحولات و ايجاد بحرانهاي
مصنوعي عليه ايران اسلامي هستند، خط مقدم واقعي جنگ در ميدان التحرير شكل
گرفته است. اگر جوانان، انقلاب دوم را پيروز كنند، عاملان انحراف حركتهاي
اصيل اسلامي، در سراشيبي تازهاي قرار خواهند گرفت كه نتيجه كوتاه مدت آن
ناتواني در تحميل بحرانهاي مصنوعي به ديگر كشورها است و در بلند مدت نيز
ميتواند مديريت تحولات خاورميانه و شمال آفريقا را به جوانان بصير و بيدار
شده مسلمان منتقل نمايد.
قدس:غرب ؛ نخستین متهم جنگ افزارهای شیمیایی
غرب ؛ نخستین متهم جنگ افزارهای شیمیایی»عنوان يادداشت روز روزنامه قدس به قلم رضا واعظی است كه در آن ميخوانيد؛استفاده از سلاحهای شیمیایی در برخی جنگها و بخصوص جنگ تحمیلی عراق علیه ایران پیامدهای فجیع این سلاحها بر افراد را به خوبی مشخص کرد و اکنون هیچ کس نمی تواند خطر سلاحهای شیمیایی را برای بشریت انکار کند.
در خلال هشت سال جنگ تحمیلی، جمهوری اسلامی ایران با احترام به پیمانهای بین المللی خود به عنوان کشوری که پروتکل 1925 ژنو را بدون حق شرط پذیرفته بود و به خاطر تمسک به اصول اسلامی که مطابق ارزشهای انسانی است، با وجود قربانی شدن شهروندانش، هیچ اقدامی برای مقابله به مثل انجام نداد. این در حالی بود که عراق با همکاری برخی کشورهای غربی به تولید انواع و اقسام سلاحهای شیمیایی اقدام و به سبب سکوت مجامع بین المللی، کاربرد این سلاحهای غیرانسانی را گسترش می داد.
متأسفانه اکنون و پس از گذشت بیش از 85سال از شکل گیری پروتکل ژنو، برخی کشورها و در رأس آنها آمریکا همچنان از امحای سلاحهای شیمیایی خود سر باز می زنند، در حالی که ماده یک کنوانسیون ژنو- که آمریکا هم عضو آن است- بصراحت منع گسترش، تولید، به دست آوردن، نگهداری، ذخیره سازی، انتقال و استفاده از تسلیحات شیمیایی را یک تعهد کلی تلقی می کند. براساس ماده یک این پروتکل، هر کشور عضو باید تمامی تسلیحات شیمیایی و تأسیسات تولید آنها را که در قلمرو و تحت قیمومیت و نظارت آن قرار دارد و یا تسلیحاتی که ممکن است در خاک کشور دیگری بجا گذارده باشد را منهدم نماید و کشورهای عضو برای کسب آمادگی های نظامی نسبت به استفاده از تسلیحات شیمیایی اقدام نخواهند کرد و از کمک و یا تشویق دیگران به فعالیتهای ممنوعه خودداری خواهند نمود و از عوامل کنترل اغتشاش به عنوان یک روش جنگی استفاده نخواهند کرد.
دولت آمریکا با وجود این صراحت، همچنان بر ذخیره سازی سلاحهای شیمیایی اصرار دارد و هیچ گاه خود را متعهد به عدم استفاده از سلاحهای کشتار جمعی نکرده است. تلاش غیرقانونی و نامشروع این کشور برای حفظ بخش کیفی ذخایر سلاحهای شیمیایی خود، به عنوان منبع تهدید و خطر علیه صلح و امنیت جهانی تلقی می شود.
بر اساس گزارش منابع مختلف، آمریکا هم اکنون حدود 20 تن سلاح شیمیایی در اختیار دارد و برخلاف تعهد صریح خود به کنوانسیون منع سلاحهای شیمیایی، حاضر به امحای آنها نیست و جالب آنکه این کشور همواره داعیه دار مبارزه با سلاحهای کشتار جمعی بوده و بهانه اصلی اش برای حمله به عراق نیز وجود همین سلاحها بود که از اساس به یک دروغ بزرگ تبدیل شد.
قرار است تا 29 آوریل 2012 همه دارندگان سلاحهای شیمیایی این تسلیحات را نابود کنند، اما پرسش جدی این است، کسانی که چنین پیمانی را امضا کرده و اکنون جزو بزرگترین دارندگان سلاح کشتار جمعی هستند، چقدر به آن پایبند هستند؟واقعیت آن است که آمریکا، آلمان و فرانسه همواره در راه تولید سلاحهای شیمیایی پیشگام بوده اند و شرکتهای زیادی در این کشورها فعال هستند، به عنوان مثال آماری که پس از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران منتشر شد، اعلام می کند بیش از 35 شرکت در ساخت سلاح شیمیایی به عراق کمک می کردند که همه آنها غربی هستند. بنابراین، فناوری تولید این سلاح هم در اختیار کشورهای غربی است و آنها نیز متهم اصلی استفاده از سلاح شیمیایی و ارایه آن به کشورهایی نظیر رژیم پیشین عراق هستند.
انگلیسی ها حتی برای سرکوب مردم عراق، در زمانی که این کشور مستعمره آنها بود از این سلاحها استفاده می کردند یا اینکه در ویتنام استفاده از سلاحهای کشتار جمعی کاملاً واضح بود، به گونه ای که هنوز هم پیامدهای آن را در این کشور می بینیم.اکنون خواست عمومی جهانیان خلع سلاح کشورها از ابزار کشتار جمعی است، بنابراین مهمترین وظیفه اجلاس لاهه طی جلسات آینده این است که قاطعانه در برابر کشورهایی همچون آمریکا بایستد تا این کشور که اتفاقاً به خود اجازه می دهد انواع تهمتها را متوجه کشورهای دیگر کند، مجبور شود از تولید و نگهداری سلاح شیمیایی دست بکشد. سلاحی که با وجود همه ادعاهای غرب همیشه نیز از جانب خودشان مورد استفاده یا در اختیار کشورهایی همچون رژیم پیشین عراق قرار گرفته است.
کشورهای عضو کنوانسیون امحای سلاحهای شیمیایی، اگر می خواهند تصمیم های این کنوانسیون اعتبار داشته باشد، لازم است اجرای مصوبات خود را پیگیری کرده و افکار عمومی را نسبت به واقعیتها مطلع سازند. به عنوان مثال این کنوانسیون باید بی درنگ آمریکا را به علت خودداری از امحای سلاحهای خود- که به تعبیری می تواند جهان را آلوده سازد- به شورای امنیت معرفی کرده و پرونده آن را تحت پیگیری جدی قرار دهد.
آنها نباید اجازه بدهند آمریکا با متهم کردن کشورهایی همچون ایران موضوع خود را منحرف کرده و اجازه بررسی پرونده خود را به طور جدی ندهد. کاری که متأسفانه آمریکایی ها بتازگی شروع کرده و ضمن متهم کردن ایران تلاش می کنند افکار عمومی را از وضعیت سلاحهای خود منحرف کرده و نگاه کشورهای عضو را به سمتی که یک دروغ بزرگ را تبلیغ می کند، معطوف کنند.
ایران همواره اعلام کرده است به دنبال تولید سلاح کشتار جمعی نیست و استفاده از آن را حرام می داند، اما مشکل اینجاست که مجرم اصلی با داشتن ده ها تن ماده و سلاح شیمیایی هنوز حاضر به امحای آنها نیست و سعی می کند خود را در پس جنجالهای رسانه ای پنهان کند.
آفرينش:موج آسيب هاي اجتماعي در پايتخت
«موج آسيب هاي اجتماعي در پايتخت»عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن ميخوانيدانتساب عنوان پايتخت به شهر تهران باعث پرداخت هزينه هاي فراواني براي مردم اين شهر شده است و آنان را به رويارويي با مشکلات بسياري از خطر زلزله و آلودگي گرفته تا نابودي محيط زيست و سرطان روبه رو کرده است.اما عدم توجه به رفتار و عملکرد اقشار مختلف جامعه که با خرده فرهنگ هاي متفاوت در پايتخت زندگي مي کنند، سبب بروز آسيب هاي اجتماعي فراواني در اين کلان شهر گرديده است. به سبب لجام گسيختگي اين آسيب ها مشخص نيست وظيفه کنترل و کاهش اين معضلات برعهده کيست. دولت ، شهرداري و شوراي شهر هرکدام به نوعي متوليان اين امرهستند اما عدم همکاري مفيد اين سه دستگاه باعث شيوع و گسترش اين بيماري هاي اجتماعي گرديده است.
از مهمترين موارد آسيب هاي اجتماعي در شهر تهران اعتياد، تکدي گري ، کارتن خواب ها ، کودکان و زنان خياباني و مشکلات طلاق مي باشد که هرکدام براي خود موضوعي براي بحث و تفسير است.اعتياد مهمترين معضل اجتماعي تهران است که قشر عظيمي از جوانان اين شهر را تهديد مي کند. سن اعتياد به 16 سال کاهش يافته و با تغيير جنسيت و نوع مصرف مواد مخدر از قيبل استفاده از شيشه و کراک روبرو هستيم.
تکدي گري از روش مستقيم به غير مستقيم تغيير يافته و براساس آمار شوراي شهرتهران مهمترين علت تکدي گري فرار از پرداخت ماليات و تن پروري است ، چراکه 75 درصد متکديان جمع آوري شده از توان کاري برخوردار هستند و 10 درصد آنان بيش از 51 سال سن دارند ، 90 درصد از متکديان ميانگين درآمدشان از درآمدهاي کارمندان بيشتر است و به صورت سازمان يافته به فعاليت مي پردازند.
کارتن خواب ها، کودکان و زنان خياباني و مشکلات طلاق نيازمند برنامه ريزي و سامان دهي اجتماعي مي باشند. براساس برنامه چهارم و پنجم توسعه دولت موظف بوده درارتباط با جرايم و ناهنجاري هاي اجتماعي حمايت از اقشار آسيب ديده را به انجام رساند. متاسفانه به نظر مي رسد با عادي شدن اين ناهنجاري ها در ديد مردم و مسولين، انگيزه برخورد با اين آسيب ها آنچنان که بايد وشايد وجود ندارد.
عواملي در جامعه وجود دارند که برخي مردم را تحت فشار قرار مي دهند و آنان را مجبور به کج رفتاري مي کنند اين فشارناشي ازعدم توانايي شخص در دستيابي به اهداف مقبول اجتماعي است، ناکامي در رسيدن به جايگاه بالا در جامعه عامل فشار به شمارمي رود و عدم برخورداري اشخاص از فرصت هاي مشروع براي نيل به هدف باعث وارد شدن فشار بر افراد و راندن آنان به سوي کج رفتاري مي گردد. يکي از مهمترين و موثرترين عاملي که باعث بروز اين آسيب ها مي شود فقدان و يا ضعف کنترل اجتماعي است که مي بايست از سوي نهادهاي مسول اعمال شود.
برخورد با اين آسيب هاي اجتماعي نيازمند عزم جدي و همکاري نهادها ذي ربط مي باشد. نمي توان انتظارداشت شوراي شهر و شهرداري با برگزاري جلسات و همايش هاي مختلف قادر به مقابله با اين معضلات باشند. لازم است تا با حمايت نهادهاي دولتي و صرف بودجه کافي، در راستاي بهبود وضعيت اجتماعي پايتخت اقدامات موثري صورت گيرد. با روند کنوني بايد منتظر افزايش آمار اعتياد، تکدي گري، زنان خياباني و... باشيم که مسلما ضرر و آسيب آن بيش از بودجه هايي است که با درگيري و بروز اختلافات بين نهادهاي مختلف براي اين مقوله هزينه مي گردد.
مردم سالاري:تحريم نفت ايران به ضرر اروپا يا ايران؟
«تحريم نفت ايران به ضرر اروپا يا ايران؟»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم حميدرضا شکوهي است كه در آن ميخوانيد؛اظهارات اخير رستم قاسمي وزير نفت ايران در گفت وگو با شبکه تلويزيوني الجزيره مبني بر احتمال بهره گيري از نفت به عنوان ابزار سياسي، مورد توجه گسترده رسانه هاي غربي قرار گرفت و آنها نسبت به اين موضع گيري وزير نفت ايران مبني بر استفاده سياسي از يک ابزاراقتصادي واکنش نشان دادند. نماينده ايران در اوپک پس از واکنش غرب به اظهارات وزير نفت ايران، در توضيحاتي اعلا م کرد که موضع ايران در مورد استفاده از نفت به عنوان يک ابزار سياسي تغيير نکرده و تنها در شرايط خاص اين امکان وجود دارد.
در اين موضوع که نفت يک ابزار سياسي نيست و در شرايط عادي نبايد از آن به عنوان ابزاري سياسي استفاده کرد. ترديدي وجود ندارد اما در شرايط خاص مي توان از اين عنصراقتصادي براي نيل به اهداف سياسي استفاده کرد و نفت پيش از هرعنصر اقتصادي ديگري قابليت بهره گيري به عنوان يک ابزار سياسي را دارد.
با اين حال نکته اينجاست که غرب مدت هاست از ابزارهاي اقتصادي براي اعمال فشار سياسي عليه ايران استفاده مي کند اما اين بهره گيري سياسي از ابزارهاي اقتصادي از ديدگاه غربي ها بدون اشکال است و زماني که صرفا «احتمال فکرکردن» نه «قطعي بودن عملي کردن» استفاده از نفت به عنوان ابزاري سياسي توسط ايران مطرح مي شود، موضع گيري مي کنند.
سالهاست صنعت نفت ايران با تحريم هاي غرب دست و پنجه نرم مي کند و واردات تجهيزات نفتي به کشور حتي با وجود قراردادهاي مکتوب و قانوني بين ايران و طرف غربي، به بهانه تحريم، لغو مي شود و اکنون سخن از تحريم خريد نفت از ايران به ميان ميآيد. اما واقعا چه کسي از تحريم نفت ايران ضرر مي کند؟ واقعيت آن است که در قدم اول، غربي ها در اين موضوع دچار اختلا ف نظر هستند. چرا که کشورهايي نسخه تحريم نفت ايران را پيچيده اند که خودشان از ايران نفت وارد نمي کنند.
به عنوان مثال آلمان و فرانسه که مدتهاست از ايران نفت وارد نمي کنند، طرح تحريم نفتي ايران را مطرح کرده اند و کشورهايي همچون ايتاليا، اسپانيا و يونان که بخشي از نفت مورد نياز خود را از طريق ايران تامين مي کنند و اتفاقا در بحران اقتصادي اخير اروپا، با بيشترين چالش ها مواجه شده اند تمايلي به تبعيت از اين تصميم ندارند و اين نخستين موضوع اختلا في در مورد تحريم نفت ايران است.
يافتن فروشنده براي نفت، کاري نيست که در مدت زمان کوتاهي انجام شود و با توجه به طولا ني مدت بودن قراردادهاي نفتي، امکان يافتن جايگزين براي خريد نفت به راحتي و در مدت زمان کوتاه امکانپذيرنيست. ضمن اينکه در شرايط فعلي نفت مازاد زيادي براي عرضه در بازار وجود ندارد. بنابراين تحريم نفتي ايران به راحتي امکانپذير نيست.
اما اگر اين مسايل را هم در نظر نگيريم، تحريم نفتي ايران اگرچه در صورت عملي شدن در ظاهر، کاهش درآمدهاي نفتي کشورمان را درپي خواهد داشت اما نکته اي که در اين زمينه مغفول واقع شده اين است که در صورت کاهش عرضه نفت ايران به بازار، به دليل کاهش عرضه و ثابت بودن تقاضا، قيمت نفت افزايش مي يابد و کاهش احتمالي عرضه نفت ايران، با افزايش قيمت حاصل از کاهش عرضه، جبران مي شود و درآمد نفتي ايران چندان کاهش نمي يابد.
بنابراين وقتي گفته مي شود اروپا از تحريم نفت ايران ضرر مي کند، نه يک شعار سياسي است و نه يک تعارف اقتصادي.
تهران امروز:دولت از تصميم مجلس تمكين كند
«دولت از تصميم مجلس تمكين كند»عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قم كاظم جلالي است كه در آن ميخوانيد؛با توجه به سوابق بريتانيا، نوعي انزجار نسبت به عملكرد دولت انگليس در افكار عمومي ملت ايران وجود دارد كه ميشود آن را در دو بخش تاريخي ديد. يك بخش به خاطر عملكرد سوء دولت بريتانيا در زمان قاجاريه است. اگر تاريخ اين دوره بررسي شود ميبينيم كه سراسر تحميل قراردادهاي ننگين به پادشاهان ايراني است.
پس از ملي شدن صنعت نفت ايران نوع برخورد انگليس با اين نهضت منفي بود تا جايي كه با يك كودتاي ننگين دولت ملي را سرنگون و با آمريكاييها كنسرسيوم ايجاد كرده و همچنان غارت نفت ايران ادامه پيدا كرد. بعد از آن نيز به خاطر پشتيباني از محمدرضا پهلوي و قراردادن ايران بهعنوان ژاندارم خود در منطقه، دخالتهاي انگليس ادامه يافت تا پيروزي انقلاب اسلامي ايران. بعد از انقلاب انگليس قد علم كرد تا انقلاب اسلامي با شكست مواجه شده و به نتيجه نرسد.
طي سالهاي بعد از انقلاب انگليس هرگاه ميتوانست با حمايت و پشتيباني از تروريستها،تجزيهطلبها و...تلاش داشت به انقلاب ايران ضربه وارد كند. پس از آن نيز انگليس در هر نوع قطعنامه ضد ايراني، تحريمها و آزار و اذيت ملت ايران، مشاركت داشته است. اين مروري بر پرونده بزرگ، قطور و سياه دولت انگليس در افكار عمومي ايران است.
در سالهاي اخير و در جريان فتنه 88 انگليس و سفارت اين كشور در تهران به صورت فعالانه دخالت داشت و حتي سفير اين كشور به جاي گام برداشتن در راستاي گسترش روابط دو كشور،مطلبي عليه ملت ايران نوشته و آن را در سايت فارسي سفارت منتشر ميكند كه خلاف عرف ديپلماتيك بود. انگليس از جمله كشورهايي بود كه در خصوص فعاليت صلح آميز هستهاي كشورمان مقابل ايران ايستاد و در 1 + 5 منش تند و كارشكنانهاي را ايفا كرد و در برخي مواقع حتي تندتر از آمريكا عمل كرد كه نمونه آن تحريم اخير بانك مركزي ايران است.
همه اين اقدامات باعث شد مجلس ايران بهعنوان نماد اراده ملي تصميم به كاهش روابط با اين كشور گيرد. از گذشته نيز موضوع كاهش رابطه يا قطع رابطه با انگليس در مجلس مطرح بود اما تصور اين بود كه اينها در رفتار اشتباه خود تجديد نظر ميكنند. ولي اين كشور نهتنها دست از اين اقدامات بر نداشت بلكه رويكرد خود را تندتر كرد. در اين فضا جمعي از نمايندگان مجلس اقدام به تهيه طرحي كردند كه عملا روابط كشورمان با انگليس از سطح سفير به كاردار كاهش پيداكند. در عين حال از دولت خواسته شد در روابط اقتصادي خود با اين كشور تجديدنظر كند تا در اين زمينه نيز روابط كاهش يابد.
مصوبه اخير مجلس راجع به كاهش روابط با انگليس قانون است و بايد در اسرع وقت اجرايي شود. دولت نيز شايد در اين زمينه نقطه نظر داشته باشد ولي بايد از چنين قانوني كه داراي پشتوانه بالايي است تمكين كند. يكي از انتقادهايي كه هماكنون مطرح است اين است كه ايران بيشترين روابط اقتصادي را با كشورهايي دارد كه با آنها بدترين روابط سياسي را دارد. اين مسئله نشان ميدهد كه نتوانستيم از مقوله اقتصادي در بحث پيشبرد اهداف سياسي خود استفاده كنيم كه اين امر بايد بيشتر مورد توجه دولتمردان ما باشد.
شرق:جنبش والاستريت ظهور دموكراسي مستقيم
«جنبش والاستريت ظهور دموكراسي مستقيم»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم معصومه ابتكار است كه در آن ميخوانيد؛بيش از دو ماه از تولد جنبش «والاستريت را اشغال كن» كه در 17 سپتامبر سال جاري ميلادي آغاز شد، ميگذرد. درخواست اوليه اين جنبش «جداسازي قدرت و سياست از ثروت ملي» بود و اكنون پس از صدها تظاهرات در دهها شهر آمريكا و حتي جهان هفتههاست كه متوقف نشده است، اگرچه اخيرا به فكر رويكردهاي جدي براي تعميق آگاهي مردم و انسجامسازي تشكيلاتي براي تبديل جنبش والاستريت به «گفتماني ملي» افتاده است.
جنبش والاستريت اعتقاد دارد كه حقيقت ماجراي اقتصاد آمريكا بايد شفافسازي شود و با وضعيت كنوني مبتني بر تمركز ثروت و فساد اداري، مطالبات مردم ديگر از طريق انتخابات و صندوق رأي قابل پيگيري نيست. جنبش «والاستريت را اشغال كنيد» به دليل روند افزايش بيكاري، گسترش فقر، گراني هزينههاي مسكن و بهداشت و در اعتراض به سياستهاي پولي دولت در حمايت از بانكهاي ورشكسته و موسسات اعتباري والاستريت شكل گرفت. دولت آمريكا با كمك چند ميلياردي، اين موسسات سرمايهداري را در حالي نجات داد كه مردم آمريكا با پرداخت مالياتهاي سنگين در نهايت هيچ بهرهاي از اين معامله نبردند.
سودها و حق مديريتهاي كلان به يك درصد سرمايهداران و مديران نالايق آنان تعلق گرفت و از اين جهت است كه جنبش خود را نقطه مقابل آن يك درصد، يعني 99 درصد مردم ميداند. يكي از امتيارات اين جنبش، فراگيري آن است كه با توجه به تنوع گسترده قوميتي، نژادي، مليتي و ديني مردم آمريكا اهميت فراوان دارد.
از ديگر ويژگيهاي آن نقش راهبري تشكلهاي صنفي و مردمي و تشكلهاي غيردولتي است. اين گروهها در فقدان رهبري فردي توانستهاند راهبردهاي اصلي جنبش را تعيين و حركت را مديريت كنند. از طرفي جنبش والاستريت از شبكههاي اجتماعي و رسانههاي مستقل و آزاد آمريكا عليه انحصار رسانههاي دولتي و حزبي و براي نشر آگاهي و انسجام خود استفاده كرده است.
يكي از سخنگويان اين جنبش به نام «اسلاوی ژيژك» ميگويد: «ما رويايي فكر نميكنيم. ما از خوابي بيدار شدهايم كه در حال تبديل شدن به يك كابوس است. ما بنا نداريم چيزي را نابود كنيم بلكه شاهد نابودي سيستم توسط خودشان هستيم. مانند فيلمها و كارتونهايي كه در آن درشكهاي بيتوجه به دره پيش رويش به سرعت جلو ميرود و زماني متوجه خطر ميشود كه زير پايش خالي شده است. ما اينجا آمديم كه به آقايان بگوييم آقايان لطفا زير پايتان را نگاه كنيد.
به ياد داشته باشيد مشكل فقط فساد و بخل نيست. مشكل اين است كه سيستم از شما ميخواهد تسليم شويد. بر حذر باشيد، نهفقط از دشمنان بلكه از دوستان دروغين كه ميخواهند اين جنبش را رقيق كنند. همانطور كه ميتوانند قهوه بدون كافئين، بستني بدون چربي و نوشابه بدون قند تهيه كنند. آنها ميخواهند اين جريان را به يك اعتراض اخلاقي بيخاصيت تبديل كنند.
در چين امروز نوعي سرمايهداري را تجربه ميكنيم كه از سرمايهداري آمريكايي ديناميكتر است، ولي نيازي به دموكراسي ندارد. يعني وقتي سرمايهداري را نقد ميكنيد اجازه ندهيد شما را متهم كنند كه عليه دموكراسي اقدام كنيد. ازدواج ميان دموكراسي و سرمايهداري پايان يافته است.» اين جنبش در روزهاي اول با بازداشت صدها نفري مواجه شد، ولي به تدريج با تاكيد فعالان جنبش بر ضد خشونت بودن آن، حجم برخوردهاي نيروهاي امنيتي كاهش يافت. تا جايي كه به دو ماه بيتوته در پاركي مجاور بورس والاستريت انجاميد و اخيرا بعد از يورش پليس براي برچيدن چادرهاي معترضان، قاضي دادگاه عالي نيويورك حكم داد كه معترضان ميتوانند به محل اعتراضشان برگردند، اگرچه ديگر نميتوانند آنجا اردو بزنند.
با اين حال يكي از معترضان ميگويد: «حكم هرچه باشد ما حق داريم كه اعتراض كنيم. اينجا شهر ماست. اينجا براي دو ماه خانه ما بوده است. همه جهان منتظر اين است كه ببيند اينجا چه اتفاقي ميافتد.»
تكثرگرايي از ويژگيهاي جنبش والاستريت است. هواداران اين جنبش فقط مسايل و مشكلات مالي را نشانه نرفته و بيان اعتراضات خود را محدود به آن نكردهاند. چنانچه در ۱۴ اكتبر هفت نفر از اعضاي آن با حضور در يكي از جلسات كنگره آمريكا با قطع سخنان لئون پانهتا وزير دفاع آمريكا و سر دادن شعار ضدجنگ، خواستار خروج نظاميان آمريكايي از عراق و افغانستان شدند. اين معترضان با سروصداي خود بارها اظهارات لئون پانهتا وزير دفاع آمريكا را در كميته نيروهاي مسلح مجلس نمايندگان آمريكا قطع كردند.
با گذشت بيش از دو ماه از حضور پررنگ جنبش تسخير والاستريت، به ويژگيهاي متمايز و قابل تاملي برميخوريم كه اهم آنها عبارتند از:
1- معترضان به سياستهاي اقتصادي آمريكا با شعار «والاستريت را اشغال كن» اجازه راهپيمايي يافتند. ولي باوجود برخوردهاي پيشآمده بين آنها و پليس و حتي در موارد معدودي استفاده از گلوله پلاستيكي و گاز اشكآور كساني كه بازداشت شدند ظرف حداكثر دو، سه روز آزاد شدند. اين اواخر نيز كه در دانشگاه يوسيالاي از گاز فلفل استفاده شد، از طرف رييس دانشگاه رسيدگي و به عذرخواهي منجر شد.
2- موسسات منتقد و معترض رسمي حتي اتحاديههاي بزرگ كارگري و معلمان در اين جنبش فعال بوده، آن را حمايت و كمك مالي كردند.
3- مخالفان جنبش والاستريت نيز تجمعات و راهپيماييهايی داشتند، ولي هرگز به درگيري با طرف مقابل نكشيد.
4- رسانهها حتي اگر از كشورهايي مثل ايران و در وضعيت تخاصم با آمريكا بودند، اجازه تهيه گزارش از جنبش را يافتند. اگرچه ممكن است برخي محدوديتها اعمال شده باشد.
5- نقش فضاي مجازي و بلاگرها در رساندن صداي جنبش والاستريت بسيار موثر بوده و شعار «ما 99درصد مردم هستيم» اولين بار در يك وبلاگ منتشر شد.
6- هواداران جنبش در محل تجمع اگرچه به دليل طولاني شدن حضور مستمر در تعداد كاهش يافتهاند، ولي نظرسنجيهاي انجامشده از سوي Gallop,CBS,Time,Rasmussen تاييد ميكند كه درصد موافقان جنبش والاستريت بيش از مخالفان آن شده است. بر همين اساس، كارشناسان معتقدند كه اين جنبش به گفتمان تبديل شده است.
7- صاحبنظران از جمله آقاي پل لوينسون استاد ارتباطات اعتقاد دارد كه «جنبش والاستريت، نشانه ظهور دموكراسي مستقيم است» و درك همين مطلب از سوي برخي سياستمداران باعث شده که در كنار آن قرار گيرند. اگرچه به عمق اين شعارها كه جداسازي قدرت و سياست از ثروت بود، اعتقاد نداشتند. مثل نانسي پلوسي رهبر دموكراتها كه با نوعي زيركي و به قصد بهرهبرداري از آن اعلام حمايت كرد. همچنين شايعاتي كه در مورد ارتباط جرج سوروس مولتيميلياردر آمريكايي در حمايت از اين جنبش مطرح است. اين شايعه شايد به قصد تخريب جنبش صورت گرفته باشد.
در مجموع ميتوان گفت از مهمترين نتايج حاصل از تحليل جريان جنبش والاستريت ميتواند اثبات نسبي بودن دموكراسي در جوامع مختلف و حتي پرادعاترين جوامع غربي باشد.
ابتكار:وحدت با طناب و ريسمان نميشود
«وحدت با طناب و ريسمان نميشود»عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم فضل الله ياري است كه در آن ميخوانيد؛در آموزههاي ملي و مذهبي ما، وحدت به ريسماني تشبيه شده که بايد به آن چنگ زد و از تلاطم تفرقهها خود را نجات داد. در اين تعبير، اين ريسمان خود، ضخامت و محکمي زيادي دارد که هرکسي ميتواند به آن چنگ بزند، نه پاره ميشود و نه سست. اما تصور کنيد فردي يا گروهي بخواهد ريسماني را بردارد و بياعتنا به تفاوت آدمها آنرا بههم ببندد و وحدت ايجاد کند. در اين تصوير مجازي، وحدت در ميان نيست؛ بلکه دور افراد را گرفته است و بيش از آنکه آنها را به حرکت وادارد، دست و پايشان را محدود ميکند. در اين حالت، هرکس تلاش ميکند خود را از شر اين وحدت برهاند يا آنکه مسير خود را برود و ديگران را بهسمت خود و اهداف خود بکشاند.
در سالهاي پس از انقلاب، تکيه بر وحدت يکي از سياستهاي کلي کشور بوده؛ اما آيا بجز در اوضاع بحراني، مانند هشت سال جنگ، اين موضوع آنچنانکه انتظار ميرفت، اتفاق افتاده است؟ بدون ترديد پاسخ منفي است. تنوع سلايقي که در اين سه دهه با رأي مردم بر کشور حاکم شدند، خود نشانگر اين موضوع است.
دستبهدست شدن کليد ساختمان رياستجمهوري و صندليهاي مجلس ميان جناحهاي مختلف، بهخوبي اين موضوع را نشان ميدهد و البته نميتوان اين اتفاقات را نشانه تفرقه بهحساب آورد. اما در همه اين سالها و باهمه اين اتفاقات، برخي بااينهمه تنوع، همه مردم را يکدست ميخواستند و تلاشهاي خود را در اين مسير برنامهريزي کرده بودند. وضعيت اين روزهاي اردوگاه اصولگرايي مثال روشنتري براي اين موضوع است.
چندماهي است که همه سرمايههاي اين جناح به ميدان آورده شده تا تنها براي موضوعي نهچندان کلي، همچون «نحوه حضور در انتخابات آينده مجلس شوراي اسلامي» به وحدت دست پيدا کنند. در اين راه از همه شيوههاي ممکن نيز استفاده شده؛ از خواهش و تمنا تا هشدار و تهديد. اما در همچنان بر پاشنه سابق ميچرخد. دراينميان آنچه جالب بهنظر ميرسد اينکه همه گروههاي مخاطب اين درخواست تلاش ميکنند بيش از ديگران بر طبل وحدت بکوبند. اما هرکس خود را دست بالا ميگيرد و معتقد است که گروههاي ديگر، بايد با آن ها هماهنگ شوند. در اين تصوير، وحدت همان طنابي است که بزرگان اين جناح بهدست گرفتهاند و ميخواهند دور جمعي بکشند که هم علي مطهري را در ميان خود دارد، هم کوچکزاده و رسايي را؛ همانها که هر روز در مجلس يقه همديگر را ميگيرند و انگشت اتهام و تهديد به يکديگر نشان ميدهند.
اين وضعيت گروههاي مختلف اردوگاهي است که عنوان «اصولگرا» را بر خود نهادهاست؛ عنواني که گاه چنان بالا برده ميشود که باهمه مقدسات نظام و اسلام برابري ميکند. حال اگر بخواهيم همين موضوع را در فضايي به وسعت فضاي سياسي ايران تصور کنيم، وضعيت بسيار بغرنج و پيچيدهتر خواهد بود، بهويژه که بسياري از افراد و گروهها اختلافات اساسي فراواني باهم دارند که در طي بيش از سه دهه، تنها نسبتي که باهم داشتهاند، «رقابت» بوده است.
اصولگرايان خود بهخوبي طي چند ماه اخير به اين نکته رسيدهاند که جمعکردن همه توان و استعداد خود، در زير پرچم «جبهه متحد اصولگرايي» نه ممکن است و نه مطلوب؛ پس بايد اين دانسته خود را به وسعت فضاي سياسي کشور تعميم دهند که عنوان عام «اصولگرايي» نيز نميتواند همه سلايق سياسي کشور را نمايندگي کند؛ پس بخشي از تلاشهاي خود را به ايجاد فضاي رقابت واقعي در کشور معطوف کنند که دراينصورت وحدت حداقلي آنان نيز در حضور رقيبي نهچندان ضعيف، بيشتر از چند ماه گذشته ممکن خواهد بود.
ريسماني که در چند دهه گذشته بهعنوان وحدت دور همه تفاوتها و سليقهها کشيده شده است، تنها با به رسميت شناختن اين گوناگوني محکم خواهد بود. ازبينبردن تفاوتها و تنوع سلايق در جامعهاي مردمسالار، نهتنها ممکن نيست، بلکه حذف يکي از شاخصهاي نظامهاي دموکراتيک خواهد بود.
آنچه دراينميان جالب بهنظر ميرسد، تلقي برخي از رسانههاي اصولگرا از نشستهاي موسوم به وحدت است. برخي نهتنها عنوان عام اصولگرايي، که جمع محدودتر «جبهه متحد اصولگرايي» را چنان با نظام جمهوري اسلامي برابر ميدانند که هرگونه نقد فعاليتهاي اخير آنان را خدشه در وجهه نظام ميدانند. اين رسانهها حتي در فضاي متکثر رسانه نيز برداشتهاي يکساني را طلب ميکنند و در اين يکساني نيز ديدگاه خود را اساس کار قرار داده و در اين راه رسانههاي غيرهمسو را به همراهي با خود فرا ميخوانند. اينان نيز گويي ريسماني در دست گرفتهاند تا از روزنامههاي کيهان و رسالت و ابتکار و شرق، باهمه تنوع سلايق، يک ارگان مطبوعاتي واحد بسازند.
حمايت:دوئل پاي صندوقهاي راي
«دوئل پاي صندوقهاي راي»عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد؛مردم مصر براي برگزاري اولين مرحله از انتخابات پارلماني امروز پاي صندوقها راي ميروند. اين انتخابات از آن جهت اهميت دارد كه از يك سو تعيين كننده سرنوشت و آينده مصر مي باشد و از سوي ديگر اولين انتخابات بدون مبارك ديكتاتور حاكم بر مصر است.در اين ميان بسياري از ناظران سياسي اين انتخابات را صحنه دوئل دو تفكر ميدانند كه هر كدام پيروزي در انتخابات را برابر با حذف رقيب و ادامه بقاي خود و اهدافش ميداند.
يك طيف از اين انتخابات را مردم و جريانهاي مردمي بويژه اسلام گرايان تشكيل ميدهد. آنهايي كه براي پايان دادن به حاكميت مبارك و در اصل حذف استيلاي غرب و صهيونيستها بر مصر با محوريت اجراي شريعت اسلامي، قيام كردند، اساس اين طيف را تشكيل ميدهند.
بسياري از ناظران سياسي تاكيد دارند كه بخش عمدهاي از جمعيت مصر را حاميان اين ديدگاه تشكيل ميدهند. اين جريان پس از گذشت 9 ماه از سرنگوني مبارك همچنان بر حضور در خيابانها براي تحقق اهداف انقلاب تاكيد دارند چنانكه در روزهاي اخير نيز براي پايان حاكميت نظاميان و دولت دست نشانده آنها قيام كردهاند.
طيف ديگر اين صحنه را نظاميان حاكم ، احزاب سكولار و وابسته به مبارك، صهيونيستها و برخي كشورهاي عربي و غربي تشكيل ميدهند. اين جريان که در 9 ماه گذشته تمام ابزارها براي مصادره و مقابله با انقلاب مردم را به كار گرفتهاند اكنون نيز برآنند تا با استفاده از ابزار انتخابات به اهداف ضد انقلابي خود دست يابند.
ناظران سياسي بر اين عقيدهاند كه سركوبها و آشوبهاي تبليغاتي و امنيتي ايجاد شده در روزهاي اخير مصر بر گرفته از اقدامات و توطئههاي اين جريان است كه با چنين رويكردي به دنبال كم رنگ كردن حضور مردم در انتخابات و استفاده از شرايط بحران براي كسب آراي بيشتر در انتخابات هستند.
البته آنها ميدانند كه احزاب اسلام گرا بيشترين كرسي پارلمان را كسب خواهند كرد اما برآنند تا با كاهش آراي آنها منافع خود را تامين كنند. نكته مهم آنكه كشورهاي عربي، غربي و صهيونيستها كه پيروزي اسلام گرايان در مصر را الگويي خطرناك براي ساير كشورهاي عربي ميدانند بيشترين هزينه را براي مقابله با اين امر پرداختهاند.
آنها حتي به درگيري قومي و بحران سازي امنيتي مبادرت ورزيدهاند.به هر تقدير ميتوان گفت كه انتخابات امروز مصر دوئل دو ديدگاه انقلابي و ضد انقلابي پاي صندوقهاي راي است در حالي كه به اذعان همگان پيروز اين دوئل مردم اسلام گرا و انقلابي مصر هستند كه در 9 ماه گذشته براي حفظ آرمانهاي انقلابي هر جانفشاني را صورت دادهاند هر چند كه مخالفان و دشمنان انقلاب براي مقابله با اين مهم به هر ترفندي چنگ زده و ميزنند.
دنياي اقتصاد:نرخ ارز چگونه تعيين ميشود؟
«نرخ ارز چگونه تعيين ميشود؟»عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم محمدصادق جنانصفت است كه در آن ميخوانيد؛وزير اقتصاد خطاب به مردم با تاكيد بر توصيه گذشتهاش مبني بر اينكه به بازار ارز هجوم نبرند، گفت: «اگر قيمت ارز در بازار كاهش يافت، مردم نبايد از ما گلايه كنند». اين خبري بود كه هفته پيش از طرف بالاترين مقام اجرايي اقتصاد از سوي خبرگزاري ها در سطح وسيعي منتشر شد.
اگر چنين سفارش تاكيدآميزي از سوي يك مقام اقتصادي در شرايط عادي و در جامعهاي رقابتي بيان ميشد انتظار اين بود قيمت ارز به سمت پايين ميافتاد و شاهد كاهش قيمت ارزهاي معتبر به ويژه دلار بوديم. اما در ايران نه تنها اين اتفاق نيفتاد، بلكه بازار ارز قيمتها را در جهت عكس توصيه وزير اقتصاد به سمت بالا كشاند. درباره اين توصيه و رفتار متفاوت بازار چند نكته قابل تامل است:
1- بدترين پيامد عدم تحقق توصيه موكد وزير اقتصاد اين بود كه شماري از شهروندان كه ميتوانستند در فرداي روزي كه وي گفته بود دلار ارزان ميشود اين كالا را خريداري كنند متوقف شده و اكنون بايد همان ارز را با قيمتهاي بالاتر خريداري كنند. اگر حتي يك فرد عادي كه نياز فوري به هزار دلار داشت و امروز بايد دلار را با قيمتي بالاتر خريداري كند از توصيه وزير زيان ديده باشد، چه كسي بايد اين زيان را جبران كند؟ آيا شهروندان از اين پس ميتوانند و بايد به توصيههايي از قبيل آنچه وزير گفت، اعتماد كنند؟ اگر اعتماد شهروندان سلب شود كه با اين فضا و اين اتفاق احتمال آن افزايش مييابد، تاثير آن بر فضاي اقتصادي چه خواهد بود؟
2- شايد وزير محترم اقتصاد بگويد من نگفتم كه همين فردا قيمت ارز به ريال كاهش مييابد و شهروندان نبايد نگران باشند و به زودي اين كار انجام خواهد شد. در اين صورت، آيا وي براي اثبات ادعاي خود با كدام نيرو و قدرت ميخواهد چنين كند و جنس اين اثرگذاري چيست كه در همين چند روز به كار گرفته نشده است؟ حرف هايي از اين دست كه تقاضاي كاذب وجود دارد يا اينكه ما موظف نيستيم به تقاضاي كاذب ارز پاسخ دهيم، در عمل در بازار بي اثر بوده و خواهد بود. آيا دولت توانايي عرضه ارز با شتابي به اندازه رشد تقاضا را خواهد داشت تا جواب عطش بازار را بدهد؟
3- آنچه بيان شد درباره روزهاي سپري شده و ماضي است. آنچه بايد گفت اين است كه بازار ارز چه خواهد شد؟ رييس كل بانك مركزي به عنوان مقام مسوول اول اين روزها بايد به ميدان بحث و گفتوگو بيايد و به صورت شفاف، روشن و كارشناسانه و دور از شعار و آرزو شرايط بازار و سياستهاي ارزي را توضيح داده و التهاب جامعه را كاهش دهد. اگر چنين كاري انجام نشود و مقامهاي مسوول ضمن پوزش از شهروندان به دليل توصيههايي كه در عمل نقض شد به صورت روشن درباره آينده ارز سخن نگويند، بايد منتظر واكنش شديدتر از سوي تقاضا باشيم. اكنون كه 4 نرخي كردن نرخ ارز نيز پاسخ نداده و التهاب بازار فروكش نكرده است، تكنرخي كردن ارز - كه يكي از وعدههاي وزير اقتصاد در هفته گذشته بود – چارهكار است. بازار ارز را رقابتي كنيد و به توصيه كارشناسان براي رسيدن به راهحلي كه مبناي نرخ واقعي ارز باشد، توجه داشته باشيد. اعتماد شهروندان اگر بيش از پيش از وعدههاي مسوولان سلب شود، ابهام و التهاب بيشتر غيرقابل اجتناب است. مردم حق دارند بدانند نرخ ارز چگونه تعيين ميشود تا بتوانند براساس آن براي كسبوكار خود برنامهريزي كنند.