۳۱ فروردين ۱۴۰۳
به روز شده در: ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - ۲۳:۱۹
فیلم بیشتر »»
کد ۲۰۱۲۳۶

ماجرای حضور دختر آذربایجانی در ورزشگاه (+عکس)

در استادیوم یادگار امام نشسته‌اید و محو تماشای بازی هستید که بغل دستیتان، کشف جدیدش را با شما در میان می‌گذارد. حضور یک دختر با شکل و شمایل پسرانه، در ورزشگاه غیر ممکن به نظر می‌رسد، ولی ایپک جزو دخترانی است که این ریسک را به جان خریده است.
فردا نیوز- یکی از رسانه‌های استان آذربایجان شرقی در تازه‌ترین شماره‌اش، ماجرای حضور یک دختر هوادار تراکتورسازی به نام ایپک در ورزشگاه یادگار امام تبریز را منتشر کرده است. قصه‌ای که آن را برای نخستین بار در فردا نیوز می‌خوانید:

در استادیوم یادگار امام نشسته‌اید و محو تماشای بازی هستید که بغل دستیتان، کشف جدیدش را با شما در میان می‌گذارد. حضور یک دختر با شکل و شمایل پسرانه، در ورزشگاه غیر ممکن به نظر می‌رسد، ولی ایپک جزو دخترانی است که این ریسک را به جان خریده است.

ایپک قبل از صعود تراکتور به لیگ بر‌تر بازی‌های این تیم را جدی نمی‌گرفت اما از دو سال پیش همه چیز عوض شد. حضور فرا‌تر از انتظار تراکتورسازی در لیگ بر‌تر، بازی‌های جذاب و هجوم هواداران تراکتور به ورزشگاه‌ها باعث شد ایپک بازی‌ها و نتایج تیم را از تلوزیون پی گیر باشد و به قول خودش رسما به جمع طرفداران یک تیم با سابقه و محبوب بپیوندد. قضیه رفتن به استادیوم موقع صحبت پسرخاله‌ها با پدرش که در مورد رفتن به استادیوم و دیدن بازی ابومسلم و تراختور بحث می‌کردند، در حد شوخی مطرح می‌شود. این شوخی با راضی شدن پدر در یک هفته مانده به مسابقه جدی‌تر می‌شود. خرید کاپشن و شلوار ورزشی البته چهار سایز بزرگ‌تر از سایز ایپک جز اولین کارهایی است که انجام می‌دهند و در طول هفته چندین و چند بار برنامه ریزی‌هایشان را با پدر و بقیه افراد دخیل مرور می‌کنند. بالاخره روز موعود فرا می‌رسد.

ایپک بلافاصله بعد از مدرسه، برای رفتن به ورزشگاه آماده می‌شود. ماسکی را برای پوشاندن صورتش رنگ می‌کند. قبل از کاپشنی که خریده‌اند، چند دست لباس می‌پوشد. صورتش را رنگ می‌کند و بالاخره کلاه می‌گذارد و مو‌هایش را می‌پوشاند. همه این تلاش‌ها برای این است که دختر بودنش مشخص نشود. از قبل تصمیم گرفته‌اند ۱۰ دقیقه بعد از شروع بازی وارد استادیوم شوند. چون معمولا با شروع بازی، فشار جمعیت برای رفتن به استادیوم بازرسی‌ها را سریع‌تر می‌کند. البته پسرخاله‌هایش زود‌تر به ورزشگاه رفته و کمی بالا‌تر از جایگاه ویژه جا گرفته‌اند.

در پارکینگ، پدر ایپک پارچه قرمز یکی از هواداران را قرض می‌گیرد تا دختر آن را روی سرش بیاندازد. با عینک آفتابی که به چشم زده، کاملا آماده رفتن به استادیوم شده است. شکل و شمایل پسرانه پیدا کرده و حتی نحوه راه رفتنش هم عوض شده. «یاشار» اسمی که برای خودش انتخاب کرده، کاملا زیبنده اوست! مشکل اصلی عبور از بازرسی بدنی است. با پدر قرار گذاشته هر اتفاقی افتاد، یک کلمه هم حرف نزنند. سرباز، بازرسی معمول بدنی را انجام می‌دهد. پدر پشت سر یاشار‌‌ همان ایپک خودمان ایستاده و منتطر عبور اوست. سرباز مشکوک شده. کدام آدم عاقلی اوایل مهر در حالی که هنوز گرمای هوا فروکش نکرده و خیلی‌ها فقط تی شرت پوشیده‌اند، چند دست لباس می‌پوشد؟ سرباز دست خود را برای برداشتن عینک آفتابی بالا می‌آورد اما قبل از حادثه پدر مداخله کرده و با یک هل و گفتن «یاشار زود‌تر بیا دیگه» ایپک را نجات می‌دهد. ایپک هم بدون معطلی شروع به دویدن کرده و خود را به جایی که پسرخاله‌ها خبر داد ه‌اند می‌رساند. البته یاشار ما شانس می‌آورد. چون سرباز با وجود شکی که کرده از گیر دادن دست بر می‌دارد. حدود پنجاه هزار نفر دو طرف استادیوم را پر کرده‌اند.

 از نظر ایپک جو استادیوم متفاوت و غیر قابل توصیف است. از وقتی وارد ورزشگاه شده طبق قرارشان سر و صدا نکرده تا یاشار نبودنش آشکار نشود. به همین خاطر بهترین قسمت تشویق‌ها، اجرای موج مکزیکی است که همیشه از تلوزیون شاهد آن بوده است. بعد از مدتی هیجان بازی بر سکوت ایپک غلبه می‌کند. در یکی از صحنه‌های حساس بازی با فریادش نگاه‌ها را متوجه خود می‌کند. تقریبا همه آنهایی که دوربرشان نشسته‌اند ایپک را به همدیگر نشان داده و تعجبشان را با هم تقسیم می‌کنند. یکی از آن‌ها پسری است که انگار به چیزی که دیده شک کرده، چون برای لحظاتی به پشت سر خود خیره شده و تخمه به دست بیشتر شبیه مجسمه شده و فقط با شنیدن جمله «داری درست می‌بینی، این یه دختره که جلوت وایستاده!» به خودش می‌آید.

از این به بعد صدای ایپک هم قاطی صدای بقیه هواداران می‌شود. با همه وجود در حمایت از تیمش شعار می‌دهد. در جایی که آن‌ها نشسته‌اند، همه فقط به فکر تشویق تیم هستند و خوشبختانه از فحاشی و ناسزا خبری نیست. شاید یادگار امام، تنها استادیومی است که همه شعار‌ها در جهت روحیه دادن به تیم خودی است. تراکتورسازی در دقایق آخر بازی به گل می‌رسد تا با این پیروزی، روز پر دلهره و پر هیجان ایپک، به خاطره‌ای شیرین تبدیل شود. با سوت پایان بازی در واقع یک روز فراموش نشدنی برای ایپک به پایان می‌رسد. بعد بازی او خود را همانند قهرمان فیلمی می‌داند که در پایان فیلم به هدف مورد نظرش رسیده است.


ارسال به دوستان
وبگردی