۲۰ آذر ۱۴۰۴
به روز شده در: ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - ۲۱:۱۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۲۳۳۲۹۸
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۳ - ۰۳-۰۷-۱۳۹۱
کد ۲۳۳۲۹۸
انتشار: ۰۹:۳۳ - ۰۳-۰۷-۱۳۹۱

راز خوشبختی

شخصی بود، عاقل وفرزانه او پسرش را برای یافتن راز خوشبختی نزد خردمندی فرستاد. پسر جوان یکماه وده روز در صحرا راه رفت تا که به قصر زیبای در فراز قلۀ کوهی رسید. در آنجا مرد خردمندی زنده گی می کرد که در جستجویش بود .

پسر جوان به عوض اینکه با یک مرد دانشمند روبرو شود وارد تالاری شد که جنب وجوش بسیاری در آن وجود داشت، فروشندگان در رفت وآمد بودند،مردم درگوشه ها با هم صحبت می کردند،آرکستر کوچک، موسیقی لطیفی می نواخت که گوش هارا نوازش می داد وبالای یک میز انواع واقسام خوردنی های لذیذ چیده شده بود. خردمند با این وآن در صحبت بود. جوان ناگزیر دوساعت به انتظار نشست تا نوبتش رسید.

خردمند با حوصله ودقت به سخنان جوان که دلیل آمدن و ملاقاتش را توضیح می داد گوش داد وبه اوگفت ؛ دوساعت در قصر گردش نما وبعد نزدم بیا. ونیزدر یک قاشق دو قطره روغن ریخت وبه اوداد وگفت:" در تمام مدت گردش این قاشق را به دست داشته باشید وکاری نکنید که روغنش بریزد".

جوان پله های بالا و پایین قصررا در مدت دوساعت بدون این که چشمانش از قاشق دور باشد، پیمود؛ وبعد نزد خردمند باز گشت.

مرد خردمند از او پرسید:"آیا قالین های افغانی را که دراتاق ها فرش بود دیدید؟ آیاباغی را که استاد باغبان ده سال صرف آراستن آن کرده است دیدید؟ آیا اسناد ومدارک ارزشمند مرا که روی پوست های آهو نگاشته شده اند دیدید؟"

جوان با شرمساری اعتراف کرد که هیچ چیز ندیده،تنها فکرم این بوده که قطرات روغنی را که شما در قاشق به من سپرده بودید حفظ کنم.

خردمند گفت: خُب،پس برگرد وشگفتی های دنیای من را بشناس، آدم نمی تواند به کسی اعتماد کند، مگر اینکه خانه یی را که درآن سکونت دارد بشناسد.

مرد جوان این باردر کاخ به گردش پرداخت، در حالی که همچنان قاشق را به دست داشت، با دقت وتوجه کامل آثار هنری راکه زینت بخش دیوارها وسقف ها بود می نگریست. او باغ ها وکوهستان های اطراف اورا دید، ظرافت گل ها ودقتی را که در نصب آثار هنری در مطلوب به کار رفته بود تحسین کرد. وقتی به نزد خردمند باز گشت همه چیزهایی که دیده بود باجزئیات برای او توصیف نمود.

خردمند پرسید:پس آن دوقطره روغنی را که به تودر قاشق سپرده بودم کجاست؟ جوان قاشق را نگاه کرد ومتوجه شد که روغنها ریخته است.

آن وقت مرد خردمند به طرفش روگشتاند وگفت:

"راز خوشبختی این است که همه شگفتی های جهان را بنگری بدون اینکه دوقطره روغن داخل قاشق را فراموش کنی."
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
برچسب ها: داستان کوتاه
ارسال به دوستان
۷۰ سال پیش؛ همه ایران نگران: آذربایجان اعلام خودمختاری کرد، قزاق‌ها در زنجان سنگر گرفتند! این سلبریتی‌ها در لیست سیاه فراری قرار دارند و هرگز نمی‌توانند از این شرکت ماشین بخرند! خاطرات ناصرالدین‌شاه: شمشیر جهان‌گشا را هم گفتم در ضریح حضرت علی(ع) بگذارند ۶ عادتی که بیش‌فکری را به حداقل می‌رسانند و به شما اعتمادبه‌نفس می‌دهند ۷ تمدن که اهرام باستانی را ساختند؛ چرا سازه‌های سنگی غول‌پیکر با ستارگان همسو بودند؟ لقمه کردن موش در محضر شاه! / نام آشپز شاه روی یک بازارچه راهنمای کامل حذف اکانت تلگرام طرز تهیه سوپ گوجه با پنیر ۵ جایگزین سالم برای کره نقش قند در ایجاد تیرگی و لک صورت کشتی تفریحی ، مربوط به مصر باستان در عمق 7 متری دریا کشف شد گودال جمجمه‌ ها ؛ جایی که 4 هزار سال قبل سرهای مردان قربانی دفن شد این حلقه هوشمند ارزان با یک دکمه، یادداشت صوتی ضبط می‌کند ورود به تلگرام بدون کد SMS امکان‌پذیر شد بهترین روش آبپز کردن سیب‌ زمینی