كيهان:شليك در وضعيت رگبار
«شليك در وضعيت رگبار»عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسام الدي برومند است كه ر آن ميخوانيد؛آمريكايي ها بدون ترديد در مواجهه با جمهوري اسلامي هيچ گاه زمستان 2011 را فراموش نخواهند كرد. زمستاني كه ابتدا و انتهاي آن يك منحني از سياست هاي خزان زده واشنگتن را بدون مه گرفتگي و غبارآلودگي ترسيم مي كند.
در ابتدا و 11 اكتبر بود كه دولت آمريكا به يكباره مدعي طرح كذايي ترور سفير عربستان در خاك واشنگتن از سوي ايران شد و تنها 3 روز پس از آن در پي اين ادعاي واهي، شكايت خود عليه كشورمان را بر روي ميز شوراي امنيت سازمان ملل گذاشت.
4 روز بعد- 15اكتبر- احمد شهيد با عنوان گزارشگر ويژه حقوق بشر به صحنه آمد و در يك رونويسي معنادار از گزارش هاي پوچ ضدانقلاب بر ضد ايران اسلامي، وضعيت حقوق بشر در ايران را وخامت بار توصيف كرد.!
آمريكايي ها در ادامه و در ماه نوامبر نيز به آب و آتش زدند تا در گرماگرم فضاي هجمه ها و فشارها عليه جمهوري اسلامي 3 قطعنامه بر ضد ايران در فاصله 3 روز صادر شد. 18 نوامبر به بهانه برنامه هسته اي كشورمان، شوراي حكام قطعنامه صادر كرد و در همان روز مجمع عمومي سازمان ملل به بهانه طرح كذايي ترور سفير عربستان در خاك واشنگتن با كارگرداني مستقيم آمريكا صدور قطعنامه عليه ايران را به انجام رساند. 21 نوامبر هم مجمع عمومي سازمان ملل با دست خالي و با اقليت كشورها (86 كشور) قطعنامه اي به اصطلاح حقوق بشري عليه ايران اسلامي صادر كرد.
بدين ترتيب؛ اواخر ماه نوامبر آمريكايي ها سرخوش از مجموعه اقداماتي كه عليه ايران انجام داده اند در شيپورهاي فريب خود دميدند كه ايران در «انزوا»! قرار گرفته است و از سوي ديگر؛ تحريم نفت و تحريم بانك مركزي كشورمان را پيگيري مي كردند كه در ابتداي «دسامبر» پس از تمامي تحركات و تقلاهاي بي وقفه در صدور قطعنامه ها، كليد زدن تحريم ها، جار و جنجال رسانه اي و هياهوها به اميد اينكه ايران را به گوشه رينگ كشانده اند يك ضرب شست تاريخي از جمهوري اسلامي خوردند؛ «شكار پهپاد جاسوسي 170RQ در كمينگاه الكترونيكي نيروهاي مسلح ايران».
اين اقدام بزرگ آمريكايي ها را در موقعيت شوك قرار داده و تا جايي پيش رفت كه دوشنبه گذشته باراك اوباما ملتمسانه و عجزآلود خواستار پس دادن هواپيماي پيشرفته جاسوسي آمريكا از ايران شد. اما كار حتي بدين جا ختم نشده است و نكته گفتني اين است كه آمريكايي ها در نبرد حقوقي نيز بايد خود را براي پاسخ هاي قاطعانه و مجموعه اقدامات پدافندي و آفندي جمهوري اسلامي آماده كنند.
درخواست ايران براي بازداشت 2 مقام آمريكايي از اينترپل كه روز سه شنبه از سوي دادستان كل كشور علني شد گام اول و آغاز اين كارزار حقوقي است تا برخلاف بلوف هاي آقاي اوباما و خانم كلينتون، اين جمهوري اسلامي باشد كه اين پالس و پيام روشن را به كابوها و ششلول بندها بدهد كه دوره رجزخواني هاي دون كيشوت وار گذشته و ايران اسلامي با اقتدار و به قوت و در عمل- نه شعار- «همه گزينه ها را روي ميز قرار داده است».
از همين روي؛ اين نوشته تلاش مي كند تا حدودي بايسته هاي اين نبرد و كارزار را در منازعه پرچالش حقوقي با آمريكا قلمي نمايد.
1- جمهوري اسلامي طي 3 دهه گذشته قرباني اقدامات ضدحقوق بشري آمريكا بوده است. حمايت آشكار آمريكا از صدام در جريان جنگ تحميلي، حمله موشكي آمريكا به هواپيماي ايرباس ايران در سال 67 از عرشه ناو وينسنز، حمله موشكي آمريكا به سكوهاي نفتي ايران در خليج فارس در دهه 60، حمايت هاي پيدا و پنهان از گروهك تروريستي منافقين و ديگر گروهك هاي تروريستي نظير جندالشيطان و... بر ضد ايران، تصويب تحريم هاي يكجانبه و مشدده بر خلاف قواعد و مقررات بين المللي عليه ايران، باني صدور قطعنامه هاي غيرقانوني با لابي گري هاي سياسي و كينه توزانه، دروغ پردازي ها و جنجال هاي رسانه اي عليه ايران كه خسارات مادي و معنوي در پي داشته است، انجام عمليات هاي اطلاعاتي عليه اتباع ايراني در داخل و خارج از ايران و... تنها بخشي از سياهه اقدامات متجاوزانه و مجرمانه آمريكا عليه ملت ايران بوده است.
اخيرا نيز پهپاد جاسوسي آمريكا حريم هوايي كشورمان را نقض كرد كه علاوه بر اين اقدام مجرمانه دليل آشكار و غيرقابل خدشه اي است بر جرم جاسوسي دولت واشنگتن كه يك جرم سازمان يافته و در نقض قواعد و مقررات بين المللي است.
چندي قبل هم «جك كين» فرمانده سابق نيروي زميني ارتش آمريكا و «رويل مارك گريچ» پژوهشگر وابسته به سيا در صحن كنگره آمريكا بطور رسمي خواستار ترور فرمانده نيروي قدس سپاه سردار حاج قاسم سليماني شدند كه گوياي «تروريسم دولتي»! اين كشور پر مدعاي حقوق بشر است. اكنون هر چند اين 2 مقام آمريكايي به درخواست ايران تحت تعقيب قضايي از سوي اينترپل هستند و درباره پهپاد جاسوسي آمريكا نيز شكايتي از سوي دولت ايران به سازمان ملل ارايه شده است ولي نبايد در اين نقطه متوقف شد و بايد درخصوص پرونده هاي معوقه جنايات و تجاوزات آمريكا در قبال تضييع حقوق حقه ملت ايران اقامه دعوي قضايي در مجامع بين المللي در دستور كار قرار بگيرد.
اين ديدگاه كه فرجام اين دعاوي در محيط بين الملل بي فايده است بايد تغيير كند چرا كه اگر در نهايت كار به شوراي امنيت سازمان ملل براي صدور قطعنامه برسد و خود آمريكايي ها قطعنامه يا قطعنامه ها را وتو نمايند اين يك پيروزي حقوقي است جهت آماده شدن بستري براي ترميم ساختار كهنه و فرسوده سازمان ملل متحد به عنوان بزرگ ترين سازمان بين المللي. ضمن اينكه اين نكته را بايد مدنظر داشت كه به بركت تحولات منطقه در بستر بيداري اسلامي يكي از پيامدهاي حقوقي اين تحولات سوگيري ملت هاي منطقه و افكار عمومي براي ترميم ساختار مندرس و ظالمانه سازمان ملل است.
2- بيش از هر زماني در 66 سال گذشته- از تاسيس سازمان ملل در 1945م- آمريكا به شدت در سطح منطقه و فراتر از منطقه حتي در داخل كشور خودش متهم به نقض حقوق بشر در ابعاد گسترده است. در قضاياي انقلاب هاي منطقه آنچه كه براي افكارعمومي مشهود شد و سيماي بدون رتوش آمريكا در نقض فاحش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه را عيان ساخت رفتارهاي ضدحقوق بشري واشنگتن بود. آمريكايي ها در جريان تحولات اسلامي ليبي و حمله ناتو به غيرنظاميان و مردم آنهم در شرايطي كه قطعنامه پرواز ممنوع (1973) از سوي شوراي امنيت صادر شده بود صحنه را مديريت كردند. در بحرين آل سعود با فرمان آمريكايي ها به اين كشور لشكركشي كرد و به بهانه پيمان «سپرجزيره» به سركوب مردم و جوانان و كشتار معترضين به حكومت آل خليفه پرداخت. اين در حالي بود كه مفاد سپر جزيره دفاع از كشورهاي عضو در هنگام تجاوز يك كشور خارجي به يكي از كشورهاي عضو شوراي همكاري خليج فارس است كه بحرين و عربستان از اعضاي اين شورا هستند. در مصر نيز آمريكايي ها تا آخرين لحظه از حسني مبارك و سركوب مردم مصر حمايت كردند.
دفاع آمريكايي ها از ديكتاتورها و
حاكمان دست نشانده و سرسپرده منطقه نيز در حالي بوده است كه ملت ها
خواستار به بند كشيدن و مجازات مبارك، بن علي، عبدالله صالح، آل خليفه و آل
سعود و... هستند.
همچنين مردم آمريكا هم اكنون با برپايي جنبش فراگير
تسخير وال استريت به شدت دولت آمريكا را به جرم اينكه اموال و امكانات و
تسهيلات را براي يك درصد- در مقابل 99 درصد- صرف و هزينه مي نمايد متهم مي
دانند و بيشترين انگيزه را براي اقدام حقوقي و حقوق بشري عليه دولت آمريكا
دارند.
اينجاست كه 2 اقدام بايسته است به منصه ظهور برسد؛ يكي اينكه بايد «دبيرخانه نهضت جهاني اقدام قضايي عليه آمريكا» در جمهوري اسلامي تشكيل شود تا فراتر از اقامه دعوا عليه آمريكا از سوي ايران، تمام ملت ها و كشورها و مظلومان جهان كه قرباني تجاوزات و جنايات آمريكا بوده اند اين امكان را بيابند كه دادخواهي نمايند. ايران اسلامي بايد پرچمدار مبارزه با جنايات حقوق بشري، تروريستي، جاسوسي، نظامي و... آمريكا باشد.
از سوي ديگر؛ يك كمپين بين المللي با محوريت جنبش 99 درصدي تسخير وال استريت عليه دولت جنايتكار آمريكا بايد تشكيل شود و باز هم نقش ايران از طريق «ديپلماسي قضايي» براي آگاه كردن و جرأت دادن به ديگر كشورها براي اقامه دعوا عليه آمريكا حائز اهميت است.
اگر اين رستاخيز گسترده به بار بنشيند آن وقت نظام بين الملل ياراي آن را ندارد كه در برابر اين خواست جهاني ملت ها و افكار عمومي، ساختار مندرس سازمان ملل و قانون جنگل را تحميل كند.
اين نكته را بايد به مطالب قبلي اضافه كرد كه «زمان» را نبايد از دست داد چرا كه شرايط ويژه منطقه و مشكلات و بحران هاي لاينحل آمريكا بهترين فرصت است كه جمهوري اسلامي در برابر تجاوزات و جنايات آمريكا و يكي، دو كشور غربي به قوت اين جنگ حقوقي را به سامان برساند. كيهان پيش تر در 2 يادداشت «در اين شليك نبايد شك كرد» و «شليك حقوقي به بي عملي سياسي» اقدامات پدافندي و آفندي در حوزه حقوقي در مواجهه با آمريكا و نظام سلطه را مورد واكاوي قرار داده است. اكنون هنگام آن است تا اين شليك حقوقي در وضعيت رگبار قرار بگيرد.
خراسان:القاعده در سوريه، سيا در ليبي و در گيري در طرابلس
«القاعده در سوريه، سيا در ليبي و در گيري در طرابلس»عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم عليرضا رضاخواه است كه در آن ميخوانيد؛خيابان هاي طرابلس در چند روزگذشته شاهد درگيري شديد ميان انقلابيون ليبي ( گروه هاي مسلحي که از طوايف و مناطق مختلف اين کشور براي مبارزه با نيروهاي قذافي سازماندهي شده و با وجود پايان حکومت قذافي در طرابلس مانده اند) و نيروهاي ارتش ملي اين کشور بود. هرچند فوزي عبدالعال، وزير کشور ليبي اعلام کرد که: "آرامش به پايتخت بازگشته و در انتشار اخبار مربوط به درگيري ها ميان ارتش ملي ليبي و برخي از انقلابيون مبالغه شده است" اما واقعيت آن است که به دنبال خروج عبدالحکيم بلحاج فرمانده شوراي نظامي طرابلس از ليبي، کنترل نيروهاي انقلابي از عهده مقامات ليبيايي خارج شده است. شبکه الجزيره در اين ارتباط نوشت آن چه باعث خاتمه در گيري ميان انقلابيون الزنتان و ارتش ملي در مسير فرودگاه بين المللي طرابلس شد وساطت «مصطفي عبدالجليل» رئيس شوراي ملي انتقالي ليبي، بود. امري که به وضوح نشان از عدم تمکين گروه هاي انقلابي از نيروهاي دولت تازه تاسيس ليبي دارد. از سوي ديگر روز سه شنبه مردم معترض بنغازي با حضور گسترده در خيابان هاي اين شهر به عملکرد شوراي انتقالي ليبي اعتراض کردند. اعتراضاتي که برخي آن را آغازي بر انقلاب دوم در ليبي خوانده اند. با اين حال به رغم ادعاهايي که مي شود ظاهرا نه تنها درگيري ها در ليبي به پايان نرسيده است بلکه بايد در آينده شاهد افزايش برخوردهاي خشونت آميز بيشتري بين گروه هاي مختلف سياسي باشيم. درگيري روز دوشنبه انقلابيون الزنتان با افراد يکي از قبايل هوادار قذافي و استفاده از موشک هاي گراد در اين درگيري ها مي تواند دليلي براي اين مدعا باشد. به هر حال در تبيين چرايي درگيري هاي اوايل هفته جاري در طرابلس چنانچه سطح تحليل خود را فراتر ازمرزهاي ليبي در نظر بگيريم، به مثلث سوريه، سيا و القاعده خواهيم رسيد.
القاعده در سوريه
چندي پيش رسانه هاي مختلف خبري از خروج "بلحاج"، فردي که به خاطر نفوذش در ميان نيروهاي انقلابي ليبي به فرماندهي نظامي طرابلس گماشته شده بود و قرار بود وزارت دفاع يا فرماندهي ارتش اين کشور را برعهده بگيرد، از ليبي و استقرار وي به همراه صدها جنگجوي ليبيايي در مرز ترکيه و سوريه خبر دادند. بلحاج که از اعضاي سابق القاعده بوده و مدتي را نيز در زندان هاي مخفي سيا گذرانده بود به خاطر ارتباط مناسبي که با سلفيان سوريه داشت ماموريت يافت تا با هماهنگي ترکيه و قطر مليشيايي را براي مبارزه بر عليه دولت سوريه سازماندهي کند. امري که چند حسن را همزمان براي کشورهاي غربي به همراه داشت.
1- با خروج نيروهاي تاثير گذار اسلام گرا قدرت نظامي و چانه زني اين گروه در داخل ليبي کم مي شود،
2 -درگير شدن نيروهاي القاعده در مغرب اسلامي در جنگي خارج از اين منطقه باعث کاهش خطر تسلط گروه هاي تندروو افراطي در همسايگي اروپا مي گردد.
3- بسياري از تسليحات قذافي که در جريان نبرد نيروهاي وفادار وي با انقلابيون در اختيار گروه هاي تندرو قرار گرفته بود به جاي نشانه رفتن منافع غرب و اسرائيل در صحنه نبردي جديد مصرف خواهد شد.
4 -خروج نظاميان آمريکايي از عراق به معني شکل گيري همپيماني جديد براي ايران و اضافه شدن يک عضو ديگر به ائتلاف مقاومت در منطقه مي باشد حضور نيروهاي القاعده در قالب افسران آزاد سوريه نه تنها توجه اين ائتلاف را از مقابله با اسرائيل و همپيمانانش در منطقه منحرف مي سازد، بلکه باعث مي شود تا براي سال هاي متمادي سوريه و عراق دستخوش مشکلات امنيتي گسترده گردند، تاکتيکي که بر اساس سياست زمين سوخته در اين دو کشور اجرا مي شود.
5- حمايت جريان هاي سلفي وابسته به سعودي و علماي وهابي که حاميان فکري و مالي القاعده و نيروهاي وابسته به آن مي باشند از مخالفان مسلح دولت سوريه از يک سو و اعلان فتواي جهاد و مبارزه مسلحانه از سوي افرادي چون شيخ يوسف القرضاوي که به واسطه شبکه الجزيره قطر در جهان عرب براي خود معروفيتي دست و پا کرده اند باعث مي شود بسياري از جنگجويان القاعده شبه جزيره (عربستان و يمن) جذب درگيريهاي سوريه شده و منافع عربستان در منطقه از گزند اين هيولاي خود ساخته در امان بماند.
6 -همانطور که همگان چه دولت هاي غربي و ناتو و چه کشورهاي همپيمان آنها در منطقه و اتحاديه عرب بارها اعلام کرده اند، احتمال مداخله مستقيم غرب در سوريه منتفي است، نابودي نظام سوريه به معني ايجاد يک افغانستان جديد در همسايگي اسرائيل مي باشد، بهشتي براي گروههاي مختلف فلسطيني و لبناني هر از چند گاهي موشک هايي را روانه تل آويو سازند، و اين يعني کابوسي که اسرائيل از آن واهمه دارد. استراتژي جنگي در سوريه با آن چه که در ليبي اتفاق افتاد قطعا متفاوت خواهد بود. عدم حمله سريع ناتو به ليبي باعث مي شد خيل عظيمي از پناهندگان ليبيايي براي فرار از قساوت هاي قذافي به سوي کشورهاي اروپايي سرازير گردند. پناهندگاني که در سيسيل، مارسي ، لندن و برلين هموطنان زيادي دارند که به اعتراف بسياري از استراتژيست هاي غربي مهمترين تهديد اروپا در آينده نه چندان دور خواهند بود. جنگ جديد قرار است با پول قطر ، تسليحات ترکيه و پياده نظام القاعده پيش رود و نتيجه آن يک همسايه ضعيف براي اسرائيل باشد.
سيا در ليبي
از سوي ديگر همزمان با خروج بلحاج و نيروهايش از صحنه شطرنج سياسي ليبي شاهد قدرت گيري جمعي از ژنرال هاي غرب گرا به فرماندهي "خليفه حفتر" در ليبي بوديم. ورود حفتر به بنغازي براي اولين بار از طرف شبکه الجزيره اعلام شد. متعاقبا روزنامه ديلي ميل انگلستان اين خبر را در ۱۹ مارس منتشر کرد. ديلي ميل حفتر را به عنوان يکي از «دو ستار نظامي انقلاب» توصيف نمود که "اخيرا از تبعيد در آمريکا براي دادن انسجام تاکتيکي به نيروهاي زميني "شورشي "بازگشته است." اما خليفه حفتر کيست؟ نظامي مورد اطمينان قذافي که در جريان جنگ با "چاد " در سال 1990 تسليم نيروهاي مخالف قذافي شد و در قالب نيروهاي موسوم به «جبهه نجات ملي ليبي» تحت حمايت آمريکا به مبارزه با قذافي پرداخت و پس از مدتي نيز به آمريکا رفت. حفتر به مدت دو دهه درويلايي واقع در "وين"،در ايالت "ويرجينيا"، در حدود ۷ کيلومتري مقر سازمان «سيا» در "لانگلي" زندگي مي کرد و همکاري تنگاتنگي را با اين مجموعه داشت. انتصاب "خليفه حفتر" به عنوان فرمانده ارتش ليبي با مخالفت بسياري از انقلابيون اين کشور همراه بود. حفتر قرار است پل ارتباطي پنتاگون و ارتش ليبي باشد. ارتشي که نزديک به يک قرن تمام زير ساخت هاي آن بر اساس وابستگي به بلوک شرق طراحي شده است. از همين روست که تيم هاي ويژه آمريکايي به تحويل سلاح هاي قذافي به انقلابيون آنها را منهدم مي کنند. قرار است ارتش آينده ليبي به سلاح هاي آمريکايي مسلح شده و پول آن از طريق فروش نفت اين کشور تامين گردد. ايجاد شبکه اي از نظاميان وابسته، تسلط بر نفت ليبي، تلاش براي احياي جامعه يهودي در اين کشور، تغيير زيرساخت هاي ليبي به کشوري وابسته به غرب تنها چند نمونه از اهداف آمريکا در ليبي است.
در گيري در طرابلس
بسياري از رسانه هاي ليبيايي حضور انقلابيون ليبي در طرابلس را عامل اصلي درگيري هاي شديد اوايل هفته دانسته اند. سايت شبکه الجزيره با اشاره به اين درگيري ها مي نويسد. بسياري از مردم ليبي نارضايتي خود را نسبت به ادامه درگيري هاي مسلحانه در طرابلس اعلام کرده و خواهان عقب نشيني انقلابيون به مناطق خود شده اند. با اين حال مختار فرنارة، رئيس شوراي نظامي منطقه غربي در ليبي که از فرماندهان انقلابيون است عنوان داشته که: انقلابيوني که بعد از سقوط معمر قذافي وارد طرابلس شدند، فعلا قصد خروج از اين شهر را ندارند. وي در ادامه افزود: در نبود نيروي پليس اين انقلابيون هستند که امنيت را در پايتخت ليبي تامين و برقرار مي کنند و تا پيش از تشکيل ارتش ملي انقلابيون سلاح هاي خود را تحويل نخواهند داد. فرنارة با اشاره به اين که دو وزارت داخلي و دفاع نيروي کافي براي تامين امنيت پايتخت را در اختيار ندارد، از شوراي انتقالي ليبي خواستار تعيين فرمانده عالي نيروهاي مسلح اين کشور شد.وي "خليفه حفتر"، يکي از فرماندهان نيروهاي شوراي انتقالي را به قرار داشتن در پس درگيري هاي پيش آمده ميان دو گروه مسلح ليبيايي در راه منتهي به فرودگاه طرابلس متهم کرد و گفت که نيروهاي تحت فرمان حفتر از توقف در مرکز ايست و بازرسي امتناع کرده و موجب بروز اين درگيري شدند. هرچند اين اولين باري نيست که ليبي پس از قذافي شاهد درگيري مسلحانه شديد ميان گروه هاي مختلف سياسي است. با اين حال نبود فرماندهي مورد قبول و خروج بدنه اصلي رزمندگان ليبيايي به مقصد سوريه باعث شده تا پياده نظام باقي مانده از انقلابيون ليبي که از آگاهي سياسي بالايي برخوردار نيستند ، با اصرار بر حضور در مرکز سياسي کشور و تلاش براي مانور قدرت جايگاه خود را تثبيت کنند. پشتيباني قطر از گروه هاي مسلح و اسلام گراي ليبي نيز مسئله اي است که نبايد از آن غافل شد. حضور يوسف القرضاوي در بنغازي در جمع انقلابيون و رزمندگان ليبي و هزينه گزافي که امير قطر در اين کشور صرف مي کند، همانگونه که حساسيت سياستمداراني چون عبدالرحمن شلغم و ترهاني را به دنبال داشته نشان دهنده بلند پروازي امير قطر در فضاي گل آلود منطقه مي باشد.
به هر حال فوايد درگيري در طرابلس را مي توان در بي توجهي نيروهاي سياسي ليبي به مداخلات سياسي اقتصادي خارجي، ايجاد بهانه براي سرکوب انقلابيون درآينده اي نزديک و همچنين فراهم آوردن زمينه مناسب براي تجزيه ليبي دانست.
القاعده در سوريه، سيا در ليبي و در گيري در طرابلس سه ضلع مثلثي را تشکيل مي دهند که براي تامين منافع غرب در منطقه شکل گرفته است. هرچند قطعا عوامل ديگري نيز در تحولات منطقه ، ليبي و سوريه نقش ايفا مي کنند. با اين حال مي توان ادعا کرد که 3 عامل ذکر شده فوق که از اهميت بالايي نيز برخوردار مي باشند، کمتر مورد توجه تحليل گران قرار گرفته است.
جمهوري اسلامي:تحليل سياسي هفته
«تحليل سياسي هفته»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛در اين هفته، دهه دوم از ماه سوگ و عزا، محرم الحرام را پشت سر گذاشتيم درحالي كه خيمههاي ماتم و مجالس وعظ پابرجا بود و پرچمهاي سرخ عاشورايي همچنان مردم را به حضور در محافل و بهره گيري از مكتب خون و حماسه دعوت ميكرد. واقعيت اينست كه با پايان روز عاشورا، مصائب آلالله و حزن و اندوه زينب كبري(س) تازه آغاز شده و كاروانيان كربلا تا مسير شام، راه پرمشقتي را پيش رو دارند.
هفته جاري اعضاي ستاد بزرگداشت نهم دي به حضور رهبر معظم انقلاب رسيدند و ايشان در اين ديدار، اراده الهي و ايمان را عامل اصلي هدايت قلوب ملت ايران براي حضور در عرصههاي مختلف برشمرده و فرمودند: حضور عظيم و خروشان مردمي در 9 دي 88، تجلي بارزي از هويت و ماهيت انقلاب و روح ديانت حاكم بر دلهاي مردم بود.
حضرت آيتالله خامنهاي تاكيد كردند: در هر نقطه از جهان چنانچه مردم با هدف و شعار مشخص و ايمان و عمل متناسب، به عرصه بيايند، هيچ عاملي قادر به مقاومت نيست، زيرا بزرگترين موانع در مقابل اراده مردم، از بين رفتني است.
در اين هفته ماجراي سقوط و به غنيمت گرفتن هواپيماي جاسوسي بدون سرنشين آمريكا توسط سيستم پدافندي و الكترونيكي نيروهاي مسلح ايران بازتاب وسيعي در رسانههاي جهان داشت و همچنان موضوع بحث تحليلگران و سياستمداران آمريكايي بود. رئيسجمهور آمريكا نيز طي نطقي با زياده خواهي و پررويي ويژه كه مختص آمريكائيهاست، خواستار پس دادن هواپيماي جاسوسي به واشنگتن است كه بلافاصله با پاسخ قاطع و واكنش منفي مقامات ايراني مواجه شد. مقامات كشورمان در پاسخ به درخواست اوباما، هواپيماي جاسوسي آمريكا را جزء مايملك ايران دانسته و تاكيد كردند هرگز به متجاوزان پاداش داده نخواهد شد.
اين هفته در ميان خبرهاي بين المللي، چند رويداد از اهميت بيشتري برخوردار بودند. در عراق، بحث خروج آمريكاييها از اين كشور، درحالي مطرح بود كه آمريكاييها اعلام كردند 15 هزار نفر از نظاميان خود را همچنان در سفارت آمريكا در عراق باقي نگاه خواهند داشت. آمريكا طبق قراردادي كه چند سال قبل با مقامات عراقي امضا كرد، متعهد شد كه تا پايان سال جاري ميلادي يعني تا 10 دي ماه آينده كليه نيروهاي خود را از اين كشور خارج سازد. در اين قرارداد آمده بود كه بخشي از نيروهاي آمريكايي به عنوان مربي براي آموزش سربازان عراقي باقي ميمانند ولي پس از اينكه عراقيها با شرط آمريكا مبني بر اعطاي مصونيت قضايي به نظاميان آمريكايي در عراق مخالفت كردند آمريكا مجبور شد باقي ماندن مربيان را منتفي اعلام كند. با اينحال، آمريكاييها هفته جاري اعلام كردند 15 هزار نفر از نظاميان خود را در سفارت اين كشور در بغداد، به عنوان "كارمند" نگاه ميدارند!
باقي ماندن اين تعداد آمريكايي در پوشش كارمند سفارت، اقدامي مشكوك و غيرعادي است و همانگونه كه پيشبيني ميشد با مخالفت عراقيها مواجه شده است. مقامات عراقي و مردم اين كشور حضور اين تعداد كارمند را غيرلازم و مرموز ميدانند. عراقيها اعلام كردهاند با وجود اين افراد، ادعاي خروج از عراق نميتواند واقعيت داشته باشد و خواستار خروج اين افراد و يا كاهش آنها به تعداد ديپلماتهاي سفارت عراق در واشنگتن شدهاند. عراقيها اظهار ميدارند حجم كارها و امور ديپلماتيك در سفارت آمريكا در بغداد هرگز بدان اندازه نيست كه به وجود اين لشكر عظيم نياز باشد.
البته مشخص است كه ادعاي آمريكا درباره ديپلمات بودن اين افراد دروغ است و واشنگتن نقشهها و برنامههايي را در سر دارد. اساساً بسيار بعيد است كه آمريكاييها به اين آسانيها دست از سر عراق بردارند و مقدرات آن كشور را به طور كامل به عراقيها بسپارند. آمريكاييها، اگر هم در مواردي حاضر به خروج و عقب نشيني از شهرهاي عراق شده اند، از روي اجبار و فشارهاي ناشي از افكار عمومي داخلي و بينالمللي بوده است. اكنون نيز با تصريح بر ادامه حضور 15 هزار نفر از اتباع آمريكايي در عراق، نشان دادند كه همچنان به سياستهاي مداخله جويانه خود در عراق ادامه خواهند داد. از اينرو به عهده ملت و دولت عراق و به خصوص شخصيتهاي تاثيرگذار و متنفذ عراقي است كه تمام تلاش خود را براي بيرون راندن كامل بيگانگان به كار گيرند.
اين هفته، سوريه شاهد برگزاري انتخابات شوراهاي محلي بود. دولت سوريه اين انتخابات را درحالي برگزار كرد كه از سوي جريانهاي مخالف داخلي و حاميان بينالمللي آنها تحت فشار قرار دارد. دمشق انتخابات اخير را بخشي از برنامه اصلاحاتي خواند كه توسط بشار اسد، رئيسجمهور اين كشور تدوين شده است. همزمان با برگزاري انتخابات در برخي شهرهاي سوريه درگيريها ميان عناصر مخالف و نيروهاي دولتي جريان داشت.
دولتهاي غربي باهماهنگي برخي دولتهاي عرب كه متحد غرب محسوب ميشوند دولت سوريه را براي بركناري شديداً تحت فشار قرار دادهاند. اين دولتها، با اظهارات مداخله جويانه پي در پي و تصويب قطعنامههاي متوالي، از يكسو بر تشديد بحران داخلي دامن زدهاند و از سوي ديگر فرصت اجراي برنامههاي اصلاحي از دولت بشار اسد را گرفتهاند. واقعيت اين است كه اين دولتها، هرگز به فكر مصالح مردم سوريه نيستند بلكه اهداف مورد نظر خود را دنبال ميكنند. بخشي از اين اهداف، تضعيف مقاومت در سوريه و خارج ساختن اين كشور از صف مبارزه با رژيم صهيونيستي ميباشد.
اين هفته، دامنه اختلافات ميان پاكستان و آمريكا گسترش يافت و قانونگذاران آمريكايي يك فقره كمك 700 ميليون دلاري به آمريكا را به حال تعليق در آوردند. همزمان با اين رخداد، كاروانهاي سوخت رساني به نيروهاي آمريكا در پاكستان، در چند نوبت مورد حمله قرار گرفت. در همين حال، دولت پاكستان اعلام كرد كمكهاي آمريكا به پاكستان آنچنان هم تعيين كننده نيست و اين كشور مشكلي نميبينند كه از اين كمكها صرفنظر كند.
تنشها در روابط آمريكا و پاكستان كه از حمله يك جانبه آمريكا به مقر بن لادن و قتل وي آغاز شده بود پس از كشته شدن 24 نظامي پاكستاني در بمباران ناتو اوج گرفت. پاكستان اين حمله را اقدامي خصمانه از سوي آمريكا و ناتو تلقي كرد و در واكنش به آن، پايگاه هوايي "شمس" را كه در اختيار آمريكا قرار داشت بازپس گرفت.
مي توان گفت تيرگي روابط پاكستان و آمريكا در طول دو دهه اخير هرگز به اين نقطه نرسيده بود. آمريكاييها از چندي قبل پاكستان را به عدم همكاري لازم در مبارزه عليه گروههاي افراطي طالبان و القاعده متهم كرده و حتي برخي مقامات پاكستاني را همدست اين گروهها عنوان نمودهاند. با اينحال ناظران بر اين باورند كه دوران اين تنشها مدت زيادي نخواهد پاييد چرا كه دولت پاكستان اراده لازم را براي رويارويي واقعي و قطع كامل همكاري با واشنگتن ندارد. از اينرو روزهاي آتي ميتواند درستي و يا عدم درستي اين تحليل را روشن سازد.
اين هفته، روسيه شاهد اعتراضات گسترده عليه نتايج انتخابات پارلماني اين كشور بود. در اين انتخابات، حزب متعلق به پوتين برنده اعلام شد. در پي آن، دهها هزار نفر در بيش از 80 شهر روسيه دست به تظاهرات زدند و عليه نتيجه انتخابات و حزب حاكم به رهبري پوتين شعار دادند. از زماني كه پوتين اعلام كرد بار ديگر قصد دارد به كرملين باز گردد و براي انتخابات رياست جمهوري آتي، كه اسفند ماه برگزار ميشود، ثبت نام كرد مخالفتها با وي تشديد شد. مخالفين، پوتين را به بهره گيري از امكانات دولتي به نفع خود، ايجاد نظام حكومتي پليسي و تلاش براي مادام العمر ساختن حكومت خود متهم كردهاند. در تظاهراتي كه در اكثر شهرهاي روسيه از جمله مسكو عليه پوتين برگزار شد، شمار زيادي از روسها شركت داشتند به گونهاي كه اين تظاهرات، بزرگترين گردهمايي از زمان فروپاشي شوروي سابق در اين كشور اعلام شد. با اينحال پوتين اعتراض مخالفين را رد كرد. وي همچنين آمريكا را متهم كرد با تقلبي خواندن انتخابات، مردم روسيه را عليه وي تحريك كرده است.
اين
هفته نيز بحرين شاهد تظاهرات مردم اين كشور عليه رژيم خودكامه آل خليفه
بود. كشور كوچك بحرين مدت 9 ماه است صحنه اعتراضات مردمي است و مردم عليرغم
بكارگيري دستگاه سركوب توسط رژيم حاكم بر منامه كه با همكاري رژيم رياض
تشكيل داده، به تظاهرات و اعتراضات ادامه ميدهند. اكثريت مردم بحرين از
نظام حكومتي اين كشور ناراضي هستند و خواهان دستيابي به حقوق خود ميباشند
ولي رژيم آل خليفه با پشت گرمي غربيها و دولت رياض اين درخواستهاي بحق
مردم را با گلوله، شكنجه و بازداشت پاسخ داده است. آنچه در مورد بحرين مورد
توجه ناظران سياسي بين المللي است، برخورد منفي غرب و ارتجاع عرب با
انقلاب مردم اين كشور و باز گذاشتن دست آل خليفه و آل سعود براي كشتار است
در حالي كه در كشورهاي ديگر جهان عرب بگونهاي ديگر عمل ميكنند. اين
برخورد دوگانه، بر رسوائي غرب و ارتجاع عرب افزوده و زمينه را براي رشد
آگاهي ملتها و تقويت انقلابهاي مردمي فراهم ساخته است. درست به همين دليل
است كه اكنون انتظار گسترش قيامهاي ضد ديكتاتوري در جهان عرب، بيش از هر
زمان ديگري به واقعيت نزديك شده است.
رسالت:تجلي عاشورا در 9 دي ماه
«تجلي عاشورا در 9 دي ماه»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمود فرشيدي است كه در آن ميخوانيد؛روزشمار جمهوري اسلامي ايران، سرشار از حوادثي شگفتانگير است كه هر كدام به تنهايي عبرتآموز و قابل تامل و تعمق و تحليل ميباشد. اما در اين ميان برخي روزها از امتيازي خاص برخوردارند و يادآور رويدادي سرنوشتساز هستند كه ميتوان تعبير نقطه عطف را درباره آنها به كار برد و نهم دي ماه 1388 يكي از آن روزهاست.
البته اگر تحليلي عميق از اغتشاشاتي كه حركت پرشور مردم در نهم دي ماه بدانها خاتمه بخشيد، نداشته باشيم، ممكن است تصور كنيم كه عدهاي از كساني كه نامزد انتخاباتيشان راي نياورده بود - آنچنان كه در بسياري از كشورها متداول است- به عنوان اعتراض به خيابانها آمدند و راهپيمايي كردند اما اگر مروري بر روند امور كشور و برنامهريزيهاي نرم و گسترده دشمنان طي سالهاي پس از دفاع مقدس داشته باشيم، ابعاد و اهميت حضور سرنوشتساز و شكوهمند مردم در نهم دي ماه آشكارتر خواهد شد.
هرچند بعيد است دشمن از سرمايهگذاريهاي خويش طي ساليان متمادي گذشته مايوس نشده باشد و چه بسا مهرههاي جديدي را جايگزين مهرههاي سوخته كند و لذا هوشياري ايجاب ميكند كه غائله فتنه 88 را خاتمه يافته نينگاريم و در پرتو مشعل روشنگر نهم دي ماه، رد پا و اثر انگشت دشمن را هوشيارانه شناسايي كنيم اما بيترديد با شكست سياسي جريان فتنه در اين مقطع تاريخي،برخي پردهها كنار رفت و بسياري از اسرار پشت پرده آشكار شد و ماموران مستقيم نظام سلطه جهاني در جريان محاكمات خويش، ابعاد گسترده و پيچيده برنامهريزي درازمدت بيگانگان را براي براندازي، شفاف ساختند. با توجه به اين اعترافات روشن شد كه طي دو دهه گذشته، دشمنان ملت ايران، سه نوع شيوه براندازي را عليه نظام اسلامي به كار گرفتهاند؛ يكي شيوه استحاله فرهنگي كه در دوران دولت سازندگي پيگيري ميشد و روزنامه همشهري و شهرداري تهران و فرهنگسراها و دفتر پژوهشهاي فرهنگي و خانه هنرمندان و حتي سازمان دانشآموزي، از جمله عرصههاي تاخت و تازه سر سپردگان اين تفكر بودند و بنيادهاي آمريكايي نظير «جستجو»، «كارنگي»، «سوروس» و «صندوق حمايت از دموكراسي» از آنان پشتيباني ميكردند.
شيوه ديگر براندازي،استحاله سياسي بود كه از خرداد 76 آغاز گشت و با حضور نيروهاي دگرانديش در مصادر امور، حاشيه اي امن براي آنان ايجاد شد و احزاب سياسي و سازمانهاي غير دولتي اصلاحطلب! يكي پس از ديگري نمايان شدند و تحت حمايت مالي، فكري و سياسي بيگانگان قرار گرفتند و دستاندركاران اين احزاب و سازمانها، براي شركت در كارگاههاي آموزشي به آمريكا يا كشورهاي ديگر سفر كردند تا براي اجراي مرحله بعد يعني نافرماني مدني،دورههاي لازم را طي كنند.
از جمله وظايف ابلاغ شده به اين افراد خودباخته يا خود فروخته آن بود كه با شناسايي و جذب نخبگان و شبكهسازي و نهادسازي و توليد جزوهها و مطالب و برگزاري همايشهايي كه جملگي هدف درازمدت براندازي را رصد ميكرد، زمينهاي فراهم آورند براي.
1- مشروعيت زدايي از نظام اسلامي، از طريق حمله به باورها و اعتقادات مردم
2- اعتبار زدايي از نظام اسلامي با ناكارآمد جلوه دادن مسئولان و دولتمردان
3- اعتمادزدايي از مردم نسبت به مسئولان از طريق وارد آوردن تهمت و دروغگو خواندن آنان
تا مقدمات دو قطبي شدن جامعه و ايجاد شكاف بين مردم و مسئولان پير يزي شود.
سرانجام شيوه و مرحله آخر بود كه طي آن نيروهاي مخالف نظام چنانچه نتوانستند از طريق پيروزي در انتخابات و نفوذ در حكومت، هدف براندازي را تحقق بخشند، با به كارگيري شيوه نافرماني مدني و با شعار دفاع از آراي مردم و پافشاري روي مسئله تقلب و دروغگويي و زير سئوال بردن مراجع رسمي و قانوني، و با استفاده از تجربياتشان در كشورهايي نظير صربستان، گرجستان و اوكراين، براي براندازي نظام مقدس جمهوري اسلامي تلاش كنند.
نكته قابل توجه آنكه در انتخابات دوره دهم رياست جمهوري نظام سلطه جهاني به برخي سردمداران هر سه جريان يعني جريان سازندگي، جريان اصلاحات و جريان نافرماني مدني، نقشهايي واگذار كرد و خواص فريب خورده يا خائن، احزاب و تشكلهاي قدرتمند خود همچون كارگزاران، مشاركت و سازمان مجاهدين انقلاب را متحد و يكپارچه به صحنه آوردند تا با حمايت ضد انقلاب خارجي، ابتدا عليه انتخابات موضعگيري كنند و در گامهاي بعدي با انقلاب مردم و اركان نظام اسلامي بستيزند و نهايتا عليه مقدسات مردم و اسلام، موضعگيري نمايند.
اما
آنان با شتابزدگي و قبل از موعدي كه مقرر شده بود با عزاداران حضرت سيد
الشهدا (ع) درگير شدند و نيات پليدشان آشكار گشت. همانگونه كه حضرت زينب
(س) نيز با استناد به اين آيه كريمه، سير سقوط اينگونه افراد را تحليل
فرمود؛
«ثم كان عاقبه الذين اساءالسوءا ان كذبوا بايات الله»
(سرانجام بدكاران آن شد كه آيات الهي را تكذيب كردند. سوره روم، آيه 10)
و
اينچنين شد كه نهم دي ماه با محرم در آميخت و عاشورايي ديگر شد و پرچم
برافراشته و مشعل هدايتگر و كشتي نجات بخش امام حسين (ع) بار ديگر به ياري
ملت ايران شتافت و حماسهاي ماندگار خلق كرد.
بر اين اساس،واقعيت آن
است كه فضاي مالامال از شبهه و توهم و فتنه سال 88، آخرين مرحله از سالها
برنامهريزي و توطئه دشمنان خارجي و ياران داخليشان بود چنانكه رهبري معظم
انقلاب اسلامي فرمودند:
«اين فتنه منحصر به حضور عدهاي افراد در
خيابانها نبود بلكه ناشي از يك بيماري بود كه با اقدامات سياسي و امنيتي
قابل دفع شدن نبود و به يك حضور عظيم مردمي نياز داشت كه چنين هم شد.»
قدس:ماکت سازی جدید آمریکا با هدف جنگ روانی
ماکت سازی جدید آمریکا با هدف جنگ روانی»عنوان سرمقاله قدس به قلم غلامرضا قلندریان است كه در ان ميخوانيد؛آمریکا یک پهپاد دیگر خود را این بار در آفریقا و در جزایر سیشل کنیا از دست داد. سفارت آمریکا در کنیا تأیید کرد یک فروند پهپاد ام کی9 نیروی هوایی آمریکا به دلیل نقص فنی، در حین گشت زنی روزانه، سقوط کرده است.
آمریکاییها که در راه اندازی جنگ روانی و جوسازی علیه کشورهای غیرهمسو با منافع خود ید طولایی در عرصه مناسبات جهانی دارند، تلاش می کنند با فضاسازی رسانه ای، ضعفها و شکستهای خود را پوشش دهند. موضوع پوشش خبری در ارتباط با سقوط پهپاد مورد اشاره، ازاین منظر قابل تحلیل است. خبرگزاری آمریکایی آسوشیتدپرس همسو با دیگر بنگاه های رسانه ای، تلاش می کند با پوشش خبری سقوط هواپیمای مذکور اقدام نیروهای مسلح ایران را کم رنگ جلوه داده و به اصطلاح بگویند که اتفاق «آر کیو 170» رخدادی عادی تلقی شده و نمی توان آن را به عنوان یک دستاورد امنیتی و اطلاعاتی برای نیروهای دفاعی ایران منظور نمود. این در حالی است که اولاً جمهوری اسلامی در گذشته به شکار انواع دیگری از این نوع پهپادها اقدام نموده است، ثانیاً اشتیاق کارشناسان کشورهای دیگر برای بازدید از فناوری جانور قندهار، بیانگر این واقعیت است که واشنگتن دستاورد مهم امنیتی اش را اکنون در دستان توانمند افسران سایبری ایران می بیند، به گونه ای که شرکت سازنده این نوع هواپیماها، در اظهاراتی اعلام نمود اکنون پیچیده ترین دستاورد اطلاعاتی آمریکا در اختیار ایرانیهاست.
مشی مقامهای کاخ سفید حداقل در سالهای اخیر در عراق و افغانستان، همواره بیانگر این موضوع بوده است که آنها آمار تلفات نظامی خود را منتشر نمی کردند تا مبادا ضربه روحی برای سربازان و افکار عمومی در آمریکا باشد و مردم حتی سقوط پرنده های آمریکایی را با تأخیر و پس از انعکاس آن توسط دیگر رسانه ها متوجه می شدند. اکنون چگونه می توان باور نمود مقامهای کاخ سفید در انتشار این خبر پیشگام شده اند. بدون تردید، این سناریو را باید طراحی یک فرصت ارزیابی کرد که سردمداران آمریکایی برای خروج از شوک ناشی از شکار پرنده فوق مدرن در ایران، آن را در قالب یک خبر موازی رسانه ای کردند تا با معطوف نمودن اذهان به این رخداد، موفقیت نیروهای مسلح ایران را تحت الشعاع قرار دهند.
سناریوی انحراف افکار عمومی، ابزار مهم دستگاه دیپلماسی ایالات متحده آمریکاست. آنان به تناسب زمان و مکان، اقدامهای متعددی را در دستور کار قرار داده اند. آمریکایی ها برای دستیابی به هدفهای خود گاه با توسل به اقدامهای امنیتی و نظامی، زمینه انحراف افکار عمومی را فراهم کرده اند. اقدامهای سیا در این زمینه گویای این ادعاست. اکنون که تلاشهای مختلف سران کاخ سفید برای رسیدن به پهپاد آرکیو 170 ناکام مانده است؛ تلاش می کنند با به کارگیری انواع خبرسازیها، به افکار عمومی بقبولانند که ایرانیها به موفقیتی دست پیدا نکردند. متعاقب پذیرش این دروغ، آمریکا بازنده این صحنه رویارویی نخواهد بود. اما واقعیتهای موجود، کاخ سفید را شکست خورده این صحنه معرفی می کند. وال استریت ژورنال پیش تر خبر داده بود که آمریکایی ها در صدد بودند با عملیاتی در داخل خاک ایران، این هواپیما را از دست ایرانیان خارج کنند که از بیم واکنش ایران، از این اقدام دست کشیدند. در نهایت، رئیس جمهور این کشور در اقدامی ذلیلانه، از جمهوری اسلامی درخواست نمود که «هواپیمای ما را پس دهید.»
پروژه سقوط کنیا در صدد اثبات این موضوع است که امکان سقوط پرنده های بدون سرنشین وجود دارد؛ بنابراین ادعای مقامهای آمریکایی مبنی بر خارج شدن از کنترل و نقص فنی، قرین صحت است. به عقیده آنان ماجرای کنیا را می توان به عنوان یک مصداق برای این ادعا ذکر نمود. مقامهای ایرانی نیز نباید پرنده آمریکایی را به عنوان یک شکار الکترونیکی و رویارویی دو فناوری قلمداد کنند و ممکن است که آن هواپیما نیز خود به خود سقوط کرده باشد. این در حالی است که تاکنون کارشناسان بارها تأکید کرده اند که هواپیماهایی از این نوع قادرند در صورت نقص فنی، به پایگاه محل اعزام برگردند و یا منهدم شوند تا در دست دشمن نیفتند. «آلکس وطنخواه» تحلیلگر مؤسسه مطالعات خاورمیانه واشنگتن- در اظهاراتی اذعان کرد: «به نظر من، اگر به هواپیماهای بدون سرنشین در چند سال اخیر نگاه کنیم، می بینیم که این هواپیماها در پاکستان و افغانستان در حال عملیات بوده اند و تا به حال شنیده نشده بود که یک هواپیمای بدون خلبان به خاطر مشکلات فنی نابود شود.»
اکنون کاخ سفید ناچار است به توانمندی ایران اعتراف کند. موفقیتهایی که جمهوری اسلامی توانسته است با وجود ایجاد تنگناهای گسترده واشنگتن و همپیمانانش به آنها دست یابد، موجب نگرانی سردمداران غرب بویژه آمریکا شده و آنها را از پیشرفتهای ایران بیمناک نموده است. مقامهای این کشور در آستانه حمله به عراق، با غرور اعلام نمودند که در آینده نبردها از حالت کلاسیک خارج شده و شکل سایبری خواهد داشت و در این زمینه، کشورهای جهان سوم فاقد این دستاوردهای نوین، بازنده خواهند بود .که در این برداشت آمریکاییها، جمهوری اسلامی در زمره این کشورها قرار داشت.
اما
آنچه در روزهای اخیر اتفاق افتاده، نتیجه برتری توان ایران در جنگ
الکترونیکی علیه واشنگتن است. تاکنون راهبرد رسانه ای غرب، نتوانسته است
این شکست را برای آنان جبران کند. ناگزیر، پس از بی نتیجه بودن تحلیلهای
رسانه ای گوناگون، لب به اعتراف گشودند. لذا باید به آنها گوشزد کرد، مرحله
دوم رسانه ای غرب با عملیات میدانی ماکت سازی، نمی تواند افکار عمومی را
متقاعد کند که آمریکا بازنده این جریان نیست. کاخ سفید باید شکست اطلاعاتی
خود را بپذیرد، به نحوی که «دیگ چنی»، معاون رئیس جمهور سابق آمریکا در
مصاحبه با شبکه خبری «سی بی اس» اذعان کرد: سقوط هواپیمای بدون سرنشین
آمریکا در ایران، «شکست اطلاعاتی» بسیار مهمی برای کاخ سفید است.
شرق:سفري براي تنشزدايي
«سفري براي تنشزدايي»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم علي بيگدلي است كه در آن ميخوانيد؛وزير اطلاعات ایران به عربستان سعودي رفته و با وليعهد و رييس سازمان اطلاعات اين كشور ديدار كرده است. در واقع پس از هياهويي كه در آمريكا براي متهم كردن ايران در ادعاي ترور سفير عربستان مطرح شده بود، روابط كشور ما بيش از گذشته با عربستان تيره شد. به دليل فشارهاي غرب، خصوصا آمريكاييها تلاشها به اين سمت رفت كه فشار روي ايران را بين كشورهاي منطقه تقسيم كنند تا اين فشارها از چند ناحيه به كشور منتقل شود.
به عنوان يك شهروند، معتقدم براي تلطيف فضا و كاهش فشارهاي وارد شده بر كشور بايد سفر مقامات ايراني به عربستان را تاييد كرد. زيرا دوركردن كشورها از فضاي تنش و گشودن دريچه گفتوگو با ساير كشورها، نخستين وظيفه دستگاه ديپلماسي هر كشور در معناي وسيع آن است.
در شرايط فعلي با توجه به حوادثي كه صورت گرفته، مطمئنا سفر مقامات ايراني نميتواند همه مشكلات را حل كند اما در آستانه اجلاس اوپك و همكارياي كه ميان جمهوري اسلامي ايران با عربستان که درخصوص افزايش سطح توليد، همكاري خوبي داشتند، ميتوان اميدوار بود كه حرارت اختلافات فروكش كند، البته نميتوان انتظار داشت كه كشورهاي منطقه خليجفارس حتي در ميانمدت، تغييري اساسي در نگرش و رفتار خود دهند و به نقطه رفتاري مطلوب ايران برسند. سياست منطقهاي ايران خصوصا در ارتباط با كشورهاي حوزه خليجفارس مواج و متغير بوده است. در زمان دولت هاشميرفسنجاني و دولت اصلاحات روابط ايران با كشورهاي منطقه، خصوصا عربستان سعودي بهبود جدي يافت.
در دوران آقاي احمدينژاد و سفر ايشان به عربستان و حضور در اجلاس شوراي همكاري كشورهاي خليجفارس - كه بسيار دوستانه نيز بود - تمام اميدواريها به اين سمت رفت كه اختلافات با عربستان و كشورهاي ديگر برطرف شده است اما به دليل آنكه جاي خالي سياست خارجي تدوينشدهاي كه متصديان ديپلماسي كشور بتوانند از آن پيروي كنند، محسوس است، خوشبينيها بهبار ننشست. بهويژه آنكه متاسفانه درباره كوچكترين حادثهاي، بسياري از افراد، گروهها و نهادهاي خارج از حوزه تصميمگيري رسمي كشور، غيرمسوولانه اظهار نظر ميكنند و اين مواضعها به خارج از كشور منتقل ميشود و اتفاقا اغلب، تاثير مخربي نيز برجا ميگذارند.
سياستهاي آمريكا در منطقه ميتواند كشورهاي عرب را با خود همراه كند كمااينكه تاكنون ديد شده چطور اين كشورها همراه با آمريكا به عامل فشارهاي مضاعفي بر كشور ما تبديل ميشوند و پالسهاي منفياي كه توسط گروههاي اغلب غيرمسوول از ايران مخابره ميشود، پس از برجستهسازي در دستگاههاي تبليغي غربي، راي ديپلماتهاي ايراني را براي مذاكره و تنشزدايي ناهموار ميكند و انگيزه غيردوستانه كشورهايي نظير غربيان را ارتقا ميدهد.
البته بايد به اين نكته توجه كرد كه در حال حاضر عربستان نيز دچار بحرانهاي داخلي و با بحران جانشين پادشاه مواجه شده و براي همين مطمئنا نميخواهد با ايران بيش از گذشته دچار مشكل شود تا بتواند بدون دغدغه خارجي مشكلات داخلي خود را حل كند. در چنين فضايي، تلاش ديپلماتيك هدفمند ايران ميتواند به تنشزدايي تهران-رياض و تامين منافع ايران ياري رساند.
تهران امروز:فضاي كسب و كار را تيره نكنيم
«فضاي كسب و كار را تيره نكنيم»عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم افشين زماني است كه در آن ميخوانيد؛حدود يك ماهي است كه جدالي سخت بين مجلس و اتاق بازرگاني از يكسو و دولت در سوي ديگر در خصوص فضاي كسب و كار تشكيل شده است و دولت با استناد به اينكه طرح مجلس درباره بهبود فضاي كسب و كار ناقض استقلال و سلب كننده وظايف حاكميتي دولت است، لذا به مخالفت با آن پرداخته است.
اين در حالي است كه مجلس و اتاق بازرگاني ايران به شدت مدافع طرح بهبود فضاي كسب و كار هستند و معتقدند طرح مجلس اگرچه تامين كننده استانداردهاي پذيرفته شدني جهاني براي بهبود فضاي كسب و كار نيست اما با اين وجود گامي به پيش است تا با اجرايي شدن آن زمينه براي ارتقاي رتبه جهاني ايران در فضاي كسب و كار فراهم شود.
جدال دولت و مجلس و پشتيباني اتاق از مجلس با داغ شدن بحث تحريمهاي جديد غرب بخصوص در حوزه نفتي و بانك مركزي باعث شد تا دولت در آخرين دفاعيه خود از ضرورت محرمانه ماندن اطلاعات اقتصادي كشور سخن به ميان آورد و خواستار مسكوت ماندن طرح مجلس شود كه البته نمايندگان اگرچه بر ضرورت محرمانه ماندن برخي اطلاعات اقتصادي كشور در شرايط تحريم تاكيد كردند اما با اين وجود اعلام كردند كه طرح بهبود فضاي كسب و كار نه تنها مانعي بر سر راه دولت براي مقابله با تحريمها ايجاد نميكند بلكه نقش حمايتي هم دارد.
استدلال نمايندگان اين است كه رتبه جهاني ايران در فضاي كسب و كار به دليل افزايش نقش دولت در همه امور اقتصادي از مسائل حاكميتي گرفته تا موضوعات تصديگري، باعث شده تا اقتصاد كشور به شدت تنبل و رانتي شده و فعالان اقتصادي به جاي اينكه به فكر افزايش سرمايه از طريق توليد باشند به فكر كسب رانت افتادهاند كه با سياستهاي ضد و نقيضي كه دولت در بازارهايي چون ارز و سكه گرفته است، شرايط براي رانتجويي مساعدتر از گذشته هم شده است.
اعطای نقش ویژه به اتاقهای بازرگانی و تعاون، دائمی شدن ساختار شورای گفتوگو و تسری آن به استانها، خودداری دولت از تغییر ناگهانی سیاستهای اقتصادی، الزام دولت به شفافسازی مناقصات و معاملات، ایجاد سامانه پایش مشکلات فعالان اقتصادی کشور، ممنوعیت استفاده از امتیازات بخش خصوصی برای دولتیها، ممنوعیت تعطیل روزهای کاری توسط دولت و الزام تمام وزارتخانهها به تاسيس معاونت بهبود فضاي كسب و كار ويژگي اصلي طرح مجلس براي بهبود فضاي كسب و كار در كشور است كه اين طرح با مشاوره ويژه اتاق بازرگاني ايران تهيه و در مجلس به جريان افتاده است. به نظر ميرسد دليل اصلي مخالفت دولت با اين طرح كه برخي از ويژگيهاي آن ذكر شد نه به خاطر متزلزل كردن
اطلاعات محرمانه اقتصادي كشور كه كوتاه كردن نقش دولتيها و شبه دولتيها در فعاليتها و پروژههاي اقتصادي است كه دولت عليالظاهر و در قالب اصل 44 قانون اساسي به بخش خصوصي واگذار كرده است اما بررسي كارنامه خصوصيسازي بر مبناي اصل 44 قانون اساسي نشان ميدهد كه بخشهاي اقتصادي دولتي واگذار شده نه تنها به بخش خصوصي واقعي واگذار نشده كه دولتيها در قالب شركتهاي شبه دولتي آنرا در اختيار گرفتهاند و به نوعي رانتخواري غير قابل توجيه و نهايتا تنگ كردن فضاي تنفس براي بخش خصوصي واقعي منجر شده است.
بر اساس تازهترين گزارشها كه بهروز عليشيري، رئيس سازمان سرمايهگذاري و معاون وزير اقتصاد ارائه داده است ايران در سال جاري ميلادي رتبه 144 جهاني را در فضاي كسب و كار به دست آورده است كه جزو ردههاي آخر جهاني به شمار ميرود و البته كه نسبت به سال قبلتر هم 8 رتبه افت رتبه داشتهايم.
در واقع شفاف نبودن فضاي حاكم بر فعاليتهاي اقتصادي، سختبودن فرآيند سرمايهپذيري در كشور، تغييرات
پي در پي و بدون مقدمه سياستهاي اقتصادي، مالي و پولي كشور و نامطمئن بودن فعالان اقتصادي به طرحهاي اقتصادي كه از سوي دولت اعلام ميشود از جمله علل و عواملي است كه در كنار اقتصاد به شدت دولتي و
شبه دولتي زمينههاي رتبه پايين ايران را در فضاي جهاني كسب و كار رقم زده و اتاق بازرگاني هم با علم به همين ضعفها طرح خود را براي بهبود فضاي كسب و كار به مجلس پيشنهاد كرده است و انتظار آن است كه دولت به جاي تيره و تار كردن فضاي كسب و كار به همراهي با مجلس در تصويب نهايي اين طرح اقدام كند و از مخالفت با اين طرح حداقلي ونسبتا گرهگشا تحت عناويني چون مخدوش كردن استقلال قوه مجريه و نهادهاي حاكميتي خودداري ورزد.
فرهيختگان:چالشهای دستمزد
«چالشهای دستمزد»عنوان يادداشت روز روزنامه فرهيختگان به قلم بهروز قزلباش است كه در آن ميخوانيد؛ مزد حداقلی ۳۳۰ هزار و ۳۰۰ تومان در سال ۹۰ در حالی به کارگران پرداخت شد که این میزان پس از افزایش ۶ درصدی مزدحاصل شده بود و میزان ۹ درصدی افزایش دستمزد شامل کسانی میشد که در سال ۹۰ از وضعیت بیکاری به موقعیت اشتغال میرسیدند.
این میزان در روز به مقدار ۱۱ هزار و ۱۰ تومان بالغ میشد. اگر یک خانوار کارگری بهطور متوسط دارای پنج عضو بوده باشد در سال جاری به ازای یک شاغل در خانواده، سرانه درآمد روزانه هر عضو به مبلغ دو هزار و ۲۰۲ تومان میرسید. چنانچه در یک خانواده پنج نفر دو شاغل با حداقل دستمزد وجود داشته باشد، آنگاه این رقم به ازای هر فرد و بهطور روزانه به چهار هزار و ۴۰۴ تومان میرسید. سرانه ارقام مذکور در یک خانوار سه نفره بهشرط اشتغال یک عضو خانواده به مبلغ ۳ هزار و ۶۷۰ تومان و با دو شاغل در خانواده به رقم هفت هزار و ۳۴۰ تومان در روز میرسید. بدیهی است خانوارهای با اعضای کمتر، از سرانه درآمد بیشتری برخوردار بودند. عقبافتادگی دستمزد کارگران به دلیل جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در طول سالهای بعد از جنگ هرگز جبران نشده است.
در حالی که خط فقر از دوبرابر حداقل دستمزد یک شاغل نیز در تهران بیشتر است، اما کارگران در تهران و ایران به همین رقم بسنده کردند و روزهای سخت خود را با اقتصاد بادمجان و پیاز و سیبزمینی گذراندند تا بتوانند هر روز صبح خود را به سرکار برسانند و یک روز دیگر را نیز برای اقتصاد کشور کار کنند. اندکی دورتر از این سالها شنیده بودم که ژاپنیها علاوهبر انجام کاری که بابت آن مزد دریافت میکنند، روزانه دو ساعت برای پیشرفت ژاپن کار میکنند که بابت آن انتظار دریافت مزد ندارند.
نمیدانم واقعا کارگران ژاپنی برای ساختن ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم با چه مرارتهایی مواجه بودند و چه سختیهایی را تحمل کردند. اما درباره کارگران ایران میتوان گفت که با احتساب هزینههای کاملا معمولی زندگی در تهران برای کارگران و خانوادههای آنها باید گفت که دستمزدشان تنها برای زندهماندن کفایت کرده است. آثار سوء حذف کالاهای فرهنگی که موجبات حذف فرصتهای فرهنگی را نیز برای خانوادههای کارگری فراهم کرده است و آثار مخرب دیگر عدم برآورده شدن نیازهای زیست معقول و انسانی خانوارهای کمدرآمد واقعا قابل محاسبه و احصا نیست، تنها میتوان گفت کارگران مثل سالهای پیش از این تنها زنده ماندهاند که کار کنند، تازه اگر آنقدر خوششانس بوده باشند که کاری برای انجام دادن داشته باشند.
واقعیت این است که کارگران ایران هم در زمان جنگ سربازان، مجاهدان و رزمندگانی برای وطن و دین بودهاند. هم در کارخانهها و بخشهای تولید با حداقلها ساختند و دم برنیاوردند. با این حساب میتوان گفت که کارگران ایرانی در طول سالهای گذشته فقط برای پیشرفت ایران کار کردهاند و از مواهب این پیشرفتها چیزی جز هزینه نان و سیبزمینی نصیبشان نشده است.
هرچند
وزیر کار از افزایش ۱۰۰ درصدی دستمزد هم سخن گفته است، اما وضعیت حاضر که
کارگران را در وضعیت رکود تورمی قرار داده است، نیز دورنمای تحقق چنین
دستمزدهایی را بعید و تار کرده است.
به هر روی به نظر میرسد انتظار
کارگران برای افزایش دستمزد بهنحوی که جامعه کارفرمایی کشور نیز توان
پرداخت آن را داشته باشد، دستکم افزایش ۲۰ درصدی دستمزد در سال آتی باشد.
درصورت موافقت سه طرف موضوع دستمزد، احتمالا کارگران خواهند توانست در سال
۹۱ هم در سفره خود بادمجان، پیاز و سیبزمینی داشته باشند تا به قول آقای
معاون اول سال دیگر هم ایران گرسنه نداشته باشد.
ابتكار:كمي انصاف در انعكاس عملكرد
«كمي انصاف در انعكاس عملكرد»عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم مهدي مهرپور است كه در آن ميخوانيد؛گزارش كميسيون ويژه طرح تحول درباره نحوه اجراي قانون يارانهها منتشر شد تا دوباره رسانههاي منتقد دولت را ترغيب كند طبق روال معمول با هجمهاي غير عادي البته اين بار از نوع اقتصادي به دولت حمله كنند. بدون شك اجراي قانون هدفمند كردن يارانهها كه از آن بهعنوان جراحي بزرگ اقتصاد ايران نام برده ميشود نواقصي داشته كه مسئولان امر نيز بارها به آن اذعان كرده و كوشيدهاند تا آن را مرتفع كنند، اما واقعيت اين است كه كوبيدن بر طبل مخالفت و غلو كردن برخي ايرادات نه تنها كمكي به روند اجراي طرح مذكور نميكند بلكه انگيزه و پتانسيلهاي آتي طرح را نيز به مخاطره خواهد انداخت. بدون شك افكار عمومي هفتههاي مانده به 28 آذر ماه 89 را فراموش نكردهاند كه برخي منتقدان دولت در آن روزها به دولت هشدار ميدادند تا اين طرح را اجرا نكند.
وجود تورمهاي افسار گسيخته و آشوبهاي خياباني ادعايي بود كه منتقدان دولت قبل از اجراي قانون يارانهها روي ميز دولت ارائه ميكردند و با استدلالهاي خود ميگفتند هنوز زمان اجرا فرا نرسيده! در هر حال اكنون حدود يكسال است كه طرح يارانهها اجرا شده و اتفاق خارقالعادهاي نيز رخ نداده است. پس نبايد گزارش ناقص كميسيون ويژه طرح تحول دستاويزي باشد براي اقدامات مؤثر دولت:
1- قانون هدفمند كردن بزرگترين اقدام اقتصادي دولتها در طول 30سال اخير بوده و هست. لذا به نظر ميرسد غلو كردن برخي ايرادات و نواقص اجرايي كار كه البته خود مسئولان ارشد اجرا كننده طرح نيز بارها اذعان كردهاند كاري كاملاً غير حرفهاي و شگفتانگيز است.
2- گزارش كميسيون ويژه طرح تحول درباره نحوه اجراي قانون يارانهها بخوبي نشان ميدهد كه طرح با موفقيت بالايي آغاز و تا اينجا راه خود را ادامه داده است. در اين گزارش به صراحت از تقدير صندوق بينالمللي IMF و الگو شدن ايران در زمينه اجراي قانون يارانهها تأكيد و اذعان شده كه دولت احمدينژاد در آذرماه 1389 يكي از مطالبات طولاني مدت نظام جمهوري اسلامي را جامه عمل پوشانده است.
3- در ادامه گزارش صراحتاً بار ديگر آثار و مزاياي قانون يارانهها مانند كاهش مصرف برخي از حاملهاي انرژي مانند برق، گاز و آرد و نان و... نيز تأكيد و اذعان شده كه كيفيت بسياري از محصولات و كالاها با وجود افزايش حاملهاي انرژي نسبت به سالهاي گذشته بهبود يافته است.
4- توزيع عادلانه درآمد و كاهش فاصله طبقاتي كه يكي از مهمترين اهداف اجراي قانون يارانهها از ابتدا تاكنون به حساب ميآمده نيز مورد تأكيد گزارش اخير بوده و اذعان شده ضريب جيني بنا بر آمارهاي رسمي كاهش پيدا كرده است.
5- يكي از ايرادات مطرح شده طرح هدفمندي يارانهها در گزارش كميسيون ويژه طول مدت زمان اجرايي است. در اين گزارش آمده است: در مفاد قانون هدفمند كردن يارانهها مقرر شده كه اجراي آن در طول پنج سال صورت پذيرد... نكته قابل توجه دراين باره اين است كه در هيچ كجاي قانون صراحتاً تأكيد نشده در هر سال چند درصد ميزان قيمت حاملهاي انرژي افزايش يابد! لذا با نگاهي گذرا به قانون هدفمند كردن يارانهها مصوب خود مجلس شوراي اسلامي ميتوان اذعان كرد كه دولت تنها مكلف به اصلاح قيمتها در پنج سال است و تكليفي در قانون براي دولت در اين باره مشخص نشده است.
6- در مفاد ديگري از گزارش مذكور نيز تصريح شده برخي سياستها موجب بروز عوارض نامطلوب در بخشهاي مختلف اقتصادي شده است!
سؤال اين است كه كدام سياستها؟!! براساس گزارشهاي مستند وزارتصنعت، معدن و تجارت وضعيت توليد و صنعت هماكنون در شرايط عادي بهسر ميبرد. هيچ واحد توليدي در حال ورشكستگي نبوده و براساس آمارهاي رسمي بهرهوري توليد در كارخانجاتي كه وابستگي كامل به حاملهاي انرژي دارند روند صعودي طي كردهاست. در هر حال به نظر ميرسد اوضاع كاملاً در شرايط عادي است و وجود عوارض نامطلوب در بخشهاي مختلف اقتصادي اصولاً مغالطهاي بيش نيست.
حمايت:ضعف مدیریت مانع عمده شکوفایی پژوهش
«ضعف مدیریت مانع عمده شکوفایی پژوهش»عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد؛هر ساله در ایام هفته پژوهش که قرار می گیریم ، شنونده و بیننده مصاحبه هایی از مسئولان می شویم که مشکلات مالی این حوزه در آینده نزیک مرتفع شده یا دست کم کاهش می یابد و شرایط مناسبی برای فعالیت پژوهشگران فراهم می شود، غافل از آن که مشکلات مالی گرچه قابل توجه و جدی است اما این همه ماجرا نیست، مهم تر از مشکلات بودجه ای، ضعف در مدیریت ، عامل اصلی کند شدن روند دست یابی به اهداف کلان در عرصه تولید علم و پژوهش می باشد.
این گلایه البته به آن معنا نیست که به سان برخی مدعیان به ظاهر دلسوزِ روشنفکرنما، تنها نیمه خالی لیوان را دیده و منکر تلاش ها در شکوفایی علمی کشورشویم. ذکر این قبیل نکات انتقاد آمیز، در زوایای پنهان، خود حاوی نوعی امیدبخشی است به این که روال امور در رابطه با پژوهش محوری، شتاب دو چندانی به خود گرفته و مشکلات و موانع در این باره به حداقل برسد ،انشاالله. به عبارت دیگر، صرف افزايش بودجهها، آن هم به صورت غیر هدفمند، چنانچه تنها ماحصلش اتلاف بودجه و نيروي انساني بدون دستیابی به نتيجه سودمندي باشد، هیچ گره کوری را باز نخواهد کرد.
از سویی تاكنون پيرامون پژوهش و معضلات آن ، به خصوص آفت موازي كاري بسيار گفته و شنیدهايم ، لیکن افسوس كه هم چنان اندر خم يك كوچهايم. پاسخ به سؤالاتي از قبيل اينكه چرا پژوهش ، چندان كار آمد نبوده است، چرا همچنان معضل موازيكاري، بودجه بخش پژوهش را هدر ميدهد و ... قطعا نياز به مجالي گستردهتر از اين يادداشت دارد كه امید است ، در آينده بیش از پیش به موشکافی آن بپردازیم، اما در اينجا تنها به ذكر يك نكته مهم و شايد طلايي ميپردازيم؛ باشد كه مورد توجه متوليان امور پژوهشي قرار گيرد. به نظر ميرسد ريشه ناكارآمدي پژوهش به اين بر ميگردد كه متأسفانه هنوز معيار دقيقي در امر پژوهش وجود ندارد و يا اگر هم دارد چندان شناخته شده نيست که بايد در ترويج آن كوشيد.
شايد خود اين مسأله هم برگردد به اين امر كه متوليان و حاميان پژوهش در كشور چندان مشخص نيستند؛ اينكه چه ارگان يا نهادي در چه حيطه و حوزهاي بايد به كارهاي پژوهشي بپردازد متأسفانه تاكنون صورت نگرفته است و همين دو مسأله مهم منجر به بروز و ظهور آفت موازي كاري و كارهاي سطحي شده است. طبعا براي رفع اين مشكل، اولا باید معيار پژوهش و پژوهشگري معين شود و ثانيا متوليان و حاميان بخش پژوهش به طور دقيق و براساس قانون مدون توام بانظارت مستمر مشخص گردند .از پتانسيلهاي حوزه و دانشگاه هم استفاده مطلوب شود.
مردم سالاري:اميدواري براي رسيدگي سريع
«اميدواري براي رسيدگي سريع»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم محمدحسين روانبخش است كه در آن ميخوانيد؛دوم آذرماه، زماني که رئيس کميسيون اصل نود مجلس شوراي اسلامي اعلام کرد که دادستان کل کشور تا دهم آذر ماه اقدام به صدور کيفرخواست و اعلام جرم در رابطه با فساد 3 هزار ميليارد توماني خواهد کرد و سخت ترين عنوان مطرح در دستگاه قضايي براي مجرمان در نظر گرفته شده است، بسياري از مردم که با نگراني اخبار اين پرونده عجيب را دنبال مي کردند به رسيدگي قضايي و ايستادگي مسئولان پرونده در مقابل فشارها، اميدوارتر شدند. در واقع نه تنها شکل گيري اختلاسي در اين اندازه براي مردمي که چشم انتظار عدالت بودند و دو سال قبل از آن شعارهاي انتخاباتي پرحاشيه و رنگ و لعابداري چون "دزدگير 88!" را شنيده بودند، بسيار نگران کننده بود و واقعيتي تلخ را بازگو مي کرد، بلکه اتفاقات پس از افشاي اين اختلاس و دامنه مرتبطين به آن و همچنين فشارهاي پيدا و پنهان بر قوه قضائيه ، نگراني مردم را به شدت افزايش داد.
اظهارات علني بعضي دولتمردان عليه قوه قضائيه و اعتراض به دستگيري بعضي متهمان، در کنار اظهارات دادستان کل کشور در هفدهم آبان ماه که به صراحت اعلام کرد " فشار مي آورند تا به پرونده متهمان اصلي رسيدگي نکنيم" هم گوياي واقعيات شرمآوري در فضاي سياسي کشور بود، هم نگراني ها و به تبع آن انتظارات مردم را از دستگاه قضايي بالا برده است.بيانيه حمايت 201 نماينده مجلس شوراي اسلامي از قوه قضائيه براي برخورد قاطع با مفاسد اقتصادي که دقيقا در همان روزها صادر و منتشر شد هم نشان مي داد که قوه قضائيه در اين مقطع حساس نيازمند حمايت معنوي است تا بتواند بر فشارها، جوسازي ها و کارشکني ها فائق آيد و معلوم است که در چنين وضعيتي، صدور کيفرخواست مي توانست هيمنه پوشالي عقبه اختلاس کنندگان را بشکند و همراهي معنوي مردم با قوه قضائيه را نيز بيشتر و بيشتر کند. قوه قضائيه هميشه در رسيدگي و صدور حکم براي پرونده هايي که به نوعي مورد توجه افکار عمومي واقع شده و انتظاراتي ايجاد کرده بود، سرعت عمل نشان داده است.
در پرونده جنايت سعادت آباد و در قتل روح الله داداشي، اين سرعت عمل توانست بخش زيادي از دغدغه هاي افکار عمومي و نگراني هاي شکل گرفته را رفع کند و از توسعه پيامهاي مخرب آن اتفاقات جلوگيري کند، اما بد نيست به اين نکته هشدار دهيم که ابعاد پرونده اختلاس 3 هزار ميليارد توماني و توجه و نگراني هاي شکل گرفته در جامعه درباره آن و به عبارت بهتر، قدرت تخريبي آن به مراتب وسيع تر و دامنه دارتر از پرونده هاي مزبور است و بر همين اساس هم انتظاري که از قوه قضائيه مي رود بسيار بيشتر از اطلاع رساني هاي محدود است.
مردم در اين چند ماه دائما مي پرسند که پشتوانه قدرتمند اختلاس گران چه کساني بوده اند و چه تضميني وجود دارد که چنين اتفاقاتي تکرار نشود؟ مي پرسند که چرا رئيس مجلس ونايب رئيس مجلس چند بار تکرار کرده اند که از نظر آنها خط قرمزي براي رسيدگي به اين پرونده وجود ندارد؟ مي پرسند " چطور ممکن است يک فرد در مدت کوتاهي اين مقدار منابع بانکي را ببرد؟ 3 هزار ميليارد تومان عدد کوچکي نيست و اين شخص با جابجايي پول ها، هم پولشويي کرده و هم از دست قانون و ماليات فرار کرده است"؟ (اين سوالي است که سخنگوي قوه قضائيه هم در کنفرانس خبري خود طرح کرده است)، مي پرسند که آيا خط قرمزهاي ساخته دست بعضي مقامات رسميت پيدا کرده وفعلا کاري از دست کسي بر نمي آيد؟ مي پرسند آيا واقعا و عملا همه در برابر قانون برابر هستند ؟ مي پرسند آيا تجربه بعضي ها که توانسته اند در اين سالها با جوسازي و عوام فريبي، از زير بار پاسخگويي به بسياري از نارسايي ها و سو»مديريت ها فرار کنند، حالا در برابر قوه قضائيه هم کاربرد پيدا کرده و دارد به پيش مي رود؟ وظيفه قوه قضائيه در پاسخگويي به اين سوالات بسيار خطير است و هرروز که مي گذرد نه تنها بر حجم اين سوالات افزوده مي شود، که پاسخي که مردم خود به اين سوالات مي دهند با آنچه خواسته مسئولان است، زاويه بيشتري پيدا مي کند.
تاکيد رئيس دستگاه قضا بر پيگيري قضايي اين پرونده و ارائه اطلا عات جديدي در مورد آن، اميدها را براي رسيدگي سريع تر به اين پرونده افزايش مي دهد که اميد است شتاب بيشتري بگيرد. خدا رحمت کند مرحوم قيصر امين پور را که ما از شعرهايش چنان استفاده مي بريم که شايد مطلوب او نبوده.
اين شعر قيصر مي تواند همه آن چيزي که در اين نوشته قصد بيانش را داشتم به خوبي بازگوکند که "حرفهاي ما هنوز ناتمام.../ تا نگاه مي کني/ وقت رفتن است / باز هم همان حکايت هميشگي / پيش از آنکه باخبر شوي / لحظه عزيمت تو ناگزير مي شود/ آي .../ اي دريغ و حسرت هميشگي/ ناگهان / چقدر زود / دير مي شود".
ملت ما:جايگاه استراتژيك تنگه هرمز
«جايگاه استراتژيك تنگه هرمز»عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم حسين سبحانينيا است كه در آن ميخوانيد؛جمهوري اسلامي قائل به ايجاد تنش در منطقه نبوده است. ملت ايران اهل تجاوز به هيچ كشور و ملتي نيست بلكه به دنبال امنيت منطقه خاورميانه بوده و معتقد است بايد اين امنيت توسط كشورهاي خود منطقه به وجود آيد ولي اگر كشورهايي مانند امريكا يا اسرائيل بخواهند مداخله كنند و اگر بخواهند اين نيروها تيري به سوي ايران شليك كنند تنگه هرمز به عنوان آبراه انرژي جهان ناامن و انتقال نفت به امريكا و اروپا مختل خواهد شد يا اگر كشورهاي مداخلهگر بخواهند تنشي را در منطقه ايجاد كنند بايد منتظر هرگونه تبعاتي باشند.
اينطور نيست كه بخواهند اقدامي انجام دهند و تنشي آنها را تهديد نكند. جمهوري اسلامي ايران امروز قدرتمندتر از هر زماني است. جمهوري اسلامي ايران توان برخورد با اين تهديدها و تنشها را بهطور جدي دنبال ميكند تا بتواند از منافع خودش در منطقه دفاع نمايد.اكنون بحث تنگه هرمز و بحث حمل و نقل نفت از تنگه هرمز مطرح است
اگر مسئلهاي از سوي كشورهاي غربي ايجاد شود بحث تنگه هرمز و مولفههاي مربوط به آن يكي از بحثهايي است كه مشكلاتي از قبيل تنش در آن منطقه ايجاد خواهد شد يعني بحث تنش در تنگه هرمز را لحاظ خواهيم كرد هر جايي در منطقه منافعي داشته باشند از تيررس موشكهاي جمهوري اسلامي در امان نخواهند بود.
نكته
ديگر آنكه غرب به تنگه هرمز براي تردد درصد بالايي از انرژي مورد نياز
غرب از خليج فارس و تنگه هرمز عبور ميكند بالطبع اگر خللي در روند انتقال
عادي انرژي و نفت ايجاد شود اين روند ميتواند براي كشورهاي غربي، امريكا و
حتي كشورهاي آسيايي سنگين تمام شود و اين يكي از تبعات آشوب در منطقه حتما
ميتواند باشد، كه به نظر نميرسد اين ظرفيت و شرايط در كشورهاي غربي پيش
آمده باشد كه با توجه به بحرانهاي اقتصادي موجود كه اكنون با آن دست و
پنجه نرم ميكنند اين تنشها را هم بتوانند تحمل نمايند.
واشنگتن خوب ميداند كه تهران به هر تعدي و تجاوزي پاسخي كوبنده و پشيمانكننده ميدهد، از اين رو با وجود مانورهاي تبليغاتي و قدرتنماييهاي ظاهري، از هر گونه درگيري با جمهوري اسلامي اجتناب ميكند.غرب براي كنترل و مديريت بحران اقتصادي، نيازمند نفت خاورميانه است
و تامين اين نياز در گرو حفظ آرامش و ثبات منطقه از سوي نيروهاي فرامنطقهاي است، بنابراين ايران هرگونه تجاوز احتمالي و حتي تهديد را با قدرت كامل و بهگونهاي پاسخ خواهد داد كه متعرضان و متجاوزان را از درون متلاشي كند.
دنياي اقتصاد:آخرين وسوسههاي يورو
«آخرين وسوسههاي يورو»عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم سعيد بازارباشلي است كه در آن ميخوانيد؛رهبران اتحاديه اروپا چند روز پيش با هدايت صدراعظم آلمان و رييسجمهوري فرانسه در بروكسل گردهم آمدند تا آخرين پيشنهادها و تصميمات خود را براي حفظ يورو و حل مشكلات اتحاديه اروپا ارائه كنند.
اين اجلاس شايد جديترين گردهمايي پس از چند جلسه متوالي بود كه وجود بحران را تاييد ميكرد. براي ريشهيابي درد اتحاديه اروپا و يورو ناچاريم نقبي به تاريخ بزنيم.
بيش از نيم قرن پيش بود كه رهبران وقت دو كشور فرانسه و آلمان غربي گردهم آمدند و پايههاي اوليه اتحاديه اروپاي غربي را بنيان نهاده و بعد كشورهاي ديگري مانند هلند، بلژيك، ايتاليا و ... اتحاديه را تكميل كردند. اين سازمان در واقع به عنوان راهي براي توسعه اقتصادي كشورهاي اروپاي غربي و در حقيقت به عنوان سدي در برابر گسترش سوسياليسم اتحاد جماهير شوروي و كشورهاي اروپاي شرقي در نظر گرفته شده بود. در آن روزها جنگ سرد در اوج خود بود و هر بلوك سياسي و اقتصادي ميخواست تواناييهاي خود را در ابعاد مختلف به رخ ديگري بكشد.
عرصه خاصي هم براي اين كار مطرح نبود، مثلا درو كردن مدالهاي رنگين توسط ورزشكاران آزمايشگاهي اروپاي شرقي در مسابقات بينالمللي، موفقيت نظام سوسياليستي محسوب ميشد يا بخشي از صنعت آلمان غربي و فرانسه به عنوان پيشرو صنايع جهان و موفقيت ليبرال دموكراسي غرب اروپا نشان داده ميشد. در عين حال سياست نهايي اتحاديه اروپا، گسترش جغرافيايي اروپاي غربي بود و به دنبال اين وضعيت، طرح پول واحد اروپايي (يورو) هم ارائه و بانك مركزي اروپا در دهه نود ميلادي تاسيس شد.
پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و كشورهاي عضو پيمان ورشو و الحاق شرق و غرب آلمان، ممالك عضو اتحاديه اروپايي با تصميمات سريع و شايد احساسي و هيجاني، دعوتنامههاي فوري براي كشورهاي شرق اروپا ارسال داشته و با هدف گسترش و بزرگ شدن اروپا و شايد براي رقابت نهايي با ايالاتمتحده آمريكا، چندين كشور را به عضويت اتحاديه اروپا پذيرفتند بدون اينكه در نظر بگيرند كه آيا مردم اين كشورهاي تازه از بند رسته، فرهنگ مسووليتپذيري را آموختهاند و آيا بخش توسعهنيافته اجتماعي و آموزشي آن كشورها ميتواند در موقعيت تازه، به توسعه اتحاديه كمك كند يا نه؟ به هر صورت با اصرار دو دولت آلمان و فرانسه و ديگر اعضا، كشورهاي شرق اروپا با پيشينه سيستم اقتصادي متمركز و دولتي، با كشورهاي اروپاي غربي دور هم جمع شده يا به عبارتي موزائيكوار كنار هم چيده شدند. تعجبآور اينكه كشور آلمان اين جمله مشهور بيسمارك رهبر بزرگش را كه «اروپا فقط در شكل جغرافيايي ميتواند وجود داشته باشد» فراموش كرده بود.
به نظر ميرسد زمينههاي اصلي يا بستر به وجود آمدن اتحاديه اروپا در 60 سال گذشته، وجود و هجوم سنگين ايدئولوژي سوسياليسم و تصميم به صدور آن از طرف شوروي و بلوك شرق به سوي غرب بود. كشورهاي ليبرال دموكرات اروپا با كمك آمريكا تلاش كردند با تاسيس اتحاديه اروپاي غربي سدي در برابر اين هجوم بسازند و با تقويت زيرساختهاي اقتصادي و ارتقاي فرهنگ مشاركت به رقيبي پرقدرت تبديل شوند كه البته تا حدودي موفق شدند؛ اگرچه سيستم اقتصادي شبهسوسياليستي برخي كشورهاي شمال اروپا جاي بحث دارد كه در اين مقال نميگنجد. همان طور كه ذكر شد حال با از بين رفتن بلوك كمونيستي ضرورت وجودي اتحاديه اروپايي هم از بين رفته است.
مساله ديگر كه ضد اتحاد است، مساله قوميتگرايي در برخي كشورهاي اروپايي است. هنوز كشتار بوسنيياييها و كرواتها توسط صربها پس از متلاشي شدن يوگسلاوي را فراموش نكردهايم، هنوز محل زندگي آلبانيايي تبارها در كوزووو بوي خون ميدهد و هنوز كشور تركيه، با آن رشد اقتصادي قابلتوجهش فقط به دليل داشتن بيشترين جمعيت مسلمان نميتواند به عضويت اتحاديه درآيد ولي در عوض برخي كشورها از شرق اروپا فورا به عضويت پذيرفته ميشوند.باور داريم كه توسعه اقتصادي بدون پرداختن به توسعه اجتماعي، فرهنگي و سياسي، امكانپذير يا قابلدوام نيست. در اروپا هنوز بحث خودي و غيرخودي وجود دارد.
به عنوان مثال در سيستم حاكم بر آمريكا شخصي مانند باراك حسين اوباما در سير تحول و ارتقاي فردي و اجتماعي و علمي و حزبي خود در حالي كه از پدري آفريقايي و مادري آمريكايي متولد شده ميتواند تا رده رياستجمهوري برسد، در حالي كه در كشورهاي اروپايي هنوز هم اشخاصي كه نسل سوم مهاجرين محسوب ميشوند نميتوانند حتي وزير بشوند. هنوز تعصبات رنگ و نژاد و خاستگاه مليتي در رشد اجتماعي و اقتصادي افراد تاثيرات جدي و تعيينكننده دارد.از طرف ديگر، برخي كشورهاي ديگر عضو اتحاديه مانند يونان و ايتاليا هنوز در تاريخ گذشته خود سير ميكنند.
يونان چند سال پيش و در شروع هزاره سوم ميلادي اولين المپيك قرن سوم را برگزار كرد تا مثلا نوستالژي المپيك باستاني را زنده كند. همان موقع اقتصاددانان هشدار دادند كه اقتصاد يونان با اين امكانات و وجود مردم مسووليتناپذير و رنگ و لعاب اقتصاد متمركز و تفكرات شبهسوسياليستي، تاب تحمل هزينهها را ندارد.
مضافا اينكه قدمت وجودي يك كشور نميتواند دليل برتري آن باشد، اتفاقا از قديم گفتهاند كه درختي كه ريشه طولاني و تنومند داشته باشد، شاخ و برگهايش كوچك خواهد بود و ديديم كه اقتصاد يونان در همين اواخر چقدر مشكلآفرين شده است و الان هم به دليل پايين بودن فرهنگ مسووليتپذيري مردمش و عافيتطلب بودن نخبگان و رهبرانش چگونه در باتلاقي قرار گرفته كه ميتواند ديگران را هم كه دستش را گرفتهاند با خود غرق كند. وضعيت كشورهاي ايتاليا، ايرلند، پرتغال و اسپانيا هم به همين شكل است.بنابراين، به نظر ميرسد كه كشورهاي عضو اتحاديه اروپا با پيشينه خاص اقتصادي، فرهنگي و مطالبات متفاوت دور هم قرار گرفتهاند.
واقعيت اين است كه اسپانيايي، آلماني يا فرانسوي هنوز خود را اروپايي نميداند.اين ملل با داشتن فرهنگهاي مختلف (شرق اروپا – غرب اروپا) و بهويژه كشورهاي از بند كمونيسم رسته شرق اروپا كه در اقتصاد دولتي و متمركز پرورش يافتهاند و داراي مردمي مسووليتناپذير هستند و نميتوانند به عنوان اروپايي راه توسعه همهجانبه را هموار سازند. زمان زيادي، شايد چندين نسل لازم است تا عادات، آيينها، رفتارها و فرهنگ مردم عوض شود.
رهبران و نخبگان آلمان و فرانسه قاعدتا، به تدريج به اين نتيجه خواهند رسيد كه با برنامههاي دستوري نميتوان اروپاي متحد را نگه داشت، يورو بيمار است و شايد نخبگان انگليس در اجلاس اخير اين موضوع را بهتر از ديگران فهميدند.بنابراين بهتر است قبول كنند كه به اين شكل نميتوان اروپاي متحد را حفظ كرد و بهتر است بپذيرند كه شرايط عوض شده و اميدي به ماندگاري يورو و وحدت اروپا نيست. شايد بازگشت به چند دهه پيش بهترين راهحل باشد.
و
در انتها با كلامي از فيلسوف ايراني سخن را به پايان ميبريم:«هميشه
لحظهاي وجود دارد كه هر دولتمردي بايد تن به مصالحه بدهد، از تنگنا بيرون
آيد و طلسم بنيادگرايي را بشكند، تا از افتادن در دام گفتههاي خود، از گم
كردن حس واقعيت، از كنار كشيدن و سرانجام از به بار آوردن شر بيشتر به جاي
خير جلوگيري كند. گاهي تسليم شدن به واقعيت، هر قدر هم كه دردناك باشد،
شجاعت بيشتري ميخواهد تا آن كه انسان به بهانه وفادار نبودن خود تا آخر بر
سر حرف خويش باقي بماند.»