۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۸:۵۴
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۲۰۲۲۱۹
تاریخ انتشار: ۱۱:۰۶ - ۰۲-۱۲-۱۳۹۰
کد ۲۰۲۲۱۹
انتشار: ۱۱:۰۶ - ۰۲-۱۲-۱۳۹۰
نگاهی به فیلم "شب" ساخته رسول صدرعاملی به بهانه نمایش اخیرآن

سپیدی در انتهای "شب"

منا زیتون
 
"شب "صدرعاملی ، حدیث دوباره و در عین حال نامکرر آرزومندی است. همان اشتیاق مانوس و آشنای آدمی به رستگاری ونجات ازطریق سلوکی روحانی که از"طلب"و"تقاضا" آغاز می شود، از منازلی همچون "امید"،"اشتیاق"،"خلوص"،"توبه"،"بلاوامتحان" و "صبر"عبورکرده وسرانجام به سرمنزل مقصود که "قبولی" و"استجابت" است منتهی می شود.سفری به قدمت و شمار آدمیان که صدرعاملی این بارآن رادر زیارت امام رضا(ع) به تصویرمی کشد.ایده رستگاری وشایستگی برای پذیرفته شدن،البته تا آن هنگام که آدمی به باوری راستین درباره جایگاه حقیقی خوددر عالم دست یافته وبرای قبول تام مسئولیت خلیفه اللهی آمادگی یابد، به ناگزیر با "فدیه" و"قربانی" والبته "ضمانت" و"شفاعت" قدیسانی همراه است که خلاصی اورا ازشرایط عجز ودرماندگی که محکوم به آنست میسرمی سازند.

ازهمین روست که دلگرم کننده ترین لقب امام رضا(ع) "ضامن آهو"است.عنوانی برگرفته ازماجرایی لطیف درباره ضمانت یک آهوی دربند،نزدصیاد، تامجالی برای شیردادن به بره های خودبیابد.

داستانی که ازدیرباز همواره بر زبان ذاکرین جاری شده والهام بخش هنرمندان شمایل ساز برای خلق آثارخویش بوده است.
شاید بسیاری از زائران امام رضا(ع) حتی صحنه آن رادرحین سفر زیارتی خودبه سوی او ، هنگام عبور ازدشت های وسیعی که محل وقوع ماجرا بوده است،درخیال خود مجسم ساخته باشند.این ماجرا،این بار نیزجانمایه فیلم ساده وصمیمی "شب" قرارگرفته است، تامجالی باشد برای طراوت وتازگی باورهای کهن به مددهنرامروزین.
با این تفاوت که صید به دام آمده در داستان "شب" مادری نیست که نگران فرزند خود باشد، بلکه فرزنداسیری است که دراندیشه آرزوی مادر بیمارخویش است.صید وصیاد درفیلم "شب" یک گروهبان جوان نیروی انتظامی وزندانی تحت الحفظ اوست،که درمسیرسفرخودبه مقصد نهبندان به ناگزیر دریک شب برفی وارد مشهد می شوند.تا آنجا که به آنها مربوط است هیچیک ازآنها "زائر" امام رضا نیست واصلا سفرآنها به نیت زیارت نیست .زیرا یکی دربندمامور ودیگری مامور به دربندکردن ومقصدهم زندان نهبندان است.

حتی قصد اقامت درمشهدراهم ندارند واگربه دلیل نبود هیچ وسیله ای برای سفر، ناگزیر از بیتوته درمشهد نمی شدند، ازهمان ایستگاه راه آهن که رسیده بودند یکسره به سوی مقصد خویش رهسپار شده بودند.

مشهد اما، به هرحال "مشهدالرضا"است وهمه واردین به آن، خواه ناخواه،میهمان او هستند ودرخورعنایت میزبان.ازاین روست که آن دودرجستجوی "هتل" برای اقامت اجباری خود از یک "زائرسرا"سردرمی آورند و همانجاست که همه ماجرای ساده فیلم "شب "تنها درطول یک شب رقم می خورد.

"طلب"، گام نخست سالک، درسفربه "هفت شهرعشق" است.با این همه، آدم ها سردرگریبان خودخواهی های خویش، در چنبره زندگی گرفتار آمده و از همان آغاز راه ، اندرخم یک کوچه می مانند.بی آنکه حتی مجالی برای دیدن وشنیدن دیگری - بی آنکه پای ترس یاطمع درمیان باشد- بیابند، چه رسد به اینکه، یارای دست کشیدن از خود،درطلب غیرراداشته باشند.اینجاست که دیگربار بذر آرزو دردل آدمی میشکفد وپیمودن این نخستین گام راهم به همت معبود وامی گذارد.

چنین است که می شنویم "تا اوخود نطلبد"همه کوشش هابی ثمراست.کمااینکه وقتی اومی طلبد،نیز همه چیزبه خودی خودوفارغ ازهرجدوجهدی به دست میآید.

 حکایت آن "شب" قندمکرر همین "گوشه چشمی" است که کیمیاگران نظر، بر"اسیران خاک" می افکنند.
چنین است که هم صید و هم صیاد هر دو به طرفه العینی در دام بلا گرفتار می آیند تا ازصمیم قلب و با خلوص نیت ،چیزی را بخواهند تا به آنان داده شود.
یکی فرصتی رابرای تحقق آرزوی مادرمحتضرخود که حالا از آزادی هم برایش مهم تراست و دیگری آرزوی یافتن دیگرباره اسیری که سند آزادی اوبه حساب می آید.

واسطه خیر دراین میان ، همه جا "سیدی" "سینه سوخته"و"حبس کشیده"است که حالا از پس سالها مشقت و رنج مفتخر به میزبانی زوار "آقا"ست وهمه جاوهمه وقت آماده است، تادلی رابه دلدار برساند.چه آن هنگام که تختی را جابه جا میکند تاچشم های مشتاقی را به گنبد و بارگاه او روشن سازد و چه آن هنگام که دستی را ازبندزنجیر می گشاید تا در کمند محبت ووجدان اسیرکند.
هم آنوقت که به فرزندی ناتوان وغریب کمک می کند تا پیرزنی مشتاق زیارت رابه جای مادر چشم انتظارش به پایبوسی آقا ببردوالبته همان وقتی که گروهبان بخت برگشته وناامید را برای عرضحال به آستان گرهگشای یار رهنمون می شود.

"شب" داستانی درباره "ضمانت و شفاعت" است واین هردو مبتنی بر "اعتماد"و"حسن ظن " است یعنی همان گوهری که سنگ بنای جامعه درخور انسان به شمارمی رود.

"شب" از این منظر روایتی دیگر از همان حادثه محوری درفصل آغازین "بینوایان" است که برخورد انسانی یک پدر روحانی "ژان والژان"سارق فراری رابه "شهردارمادلن" مسوول وخیرخواه مبدل می سازد.

یعنی همان تأثیر کیمیا گونه ای که "اعتماد" و"حسن ظن"برروح آدمی برجامی گذاردو اینکه چگونه وجدان خفته انسانهای اسیر در قیدوبند زندگی را بیدار ساخته وایشان را وامی دارد تا به مقتضای منزلت حقیقی خویش وبه گونه ای آزادانه دست به انتخاب رفتاری زنند که درعین حال متضمن مصالح وخیر دیگران نیز باشد.

ازاین جهت باید "شب" راهمچنین فیلمی درستایش آزادی روح بشر وارزش انتخاب آزادانه واخلاقی دانست واین همان عنصر ناب حیات انسانی است که هنوز این اجازه رامی دهد تا به رغم همه زشتی ها یی که آدمیان برپهنه زمین به بارآورده اند،کارنامه حیات انسانی با خوشبینی وامید به آینده ای بهتر وانسانی تر ارزیابی شود.
همان حقیقت والایی که موجب می شود تاشب دیجوررا به امید پایان سپید آن تاب بیاوریم.
برچسب ها: شب ، رسول صدرعاملی
ارسال به دوستان
وبگردی