كيهان:چند عكس از مذاكرات بغداد
«چند عكس از مذاكرات بغداد»عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن ميخوانيد؛ماراتن 9 ساله مذاكرات هسته اي ميان ايران و گروه 1+5 چهارشنبه هفته آينده به ايستگاه بغداد مي رسد. طبيعتا هر چه به روز مذاكره نزديك تر شويم، گمانه زني ها درباره نتايج اين دور از مذاكرات افزايش مي يابد. كدام پيش بيني به واقعيت نزديك خواهد بود؟ آيا اين مذاكرات محكوم به موفقيت است آن گونه كه بعضي تحليل گران مي گويند؟ يا محكوم به شكست است چنان كه تحليل گران ديگري معتقدند؟ فضاي مذاكره مثبت و رو به جلو خواهد بود يا منفي و آميخته به چالش؟ آيا مي توان فرمول روشني براي توافق يافت يا خير؟ تيتر رسانه ها در روز پنج شنبه چهارم خرداد-24مه- چه گرايشي خواهد داشت؟ اساسا مذاكرات بغداد را بايد از زاويه خرد تحليل كرد يا با رويكرد كلان نگريست؟
1- بغداد شهر خاطره انگيزي است اما نه صرفا به خاطر گذشته پرفراز و نشيبش. بغداد امروز هم در سياست جهاني، يك نماد مهم است، كليد واژه اي كه انبوهي از داده هاي فشرده مربوط به جابه جايي معادله قدرت در دنيا را در خود جاي داده است. مذاكره كنندگان آمريكايي به شهر بزرگ و پرخاطره اي خواهند آمد كه باغ سبز مي نمود اما جهنم را براي اشغالگران معنا كرد. اين را بايد مقامات اسرائيل گواهي كنند كه نقش مهمي در تشجيع و تدارك زمينه هاي يورش آمريكا به عراق ايفا كردند اما طي 9 سال گذشته مدام تيپاخورده و بيشتر به حاشيه پرتاب شده اند. اين سخنان دوري گلد سفيراسبق اسرائيل در سازمان ملل است كه اواخر فروردين امسال گفت «ما شديداً نگرانيم عراق در كنار لبنان و سوريه به محور مقاومت بپيوندد و به دشمن تازه تل آويو تبديل شود. عراق از سال 2003 كه مورد حمله آمريكا قرار گرفت تهديدي براي اسرائيل محسوب نمي شد اما از هنگام خروج آمريكايي ها تل آويو نگران گسترش روابط بغداد - تهران است. چگونه نگران نباشيم در حالي كه خوب مي دانيم از حالا به بعد نقش عراق در خاورميانه همسو با ايران تعيين مي شود، به ويژه اينكه گروه هاي همسو با ايران به هسته اصلي قدرت صعود كرده اند».
2- روزنامه لس آنجلس تايمز به فاصله 5 سال، دو تحليل به چاپ رسانده كه موقعيت قدرت آمريكا را به تصوير مي كشد. درست مثل اينكه 5 سال پيش از يك نفر عكس گرفته باشيد و اكنون عكس ديگري از او بگيريد و مقايسه كنيد. تصوير اول مربوط به 9 ژانويه 2007-20 دي 1386- است يعني زماني كه معلوم شد ماشين جنگي آمريكا در سربالايي عراق خاموش شده و بي اختيار رو به عقب مي گردد. تصويري كه آن روز از سوي لس آنجلس تايمز قاب گرفته شد، اين بود: «وقتي شما يك قدرت بزرگ باشيد، از دست دادن يك دهه، شما را به موقعيتي كه آن دهه را شروع كرديد باز نمي گرداند بلكه به خيلي عقب تر مي برد. بهتر است نامزدهاي رياست جمهوري ما نقشه هاي درستي براي كار داشته باشند زيرا راه اندازي مجدد سيستم و شروع به كار با آن به اين معنا نيست كه هنوز ساعت در ژانويه 2001 متوقف مانده است». اين تحليل با عنوان غلط انداز «آمريكا، سرخانه اول» منتشر شد.
تصوير دوم را روزنامه آمريكايي 10 روز پيش (7مه-18 ارديبهشت) به قلم آرون ديويد ميلر از اعضاي مركز وودرو ويلسون برجسته كرد و با مرور 4 سال رياست اوباما نوشت «اوباما به يك رئيس جمهور با هوش و كمتر اهل ريسك در سياست خارجي معروف شده است. غريزه و شمّ او براي اين زمانه بسيار مناسب است. مردم آمريكا از درگير شدن در مرداب پرهزينه خارجي خسته شده و در عوض مايلند كه بر امور داخلي تمركز كنند. ... به احتمال زياد توافق عمده اي در مذاكرات 1+5 با ايران به دست نيايد اما جنگي هم آغاز نخواهد شد و اين براي رئيس جمهوري كه درصدد تمركز بر رهايي از چنگال دو جنگ - طولاني ترين جنگ ها در تاريخ آمريكا- مي باشد، بسيار مطلوب است. او به شدت از گير افتادن در چنين ورطه هايي پرهيز دارد... بايد از منتقدان پرزيدنتي كه او را به «آقاي حالانه» معروف كرده اند، خواست راه حل واقع بينانه بدهند. او از سر اجبار به گزينه هاي فعلي تن داده و بين بد و بدتر انتخاب كرده است. اوباما رئيس جمهور كشور «آري ما مي توانيم»، در مقابل دنياي «نه شما نخواهيد كرد» قرار گرفته و هوشمندانه عمل كرده است. برخي اوقات از سر راه مسير تاريخ خارج شدن بهتر از آن است كه به وسيله آن زير گرفته شويد. اگر خواهان ديپلماسي جسورانه و بزرگ هستيد، بعد از انتخابات نوامبر (آبان) با اوباما صحبت كنيد؛ فعلا نه!».
3- هيئت حاكمه آمريكا- چه دموكرات و چه جمهوري خواه- اكنون دقيقا مي دانند با طناب كدام رژيم مافيايي (اسرائيل) وارد چاه ويل در افغانستان و عراق شدند. به يقين و به شهادت صدها سند، امروز وارثان سياستمداراني كه در غرب ايده تشكيل رژيم اسرائيل را عملي كردند، به اين رژيم به چشم دردسر بلكه علت اصلي بسياري از گره هاي ناگشوده غرب در خاورميانه مي نگرند. اين سياستمداران از يك سو نفوذ صهيونيست ها را مي شناسند و از سوي ديگر دچار اشمئزاز نسبت به پديده اسرائيل و صهيونيسم شده اند؛ يك نمونه اش نجواي دو نفره ساركوزي و اوباما در كن فرانسه (17 آبان سال گذشته) كه يكي گفت «از دروغ هاي نتانياهو خسته شده ام و نمي توانم او را تحمل كنم» و ديگري پاسخ داد «اگر تو خسته شده اي، پس من چه بگويم كه مدام مجبورم با او سروكله بزنم.» اين ماجرا البته مربوط به 6 ماه پيش بود و اوضاع اكنون بدتر شده كه بهتر نشده است. مقامات تل آويو اين واقعيت نه چندان شيرين را مي فهمند كه به تعبير يووال ديسكين (رئيس سابق سرويس امنيت داخلي اسرائيل) مدام در حال «پارس كردن» هستند. آنها به وضوح مي بينند با مديريت ايران بر مذاكرات، مدام به حاشيه دورتري پرتاب مي شوند و به عنوان سگ زنجيري آمريكا كمتر مورد اعتنا قرار مي گيرند. بنابراين يكي در ميان پرخاش مي كنند و سپس مي گويند «نبايد درباره موضوع ايران وراجي كرد» (نتانياهو) يا «نتانياهو و باراك زيادي پارس مي كنند اما همه مي دانند كه نمي توانند گاز بگيرند» (ديسكين).
2 كد جالب در اين ميان قابل استناد است. يكي سخنان روز شنبه دنيس راس مشاور كناره گرفته اوباما كه پايگاه صهيونيستي دبكا فايل از قول وي نوشت «دولت اوباما از فراز و نشيب ها بين واشنگتن و تل آويو خسته شده و قصد دارد با كنار گذاشتن اين موضوع به برنامه انتخاباتي خود بپردازد. به نظر مي رسد ايران در چند جبهه پيروزي به دست آورده است» و ديگري اظهارات داني ايالون معاون وزير خارجه اسرائيل كه همان روز در سالن كنفرانس پارلمان به خبرنگار رويتر گفت «خيلي دوست داريم كه مذاكرات موفقيت آميز باشد اما يك توافق بد، بدتر از نرسيدن به توافق است. اين واقعيت كه ما شايعاتي در مورد توافق براي حفظ غني سازي اورانيوم و ذخاير غني سازي در ايران مي شنويم، خيلي خيلي خطرناك است. اكنون به تهران اجازه داده شده به رغم فشار تحريم ها، شرايط را به نفع خود تحميل كند. همچنين ديكته كردن محل مذاكرات [بغداد] از سوي ايران خوشايند نيست. اين چيزي نيست كه ما بتوانيم به آن افتخار كنيم. به نظر ما ايران نبايد اصلا در موقعيت مذاكره باشد.» در چنين فضايي، رفتارهاي اسرائيل بيشتر شبيه پارازيت انداختن يا انفجار نارنجك صوتي است.
4- مذاكرات هسته اي ايران و گروه 1+5 پس از 9 سال تبديل به يك فرآيند و روند شده است چرا كه اين مذاكرات به اعتبار اقتضائات آن اساسا نمي توانست يك پروژه با زمان بندي كوتاه باشد. در واقع «روند» جابه جايي قدرت ميان دو سوي اصلي اين رقابت- ايران و آمريكا- در طول اين سلسله مذاكرات «ساخته» شد و ايران با تدبير آميخته به شجاعت، اين روند پرتنش را كه از سال 2003- مقارن دومين يورش آمريكا به عراق- آغاز شد، مديريت كرد. در مجموع و اگر در روزهاي اول، ايران يك گام به عقب گذاشت امروز دهها قدم جلو آمده است. روند مذاكرات فراز و فرود داشت اما براي ايران بن بست نداشت. ايران در پيچ و خم مذاكرات مي افتاد اما پيش مي رفت و اگر در ابتدا انعطاف به خرج داد، هم كار تثبيت دستاوردها را انجام داد و هم دروغ بودن رگبار اتهامات را با حوصله به دنيا ثابت كرد تا امروز كه از موضع ان پي تي و حقوق قانوني، آمريكا و اسرائيل را در نقطه «ياغي گري» و «بي منطقي» فريز كرده است.
با اين وصف، مذاكرات بغداد براي ما ضمن آن كه نماد ايستادن بر قله است و ايران از موضع قدرت و با دست پر در اين مذاكرات شركت مي كند، يك ايستگاه تثبيت شده به شمار مي رود.مذاكرات بغداد به هر نحو رقم بخورد، ايران تا اينجاي كار نيز ميخ خود را محكم كوبيده است. طرف ايراني از توافق و موفقيت اين دور از مذاكرات استقبال مي كند اما مذاكره را محكوم به توافق به هر قيمت نمي بيند. در طرف مقابل به ويژه طيف غرب، هرچند احساس نياز به توافق شديدا احساس مي شود اما شماري از آنها نگرانند از نگاه جهاني، نفس توافق، پيروزي بزرگ براي ايران تلقي شود. آمريكا و اروپا به لحاظ بحران هاي اقتصادي و سياسي و انتخاباتي- كه تاكنون چند تلفات بزرگ در فرانسه و ايتاليا و اسپانيا و يونان گرفته و مي تواند در آمريكا نيز تكرار شود- شديدا نيازمند آثار آرام بخش مذاكرات بغداد و نه عوارض التهاب آفرين آن هستند. با اين حال رويكرد تحريك آميز ديگري كه از محافل صهيونيستي آب مي خورد، مايل است به واسطه بن بست در مذاكرات، الگوي چالش با ايران را پيش ببرد و هزينه هاي آن را البته از جيب برخي دولت هاي اروپايي و آمريكا بپردازد. در اين ميان انتخاب طيف غربي 1+5 (آمريكا، انگليس، فرانسه و آلمان) است كه روشن مي كند مذاكرات در ارزيابي جهاني، مثبت و توأم با توافق باشد يا همچنان در پيچ و خم بن بست هاي قبلي باقي بماند. در واقع مسئوليت موفقيت يا شكست مذاكرات برعهده آنهاست چرا كه طرف ايراني مدل روشني براي توافق به شيوه برد- برد دارد.
5- صورت مسئله و محل اختلاف بايد روشن شود كه آيا نگراني موجود، درباره احتمال ساخت سلاح اتمي از سوي ايران است يا به انحصارطلبي و زورگويي قدرت هاي غربي مربوط مي شود؟ مسئله دوم به شهادت پازل 9 ساله مذاكرات كه اغلب قطعات آن اكنون سر جاي خود چيده شده و تصوير موازنه قدرت را تقريبا شفاف كرده، حاصلي جز شرمندگي و احساس شكست براي غرب ندارد. آنها مجبورند بپذيرند- و در عمل هم پذيرفته اند- كه ايران داراي چرخه كامل توليد سوخت اتمي براي مصارف صلح آميز باشد. اما اگر مسئله محدود به نگراني درباره توليد سلاح اتمي باشد- كه غرب در اينجا هم تناقضات بي شماري دارد و در موضع اتهام است نه در جايگاه مدعي العموم- مكانيزم هاي توافق روشني را مي توان پيدا كرد. نخست اينكه همه حاضران در مذاكرات بايد امضا كنند كه منع توليد و خلع سلاح اتمي براي همه باشد و طبيعتا بايد تقويم بازرسي و خلع سلاح رژيم صهيونيستي در همان مذاكرات معلوم شود. ثانيا به لحاظ فني و حقوقي مرز روشني ميان غني سازي اورانيوم (توليد سوخت اتمي) و توليد تسليحات اتمي وجود دارد. 9 سال بازرسي آژانس و گزارش هاي مكرر اطلاعاتي آمريكا بر اين مرزگذاري روشن از سوي ايران دلالت مي كند. اگر ادعايي غير از اين در ميان باشد، اين مدعي است كه بايد سند و بينه ارائه كند. وگرنه طرف مبرا چگونه مي تواند و اصلا براي چه بايد برائت خود را ثابت كند؟!
به واقع اين مسئله، مسئله ما نيست بلكه مسئله طرف مقابل است. مسئله به عدم تنظيم باد غرب مربوط مي شود. آنها اگر عاقل باشند همين منطقه سبز بغداد و خاطرات عجيب 9 ساله آن- از فرمانروايي يك حاكم نظامي به نام پل برمر تا امروز كه دوستان ايران با رأي مردم عراق به حكومت رسيده اند- موقعيت خوب و آبرومندي براي تنظيم باد به شمار مي رود. به قول ميلر، برخي اوقات از سر راه تاريخ كنار رفتن بهتر از زير گرفته شدن است. آنها يك هفته فرصت دارند كه خوب در ابعاد و عواقب دو رويكرد بيانديشند؛ يا در همان بغداد به توافق برسند، يا براي ايستگاه بعدي مذاكرات و فرصت تصميم گيري بيشتر درباره ادامه مذاكرات توافق كنند، يا اينكه مثل 15 ماه قبل از مذاكرات اسلامبول2، مذاكره نكنند و به قول اوباما «وراجي» كنند. اوباما اواسط اسفند گذشته در جمع ايپك گفت كه «پرگويي درباره تهديد، به نفع ايران است.»
خراسان:ايران و نحوه مواجهه با پيمان استراتژيک آمريکا و افغانستان
ايران و نحوه مواجهه با پيمان استراتژيک آمريکا و افغانستان»عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم سيدحميد حسيني است كه در آن ميخوانيد؛امضاي توافقنامه استراتژيک آمريکا و افغانستان اين سوال را پيش مي آورد که اين توافقنامه چه مخاطراتي براي ايران دارد و تهران در مواجهه با اين توافقنامه چه رويکردي را بايد در پيش گيرد؟
موافقتنامه مذکور در ۸ بخش تنظيم و به عنوان نقشه راه همکاري هاي ۲ کشور در امور امنيتي توسعه اقتصادي و اجتماعي، تقويت نهادهاي حکومتي و شيوه حکومت داري، حفظ ارزش هاي دموکراتيک و سازوکارهاي اجرايي نمودن مفاد مختلف مورد توافق محسوب مي شود. البته آن چه در اين توافقنامه به عنوان يکي از مفاد چالش برانگيز در روابط افغانستان و همسايگانش مطرح است چگونگي ادامه حضور نظامي آمريکا در اين کشور و احداث پايگاه هاي نظامي در خاک افغانستان است. در توافقنامه امضا شده بين کرزاي و اوباما تعيين تکليف جزئيات امور امنيتي از جمله موضوع چگونگي ادامه حضور نيروهاي نظامي آمريکا منوط به انعقاد توافقنامه جداگانه اي شده که طي يک سال آينده در مورد آن مذاکره خواهد شد.
موضوعي که به خوبي نشان مي دهد آمريکا در امضاي اين توافقنامه متوجه حساسيت هاي موجود در بين همسايگان افغانستان در اين مورد بوده است هر چند منوط کردن تکليف نحوه ادامه حضور نظامي در افغانستان به سال آينده يعني پس از مشخص شدن نتايج انتخابات رياست جمهوري در آمريکا و به نتيجه رساندن مذاکرات با طالبان مي تواند از ديگر اهداف واشنگتن در تعليق موضوع نحوه ادامه حضور نظامي در افغانستان باشد. البته تا زمان به نتيجه رسيدن مذاکرات نحوه ادامه حضور نظامي در افغانستان مبناي مورد عمل کماکان توافقنامه چگونگي حضور پرسنل امنيتي و غيرنظامي آمريکا در افغانستان «مورخ سال ۲۰۰۳» خواهد بود. به بيان ديگر روش هاي مورد عمل فعلي کماکان ادامه مي يابد.
بخش هاي ۸ گانه توافقنامه استراتژيک آمريکا و افغانستان از زواياي گوناگون مي تواند مورد بررسي قرار گيرد اما در بخشي از اين توافقنامه که در حال حاضر و به صورت بالفعل مي تواند تهديدي براي ايران به حساب آيد طرف آمريکايي به رغم آن که تعهد کرده که از سرزمين و يا تأسيسات افغانستان به عنوان نقطه آغاز حمله عليه کشورهاي ديگر استفاده نکند. در بخش ديگري از اين متن تأکيد شده است که «مکلفيت هاي طرفين در اين موافقتنامه بر حق دفاع مشروع که هر يک از طرفين در مطابقت با حقوق بين الملل دارند تأثير گذار نيست».
در اين بند تعريفي از حق دفاع مشروع و اين که تعرض به منافع آمريکا در ساير مناطق مي تواند مصداق حق دفاع مشروع براي آغاز حمله از منشاء افغانستان باشد نشده است همچنين در متن آن چه مورد تعهد آمريکا قرار گرفته - که البته اگر با آن پايبند باشد - «عدم حمله» است و به ساير اقدامات خصمانه نظير جاسوسي از طريق نيروي انساني و يا تجهيزات الکترونيکي و يا حتي اعزام پهپادها، حمايت از گروه هاي معاند از طريق آموزش يا تجهيز و حتي حمايت مستقيم همان گونه که در ماجراي حمايت از گروهک ريگي و پهپاد آرکيو۱۷۰ شاهد بوديم و ساير مواردي که مي تواند به نوعي خصمانه تلقي گردد، اشاره اي نشده است.
همچنين بر اساس اين توافقنامه نيروهاي آمريکايي مستقر در خاک افغانستان مي توانند در صورت آغاز اقدام نظامي عليه کشور ثالث توسط آمريکا از نقطه اي ديگر، عليه کشور ثالث وارد عمل شوند. همچنين وضعيت بي طرفي يا مداخله افغانستان به عنوان متحد استراتژيک آمريکا در صورت درگير شدن آمريکا در جنگ با ديگر کشورها در اين توافقنامه چندان روشن نيست. به طور کلي همان گونه که رامين مهمانپرست سخنگوي وزارت خارجه کشورمان نيز تصريح کرد: ايران نسبت به اين توافقنامه نگراني ها و ابهام هاي جدي دارد که تا حدي مي تواند ناشي از موارد پيش گفته باشد. حال سوال اين است که ايران در مقابله با اين توافقنامه چه رويکردي را بايد در پيش بگيرد؟
به نظر مي رسد براي رسيدن به رويکردي متناسب در اين زمينه بايد راهکار منطقه اي و دوجانبه را در پيش گرفت.
در حوزه منطقه اي همراه کردن کشورهاي پاکستان، چين و روسيه در اعتراض به اين توافقنامه با توجه به اين که آن ها نيز نگراني هاي عمده اي در اين باره دارند تا حد زيادي مي تواند در تعديل مهم ترين بخش اين توافقنامه يعني تعيين چارچوب همکاري امنيتي آمريکا و افغانستان و نحوه ادامه حضور نظامي آمريکا در اين کشور تأثير به سزايي داشته باشد. هر چند اين کشورها با گذشت بيش از ۲ هفته از امضاي اين توافقنامه موضعي در اين باره اتخاذ نکرده و ترجيح داده اند سکوت کنند.
اين که ايران بايد نگران اين توافقنامه باشد و نسبت به آن حساسيت نشان دهد امري مبرهن است. اعتراض ايران به اين توافقنامه به هيچ وجه به معناي دخالت در امور داخلي افغانستان نيست در حالي که بندهايي از اين توافقنامه و همچنين عملکرد قبلي آمريکايي ها به وضوح امنيت ملي ايران را تحت تأثير قرار مي دهد. اين انتظار که تهران صرفا به ارائه يک بيانيه ديپلماتيک در اين زمينه اکتفا کند نگاهي ساده انديشانه است اما هر گونه واکنش به اين توافقنامه در قالب روابط دوجانبه با افغانستان نيز بايد مبتني بر شناخت، جريان ها و نگرش هاي داخلي اين کشور در قبال حضور نظامي آمريکا و ناتو در افغانستان باشد.
اصولا ۲ نگرش عمده در ميان جريان هاي سياسي و رسانه اي افغانستان درباره تأمين امنيت اين کشور با کمک نيروهاي خارجي وجود دارد يک نگرش قائل به اين است که امنيت داخلي و منطقه اي است و افغانستان مي تواند با همکاري کشورهاي منطقه، خود امنيت را برقرار کند و نيازي به حضور نيروهاي فرامنطقه اي نيست، رويکردي که مورد نظر ايران نيز مي باشد و نگرش دوم بر اين مسئله تأکيد مي کند که خروج آمريکا و ناتو از اين کشور باعث مداخله برخي همسايگان در امور داخلي افغانستان خواهد شد و مي تواند تجربه پس از خروج شوروي از اين کشور را تکرار و حتي به قدرت گيري مجدد طالبان و فتح کابل بينجامد.
در اين ميانه به نظر مي رسد ايران با لحاظ کردن اين
حساسيت ها، بايد رفع ابهام هاي اين توافقنامه و دريافت تضمين هاي مشخص و
کاربردي از سوي دولت افغانستان را از طريق رسمي پيگيري و در بعد غير رسمي
نيز مخاطرات اين پيمان که مهم ترين آن از بين رفتن استقلال افغانستان و
تبديل شدن به ميداني براي نزاع قدرت هاي بزرگ چون آمريکا، روسيه و چين است
را براي تصميم گيران و گروه هاي مرجع در اين کشور روشن نمايد. روزهاي آينده
بايد روزهاي تحرک دستگاه ديپلماسي در اين زمينه باشد. ايران اهرم هايي چون
تعليق کمک هاي چندصد ميليون دلاري که براي بازسازي افغانستان در نشست هاي
بين المللي متعهد شد، را در اختيار دارد و توجيهي ندارد در حالي که
افغانستان به کانوني براي تهديد ايران بدل مي شود کمک هاي مالي براي
بازسازي اين کشور و برخي تسهيلات و امکانات ديگر براي اين کشور از سوي
ايران اختصاص يابد.
جمهوري اسلامي:تحليل سياسي هفته
«تحليل سياسي هفته»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛هفته جاري به دليل قرار گرفتن سالروز ميلاد نگين درخشان خلقت، ريحانه نبوت و مهد امامت حضرت فاطمه زهرا سلامالله عليها در طليعه آن و نامگذاري اين روز به نام "روز زن" از خجستگي ويژهاي برخوردار بود.
براستي كه حضرت صديقه طاهره(س) سرچشمه فياض كوثر اهل بيت عصمت و طهارت و مظهر اسماي حسناي الهي و گلواژه آفرينش بوده و هر آنچه كه از خيرات و بركات اسلام در طول تاريخ به جوامع بشري رسيده، به واسطه كوثر بيكران فاطمي است. پس شايسته است كه امروز زنان جامعه ما به دنبال كشف راز ماندگاري حضرت فاطمه زهرا(س) و درس گيري از ارزشهاي وجود آن حضرت از قبيل: ايمان، حيا، عفاف، رفتار نيكو، ايثار، حجاب، همسرداري، تربيت فرزند و ولايتمداري باشند و بدانند ريحانه نبوي، هم خود مظهر پاكي بودند و هم پاكترين فرزندان و نسلها را به جهان عرضه كردند. واقعيت اينست كه هويت واقعي زن برمبناي آموزههاي اسلامي از آنچنان جايگاه رفيعي برخوردار است كه راه كمال جامعه و سعادت مردان از مسير معرفت زنان ميگذرد و هويت انساني و تعالي بشري از دامن آنها شكل ميگيرد.
به همين مناسبت جمعي از بانوان و مداحان كشور با رهبر معظم انقلاب ديدار كردند. در اين ملاقات حضرت آيتالله خامنه اي، ابعاد مختلف زندگي حضرت زهرا(س) را الگوي جامعي از فضائل معرفي كرده و تاكيد كردند: "بانوان ايران اسلامي با آراستن خود به زيور تقوا و عفاف، در مسير فاطمي حركت كند." ايشان به تلاش دشمن براي استفاده از نقاط ضعف اشاره كرده و فرمودند: "انسان در معرض آسيب قرار دارد و همه بايد مراقب رفتار خود باشيم و بدانيم برخي مظاهر خودنمايي، بيتقوايي و رعايت نكردن حجاب و عفاف، آثار مخرب و ماندگاري براخلاق و سياست جامعه دارد."
در اين هفته مجلس هشتم در روزهاي پاياني خود، درگير بررسي لايحه بودجهاي است كه دولت بايد اواخر پائيز سال گذشته به مجلس ارائه ميكرد و نمايندگان نيز در كمال دقت و آرامش آنرا مورد بررسي و تصويب قرار داده و از ابتداي سال 91 ابلاغ و اجرا ميشد، ولي تعلل و بيتدبيري دولت باعث شد اكنون كه دو ماه از سال گذشته و در آستانه ورود به سومين ماه از سال 91 هستيم، بودجه امسال 91 با همه معايب و كاستيهايش، به گفته نمايندگان، با تعجيل بسيار به تصويب برسد و در حقيقت شيري بييال و دم و اشكم به نام بودجه ارائه شود. به همين دليل اجراي مرحله دوم هدفمندي يارانهها بدون آنكه نتايج مرحله اول بررسي و مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد و بدون آنكه بسترهاي لازم براي مرحله دوم آماده شود، در قالب بودجه 91 به تصويب ميرسد. اين مصوبه نشان از اين واقعيت دارد كه مردم بار ديگر در معرض اجراي مصوبهاي كارشناسي نشده قرار خواهند گرفت و بايد تبعات و پيامدهاي دشوار آن را تحمل كنند.
هفته جاري و در آستانه مذاكرات ايران و 1+5 در بغداد، نشست دو روزه ايران و آژانس بينالمللي انرژي اتمي در وين برگزار شد كه نماينده ايران در آژانس آنرا موفقيت آميز خواند. به گفته وي اين دور از مذاكرات فشرده، به منظور تهيه چارچوبي براي حل و فصل موضوعات باقيمانده در زمينه پرونده هستهاي ايران بود. طرفين معتقدند به پيشرفتهايي در اين زمينه دست يافتهاند كه دور بعدي آنرا دوشنبه در وين پي ميگيرند.
در بررسي رويدادهاي خارجي هفته، مسائل بحرين، فلسطين اشغالي، سوريه، افغانستان و مصر در صدر خبرها و گزارشهاي رسانهها قرار داشتند.
موضوع الحاق بحرين به عربستان كه از چندي پيش مطرح شده است و آمريكا نيز غيرمستقيم از آن حمايت ميكند توطئهاي است كه با هدف جلوگيري از پيروزي انقلاب مردمي در بحرين و نجات رژيم آل خليفه صورت ميگيرد. پس از آنكه دخالت نظامي رياض در بحرين براي سركوب قيام حقطلبانه مردم بحرين نتيجه نبخشيد و نتوانست اوضاع را به نفع رژيم حاكم بر منامه تغيير دهد، اين بار حكومت عربستان با هماهنگي آمريكا در صدد برآمده است تا با ايجاد يك اتحاد ساختگي، بحرين را به عنوان بخشي از حاكميت عربستان درآورد تا به زعم خود، با اين ترفند رژيم آل خليفه را از سقوط حتمي نجات دهند. حكومت رياض، درپي مداخله نظامي سال قبل در بحرين و مشاركت در قلع و قمع مردم بپاخاسته بحرين، با موجي از انتقادهاي بينالمللي مواجه شد. عربستان، اكنون ميخواهد با الحاق بحرين به خاك خود، از تيررس انتقادها دور باشد و هر بلايي را كه سر مردم بحرين ميآورد، با اين توجيه كه اين كشور بخشي از محدوده امنيتياش است، آزادي عمل كامل داشته باشد.
با اينحال اين توطئه درگام اول با شكست مواجه شد و در اجلاس روز دوشنبه سران شوراي همكاري خليجفارس كه اساسا به همين منظور تشكيل شده بود توافقي در باره ايجاد اتحاديه مذكور حاصل نشد. گفته ميشود اعتراضاتي از سوي ديگر اعضاي شوراي مذكور عليه اهداف عربستان مطرح شده و قرار است اجلاس بعدي براي بررسي اين موضوع 7 ماه بعد در بحرين تشكيل شود.
حتي اگر آل سعود بتوانند در هدف خود براي تشكيل اتحاديه مورد نظر خود موفق شوند، هرگز نخواهند توانست شعله قيام عدالتطلبانه و آزاديخواهانه ملت بحرين را خاموش سازند زيرا خيزش ملت بحرين برپايه خواستههايي منطقي، حقطلبانه و مورد پذيرش افكار عمومي ملتهاي دنيا استوار است و حمايت اكثريت قريب اتفاق ملت بحرين را با خود دارد.
اين هفته، رژيم صهيونيستي سرانجام در مقابل مقاومت اسيران فلسطيني وادار به تسليم شد و با همه شروط اسيران موافقت كرد. حدود 1600 نفر از فلسطينيهاي دربند رژيم صهيونيستي از يك ماه قبل در اعتراض به شرايط بد زندانها و برخوردهاي غيرانساني زندانبانان صهيونيست دست به اعتصاب غذا زدند كه به انتفاضه اسيران موسوم شد. اعتصابكنندگان خواستار خروج زندانيان از سلولهاي انفرادي، امكان ملاقات زندانيان با خانوادههاي خود و همچنين بهبود شرايط داخل زندانها شدند.
در پي تسليم شدن رژيم صهيونيستي در برابر خواستههاي اسيران، فلسطينيهاي غزه و كرانه باختري جشن گرفتند و آنرا يك پيروزي قلمداد كردند. اين پيروزي كه مصادف شد با شصت و چهارمين سالروز اشغال فلسطين، موسوم به "روز نكبت"، يكبار ديگر بر اين واقعيت تاكيد گذاشت كه اين مقاومت است كه صهيونيستها را وادار به عقبنشيني ميكند و مقاومت، در همه ابعاد بايد گسترش پيدا كند. در طول يك ماه گذشته، صهيونيستها با انواع ترفندها و حتي سركوب وحشيانه در صدد برآمدند تا اعتصاب غذاي زندانيان فلسطيني را در هم بشكنند كه موفق به اين كار نشدند.
هزاران فلسطيني هماينك در سياهچالهاي رژيم صهيونيستي در شرايط طاقت فرسا به سرميبرند كه بخشي از آنان را كودكان و زنان تشكيل ميدهند. اين درحالي است كه نه از مجامع جهاني و سازمانهاي حقوق بشري صدايي شنيده ميشود و نه از دولتهاي عرب حركتي در جهت كمك به رهايي اين فلسطينيها مشاهده ميگردد.
يك ماه از اجراي طرح كوفي عنان و اجراي آتشبس در سوريه ميگذرد ولي اين كشور همچنان شاهد بروز خشونتها و ادامه حملات طرفين به يكديگر ميباشد و عملا آتشبسي در اين كشور برقرار نميباشد. واقعيت اين است كه از ابتدا هم بسياري از ناظران به موفقيت آتشبس با شك و ترديد مينگريستند چرا كه ماهيت بحران سوريه پيچيده است و علاوه بر تهديدهايي كه در داخل براي شكست آتشبس وجود دارد، عوامل خارجي قدرتمندي نيز در اين بحران دخيل هستند كه تمايلي به حلوفصل بحران سوريه ندارند. اين عوامل خارجي كه مشخصا ميتوان از آمريكا، رژيم صهيونيستي، ارتجاع عرب به سركردگي رياض و اخيرا تركيه، نام برد درصدد هستند به هر صورت ممكن حكومت سوريه را ساقط كنند و رژيم مورد نظر خود را در اين كشور بر سر كار آورند، هرچند اين هدف آنها، همراه با هزينههاي سنگين و ريختهشدن خون هزاران نفر از مردم سوريه باشد. اگرچه نميتوان از هماكنون طرح كوفيعنان را شكست خورده تلقي كرد ولي اين نكته بديهي است كه اراده قدرتمندي براي به شكست كشاندن آن وجود دارد.
اين هفته، حامد كرزاي رئيسجمهور افغانستان در گفتگو با يك خبرگزاري روسي، اظهار داشت: "آمريكا، ولو در ابعاد كوچكتر، بايد براي هميشه در افغانستان حضور داشته باشد!" اين اظهارنظر كرزاي با واكنشهاي داخلي و منطقهاي مواجه شده است. درحاليكه بسياري از رهبران كشورهاي جهان در راه حفظ و تثبيت استقلال كشور خود تلاش ميكنند و آنرا به عنوان يك دستاورد افتخارآميز به ملتهاي خود ارائه ميدهند، اظهارات كرزاي، مايه شگفتي و تامل برانگيز است. واقعيت اين است كه كرزاي دريافته است ملت افغانستان وي را قبول ندارند و چنين ميانديشد كه ادامه حضور اشغالگران آمريكايي در افغانستان، ميتواند ضامن بقاي حكومت وي باشد كه البته اين تلقي نيز نادرست و ابلهانه است.
كرزاي بايد بداند دوران حكومتهايي كه از پشتيباني ملتهاي خود بيبهرهاند و به قدرتهاي خارجي متكي ميباشند سپري شده است و اگر اين قاعده ميتوانست نتيجه بدهد اكنون حاكماني همچون حاكمان مصر، عراق، يمن و ليبي بر سر كار بودند.
با نزديكشدن موعد برگزاري انتخابات در مصر، تحولات اين كشور رنگ و بوي انتخاباتي به خود گرفته است، در اين ميان، تحركاتي در داخل و خارج مصر براي به قدرت رساندن نامزدهاي سكولار و وابسته به غرب و ارتجاع عرب آغاز شده است. عمرو موسي و احمد شفيق كه سالها در دستگاه حكومتي رژيم مبارك صاحب منصب و عنوان بودهاند اكنون با تغيير چهره وارد صحنه شدهاند. در اين ميان عواملي از خارج، با صرف بودجه سنگين مالي و به راهانداختن تبليغات گسترده در صدد هستند تا به هر نحو ممكن، از پيروزي نامزدهاي اسلامگرا و مستقل در انتخابات آتي رياست جمهوري مصر جلوگيري كنند.
پس از اعلام موضع نامزدهاي اسلامگرا، ازجمله مخالفت رسمي آنها با ادامه مناسبات با رژيم صهيونيستي و پيمان سازش كمپديويد، اين تحركات افزايش يافته است. غرب و ارتجاع عرب كه چهره سازشكار و وابستهاي همچون مبارك را از دست دادهاند با تمام توان خود به صحنه آمدهاند تا اوضاع را به سمت و سوي مورد نظر خود در مصر تغيير دهند. براي آنها، تصدي پست رياست جمهوري مصر توسط سياستمداران ضدغرب و ضدصهيونيست، يك كابوس است و ميتواند تمامي اقدامات و زحمات آنها در راه مشروعيت بخشيدن به رژيم صهيونيستي در منطقه را به باد دهد. انتخابات رياست جمهوري مصر از اين هفته در حوزههاي خارج از مصر آغاز شده است و مرحله نهايي آن روزهاي سوم و چهارم خرداد برگزار ميشود.
رسالت:ماجراجويي در تغييرات جغرافياي سياسي
«ماجراجويي در تغييرات جغرافياي سياسي»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم حنيف غفاري است كه در آن ميخوانيد؛اعلام علني الحاق بحرين به عربستان سعودي خشم انقلابيون منامه و ساير ملتهاي مسلمان را برانگيخته است .الحاق بحرين به رياض در چهار حيطه "امنيتي"، "دفاعي"، "اقتصادي"، و سياست خارجي تعريف شده است.نسخه خطرناك امير عبدالله و حمد بن عيسي آل خليفه در حالي پيچيده شده است كه ملت بحرين اجراي چنين طرح وقيحانه اي را بر نمي تابد.واهمه آل خليفه از سقوط و تمايل ذاتي عربستان مبني بر گسترش قلمروي خود در منطقه و در نهايت نگراني كاخ سفيد از تحولات خاورميانه در نهايت منجر به هدايت بازي ديكتاتورهاي رياض و منامه در يك قرارداد الحاقي شده است.بحث در خصوص زمينه هاي شكل گيري پديده اخير فراوان است اما در اين مجال سعي داريم از منظر ديگري مسئله الحاق منامه به رياض را مورد برسي قرار دهيم .
جغرافياي سياسي شاخهاي از علم جغرافيا است که تأثيرپذيري و تأثيرگذاري سياست و قدرت در محيط جغرافيايي و به بيان ديگر، تأثير تصميمات سياسي بر محيط جغرافيايي را مورد کاوش و بررسي قرار ميدهد. نقش ويژه جغرافياي سياسي، سازماندهي سياسي فضا در سطح محلي، ملي و منطقهاي است.بديهي است كه رياض در صدد سازماندهي سياسي فضاي جغرافيايي خاورميانه به سود اهداف آل سعود است .البته امير عبدالله و شاهزاده نايف مانند هميشه قدرت محاسبه تبعات تصميم گيري هاي خود را از دست داده اند .شكافهاي قوميتي،زمينه هاي تاريخي،تعلقات اقليمي،گويش و زبان مشترك و ...از جمله عواملي هستند كه مي تواند منجر به توليد حس اشتراك و همزاد پنداري ميان برخي ملتهاي خاورميانه شود.اين همزاد پنداري بايد در چارچوب حاكميت مستقل جغرافيايي كشورها تعريف شود زيرا تغيير چينش پازل جغرافيايي خاورميانه مترادف با حاكميت آنارشيسمي با طعم خون و نزاع در منطقه خواهد بود.
نكته بسيار مهم اينكه هويت و پيشينه تاريخي،تعلقات شديد قوميتي و ...هيچ يك در الحاق بحرين به عربستان نقش نداشته و صرفا خودباختگي ناشي از ترس سقوط از قدرت به عنوان يك بيماري اپيدميك در دربار آل سعود و آل خليفه منجر به زير پا گذاشتن مرزهاي جغرافيايي اين دو شده است .مشابه چنين رويكردي نيز در منطقه كردستان عراق ، تحت نظارت و حمايت رژيم صهيونيستي در حال شكل گيري است.در شمال آفريقا و سودان نيز سياستهاي تل آويو و واشنگتن منجر به دو تكه شدن اين كشور غني شد .
هدف قرار دادن جغرافياي سياسي منطقه به معناي تجاوز به امنيت ملي همه كشورهاي خاورميانه است.آل سعود و آل خليفه مانند دو انسان در حال غرق شدني هستند كه جهت نجات خود تصميم به تخليه آب دريا گرفته اند،اين در حالياست كه امير عبدالله و حمد بن عيسي راحت ترين و البته تنها راه پيش روي خود يعني كناره گيري داوطلبانه از قدرت را فراموش كرده اند .
هدف قرار دادن جغرافياي سياسي خاورميانه توسط آل سعودو آل خليفه در حالي صورت مي گيرد كه ملتهاي بحرين و عربستان با چنين الحاقي به طور كامل مخالف هستند .رژيم در حال سقوط منامه در راستاي بقاي حداقلي در قدرت خود را تحت الحمايه عربستان قرار داده است و مقامات آل سعود نيز كه فعلا اصلي ترين راهبرد خود را در لاپوشاني اختلافات دربار قرار داده اند از چنين تحت الحمايگي وقيحانه اي استقبال كرده اند .اين در حالياست كه اساسا نقطه اتصالي ميان منامه و رياض جهت اين ادغام وقيحانه و نامشروع وجود ندارد.
همچنين اگر قرار بر الحاق بحرين به كشور ديگر باشد،بايد تاريخ و گذشته اين كشور را مدنظر قرار داد. بحرين قبل از زمان ساسانيان تا سال 1971 ميلادي در قلمروي ايران بود .از اين جهت تنها كشوري كه مي تواند در خصوص بحرين ادعاي تاريخي كند ايران است و كشوري مانند عربستان اساسا به لحاظ تاريخي علقه اي با منامه ندارد.
با اين وجود ايران پايبندي خود به جغرافياي سياسي منطقه را نشان داده است.در اين جا لازم است ميان دو حوزه "جغرافياي فكري"و"جغرافياي سياسي"تفكيك قائل شد .در جغرافياي فكري شاهد تعامل افكار،قلوب و آرمانها با يكديگر هستيم و تخطي به مرز جغرافيايي در اين حوزه اساسا متصور نخواهد بود.شواهد و مستنداتي كه در ابتداي هزاره سوم وجود دارد نشان از تغيير جغرافياي فكري در سرتاسر خاورميانه و حتي جهان دارد .
آغاز جنبش وال استريت در ايالات متحده يا فعاليت جنبش برآشفتگان در انگليس نشان مي دهد كه مرزهاي فكري و سياسي كاپيتاليسم ديگر ذهن و ضمير ملتها را اقناع نمي كند .در خاورميانه اوضاع به مراتب جدي تر است .سقوط زين العابدين بن علي در تونس،مرگ خفتبار معمر قذافي در ليبي و قرار گرفتن حسني مبارك در قفس محاكمه جملگي نشان از مطالبات فكري و مذهبي جديد ملتهاي منطقه دارد .
رشد بيداري اسلامي در خاورميانه و تمايل به شكل گيري گفتمان اسلامي-منطقه اي مانند نخ تسبيحي است كه منجر به اتصال و استحكام دانه هايش (تك تك مسلمانان خاورميانه)خواهد شد .تا قبل از وقوع حوادث دو سال اخير منطقه،دانه هاي اين تسبيح هر يك در كشور،محدوده و منطقه اي خاص پخش شده بودند اما شكل گيري بيداري اسلامي و احياي مفاهيمي غني مانند "اقليم اسلام"منجر به حركت اجزاي دنياي اسلام به سوي يك هدف عالي شد.
در اين جا منطقه با جغرافياي فكري تازه اي مواجه شده است .پيوند قلوب و افكار مسلمانان نيز در راستاي همين تغيير جغرافياي فكري قابل توصيف و تشريح خواهد بود.در اين جا خلط جغرافياي سياسي و در هم شكستن مرزهاي زميني،هوايي و امنيتي كشورها معنا و مصداقي نخواهد داشت.در نهايت اينكه الحاق بحرين به عربستان سعودي آخرين ميخي است كه بر تابوت امير عبدالله و حمد بن عيسي كوبيده شده و مرگ سياسي اين دو را از همين لحظه اعلام مي كند.تصميم گيري خودخواهانه و ناشيانه منامه و رياض آل سعود و آل خليفه را در برابر ملتهاي خود و ملتها و حتي دولتهاي منطقه قرار داده است.
اخبار مستند حاكي از آن است كه حتي نزديك ترين شركاي عربي عربستان در شوراي همكاري خليج فارس نيز موافق الحاق بحرين به اين كشور نيستند و به عناوين مختلف نارضايتي خود را نسبت به اين موضوع ابراز كرده اند.در چنين شرايطي بهتر است دو شاه عربستان و بحرين به جاي الحاق و اقليم مشترك به فكر حفر مقبره اي مشترك با يكديگر باشند.
سياست روز:غرب جدي نيست
«غرب جدي نيست»عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم قاسم غفوري است كه در آن ميخوانيد؛مذاكرات ميان ايران و گروه ۱+۵ يكي از مباحث مطرح در عرصه بينالملل است. پس از ۱۵ماه وقفه، نشست استانبول تركيه به عنوان پيش زمينه مذاكرات در ۲۶ فروردين ماه برگزار شد. طرفين در حالي گردهم آمدند كه تاكيد همگان بر اصل رسيدن به يك مدالتيه گام به گام براي به نتيجه رسيدن مذاكرات بوده است.
مذاكراتي كه محور آن صرفا در زمينه هستهاي نبوده و ابعاد گستردهتري را شامل شده است براساس توافقات به عمل آمده مرحله اصلي مذاكرات سوم خرداد در بغداد برگزار ميگردد.
هرچند كه طرفين براي برگزاري موفق دور دوم مذاكرات ابراز اميدواري كردهاند اما بررسي سياستهاي غرب نشانگر آن است كه آنها در اين روند جدي نبوده و به نوعي در مسير مغاير با اين اصول پيش ميروند. صحبتهاي خانم كاترين اشتون مسئول سياست خارجه اتحاديه اروپا و نيز برخي مسئولان اروپايي و آمريكا مبني بر لزوم تعليق فعاليتهاي هستهاي ايران و نيز لزوم اثبات صداقت ايران براي مذاكره و صلح آميز بودن فعاليتهاي هستهاي، گواهي بر اين رويكرد است. آنها نشان دادهاند كه چندان جديتي در جهت نتيجه بخش بودن مذاكرات ندارند در حالي كه در برابر ادعاهاي آنها نكات زير قابل توجه است:
اولا مرجع تصميم گيري مبني بر صلح آميز بودن فعاليتهاي هسته اي ايران، آژانس بينالمللي انرژي اتمي است، لذا درخواست آنها براي اثبات صلح آميز بودن امري واهي و زياده خواهانه است. نكته اساسي ديگر آنكه ايران همواره بر صلح آميز بودن فعاليتهاي خود تاكيد دارد و غرب مدعي عدم شفافيت است لذا اين غرب است كه بايد اسنادي را براي اثبات ادعاي خود ارائه كند نه جمهوري اسلامي ايران آنها اگر سندي براي ادعاي خود دارند بايد آن را مطرح نمايند در غير اين صورت دليلي براي بيان چنين ادعاهاي واهي معنايي ندارد.
ثانيا در باب صداقت براي ادامه مذاكرات نيز نشستهاي گذشته در ژنو و نيز استانبول ۱۳۸۹ نشانگر يك حقيقت است و آن اينكه غرب عامل برهم خوردن مذاكرات بوده است. غربيها درحالي ادعاي مذاكره را مطرح ميكنند كه خود به هيچ كدام از اصول آن پايبند نبوده و چنان رفتار كردهاند كه گويي به دنبال تحميل خواستههاي خود بوده و برآنند تا نقش ارباب و رعيتي را ايفا كنند. سياستهاي آنها به گونهاي بوده كه با تكيه بر دو عنصر زياده خواهي تعليق فعاليتهاي هستهاي و نيز بهره گيري از سياست چماق و هويج خواستههاي خود را به ايران تحميل كنند.
اصل مذاكره به معناي گفت و گو درباره موارد مشترك و مورد نظر است تا به توافقي براي آينده دست يابند اما عملكردهاي غرب مغاير با اين اصول بوده به گونهاي كه آنها به جاي چنين رويكردي به دنبال تحميل خواستههاي خود بوده و تلاش دارند تا به هر نحوي شده مطالبات خود را به ايران تحميل نمايند.
با توجه به سوابق غربيها به عنوان عاملان بر هم خوردن مذاكرات اكنون اين غرب است كه بايد تمام تلاش خود را براي اعتمادسازي جهت به شكست نرسيدن مذاكرات بغداد صورت دهد چرا كه ايران همواره اصل مذاكره را مورد تاكيد قرار داده و بر چارچوبهاي آن پايبند بوده است اكنون نيز جمهوري اسلامي ايران با حسن نيت به مذاكرات مينگرد هرچند كه غرب با تحركات خود نشان داده كه گويي همچنان در مسير اشتباه گذشته گام برميدارد و به دنبال اعتمادسازي و به نتيجه رسيدن مذاكرات نميباشد.
با توجه به شرايط كنوني نه ايران بلكه اين غرب است كه بايد اعتماد را به مذاكرات بازگردانده و با كنار نهادن زياده خواهيهاي خود مسير مذاكره را هموار سازد.
تهران امروز:اقتصاد دستوري و پيامدهايش
«اقتصاد دستوري و پيامدهايش»عنوان يادداشت روز روزنامه تهران ارمزو به قلم محمدمهدي رئيسزاده است كه در آن ميخوانيد؛تمام اعضاي اتاق بازرگاني بر اين باورند كه بهترين راهكار براي احياي مصوبات و توجه به اصل قانون، رهايي از شرايطي چون قيمتگذاري دستوري است كه در اين مدت باعث بروز مجادلاتي در سطح جامعه شدهاند. بررسيهاي سازمان حمايت و نهادهاي مرتبط با گراني، حكايت از آن دارد كه معضل گرانيها يك معضل اقتصادي است و رهايي از آن فقط بر اساس ساز و كارهاي اقتصادي انجام خواهد گرفت. از همينرو ميتوان به صراحت اعلام كرد كه مشكل گراني با دخالت تعزيراتي و تنبيهي دولت حل نخواهد شد.
نمونه واقعي ورود دولت به كنترل قيمتها، در مورد شير در هفتههاي گذشته مشاهده شد. دولت دامداريها را موظف به كاهش قيمت شير كرد؛ اين در حالي است كه همه ملزومات توليد شير نسبت به سال گذشته افزايش قيمت چندين برابري داشتهاند و اين خواسته دولت اصولا معقول و منطقي نيست كه بدون توجه به واقعيات توليد، دستور به عدم افزايش قيمت دهد. اين موارد حتي در بخشهاي صنعتي هم تكرار شدهاست و همين موارد از قدرت توليد كشور كاسته است. بايد توجه داشت كه دولت تنها در صورتي ميتواند انتظار كاهش قيمت داشتهباشد كه به توليدكنندگان ارز مرجع اختصاص دهد. از سوي ديگر دولت در صورتي ميتواند توقع كاهش قيمت عمومي در بازار را داشته باشد كه به بخش توليد يارانههاي وعده دادهشده را پرداخت كند.
برهمين مبنا امسال مجلس در لايحه بودجه سال 91، مبلغ 10هزار ميليارد تومان را به عنوان يارانه بخش توليد مصوب كردهاست. اگر قرار باشد همانند سالهاي گذشته كه يارانهاي به بخش توليد نرسيد، بايد انتظار افزايش قيمتها را داشت.
البته اگر يارانه توليد و صنعت اينبار به موقع و بهنگام واريز شود، شايد بتواند بخشي از افزايش قيمت حاملهاي انرژي را جبران كرده و موثر باشند. از همينرو در صورتي كه مصوبات هر مرحله به درستي انجام شود و ديگر دولت از آنها تخطي نداشته باشد ميتوان اميدوار بود كه كم و كاستيهاي موجود در اين ميان هم رفع شود. به اين نكته نيز بايد توجه كرد كه وقتي مصوبه يا قانوني مثل هدفمندي يارانهها به درستي اجرا نميشود، بند بند مصوبات مربوط به آن قانون مورد ترديد قرار خواهد گرفت.
بنابراين در فاز اول قانون هدفمندي يارانهها، آنچه كه مربوط به بخش توليد بود، به درستي اجرا نشد. بنابر قوانين فاز اول هدفمندي يارانهها قرار بود در سال 89، 30 درصد و در سال 90، 20 درصد از منابع حاصل از هدفمندي در اختيار صنايع قرار گيرد كه در مجموع از اين منابع چيزي به عنوان يارانه به صنعت، بهويژه صنايع كوچك و متوسط، اختصاص پيدا نكرده است.
دولت بايد به اين نكته توجه داشتهباشد كه يارانه بخش توليد ارائه تسهيلات به توليدكنندهها از طريق بانكها نيست بلكه برطبق اصول قانوني بايد 20 تا 30 درصد درآمد حاصل از هدفمندي به توليدكنندگان تخصيص دادهشود. اگر قانون مصوب كرده 45هزار و 500 تومان به هر نفر يارانه تعلق گيرد، همان قانون گفته 30 يا 20 درصد از درآمدهاي ناشي از هدفمندي متعلق به بخش توليد است.
گفتنياست در حال حاضر در كشور 510 واحد صنعتي بزرگ وجود دارد كه 80 درصد سهم صنعت كشور را به خود اختصاص دادهاند. وقتي صحبت از رشد توليد ميشود، همه توجه مسئولان به اين صنايع است.
در حالي كه آن 15 درصد صنايع كوچك و متوسط ضريب اشتغال بالا و نياز به سرمايهگذاري كمتري دارند. اگر در فاز نخست يارانهاي كه مجلس تصويب كرده بود سهم بخش توليد پرداخت ميشد، اوضاع صنايع اينقدر بد نبود و قيمت تمام شده كالاها تا اين اندازه افزايش نمييافت. تنها راهكار موجود اين است كه به جاي برخورد موردي و دادن وعدههاي بيسرانجام به اصنافي كه از آنها بازديد ميشود ساز و كاري كارشناسي شده و عقلاني در پيش گرفت و با استفاده از مبانيو راهكارهاي اقتصادي معضل گرانيها را به طور كل حل كرد. از همينرو به نظر ميرسد وزارت صنعت، معدت و تجارت به عنوان متولي صنايع بايد يك برنامه مدون و قابل اجرا براي تخصيص 10هزار ميليارد حاصل از افزايش قيمت حاملهاي انرژي در فاز دوم هدفمندي يارانهها را ارائه كند تا همه جوانب به درستي در آن ديده شود و ديگر شاهد مشكل توليدكنندگان و در پي آن افزايش گرانيها در سطح بازار نباشيم.
فرهيختگان:کلید حاکمیت بحرین در دست مردم است
«کلید حاکمیت بحرین در دست مردم است»عنوان سرمقاله روزنامه فرهيختگان به قلم مازیار آقازاده است كه در آن ميخوانيد؛ مردم بحرین در بیش از یک سال گذشته با برگزاری تظاهرات اعتراضی علیه خاندان حاکم بر این کشور یک خواسته مشخص را فریاد زدهاند: «پایان حاکمیت اقلیت بر اکثریت و حاکمشدن اکثریت ملت بحرین بر سرنوشت خود» درواقع محققشدن بسیاری دیگر از امیال و آرزوهای مردم بحرین از کانال تحقق همین خواسته میگذرد و تحقق این خواسته نیز مستلزم پایان حاکمیت خاندانی بر بحرین است و در این صورت است که دیگر خواستهای اصلاحی و انقلابی مردم بحرین نیز قابل تحقق خواهد بود.
به عبارت دیگر تحقق اصلاحات در بحرین از کانال انقلاب میگذرد؛ انقلابی که بر حاکمیت یک خاندان پایان دهد و زمینه را برای نقشآفرینی گروههای مختلف مردمی در این جزیره کوچک خلیجفارس هموار کند. مخالفت اکثریت مردم بحرین با استقرار نیروهای نظامی سعودی در این کشور و نیز اتحاد با دولت سعودی از همین زاویه قابل تحلیل است. در واقع مردم بحرین که به کشور خود عشق میورزند نمیخواهند حق حاکمیت خود را به هیچوجه در اختیار یک خاندان یا یک دولت مداخلهگر خارجی بگذارند و میخواهند خود بر سرنوشت خویش حاکم باشند.
دولت آلخلیفه که تداوم حکومت خود بر بحرین را مدیون حمایتهای عربستان و سکوت کشورهای غربی در برابر سرکوب مخالفان داخلی خود میداند، مایل و حاضر نیست تا کلید حاکمیت بحرین را در دست مردم که صاحبان اصلی این کشور هستند قرار دهد و برای فرار از این کار حتی حاضر است تحتالحمایه یک کشور مداخلهگر خارجی همچون عربستان سعودی باشد. همین یک دلیل کافی است که صلاحیت خاندان آلخلیفه برای ادامه حکومت بر بحرین زیر سؤال رود و خواستهای انقلابی مخالفان در طرد و نفی چنین حاکمانی مشروعیت یابد. درواقع کسانی که صحبت از تعلق بحرین به این و آن میکنند باید متوجه این مسئله باشند که اساسا خواسته اصلی مردم بحرین حاکمشدن بر سرنوشت خودشان است و تحقق این خواسته با تحتالحمایهشدن این و آن منافات دارد.
کوتاه سخن اینکه حمایت عملی از مردم بحرین درواقع احترام به حق حاکمیت مردم این کشور و خواسته اصلی مردم بحرین که همانا استقلال و آزادی و نفی حاکمیت خاندانی است، محقق میشود و خواستهای جز این هیچ خدمتی به آرمانهای انقلابیون بحرینی نخواهد کرد.
حمايت:طرحی برای انحراف افکارعمومی
«طرحی برای انحراف افکارعمومی»عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت به قلم فاطمه آلیا است كه در آن ميخوانيد؛تجربه ثابت کرده است که آمریکا هرگاه در بنبست قرار گرفته سعی کرده با طرح موضوعی جدید افکار عمومی را منحرف کند از اینرو طرح الحاق بحرین به عربستان نیز بدین منظور پیشنهاد شده است. بحران اقتصادی شدید و افزایش اعتراض مردم مقامات آمریکایی را در بنبست عجیبی قرار داده است. از سوی دیگر دوران ریاستجمهوری اوباما در حال پایان یافتن است و او نتوانسته طی این مدت به شعارها و وعدههایی که داده است عمل کند.
همچنین سیاستهای خاورمیانهای آمریکا و اروپا با شکست مواجه شده است؛ آنان به دنبال جاانداختن رژیم صهیونیستی در خاورمیانه بودند که نه فقط نتوانستند این ایده خود را عملی کنند بلکه مردم منطقه در برابر حکام دستنشانده خود به پاخواستند و با بیداری اسلامی حکومتهای مردمی تشکیل شد؛ با این تفاسیر آنان در اقدامی عجیب طرح الحاق بحرین به عربستان را پیش کشیدهاند.
آنان اکنون از مردم بحرین وحشت دارند چون ملت بحرین نیز در جریان بیداری اسلامی دست به اعتراض زدهاند و با پایداری و مقاومت خود تا سقوط دیکتاتور بحرین از پا نخواهند نشست که در صورت تحقق این مسئله مردم عربستان که اکنون نیز دست به اعتراض های پراکنده زدهاند در اراده خود محکمتر و راسختر خواهند شد و حکام سعودی را سرنگون خواهند کرد.
اگرچه ممکن است آنان با طرح این پیشنهاد بتوانند تا مدتی از آن بهرهبرداری روانی کنند اما این طرح به لحاظ عملیاتی شدنی نیست چون بحرین کشوری مستقل است و ملت بحرین اجازه چنین اقدامی را نخواهند داد.
جمهوری اسلامی نیز از استقلال و تمامیت ارضی کشور بحرین حمایت میکند و همانگونه که دخالتهای خارجی در امور بحرین را محکوم میکند خود نیز در امور داخلی این کشور دخالت نخواهد کرد.
اظهارنظر یکی از نمایندگان مجلس درباره لغو مصوبه مجلس و الحاق بحرین به ایران نیز در حد پیشنهاد بوده است که اگر این طرح اجرایی شود در بحرین رفراندومی برگزار شود و ملت بحرین خود تصمیم بگیرند که در اینصورت مطمئن هستیم ملت بحرین خواستار بازگشت به مادر خود یعنی جمهوری اسلامی ایران هستند اما این به معنی دخالت در امور داخلی آنان نیست و دخالت سایرین را نیز محکوم میکند. از اینرو روز جمعه ملت ایران در جهت محکوم کردن سیاستهای اشغالگری و ضدحقوق بشری تظاهرات خواهند کرد و از سایر کشورها هم می خواهیم که اعتراض خود را نشان دهند.
آفرينش:بي تفاوتي نسبت به سلامت عمومي کشور
«بي تفاوتي نسبت به سلامت عمومي کشور»عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن ميخوانيد؛هميشه در تيترهاي خبري و يادداشت هاي مختلف از ورود"ريزگردها" به کشورمان به عنوان "ميهمان ناخوانده" يا "سوغات همسايگان" ياد مي شد. اما ديگر اين ميهمان ناخوانده به ميزبان تبديل شده و همواره در کشور جا خوش کرده، تنها گاهي رقيق مي شود و گاهي غليظ. پديده ريزگردها در حدود يك دهه است كه به مشكل اساسي در منطقه غرب و جنوب غرب كشور تبديل شده و متاسفانه دامنه آن به بيش از20 استان ديگر هم کشيده شده است. اما به واقع مسبب اين معضل طبيعي کيست و راه حل رهايي از اين طاعون سلامتي چيست؟
رسوب گردوغبار در بافت ريه باعث عفونت هاي تنفسي، سرطان هاي ناشي از فلزات سنگين و بيماري هاي مزمن ريه مي گردد. با ته نشين شدن زياد گرد و غبار دركيسه هوايي بدن انسان، فرد دچار خفگي و تنگي نفس مي شود. حال که مردم کشور همواره اين آلودگي ها را استنشاق مي کنند!
عامل اصلي اين مشکلات بيش از 90 درصد کشورعراق است.يك ميليون و 800 هزار هكتار بيابانهاي كشور عراق عامل اصلي توليد ريزگرد در كشورماست. البته 500 هكتار از اراضي جنوب شرقي سوريه، اردن، 200 هزار هكتار از اراضي جنوب تركيه و بخشهايي از عربستان نيز كانون توليد ريزگرد محسوب ميشود.
متاسفانه مالچ پاشي مناطق بحران خيز و تامين اعتبار از سوي طرف عراقي جدي گرفته نمي شود وهمواره با بحراني شدن وضعيت براي کشورمان وعده هايي را براي مقابله با اين پديده مي دهند که هيچگاه اجرا نمي کنند.
اما مهمتر از عملکرد عراقي ها انتظاراتي است که از مسولان کشورخودمان وجود دارد. درحال حاضر اين ريزگردها به معضل روزانه مردم جنوب و جنوب غرب کشور تبديل شده است. متاسفانه آماري از بيماران تنفسي و تلفات جاني که اين آلودگي براي مردم اين مناطق به وجود آورده است در دست نيست اما تصور اينکه هرروز در هوايي مه آلود از گرد وغبار تنفس کني، بسياري از حقايق را تداعي خواهد کرد. جاي تاسف است تا زماني که اين ريزگردها به پايتخت نرسد خبري از تشکيل ستادهاي بحران، اعلام آماده باش به بيمارستان ها و اورژانس، تخصيص اعتبار و اعتراض نهادهاي مختلف و ... نيست!. آيا تدبيري غير از تعطيلي مدارس و ادارات براي جلوگيري از اين پديده وجود ندارد؟ آيا با تعطيلي شهر مردم ديگر نفس نمي کشند و گردوغبار استنشاق نمي کنند؟ کدام نهاد و سازمان مسوليت به خطر افتادن جان مردم را برعهده مي گيرد. چرا هيچ کس پاسخگوي اين معضل نيست و اهميتي به آن نمي دهند و راه حلي موثر براي آن اتخاذ نمي کنند. آثاري که در بلند مدت برسلامت مردم و محيط زيست کشورمان وارد مي شود چندين برابر اعتباراتي است که تاکنون به اين مهم اختصاص داده نشده است! تنفس زنان باردار از ترکيبات موجود دراين ريزگردها، باعث به دنيا آمدن کودکان ناقص الخلقه مي شود. کودکان درحال رشدي که در معرض اين هواي مسموم قرار دارند دچار کند ذهني و عدم رشد متناسب مي گردند آيا اين همه فاجعه براي توجه به اين معضل کافي نيست؟!
راهکار اصولي و علمي براي مقابله موثر با اين پديده توجه به صنعت کشاورزي، مديريت منابع آبي، ايجاد پوشش گياهي و ريگ پاشي درمسير بيابان ها است. درحال حاضر به نظر بسياري از کارشناسان محيط زيست استفاده از مالچ پاشي در جلوگيري از اين پديده راهکار اصولي نيست. مالچ ماده اي بد بو است که از نفت گرفته مي شود و با پاشيدن آن ديگر آب نمي تواند به خاک نفوذ کند و عملاً هيچ پوشش گياهي درآن قسمت نمي رويد. ضمن اينکه افزايش بيش از حد اين آلودگي ها باعث شده بسياري از کشاورزان و مردم اين مناطق به مهاجرت روي آورند و اين امر خود زمينه ساز معضلات ديگري است. با ورود اين ريزگردها زمين هاي کشاورزي و منابع آبي دچار آسيب جدي شده اند و بسياري از کشاورزان بيکار شده اند.
لازم و ضروريست تا مسولان کشورمان با ايجاد يک بسيج همگاني در داخل و افزايش رايزني هاي خارجي يک اتحاد منطقه اي ايجاد کنند تا به طور جدي به حل اين معضل پرداخته شود. لحاظ کردن مناسبات سياسي در مواجهه با اين معضل که منشأ خارجي دارد باعث به خطر افتادن سلامت مردم کشور مي گردد و شايد تلفات آن در دراز مدت از جنگ هشت ساله نيز بيشتر باشد!
شرق:چالش ريزگردها، ساخته دولتها
«چالش ريزگردها، ساخته دولتها»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم محمد درويش است كه در آن ميخوانيد؛«براي حكومت در طبيعت بايد از قوانين آن پيروي كرد»، اين جمله معروف از «الكسيس كارل» كليد حل بسياري از مشكلات زيستي است كه اگر از آن پيروي كنيم ميتوان اميدوار بود در كنار توسعه، به پايداري اكولوژي يا بومشناسي نيز دست يابيم. اكنون اتفاقي در طبيعت رخ داده كه مانند بمب رسانهاي منفجر شده و آن مساله ريزگردها و قرار گرفتن هوا در شرايط هشدار است.
در واقع ما قوانين طبيعت را رعايت نكرديم و شتابان به سمت توسعه حركت كرديم. در ايران، بينالنهرين، شرق سوريه، جنوب تركيه، عربستان و عراق، بيتوجه به ملاحظات بومشناسي، طرحهاي توسعهطلبانهاي به اجرا درآمد كه سبب شده امروز با پديده ريزگردها مواجه شويم و اينها همه، از عواقب ناميمون طراحي غلط است.
ماجرا از آنجا شروع شد كه صدام حسين به بهانه اينكه ميخواهد اراضي كشاورزي را در شمال بصره گسترش دهد نهري را به نام «نهر پنجم» يا «نهر صدام» به وجود آورد و اين كار سبب شد تا تالاب «حورالعظيم» از بين برود. در واقع، اين تالاب بزرگترين تالاب غرب آسيا است و در «كنوانسيون رامسر» نيز اهميت فوقالعاده آن ذكر شده است.
تالاب مرزي «حورالعظيم»، چشمهگير گرد و خاك بود و مانند يك جاروبرقي عمل ميكرد اما اكنون همان بلايي كه بر سر «آرال» در زمان شوروي سابق افتاده، در مورد اين تالاب هم در حال تكرار است و به همين سبب گرد و غبارها در هوا پراكنده ميشوند.
از آن طرف خود ما نيز روي رودخانه «كرخه»، سد «كرخه» را تاسيس كرديم كه موجب شد تالاب مرزي «حورالعظيم»، تالابهاي اطراف «هويزه» و «حور بستان» خشك شود و «جزاير مجنون» و تالاب «شادگان» از بين بروند كه همه اينها تحتتاثير انتقال آب رودخانهها و زدن سدهاي «بهمنشير»، «كرخه» و «كارون» است؛ يعني در واقع به دست خودمان يكميليون هكتار چشمهگير گرد و خاك را از بين برديم.
علاوه بر اينها دولت تركيه نيز از ضعف دولت مركزي عراق استفاده كرد و پروژههاي معطلمانده سدسازي خود را به اجرا در آورد. مطابق تعهدات بينالمللي، تركيه اجازه نداشت تا تمامي حقآبه «دجله» و «فرات» را براي خود مصرف كند اما بيش از سهم خود استفاده كرد و اگر 5600 مترمكعب در ثانيه آب به عراق ميرسيد، اين رقم به دوهزار مترمكعب در ثانيه رسيده و هنگامي كه نوريالمالكي نسبت به اين مساله اعتراض كرد كه چرا حقآبه را درست پرداخت نميكنند، وزير كشور تركيه جملهاي مهم و تاريخي گفت، مبني بر اينكه مگر شما منابع نفتي خود را به اشتراك ميگذاريد كه ما آب را به اشتراك بگذاريم.
اين جمله بسيار خطرناك است، چراكه اگر قرار باشد بالادست رودخانه با اين استراتژي رفتار كند با بحرانهاي جدي روبهرو خواهيم شد و در آن صورت، سودان نيز به عنوان بالادست «نيل» ميتواند اعلان كند كه حقآبهاي براي مصر قايل نيست و افغانهاي بالادست «هيرمند» نيز سهمي براي كشور ايران قايل نخواهند بود.
از آن طرف نيز سوريه هم يك يا دو سد در مسير رود «فرات» زد كه سبب شد در عراق و در اطراف مسير اين رود يعني حدود 2500 كيلومتر، حدود 42 تالاب را از دست بدهيم و بسياري از اراضي كشاورزي يعني حدود چهارميليون هكتار عرصههاي برهنه مستعد براي چشمههاي توليد گرد و خاك به وجود آيد.
در واقع براساس پژوهش صورت گرفته در سال 87 اين تعداد چشمههاي توليدكننده گرد و خاك در عراق به 206 عدد رسيد. اين عامل به همراه اتفاقي ديگر در عربستان به عمق اين فاجعه در منطقه افزود. در دهه 90 عربستان اعلام كرد كه ميخواهد از طريق آبهاي فسيلي توليد كشاورزي خود را گسترش دهد؛ طرح بلندپروازانهاي كه سبب ميشد تا اين كشور نام خود را به عنوان يكي از بزرگان توليد گندم ثبت كند.
همان زمان بسياري از متخصصان محيطزيست اعتراض كردند و هشدارهاي لازم را نسبت به عواقب جبرانناپذير اين امر ابراز داشتند اما نهايتا سعوديها اين عمل را انجام دادند كه سبب شد تا چند سالي ركورددار توليد گندم باشند و جزو 10 كشور توليدكننده گندم، اما در نهايت، این امر با افت شديد آبهاي فسيلي كشاورزي در آنجا تعطيل شد و دوميليون هكتار چشمه گرد و خاك به وجود آمد. در نتيجه، اين مساله كه ادعا ميشود پديده ريزگردها طبيعي هستند كاملا غيرواقعي است و آزمايشهاي متعدد نشانداده كه در واقع، انسان باعث ازدياد اين پديده است.
تعداد رخدادهاي ريزگردها افزايش يافته و اگر اين روند طبيعي بود نبايد آمارها اينقدر فاحش تغيير ميكرد، همين مساله نشان ميدهد كه پدیده ریزگردها ريشه انساني دارد. اما خبر خوب در اين ميان اين است كه ميتوانيم اميدوارم باشيم كه قادريم با اين پديده مقابله كنيم.
اگر نوع نگاهمان را تغيير دهيم و خردمندانه با كشورهاي منطقه بر سر يك ميز بنشينم و سر موضوعي به نام محيطزيست به تفاهم برسيم، ميتوان با اين پديده مقابله كرد. در واقع بايد پذيرفت كه محيطزيست يك كالاي لوكس يا فانتزي نيست و با حيات اجتماعي مردم منطقه سر و كار دارد و در اصل 50 قانون اساسي نيز مورد اشاره قرار گرفته است.
بايد متناسب با ويژگيهاي سرزميني با معضل ريزگردها، برخورد كرد، در حاليكه برعكس آن داريم عمل ميكنيم و همين سبب شده تا اغلب محيطهاي آبي ايران مركزي خشك و ناگوار شود و در حال حاضر درياچه «پريشان»، «ارژن»، «بختگان»، «طشك» و تالاب «گاو خوني» را نيز از دست دادهايم. در پي احداث چاههاي بيش از رقم هدفگذاری شده، يعني حفر 24هزار حلقه چاه غيرمجاز و 40 سد و نيز به علت سكوت ما بزرگترين درياچه داخلي كشور را از دست دادهايم. خلاصه بايد بپذيريم همه كشورهاي منطقه سبب تشديد ريزگردها شدهاند و بايد به جاي اتهام زني به يكديگر، ما و همسايگان بنشينيم و شجاعانه مسووليت كارهاي خود را برعهده بگيريم و اشتباهات را جبران كنيم.
ملت ما:رسانهها همه ساکت! ارگان دولت ناراحت نشود
«رسانهها همه ساکت! ارگان دولت ناراحت نشود»عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم محمد قادري است كه در آن ميخوانيد؛روزنامه ايران ارگان دولت تيتر يك روزنامه مورخه 27 ارديبهشت ماه خود را اختصاص به بررسي مطالب انتقادي رسانههاي مكتوب و غيرمكتوب منتقد دولت داده و سخن از سياهنمايي زنجيرهاي عليه دولت به ميان آورده است. گرچه انعکاس خدمات دولت حق نشريه ارگان دولت است اما اگر دوستان همکار در روزنامه ايران كمي با ادبيات رسانهاي و اصل پيدايش رسانهها آشنا بودند که هستند، به خوبي ميتوانستند به اين نتيجه برسند كه وظيفه ذاتي هر رسانه نقد عملكرد دولتمردان است تا بتواند به عنوان يكي از اركان توسعه به سالمسازي و صالحسازي هرچه بيشتر دولتمردان كمك نمايد.
سوال اساسي اينجاست بر فرض اينكه هيچ رسانهاي به نقد دولت و قوه مجريه نپرداخته و چشم بسته به تمام تحولات و اتفاقات دولت نظر اندازد موجب رشد و تعالي در جامعه اسلامي خواهد شد. جامعه اسلامي كه با شعار النصيحه لائمه المسلمين آحاد اعضاي خود را به نقد حاكمان جامعه فراخوانده، جامعه اسلامي كه رسول مكرم آن در آخرين لحظات زندگي خود به منبر رفته و همگان را به نقد از خود فراميخواند،
حال بايد در 1400 سال و اندي بعد در ايران اسلامي كه داعيه پرچمداري اسلام ناب محمدي را دارد ارگان دولت آن، جامعه رسانهاي و ديگر مسئولان دلسوز آن در قوه قضاييه، مقننه و مجمع تشخيص مصلحت را فقط به علّت انتقاد از عملكرد دولت به باد تخريب و اتهام بنوازد. اساساً چرا قدرت تمايز نقد از تخريب نزد اينان وجود ندارد و چرا هر انتقادي ولو گزنده تأويل به تخريب و سياهنمايي ميشود.
البته در اين خصوص كه روزنامه ايران هر از چندگاهي ميخواهند نقش دايه مهربانتر از مادر را براي رياست محترم جمهور بازي کند هيچ شك و شبههاي وجود ندارد و رياستمحترم جمهور چه در دوره اول و چه در مناظرههاي داغ انتخابات 88 يكي از افتخارات بزرگ خود را تعداد تيترهاي منفي عنوان ميكرد كه در رسانهها عليه دولت بهكار رفته است و سندش را هم به همراه داشت.
اما چرا ارگان دولت به اين اندازه برآشفته شده است البته قطعا و در نگاه حداقلي به اين نقدها كه از سوي رسانهها و عناصر موثر سياسي مطرح ميشود اگر چه شايد در تصحيح روند عملكرد دولت تاثير نخواهد داشت اما آيا به حجم همان اسناد كه شايد در مناظرههاي بعدي يا توليد شبنامه و بولتن، افزوده نخواهد كرد.
به هر حال از ارگان دولتي كه رئيس همواره دم از مردم ميزند انتظار خفه شدن رسانه به عنوان زبانگوياي مردم به هيچوجه مورد انتظار و پسنديده نيست، چه، از لوازم حكومتداري در هر جامعه دموكراتيكي حتي با فرض حذف پسوند اسلامياش، سعهصدر و تحمل پذيرش انتقادات است كه بر اين اساس آقايان براي بقاي در قدرت راهي ندارند جز اينكه انتقادات (نه تخريبها) را بپذيرند وگرنه بايد رحل اقامت از اريكه قدرت برگزينند تا خداي ناكرده شائبه «استبداد» در موردشان پديدار نگردد.
و در آخر اگر فرهيختگان اين روزنامه نقشه راهي براي رسانهها مدنظر عالي خود دارند ارايه دهند تا رسانهها بتوانند به وظايف ذاتي خود آشنا شوند وظايفي كه با تغيير دوستان در اين 30 و اندي سال پس از انقلاب مغفول بوده و حتماً در اين چند سال دولت نهم و دهم وظيفه آشنايي با آن را پيدا كردهاند.
مردم سالاري: دولت دهم و مشکلات مردم
«دولت دهم و مشکلات مردم»عنوان سرمقاله روزنامه مزردم سالاري به قلم سيد عليرضا كريمي است كه در آن ميخوانيد؛آقاي احمدينژاد در سخنرانيهاي اخير خود به مسائلي اشاره كرده اند كه جاي بحث فراوان دارد، اما يك نكته در گفتههاي ايشان بسيار جالب به نظر ميرسيد. آقاي رئيس دولت در يكي از سخنرانيهاي خود با اشاره به توفيقات هستهاي دولت خود مدعي شد كه در دولت قبلي به دليل آنچه که تحميلات هستهاي به كشور ميخواند زماني كه به چهره مردم مينگريست ناراحتي آنان را از اين بابت درك ميكرد (به نقل از خبرگزاري مهر در تاريخ 19/2/91 ).
البته بيان چنين اظهاراتي در اين روزهاي حساس جاي اما و اگرهاي فراوان دارد اما ميتوان در مورد همين يافته آقاي احمدي نژاد نكاتي را بيان كرد. اينكه رئيس جمهور يك مملكت با ديدن چهرههاي مردم، مشكلات آنان را درك ميكند يك موهبت تلقي ميشود كه تقريبا هيچ كجاي دنيا چنين شخصي وجود ندارد. پس حتما ما بايستي بسيار خوشبخت باشيم كه رئيس دولت كشور ما از چنين مزيتي برخوردار است و با يك نگاه به صورت مردم تمام ماجرا را ميفهمد .
اما به راستي اگر چنين است چرا برخي گفتهها با اين ادعا نميخواند؟ جناب رئيس جمهور در سخنراني اخير خود در جمع مردم مشهد بيان نموده اند كه "تورم 6 درصد است كه 2درصد آن هم به دليل تورم جهاني است.” خب، اين سوال مطرح است كه آيا چهرههاي مردم كشور ما با تورم 6 درصدي همخواني دارد؟ خوشبختانه رئيس دولت در سفرهاي استاني خود معمولا به مناطق محروم نيز سر ميزنند و از حال مردم آن مناطق باخبر هستند پس چگونه ناراحتي كنوني مردم كشور را نميتوانند درك كنند؟ اتفاقا به نظر بنده ناراحتي ناشي از مشكلات معيشتي در چهره مردم بسيار عيان تر از مسائل ديگر از قبيل موضوعات تخصصي مثل هسته اي است. در واقع وضع تورم و گراني به شكلي درآمده كه حتي در نقاط مرفه نشين تهران نيز مردم از بابت بوجود آمدن چنين شرايطي ناراحت هستند .
به نظر ميرسد اگر ادعاي رئيس دولت صحت داشت ايشان حداقل بايستي از بيان برخي برداشتهاي اشتباه خود در شرايط كنوني كه تنها مردم را ناراحت ميكند پرهيز ميكردند. ايشان بايد دقت كنند لزوما آنچه كه نزديكان شان از وضع مردم به گوششان ميرسانند حقيقت نيست. همچنين برخلاف برخي باورها در پاستور، منتقدان دشمنان تشنه به خون دولت كنوني نيستند و تجربه و گذشت زمان نشان داده كه بخش اعظم پيش بينيهاي آنان متاسفانه يا خوشبختانه محقق شده است.
بيان جملاتي از سوي رئيس جمهور از قبيل "موفقيت كامل و رسيدن به اهداف مورد نظر در طرح هدفمندي يارانهها”، "به نان شب محتاج نبودن مردم پس از هدفمند شدن يارانهها”، "گران شدن ارز و سكه حاصل توطئه دشمنان است” ،”گراني شب عيد كنترل شد”، "وضع معيشتي مردم رو به بهبودي است” و ... حكايت از آن دارد كه عليرغم بيان شعارهاي مردمي، برخي دولتمردان از حال مردم خبري ندارند . شايد اگر وضع مردم درك ميشد امروز به جاي متهم كردن ديگران و از توطئه سخن گفتن "علميترين دولت تاريخ ايران” بصورت علمي راه حلي براي گراني و تورم ميانديشيد.
ابتكار: اتحاد بحرين-عربستان؛ شتابزدگي در تثبيت اشغالگري
«اتحاد بحرين-عربستان؛ شتابزدگي در تثبيت اشغالگري»عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم محمد فرازمند سفير سابق ايران در بحرين است كه در آن ميخوانيد؛ايده اتحاد ميان کشورهاي شوراي همکاري خليج فارس، تلاشي شتابزده از سوي سياستمداران سعودي است براي مقابله با امواج انقلابهاي عربي که همه کشورهاي خاورميانه از جمله پادشاهيهاي خليج فارس را تهديد ميکند.
نخستين بار در اجلاس سران شوراي همکاري خليج فارس
در دسامبر سال گذشته ميلادي، اين ايده توسط سعوديها مطرح شد. آنها ضمن
گلايه از سطح همکاريهاي کشورهاي شورا، خواستار اتحاد نظامهاي سلطنتي عربي
شدند. اکنون گفته ميشود که در اجلاس اين هفته سران شورا در رياض، اتحاد
بحرين و عربستان به عنوان گام نخستين اتحاد شوراي همکاري خليج فارس مورد
بحث قرار خواهد گرفت.
برغم اينکه اين ايده، يک ابتکار عجولانه و ناپخته
است اما ميتوان سوالهايي را درباره چرايي طرح اين مسئله و امکان تحقق آن
مطرح ساخت. قابل ذکر است که در حال حاضر تنها عربستان مشتاق اتحاد است و
فعلا کشور ديگري در بين اعضاي شوراي همکاري خليج فارس از اين ايده استقبال
چنداني به عمل نياوردهاست.
اضافه مينمايد که تقريبا يک سال است که سعوديها از جانب بحرينيها نيز سخن ميگويند و به دليل نقشي که در حفظ آل خليفه در مقابل مردم اين کشور ايفا کردهاند، به خود اجازه ميدهند چنين طرحهايي را از سوي آنها نيز مطرح کنند. سعوديها در آغاز سال 2011 نيز طرح اتحاد هشت کشور پادشاهي، يعني شش کشور شوراي همکاري به اضافه مغرب و اردن را مطرح کردند. اين پيشنهاد به قدري شتابزده و ناپخته بود که به سرعت کنار گذاشته شد. شاه مغرب راه معقولتري را در پيش گرفت و قبل از رسيدن امواج انقلاب، اقدام به برگزاري انتخابات آزاد کرد و دولت را به اسلام گرايان ميانه رو(اخوانالمسلمين) سپرد.
در اردن نيز افکار عمومي و احزاب اپوزيسيون که به شدت تحت تاثير فضاي انقلابهاي عربي هستند، از اين ايده با تمسخر استقبال کردند. اما چرا عربستان به چنين ايدههايي روي ميآورد؟ شکي نيست که اين طرحها پاسخيست به امواج اعتراضات مردمي و نشاندهنده هراس عربستان از رسيدن اين امواج به سواحل خليج فارس و تاج و تختهاي عربي است.
از ديدگاه عربستان، اگر دومينوي سقوط ديکتاتورها به پادشاهيها نيز سرايت کند، آنگاه ديگر هيچ نيرويي جلودار تغييرات نخواهد بود و راه و رسم شيخ نشيني برخواهد افتاد. البته برخي تحليلگران سعودي ميگويند ايده اتحاد، عکسالعملي است به شکاف امنيتي که درنتيجه خروج نيروهاي آمريکايي از عراق ايجاد شدهاست. از نظر آنها اين شکاف، زمينه را براي نقش آفريني بيشتر ايران فراهم ميکند. اما بي اساس بودن اين ادعا بسيار روشن است.
آمريکاييها از عراق خارج شدهاند اما هنوز در کشورهاي جنوبي خليج فارس از جمله در بحرين، قطر، امارات، کويت و همچنين آبهاي خليج فارس حضور دارند. بر کسي پوشيده نيست که کشورهاي عربي خليج فارس در تامين امنيت داخلي و خارجي خود کاملا متکي به غرب هستند. لذا پاسخ اين سوال که چرا عربستان به چنين ايدههايي رو ميآورد، شکاف امنيتي ناشي از خروج آمريکا از عراق نيست بلکه بايد به اين واقعيت روشن توجه کرد که عربستان نگرانترين کشور نسبت به آينده رژيمهاي سنتي عربي است.
اتحاد شش يا هشت کشور پادشاهي از نظر عربستان جبهه ضد انقلابيون و سنت گرايان را در مقابل تغييرطلبان و دمکراسي خواهان مستحکم تر ميکند. اما سوال ديگري که ميتوان مطرح کرد اين است که اين ايده تا چه حد زمينه تحقق و موفقيت دارد؟ شوراي همکاري خليج فارس، يک مجموعه يکدست و بدون اختلاف نيست. ايده اتحاد ميتواند نقطه اوج تکامل همکاريهاي چند کشور باشد. شوراي همکاري خليج فارس طي بيش از سه دهه گذشته نتوانسته به سطح قابل قبولي از همکاريها در زمينههاي سياسي، اقتصادي و به ويژه امنيتي دست پيدا کند.
در سطح امنيتي به جز يک نيروي نمايشي تحت عنوان سپر جزيره، همکاري ديگري ميان شش کشور عضو اين شورا وجود ندارد. لذا بحث اتحاد نتيجه طبيعي تکامل همکاريها نيست. از سوي ديگر به جز حکام بحرين که تاج و تخت خود را در معرض تهديد ميبينند، هيچ يک از ديگر شيخ نشينها از اين ايده استقبال نکردهاند. زيرا ترس آنها از سلطه عربستان اگر بيشتر از ساير تهديدات نباشد، کمتر نيست.
در مورد بحرين هم بايد گفت اتحاد کشور کوچکي با وسعت هفتصد کيلومتر مربع و اقتصادي بسيار ضعيف که متکي به کمکهاي خارجي است، با کشوري که بيش از دو و نيم ميليون کيلومتر مربع وسعت دارد و بزرگترين صادرکننده نفت جهان است، معنايي به جز بلعيدن کشور کوچک توسط کشور بزرگ ندارد. عربستان سعودي براي سرکوب انقلاب مردم بحرين از ماههاي نخستين سال 2011، توسل به زور را در دستور کار خود قرار دادهاست. در ماه مارس 2011 سعوديها اقدام به اعزام نيروي نظامي به بحرين کردند. بيش از يک سال از اشغال بحرين توسط عربستان ميگذرد اما انقلاب مردم بحرين پايان نيافتهاست.
تصور اوليه سعوديها مبني بر سرکوب سريع اعتراضات به وقوع نپيوست و اکنون راهکار شتابزده ديگري را در دستور کار قرار دادهاند و در حال استمزاج ايده اتحاد هستند. بحرين به دليل ساختار اجتماعي و فرهنگي خود، نميتواند جزئي از جامعه بسته عربستان باشد. از سوي ديگر بحرين به مدت بيش از شصت سال ميزبان فرماندهي ناوگان پنجم آمريکا بودهاست.
سعوديها براي بلعيدن بحرين علاوه بر مردم اين کشور بايد با آمريکاييها نيز چالش کنند. از سوي ديگر اگر قرار باشد اتحاد بحرين و عربستان گام نخستين براي اتحاد شوراي همکاري خليج فارس باشد، حتما کشورهاي ديگر عضو اين شورا يعني قطر، کويت، امارات و عمان نيز در صف مخالفين اين ايده قرار خواهند گرفت. علي رغم پيوستگي جغرافيايي و شباهتهايي که بين اعضاي شوراي همکاري وجود دارد، اختلافات بين اين کشورها نيز کم نيست.
اکثر کشورها با عربستان مسائل مرزي حل نشده دارند؛ امارات، عمان، کويت و قطر از جمله کشورهايي هستند که هنوز بر سر مناطق مرزي خود به حل و فصل نهايي با عربستان نرسيدهاند. ايده اتحاد وقتي معنا پيدا ميکند که اين کشورها بتوانند از اين مسائل عبور کرده و به عنوان پيشزمينه اتحاد، بحث تکامل اقتصادي، سياسي و اجتماعي خود را به نتيجه برسانند.
هنوز بر سر مسائل کم چالشتري مانند پول واحد و اتحاد گمرکي ميان اعضاي شوراي همکاري خليج فارس اختلافات حل نشدهاي وجود دارد لذا نبايد شانس زيادي براي موفقيت ايده اتحاد بين کشورهاي شوراي همکاري خليج فارس قائل شد.
جهان صنعت:بازار سیاه و دولت هم کاسهاند؟
«بازار سیاه و دولت هم کاسهاند؟؟»عنوان سرمقاله روزنامه جهان صنعت به قلم نادر کریمی جونی است كه در آن ميخوانيد؛سیدشمسالدین حسینی، وزیر امور اقتصادی و دارایی و همکارانش آرامش هفتههای گذشته بازار طلا و ارز را به خود نسبت میدهند، این در حالی است که این آرامش قبل از توفان به انتظار مردم برای عرضه سکههای پیش خرید شده منسوب بوده است.
قرینه مهم برای اثبات این مدعا نوسانات شدیدی است که در هفتههای اخیر در بازار طلا و ارز مشاهده شد. در عین حال بانک مرکزی به جای اینکه راهکاری برای نوسانات شدید قیمتی داشته باشد فقط کاهش قیمت دلار و سکه را ناشی از تحویل سکههای پیش فروش شده بیان میکند و کاهش موج جدید قیمتها را دستاویزی برای فرار از کنترل بازار قرار داده است.
مسوولان بانک مرکزی بر این باورند که بازار ارز را کنترل کردهاند و دیگر دلار دو نرخی نیست البته همین مسوولان از تامین ارز سفرهای تفریحی مردم هم شانه خالی میکنند و میگویند قرار نیست بانک مرکزی ارز سفرهای تفریحی مردم را تامین کند.
اینچنین اظهارات عجیبی دقیقا به این معناست که بخشی از ارز مورد نیاز مردم باید از طریق دلالان و بازار سیاه تامین شود. این شرایط، این پرسش را پدید میآورد که آیا دست بازار سیاه و دولت در یک کاسه نیست؟
دنياي اقتصاد:اشكها در پس لبخند چين
«اشكها در پس لبخند چين»عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم شروين شهرياري است كه در آن ميخوانيد؛تصوير يك اژدهاي زرد كه با غرش خود ارابه اقتصاد دنيا را به جلو ميكشد، نقشي آشنا روي مجلات اقتصادي در چين است.
واقعيت اين است كه چينيها رشد اقتصاد جهاني را تا حد زيادي وامدار كشور خود ميدانند و البته شايد تا حد زيادي هم حق با آنها باشد. كافي است بدانيد كه اقتصاد چين در سه دهه گذشته هر سال رشد بيش از ده درصدي داشته است؛ به عبارت ساده تر توان اقتصادي اين كشور در عرض سي سال بيش از شصت برابر شده است! اين اقتصاد 5/6 تريليون دلاري كه هنوز از جشن دو سالگي سبقت از ژاپن و كسب رتبه دوم جهان فارغ نشده انديشه كسب رتبه اول را در سر ميپروراند.
البته روي كاغذ اين امر چندان دور از دسترس نيست؛ چرا كه در صورت حفظ سرعت رشد اخير چين (10 درصد) و ايالات متحده (3 درصد) تا قبل از سال 2025 بايد مدال طلاي اقتصاد جهان را از آمريكا باز پس گرفت و بر گردن اژدهاي زرد انداخت.
چين در كنار كسب افتخار سريعترين رشد اقتصادي در بين ابرقدرتهاي اقتصادي، القابي همچون بزرگترين بازار خودروي جهان (با توليد حدود 20 ميليون خودرو در سال)، بزرگترين صادر كننده دنيا (با حدود دو تريليون دلار صادرات سالانه)، بيشترين مصرفكننده انرژي در جهان (معادل 43 ميليون بشكه نفت در روز!) و بسياري از «ترين»هاي ديگر را به خود اختصاص داده است. اما آيا آن طور كه اهالي تاريخ ميگويند گذشته آيينه تمام نماي آينده اقتصاد كشورها هم هست؟ شواهد نشان ميدهد كه در خصوص رشد افسانهاي چين شايد اتكا به اين قاعده تاريخي دردسرساز باشد.
بگذاريد از آمارهايي سخن بگوييم كه در زرق و برق تعريفها از چين ابرقدرت كمتر به آنها پرداخته شده است. نخست نگاهي به جمعيتشناسي چين بيندازيم. اين كشور در حال نزديك شدن به نقطه اوج جمعيتي و آغاز دوران كاهش جمعيت (Depopulation) است. شايد جالب باشد بدانيد اين پرجمعيتترين كشور جهان كه اكنون 35/1 ميليارد نفر را در پهنه جغرافيايي خود جاي داده است، هرگز موفق به ثبت ركورد 5/1 ميليارد نفر نخواهد شد و قبل از آن، با تغيير روند به سمت كاهش جمعيت حركت خواهد كرد.
شگفتآور است بدانيم كه كشوري كه در چهل سال گذشته جمعيتش دو برابر شده است در چهل سال آينده تنها 5 درصد بر شمار مردمانش افزوده ميشود! از سوي ديگر، چين به سرعت به سمت پيري در حركت است. اكنون تعداد افراد بالاي 65 سال اين كشور 120 ميليون نفر است.
اين رقم در عرض ده سال آينده دو برابر خواهد شد و تا سال 2050 به 331 ميليون نفر ميرسد؛ يعني در ميانه قرن بيست و يكم، يك چهارم جمعيت چين بالاي 65 سال سن خواهند داشت! در نقطه مقابل، تعداد نيروي مولد (يعني افراد 15 تا 64 سال) پس از ثبت رقم يك ميليارد نفر در سال آينده، هر سال كاهش خواهد يافت تا در نهايت به 870 ميليون نفر در سال 2050 برسد.
اين مساله از آن جهت حائز اهميت است كه مطالعات متعدد دانشگاهي به ويژه با استناد تجربه ژاپن، ارتباط نزديكي بين كاهش جمعيت مولد و رشد اقتصادي را نشان داده شده است. به اين ترتيب چين با ادامه روند فعلي كه با تمايل فزاينده به شهرنشيني و سياست تكفرزندي تشديد شده در آيندهاي نه چندان دور با چالشهاي غيرقابل انكاري در بعد جمعيتي و تبعات اقتصادي آن مواجه ميگردد. در اين ميان، ظرفيتهاي توليدي بدون توجه به افق تقاضا در حال گسترش عجيب و غريبي است.
كافي است چند نمونه را در نظر بگيريد. چين اكنون 700 ميليون تن فولاد در سال تو ليد ميكند كه از مجموع 15 كشور بعدي كه بيشترين توليد فولاد در جهان را در اختيار دارند بيشتر است. امسال در همين بخش مشكلات در حال نمايان شدن است زيرا پس از دو دهه رشد دو رقمي سالانه مصرف فولاد، امسال احتمالا رشد مصرف فولاد در چين به سختي خود را در محدوده مثبت حفظ خواهد كرد.
به عنوان مثالي ديگر، ظرفيت توليد خودرو در چين تا سال 2015 با اجراي طرحهاي توسعه موجود به 40 ميليون دستگاه در سال ميرسد. اين در حالي است كه حتي اگر بازار خودروي اين كشور با نرخ 10 درصدي در سال رشد كند (كه بر مبناي واقعيات موجود پيشبيني واقع بينانهاي تلقي ميشود) در سال 2015 اين كشور تنها به 29 ميليون خودرو نياز خواهد داشت يعني 11 ميليون توليد خودروي اضافي!
اما تهديد جدي تر براي اقتصاد چين، بازار املاك و مستغلات اين كشور است. اگر سري به سايت businessinsider.com بزنيد ميتوانيد تصاوير ماهوارهاي از مناطق پرشماري را در چين ببينيد كه به شهرهاي ارواح مشهورند! شهرهايي كه اتوبان دارند، آپارتمانهاي آن چناني دارند، مترو دارند، فروشگاه زنجيرهاي دارند اما يك اشكال كوچك دارند؛ اين شهرها آدم ندارند يعني خالي از سكنه هستند! اكنون برآورد ميشود كه 64 ميليون خانه خالي در چين وجود داشته باشد. جالب است كه بر اساس برآوردها كماكان سالانه بيست شهر جديد خالي از سكنه در اين كشور توليد ميشود.
اما با اين اوضاع، چرا چينيها كماكان به ساخت و ساز آن هم با نرخ رشد وحشتناك 30 درصد در سال ادامه ميدهند؟ پاسخ ساده است: نيمي از رشد سالانه اقتصادي چين از محل ايجاد مسكن و زيرساختهاي مربوط به آن (جاده، فرودگاه، مترو و ...) به دست ميآيد بنابراين، توقف اين روند به معناي از دست رفتن نصف رشد اقتصادي و بيكاري و اعتراض عده بسياري است.
از سوي ديگر، قيمتهاي مسكن در پنج سال گذشته به طور ميانگين در اين كشور بيش از سه برابر شدهاند. اما حال ادامه اين روند با مشكل روبهرو شده است؛ بر پايه آمارهاي رسمي، قيمتهاي مسكن براي اولين بار در يك دهه گذشته در يك سال اخير (منتهي به مارچ 2012) هيچ رشدي نداشتهاند و حتي افتي اندك را ثبت كردهاند.
اين در حالي است كه بخش مهمي از كل 11 تريليون دلار وامي كه شبكه بانكي چين در داخل كشور اعطا كرده به بخش املاك سرازير شده است. موسسه اعتبار سنجي «مودي» اخيرا در يك گزارش هشداربرانگيز تخمين زده كه تا 10 درصد از وامهاي بانكهاي چيني (يعني بيش از يك تريليون دلار) غير قابل برگشت است؛ اين نسبت كه فراتر از استانداردهاي جهاني ميباشد كاملا قابل تامل است.
با توجه به عدم افزايش قيمت مسكن و هزينه 6 تا 10 درصدي اين وامها براي دارندگان آن، بايد به انتظار رشد بيشتر وامهاي معوق هم بود. اگر سرريز شدن كاسه صبر مالكان فعلي خانههاي خالي (يعني همان سرمايهگذارها) را هم به اين ماجرا اضافه كنيد ديگر مشاهده يك بحران تمامعيار اقتصادي كه از افزايش عرضهها و كاهش قيمت مسكن ناشي ميشود چندان سخت نخواهد بود.
خوشبينها (نظير بانكهاي آمريكايي) معتقدند قيمت مسكن در اين كشور به تدريج 10 درصد اصلاح ميشود اما بدبين ترها معتقدند قيمتها در سناريويي مانند دوبي، ظرف سه سال تا نصف رقم كنوني سقوط خواهند كرد. تركيب بحران بازار مستغلات با افت اقتصادي غرب ميتواند نيمي ديگر از رشد اقتصادي چين را كه از صادرات تغذيه ميكند مورد تهديد جدي قرار دهد.
البته حزب كمونيست هنوز ابزارهايي موقت براي كنترل تهديدها در اختيار دارد؛ كاهش نرخ بهره و ايجاد بستههاي كمكي براي افزايش مخارج دولتي دو روشي است كه ميتوانند به طور موقت موجب سقوط اقتصادي شوند. با اين وجود افق پيش رو آنقدر هشداربرانگيز است كه ميتواند تاثير هر گونه سياست حمايتي را سريعتر از آنچه تصور ميشود خنثي سازد.
به اين ترتيب هرچند در سال 2012 ميلادي همزمان با انتخابات سران حزب كمونيست، رهبران چيني كماكان با لباني خندان از موفقيتهاي اقتصادي كشور سخن ميگويند اما اگر گوشها را تيز كنيد در پس اين روزهاي آرام ميتوانيد صداي پاي يك بحران اقتصادي ديگر را بشنويد؛ بحراني كه اگر با خوش خيالي فعلي سياستمداران چيني تدبيري براي پيشگيري از آن انديشيده نشود، در آيندهاي نه چندان دور لبخندهاي اژدهاي زرد را به اشك تبديل خواهد كرد.