جام جم: «تحريم صداوسيما و يك فرصت مغفول»
«تحريم صداوسيما و يك فرصت مغفول» عنوان ديدار اول روزنامه جام جم است كه در آن مي خوانيد:
تصويب
تحريم صدا و سيما در سناي آمريكا را بايد آغاز موج جديدي از تلاشهاي غرب
براي محدود كردن تاثيرگذاري رسانهاي جمهوري اسلامي ايران در جهان به شمار
آورد.
اين تحريم كه به همراه مجموعهاي از اقدامات خصمانه ديگر تحت عنوان تشديد تحريم ايران در دستور كار سناي آمريكا قرار گرفته بود، شب گذشته تصويب شد و پس از تصويب مجلس نمايندگان و امضاي رئيسجمهور آمريكا، صورت قانون به خود خواهد گرفت.
پيش از اين غرب با اقداماتي نظير قطع تصاوير شبكههاي ايراني از بعضي ماهوارهها، ايجاد محدوديتهاي گوناگون براي شبكههاي ايراني در نقاط مختلف جهان، حملات سازمانيافته به دفاتر العالم و پرستيوي در سوريه و...، عزم جدي خود را براي مقابله با نفوذ رسانهاي ايران در جهان نشان داده بود.
با وجود تحريمهاي متعدد ايران پس از انقلاب، تحريمهاي اخير آمريكا نه تازگي دارد و نه اتفاق شگفتي به شمار ميآيد.
در اين ميان اما اهتمام مثالزدني غرب براي مقابله با صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران را شايد بتوان اتفاق قابل تحليلي به شمار آورد و به بررسياش نشست.
اين ماجرا از دو منظر قابل بررسي و تدقيق است؛ نخست اينكه غرب با آن سابقه عريض و طويلش در زمينه طرح ادعاهاي گزاف پايبندي به آزادي بيان، بخوبي ميداند تحديد و تحريم يك رسانه در افكار عمومي جهان، چه پيامدها و هزينههايي را به دنبال دارد و قضاوتهاي جهانيان را به كدام سمت خواهد برد.
با اين حساب اما چرا حاضر به پرداخت چنين هزينهاي است؟ پاسخ را شايد بتوان در تاثيرگذاري و نفوذ رسانهاي جمهوري اسلامي ايران در جهان جستجو كرد، تاثير و نفوذي كه غرب را چنان نگران كرده كه حاضر ميشود، بهرغم آسيب ديدن وجهه جهانياش و بهرغم همه شعارها و ادعاهايش در زمينه آزادي بيان و به رسميت شناختن فعاليت آزاد رسانهها، كمر به مقابله آشكار با يك رسانه ببندد و اينچنين خود را رسوا كند.
روي دوم سكه هم به فضاي پس از تصويب و اعمال اين تحريم رسانهاي بر ميگردد. اين دست اتفاقات در كنار ظاهر محدودكننده و آسيبرسان خود ـ كه اقتضاي طبيعت آنهاست و به تعبير مسوولان ارشد كشور، ايران در اين سي و اندي سال در مقابلش واكسينه شده است ـ پتانسيل بيبديلي را براي افشاي ذات فريبنده غربيها و رساندن فرياد مظلوميت ايران به گوش دنيا، در اختيار ميگذارد.
با كمي تدبير و تلاش شايد بتوان سمت بُرّان اين تيغ
ظاهراً ضدايراني را به سمتِ خود غرب برگرداند و هژموني رسانهاياش در
دنيا را هدف گرفت. اتفاقي كه در حالت عادي، به سختي ميافتاد و انرژي بسيار
بيشتري را ميطلبيد.
كيهان: «مصر، وراي هياهو»
«مصر، وراي هياهو» عنوان يادداشت روز كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن مي خوانيد:
هفته گذشته مصر شاهد دو روند حقوقي و سياسي بود. در روند حقوقي شوراي تدوين قانون اساسي مصر اصول قانون اساسي را به تصويب رساند و براي اطلاع عموم منتشر كرد تا مقدمات همه پرسي قانون اساسي طي دو ماه آينده فراهم شود.
در روند سياسي اعتراض مخالفان نظم نوين گسترش پيدا كرد و از پايتخت به شهرهاي مهم ديگري نظير اسيوط، سوئز و اسكندريه كشيده شد. مخالفان خواستار انحلال هيات تدوين قانون اساسي و لغو بيانيه قانون اساسي رئيس جمهور شدند.
قانون اساسي مصر به گونه اي تنظيم شده كه قدرت سياسي را بين دو نهاد رياست جمهوري و مجلس توزيع كرده است؛ رئيس جمهور فرمانده كل قوا و رئيس دولت نيز مي باشد اما در عين حال فرماندهي او بر ارتش و قواي انتظامي در حد عزل و نصب فرماندهان ارشد و اختيار اعلام جنگ و صلح محدود مي شود و دولت تحت امر او بايد از مجلس رأي اعتماد بگيرد و بودجه آن در مجلس به تصويب برسد.
اين مجلس در عين حال در خصوصيت خطوط مرزي، تقسيمات كشوري و اموري از اين قبيل نيز حق دخالت دارد. با اين وصف مي توان گفت قانون اساسي پيشنهادي تحولات اساسي در شاكله ساختار سياسي مصر به وجود آورده است.
پيش از اين رئيس جمهور از اختيار مطلقه برخوردار بود تا جايي كه مجلس حالت تشريفاتي به خود گرفته بود مجلس در زمان مبارك هيچ نقشي در تعيين دولت و بودجه نداشت و مصوبات آن بدون تاييد رئيس جمهور قابليت اجرايي نداشت.
نكته مهم ديگر كه مناقشات اخير را برانگيخت، توجه ويژه به نقش اسلام در قانونگذاري بود. براساس قانون اساسي جديد «اسلام مهمترين منبع قانونگذاري است»و «الازهر نهاد تضمين كننده جنبه هاي ديني جامعه مصر مي باشد».
اينكه اسلام منبع قانونگذاري باشد و قوانين معارض با آن اجازه طرح در مجلس نداشته باشند و اينكه جامعه الازهر بعنوان نهادي كه حق دارد در مورد قوانين مصوب مجلس اعلام نظر كند و نظر او بدون نياز به تاييد نهاد ديگر- نظير رئيس جمهور- لازم الاجرا باشد، يك تحول مهم محتوايي به حساب مي آيد.
جالب اين است كه در ماده چهار قانون اساسي جديد مصر، الازهر نهادي مستقل است كه رئيس آن با رأي علماي برجسته الازهر انتخاب شده و دولت موظف به پشتيباني مالي آن است.
قانون اساسي مصر در بعد مردم سالاري ممكن است نارسايي هايي داشته باشد ولي تفاوت آن با قانون اساسي قبل كه همه راهها به رئيس جمهور ختم مي شد، بنياني است. در اين قانون مردم رئيس جمهور، نمايندگان مجلس و استانداران را انتخاب مي كنند و سهم مردم در اصل قانون اساسي هم بصورت مشاركت در همه پرسي در نظر گرفته شده است.
اين قانون ممكن است نقاط ضعف و اشكالاتي داشته باشد و چه بسا در آينده مصر را با مشكلاتي مواجه گرداند. با اين وصف مي توان گفت مشكل مخالفان قانون اساسي اختيارات رئيس جمهور نيست كمااينكه وقتي رئيس جمهور در اين خصوص عقب نشست و اختيارات مربوط به رياست جمهوري كه در بيانيه قانون اساسي رئيس جمهور- 9 روز پيش- آمده بود را به يك شورا سپرد، مخالفان راضي نشده و از مخالفت دست بر نداشتند و لغو كامل هيات تدوين قانون اساسي و در نتيجه لغو پيش نويس قانون اساسي را خواستار شدند.
كاملاً واضح است كه مخالفان با قانون اساسي و در نتيجه «نظم جديد» مخالفند و اين مخالفت از يك سو به نقش برجسته مردم در انتخاب متوليان امور برمي گردد و از سوي ديگر به نقش دين و نهادهاي ديني در امور تقنيني و هويتي مصر باز مي گردد. مخالفان قانون اساسي مي دانند كه اگر نظام هر شهروند يك رأي حاكم باشد، جايي براي احزاب پرمدعايي مانند الوفد كه فاقد پشتوانه اجتماعي هستند باقي نمي ماند.
بعضي از اين احزاب مثل الوفد كه دهها سال از حيات آنان مي گذرد به دليل وابستگي به غرب و هويت سكولاريستي شان قادر نيستند يك فراكسيون 10 نفره در مجلس 485 نفره مصر داشته باشند.
از اين حيث دمكراسي توده اي و از اين مهمتر مردم سالاري ديني براي آنان مضر خواهد بود. آنان در روزهاي اخير با شعار عليه «ديكتاتوري» افرادي را كشتند، مغازه هايي را به آتش كشيدند چون نمي توانند از طريق مسير قانوني و حضور در انتخابات حرف خود را به كرسي بنشانند.
در اين ميان مواضع غربي ها بسيار جالب- و البته از قبل قابل پيش بيني- بود. وزير امور خارجه آمريكا با مخالفان قانون اساسي جديد مصر ابراز همدلي كرد و با صراحت گفت: آمريكا همه ظرفيت خود رابراي كمك به مخالفان و تحقق خواسته هاي آنان به ميدان مي آورد.
اتحاديه اروپا نيز از روند تحولات مصر ابراز نگراني كرد و رسانه هاي آن تصويري از يك انقلاب تازه در مصر ارائه كردند. رسانه هاي عربستان سعودي، قطر و... عليه مرسي وارد ميدان شدند.
«شرق الاوسط» كه با پول سعودي در لندن چاپ مي شود ديروز طي تحليلي مرسي را متهم كرد كه از قدرت خود سوء استفاده كرده و مصر را به آشوب كشيده است.
جالب اين است كه يك رسانه ديگر سعودي- الحيات- هم ديروز در سرمقاله خود مرسي را به دنباله روي از حسني مبارك متهم كرد و حال آنكه همين عربستان همه ظرفيت خود را براي رهانيدن رئيس جمهور مخلوع مصر پاي كارآورد و ملك عبدالله از حسني مبارك خواست كه براي ادامه حيات خود به «رياض» بيايد. در تحولات مصر يك اتفاق جالب اين بود كه جاي افراد عوض شد.
حمايت نيروهاي مذهبي از محمد مرسي و تظاهرات ميليوني ديروز مردم بخوبي نشان داد كه آموزه هاي اسلامي از محبوبيت بالايي برخوردار است. مقاومت مرسي در مواجهه با مخالفان قانون اساسي هم نشان داد كه او و اخوان المسلمين از نتايج انتخاباتي مجلس آينده كه ظرف 5 ماه آينده برگزار خواهد شد، نگراني ندارد چرا كه اگر اين نگراني وجود داشت، مرسي به جاي تأكيد بر به جريان افتادن قانون اساسي جديد، روي حفظ شرايط فوق العاده تأكيد مي كرد و براي رفع مشكل اخوان وقت مي خريد.
كاملاً واضح است كه قانون اساسي جديد مصر كه اين روزها در پشت صحنه اخبار رسانه هاي مخالف در سطوح بين المللي و منطقه اي برجسته شده است، مي تواند براي منطقه الهام بخش باشد.
جداي از اين كه خود مصر در سطح جهان عرب، جهان اسلام و قاره آفريقا از جايگاه برجسته اي برخوردار است، مصر حدود سه پنجم مسلمانان و سه چهارم اهل سنت را از نظر مذهبي تحت پوشش دارد.
الازهر گرچه در مصر است اما ماموريتي فرامرزي دارد و ماده چهار قانون اساسي مصر ايفاي چنين نقشي را براي الازهر با صراحت تمام- و با عبارت مجاله الامه الاسلاميه و العالم كله- اعلام كرده است. ايفاي نقش مذهبي كه معطوف به ساخت يك دولت باشد براي غرب و رژيم هاي وابسته آن بسيار نگران كننده است.
غرب براساس سياست شناخته شده اش با هر نوع وحدت مذهبي، فرهنگي، سياسي و... جهان اسلام مخالف است و براي متلاشي كردن جهان اسلام همه ظرفيت هاي خود را به ميدان آورده و در فاصله 100 سال گذشته به توفيق هاي زيادي رسيده است.
حالا اگر سني ها نه در ذيل يك گرايش افراطي كه از جامع المدينه تغذيه مي شود بلكه در ذيل يك گرايش عقلاني كه برادري مسلمانان را دنبال مي كند و پيروي از هر مذهب اعم از مذاهب شيعي و مذاهب سني را مجزي مي داند، گرد هم آيند، توطئه 100 ساله غرب از ميان برمي خيزد و گروه هاي وابسته كه به نام دين خون مسلمانان را مي ريزند، به حاشيه مي روند.
مردم سالاري ديني در مصر براي غرب خطرناك است چرا كه از يك سو چنين الگويي كالايي ذيل عنوان «ليبرال دموكراسي» را از سكه مي اندازد و از سوي ديگر زمينه ساز حل و فصل مسايل جهان اسلام در درون خود جهان اسلام مي شود. غرب به خوبي مي داند كه مردم سالاري ديني كه با الازهر ضمانت شود گرايش زيادي به تشيع دارد كما اينكه در طول تاريخ الازهر اين گرايش، برجسته بوده است.
كم نيستند علماي برجسته مصري نظير سيد قطب، محمد قطب، محمد عبده، شيخ شلتوت و شيخ سليم كه با صراحت از ائمه شيعه با عناويني نظير «برترين فقهاي امت در همه اعصار» ياد كرده و آنان را بر شيوخ برجسته فرق اهل سنت نظير مالك ابن انس، ادريس شافعي، احمد حنبل و ابوحنيفه برتر دانسته اند.
همه مي دانند كه علماي برجسته الازهر مصر براي ائمه شيعه و مراكزي كه به نام آنان در قاهره، اسماعيليه و... وجود دارد قداست و اهميت ويژه اي قائل هستند همين سه سال پيش در واكنش به يكي از وهابي هاي مصر كه گفته بود راس الحسين بايد خراب شود يكي از علماي الازهر- شيخ علي جمعه- گفت: «خفه شو اي مزدور، خدا دهانت را خرد كند ما دستي كه به سمت راس الحسين دراز شود را از كتف قطع مي كنيم» و فرداي آن روز نزديك به سه ميليون مصري در ميدان امام حسين(ع) قاهره تجمع كرده و به وهابي ها هشدار دادند. غرب و رژيم هاي وابسته به آن مي دانند كه وحدت شيعه و سني از يك سو و وحدت مصر و ايران مي تواند ژئوپليتيك منطقه را دگرگون كند. البته فعلا فاصله اي وجود دارد. نگراني غرب اين است كه اين قانون اساسي به از ميان رفتن فاصله منجر شود.
تهران امروز: «با پيشنهاد كلينتون چه كنيم؟»
«با پيشنهاد كلينتون چه كنيم؟» يادداشت روزنامه تهران امروز به قلم حسن بهشتي پور كارشناس مسائل بين الملل است كه در آن مي خوانيد:
اظهارات هيلاري كلينتون، وزير خارجه آمريكا براي مذاكره مستقيم با ايران را بايد از 2 منظر متفاوت (بدبينانه و خوشبينانه) بررسي كرد.
ديدگاه بدبينانه: سخنان جديد وزيرامور خارجه آمريكا را بايد از اين منظر نگاه كرد كه كلينتون روزهاي آخر كار خود را سپري ميكند. وي رسما از اول بهمن ماه كه دور جديد رياست جمهوري اوباما آغاز مي شود ديگر وزير امور خارجه آمريكا نيست بنابراين براي اظهارات او نبايد حساب ويژهاي باز كرد. از اين منظر بايد توجه داشت كه موضوع مذاكرات ايران و آمريكا كاملا تحت تاثير 2 فاكتور متفاوت است؛يك، در داخل آمريكا مخالفان جدي با مذاكرات وجود دارد يعني همان گروههايي كه عليه ايران،تحريم ها را تصويب مي كنند و در اين باره با كاخ سفيد كاملا مخالف هستند. دوم، در داخل ايران يك ديد منفي نسبت به مذاكرات وجود دارد كه نميتوان به آمريكا اعتماد كرد و در شرايط فشار، مذاكره تامينكننده منافع ايران نيست.
ديدگاه خوشبينانه: اين نگاه معتقد است كه اولا مذاكره را بايد از رابطه جدا دانست ضمن اينكه براي هر مذاكره سودمندي بايد مقدمه اي فراهم شود. يعني ابتدا بايد هدف مذاكره فراهم شود. دوم موضوع مذاكره كاملا معلوم باشد و سوم شرايط مذاكرات اهميت پيدا مي كند. يعني بايد ديد دو طرف در چه شرايط مكاني و زماني مذاكره مي كنند. درهمين راستا باید متناسب با شرایط روز و امکانات و مقدورات تصمیم گرفت که چه سیاستی به نفع منافع ملی است و لذا آنچه مهم است تامین شدن منافع ملی ایران است.
با لحاظ چنين ويژگيهايي، گروه دوم معتقدند ما ميتوانيم مذاكره كنيم بي آنكه رابطه داشته باشيم. يكي از مهمترين شرايط، مصوبه شوراي عالي امنيت ملي كشورمان و در نهايت منويات مقام معظم رهبري است كه اگر اين شرايط فراهم شود،ديدگاه دوم معتقد است مذاكره اشكالي ندارد. اين در حالي است كه درباره مسئله ايران و آمريكا، مهم ترين مشكل،مسئله هسته اي است كه اگر ايران و غرب توافق كنند، مشكلاتمان با ساير كشورها نيز حل مي شود.
درجمع اين دو ديدگاه بايد گفت كه پيشنهاد كلينتون را نهميشود تاييد و نه رد كرد. اول بايد مشخص شود كه آمريكا حاضر است موضوع مذاكره را مشخص كند. دوم اينكه غني سازي را در ايران به رسميت بشناسد. اگر چنين شود فضاي مذاكرات مهيا مي شود. اما اگرهمان استراتژي فشار و مذاكره كه طي چند سال اخير در پيش گرفته و بي نتيجه هم بوده را ادامه دهد امكان گفتوگوهاي دوجانبه هم نخواهد بود زيرا هيچ كشوري در شرايط فشار حاضر به گفت و گو نيست. اگر آمریکا بخشی از تحریم ها را لغو كند نشانه خوبی از این موضوع است که خواهان مذاکره است.
رسالت: «هفده گام براي رسيدن به اخلاق مدارا»
«هفده
گام براي رسيدن به اخلاق مدارا» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم كتر
حامد حاجي حيدري عضو هيئت علمي دانشگاه علوم اجتماعي دانشگاه تهران است كه
در آن مي خوانيد:
هفده گام تا «اخلاق مداراي اصولگرايانه» اگر هنوز ميخواهيم در چهارچوب يک جامعه دوستانه با هم زندگي کنيم، احتياج به يک «بصيرت اخلاقي» جديد داريم.با سروشيسم و ولنگاري اخلاقي، نميشود ادامه داد.
به اسم مد روز بودن، عادت کردهايم روي هوا پرواز کنيم، و به هيچ اصلي پايبند نباشيم، و به هر که خواستيم اتهام بزنيم، البته وقتي آسياب به نوبت شد و نوبت ما هم رسيد، افسرده شويم، غمگين شويم، و بگوييم:«اين، رسم مردانگي و وجدان نبود!»
با اين فکر بود که اصولگرايان، اسم خود را اصولگرا گذاشتند. البته مدعي نيستم که اصولگرايان توانستند به سرعت از شر سروشيسم خلاص شوند. اصلاً چرخ «آقاي ميگن» که دو سالي است راه افتاده و فتنهافکني ميکند، با فراموشي اصول به راه افتاده است. ولي ميخواهم بگويم که ايده اصلي که پشت نام و عنوان «اصولگرا» بود، اين بود. تقابل آشکاري با سروشيسم ولنگار بود.
کار، از جلسات «احياي معنوي حزب الله» شروع شد، و گسترش يافت، و هنوز هم در قالب برنامه «سمت خدا» و هزار و يک منبر ديگر که عميقاً رنگ و بوي «اخلاقي» دارند ادامه دارد.
برنامه اين بود و هست، که جامعهاي که از سال 1367، مدام ضربه اخلاقي دريافت کرده است، و سروشيسم در آن، مدام و مدام ريشه دوانده، احيا شود، تا مردم بتوانند مانند دوران انقلاب و جنگ، همديگر را تحمل کنند، و با هم کار کنند، و اين جامعه را با اتحاد جلو ببرند.
البته به نظر من، آنچه انجام شده است، در عين آنکه مفيد بوده است و مفيد خواهد بود و بايد ادامه يابد، تنها توانسته سرعت رسوخ سروشيسم را کم کند. سروشيسم، از آن رو که ايدئولوژي ولنگاري، و حاوي جذابيت ذاتي براي نوع انسان بود، همچنان ميتازد، هر چند با سرعت کمتر.
پس، «احياي معنوي» و «سمت خدا» و «منبر» و «حسين حسين» و... مفيد بوده است و مفيد خواهد بود و بايد ادامه يابد، ولي به نظر من، تا ديد کلي آدمها راجع به حقيقت و اخلاق عوض نشود، و تا اين جامعه، واقعاً و بتمامه از سروش خلاص نشود، فرصتسوزيها و مردمآزاريها ادامه خواهد داشت، و آقاي رئيس فدراسيون فوتبال، نميتواند انتظار داشته باشد که درست پس از تقدير بيگانگان از او، صبح زود روز بعد، ساعت پنج به وقت محلي، از آزار هموطنان «نود»ي مصون خواهد ماند.
اين فکر که بايد ديد کلي تغيير کند، بهانهاي شد که خيلي عملياتي، ادعاي عجيبي مطرح کنم. ادعاي من اين است که يک الگوي هفده مرحلهاي اخلاق، اگر در اين جامعه تحقق يابد، و اگر مردم به هفده اصل اخلاقي پايبند شوند، ميتوانند بقيه چيزها را تحمل کنند و ميتوانند مانند مردم صميمي اول انقلاب و دوران جنگ توش و توانشان را روي هم بريزند و اين ملت را به پيش ببرند.
اصل مطلب اين است که به ريسمان خدا چنگ زنند تا متفرق نشوند. اين همان جملهاي بود که آن روزها، زياد ميگفتند ولي اين هفده گام، تفصيلي است که در آيات آخر، سوره مبارکه فرقان در وصف «عباد الرحمن» آمده است.
اين هفده گام، يک پروتکل کامل اخلاق فردي و اجتماعي، و يک چهارچوب قابل تحمل، براي «مدارا»ست.
اگر هنوز ميخواهيد در چهارچوب يک جامعه دوستانه با هم زندگي کنيد، تواضع و فروتني را هيچ وقت فراموش نکنيد.
عادت کنيد که واکنش نشان ندهيد و عکسالعملي عمل نکنيد. در مقابل برخورد زشت و لغو جاهلان، خود را کنترل کنيد، و برخورد سالم داشته باشيد.
به ارتباط با خدا عادت کنيد. با علم به اينکه عبادت خدا، هم افتادن به خاك است و هم به پا ايستادن و قيام کردن و دويدن.
عادت کنيد که از عاقبت گناه بهراسيد. واقعاً بترسيد. بدانيد که گناه عواقب دارد و عواقب آن به اين زودي قطع نميشود. هرگز قطع نميشود.
عادت کنيد تا به نيازمندان کمک کنيد و در اين ياري، کم نگذاريد. معالوصف، زيادهروي هم نکنيد.
عادت کنيد که هيچ وقت زيادهروي نکنيد. حد نگه داريد. هميشه حد نگه داريد. هميشه ميانهروي را همچون لباسي بر تن داريد.
عادت کنيد که آزاده باشيد. مستقل باشيد. به هيچ قيمتي، استقلال خود را براي تصميم اخلاقي از دست ندهيد. و براي اين منظور، بايد خود را فقط به خدا وابسته بدانيد. پس، حضور خدا را در زندگي خود تقويت کنيد.
افراد را از صفحه روزگار محو نکنيد. نکشيد آنها را که خدا برايشان حريم گذارده، ولي يادتان باشد که از جهاد هم شانه خالي نکنيد.
پاکدامن باشيد.
عادت کنيد تا اهل «توبه» شويد. بدانيد که به رغم آنچه اين روزها تصور ميشود، «توبه» به اين سادگي واقع نميشود.«توبه» دشوار است. گام اول «توبه»، ندامت است که اغلب، آن را تمام «توبه» تصور ميکنند ولي «توبه» به صرف ندامت تحقق نمييابد. بايد مافات گناه را اصلاح کنيد.
به اين معنا، براي پذيرش توبه عمل «صالح» لازم است. با اين همه، باز هم «توبه» کامل نميشود، و گناهکار بايد به خداوند اميدوار باشد و از دُم و فرجام (اصطلاحاً «ذنب») گناه خويش بيمناک. بين بيم و اميد بماند و از مواهب اين سرگرداني منتفع گردد.
عادت کنيد دروغ نگوييد و به دروغ شهادت ندهيد.
عادت کنيد تا به گناه راضي نشويد و از کنار آن ساده نگذريد. بيتفاوت نباشيد و سعي کنيد اطراف خود را اصلاح کنيد.
عادت کنيد از لغو و بيهودگي پرهيز کنيد.
عادت کنيد تا قدر خدا و نعمتهاي آن را بدانيد و هيچ بودن خود را واقعاً به رسميت ميشناسيد.
عادت کنيد هيچ چيزي را بدون تفکر و تعقل نپذيريد و از کنار هيچ حقيقتي سطحي نگذريد. عادت به تعقل و تعمق پيدا کنيد. احساسات خود را ول نکنيد. عقل خود را هم به منطق و روش صحيح فکر کردن مسلح کنيد. تنها در اين صورت است که از شر «آقاي ميگن» خلاص ميشويد.
در زندگي شما خانواده بسيار مهم است. براي آن ارزش زيادي قائل شويد. خانواده را مسير هواي نفس نبينيد. مسير و طريق حق ببينيد.
عادت کنيد منفعل نباشيد. کناره نگيريد. در کارهاي نيک سبقت بگيريد. خود را راعي و پيشواي درستکاران بخواهيد و در اين راه بکوشيد.
سياست روز: «پيروزي ديگر مقاومت»
«پيروزي ديگر مقاومت» عنوان يادداشت روزنامه سياست روز به قلم قاسم غفوري است كه در آن مي خوانيد:
بر
اساس نتايج اعلام شده طرح اعلام فلسطين به عنوان کشور ناظر غیر عضو در
سازمان ملل در مجمع عمومي سازمان ملل متحد با ۱۳۸ راي موافق و ۹راي مخالف
به تصويب رسيده است. هر چند كه هنوز ابهاماتي درباره دستاوردها و پيامدهاي
اين اقدام وجود دارد اما اين امر مي تواند زمينه ساز حضور گستردهتر فلسطين
در مجامع جهاني و حتي شكايت فلسطين از رژيم صهيونيستي به مجامع جهاني
باشد.
با توجه به اينكه در گذشته نيز اين طرح بارها از سوي ابومازن و كشورهاي عربي به سازمان ملل ارائه شده اما به تصويب نرسيده بود اين سوال مطرح است كه چه تحولي در صحنه جهاني روي داده كه اينبار اين طرح به تصويب رسيده است.؟
با بررسي تحولات اخير فلسطين و نوع نگاه جهاني به آن ميتوان پاسخ اين پرسش را داد. در عرصه فلسطين دو فرآيند مشاهده ميشود. نخست خط سازش با محوريت تشكيلات خودگردان فلسطين و كشورهاي عربي است كه همواره با رويكرد به مذاكره با صهيونيستها و دلبستن به آمريكا به دنبال اجراي اهدافشان بودهاند. امري كه دستاورد آن استمرار اشغالگري صهيونيستها و نيز بي نتيجه ماندن تلاشهاي جهاني به دليل مخالفتهاي آمريكا بوده است.
عملكردهاي خط سازش موجب شده تا فلسطين به عنوان بازيگري كوچك و بدون تاثيرگذاري در صحنه بين المللي شناخته شود.
دوم در سوي ديگر جبهه مقاومت قرار دارد كه در برابر صهيونيستها و متحدان آنها ايستادگي كرده و به رغم حملات گسترده دشمنان از راه خود عقب نشيني نكرده است. نتايج اين مقاومت را در جنگ ۳۳ روزه لبنان و ۲۲ روزه غزه ميتوان مشاهده كرد. جديدترين دستاورد مقاومت پيروزي در جنگي ۸ روزه بوده كه در آن غزه بر رژيم صهيونيستي پيروز گرديد.
دستاوردهاي مقاومت صرفا در چارچوب فلسطين و يا منطقه نبوده است بلكه مقاومت در عرصه جهاني نيز توانسته جايگاهي خاص بيابد. جهانيان در سالهاي اخير با مفهوم مقاومت آشنا شده و برآنند تا بيشتر از حقايق فلسطين باخبر شوند.
نتيجه اين امر را برپايي تظاهرات ضد صهيونيستي در سراسر جهان و حتي رويكرد اروپا به تحريم كالاهاي صهيونيستي ميتوان مشاهده كرد. موج جهاني مقاومت موجب شده تا حتي سران غرب نيز نتوانند در برابر افكار عمومي مقاومت كنند و در نهايت به اتخاذ مواضعي عليه رژيم صهيونيستي وادار شدهاند. هر چند آنها براي منافع خود اين رويكردها را در پيش ميگيرند اما همين كه مقاومت توانسته سران غرب را به وحشت انداخته و منافع آنها را تحت الشعاع قرار دهد اقدامي بس مهم ميباشد.
با توجه به اين شرايط ميتوان گفت كه تصويب عضويت فلسطين در سازمان ملل برگرفته از دستاوردهاي مقاومت است كه بخش عمدهاي از آن نتيجه پيروزي مقاومت در جنگ ۸ روزه است و الا اگر فلسطينيها همچنان دلبسته آمريكا و روند سازش بودند هرگز به اين امر دست نمييافتند.
مردمسالاري: «گمشدهاي به نام قانون»
«گمشدهاي به نام قانون» سرمقاله امروز روزنامه مردمسالاري به قلم حميدرضا شکوهي است كه در آن مي خوانيد:
قانون
اگر چه در سخنان تمام مسوولان کشور ما همواره جايگاه برجستهاي داشته و
همگان، ديگران را به قانونمداري دعوت ميکنند، اما آنچه در عمل شاهد هستيم
آن است که قانون، نه تنها گاهي اوقات سرلوحه اقدامات افراد و گروههاي
مختلف نيست، بلکه به نظر ميرسد حتي گاهي تمايل دارند براي عدم رعايت
قانون، چراغ سبز نشان دهند.
عدم رعايت قانون منحصر به يک حوزه نيست. گاهي مصلحتهايي باعث ميشود قانون ناديده گرفته شود و گاهي هم، چون نظارتي وجود ندارد، قانون هم رعايت نميشود.
نمونههايش در کشور ما فراوان است. عدم رعايت قانون در بازداشتگاهها - که آقاي اسماعيل کوثري عضو کميسيون امنيت ملي مجلس گفته بازداشتگاه غيرقانوني نداريم و هرکه بگويد داريم غلط کرده- نمونهاي از اين بيقانونيها است که آخرين مصداق آن مرگ ستاربهشتي در زندان بوده و پيش از آن هم مصاديق ديگري از آن را در بازداشتگاههاي ديگري شاهد بودهايم که معروفترين آنها ماجراهاي بازداشتگاه کهريزک بود.
در کارنامه دولت هم بيتوجهي به قانون، مصاديق فراواني دارد. تاخيرهاي پياپي در ارائه لايحه بودجه به مجلس و عدم ابلاغ برخي قوانين مصوب مجلس توسط رئيس جمهور که موجب شد توسط رئيس مجلس ابلاغ شود از نمونههاي بارز عدم توجه به قانون توسط دولت است که شايد از نگرش احمدينژاد مبني بر در راس نبودن مجلس نشات گرفته باشد.
عدم پرداخت سهم حملونقل عمومي در شهرهاي بزرگ به ويژه تهران از ديگر تخلفات بارز دولت از قانون است. در گزارشهاي تفريغ بودجه هم همواره شاهد تخلف دولت در عدم واريز بخشي از درآمدهاي نفت به خزانه بودهايم؛ تخلفي که به نوعي ديگر در جريان اجراي قانون هدفمندي يارانهها بروز يافته است و البته نمونه هاي ديگري که ذکر کامل آن مثنوي هفتاد من کاغذ مي شود.
وقتي در عرصههايي رسمي همچون موارد فوق شاهد عدم رعايت قانون باشيم، ديگر نبايد انتظار داشته باشيم، برخي گروهها که زماني گروههاي «خودسر» نام داشتند، بنا به اعتقاد خود، بيقانوني را ترويج نکنند.
نمونهاش حمله شتاب زده جمعي به سفارت انگليس در تهران بود که هزينههاي فراواني براي کشور ايجاد کرد و نا گفته پيداست که اجماع اروپاييها برضد جمهوري اسلامي ايران را تقويت کرد. اين نمونهها صرفا به حوزه سياسي محدود نميشود. چنين گروههايي که به تشخيص- و شايد تکليف- خود عمل ميکنند در عرصههاي ديگر هم فعال هستند.
اعتراض به نمايش فيلمهاي سينمايي داراي مجوز رسمي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي براي اکران، توسط اين گروهها از ابتداي سال جاري وارد فاز جديدي شده که از اعتراض به فيلمهاي «خصوصي» و «گشت ارشاد» شروع شد و حالا دامان فيلم جديد فريدون جيراني- من مادر هستم- را هم گرفته است و جالب اينجاست که در مورد اعتراضهاي قبلي، وزارت ارشاد به عنوان زير مجموعه دولت، حتي مجوز قانوني را هم که خود به فيلمها داده به رسميت نميشناسد و به اعتراضها و خواستههاي آن گروهها تن ميدهد.
در عرصهاي کلي، اين موضوع که تکليف فيلم «من مادر هستم» چه ميشود، چندان مد نظر من نيست چرا که اين فيلم را نديدهام تا دربارهاش قضاوت کنم؛ اما وقتي عدهاي به خود اجازه بدهند خيلي راحت و بدون توجه به قانون به هرکاري دست بزنند و مثلا از ديوار سفارت بالا بروند يا تقاضاي عدم اکران فيلمي را که مجوز قانوني براي اکران دارد مطرح کنند و اقدامات خود را هم توجيه کنند، ريشه در بيقانونيهايي دارد که مدتهاست در کشور ما ريشه گرفته است و گويي کسي هم چندان توجهي به آن ندارد.
ابتكار: «سينماي ايران؛ جنازه اي که از هر سو لگد ميخورد»
«سينماي ايران؛ جنازه اي که از هر سو لگد ميخورد» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم فضل الله ياري است كه در آن مي خوانيد:
سينماي ايران بي سابقه ترين وضعيت خود را اين روزها و اين سالها تجربه ميکند. گويي هنر هفتم تلاش دارد تا فاصله چنداني با وضعيت اقتصاد، ورزش، اجتماع و سياست ما نداشته باشد.
اين هنر- صنعت که وابستگي حياتي به افکار عمومي دارد، اين روزها حال خوشي ندارد.بيمار محتضري است که به زور کمک نفس بودجههاي دولتي، تنفس ميکند. اين موجود بيمار، روي تختي دراز کشيده است که تمام فرزندان، بستگان، مخاطبان، مسئولان بالادست و حتي دشمنانش به دورش صف کشيده اند و نفس هايش را ميشمارند.
برخي از او قطع اميد کرده اند و در ذهن خود به دنبال قبري مناسب برايش ميگردند و احتمالا به مجلس ترحيمش ميانديشند و حتي شعر روي سنگ قبر و اعلاميه هفتم و چهلم اش را نيز انتخاب کرده اند.
برخي ديگر که هنوز به معجزه اعتقاد دارند،اشک در چشم، دست به دعا برداشته اند و تا شايد اعجازي مسيحايي رخ دهد و بيمار محتضر اندکي چشم بگشايد. گروهي البته نيز مخالف بااينان، اين موجود مفلوک را گناهکاري مي دانند که ايمان و امان مردمان را برباد داده و اکنون خود به عقوبت گناهانش، مکافات پس ميدهد. اينان البته که مرگ بيمار را طلب ميکنند و اگر دستشان برسد يکي از چند لوله پلاستيکي وصل شده به او را قطع ميکنند تا راه نفسهاي کمکي را نيز بگيرند.
از سوي ديگر مسئولان و متوليان نگهداري اين موجود، نيزمانند زماني که ورزشکاران ودانشمندان و افراد مشهور ديگر در بستر بيماري افتاده اند، دست در جيب کرده و اعلام ميکنند که همه خرج کفن و دفن و مجالس يادبود و بيمه و مقرري بازماندگان را تقبل خواهند کرد.
اين موجود اما چرا به اين روز افتاده است؟ پاسخ به اين سئوال بدون ترديد تقصيرات را متوجه همه اطرافيان وي خواهد کرد.
دشمنان که وضعشان روشن است. تقصيرات را به گردن ميگيرند وبا افتخار اعلام ميکنند که حاضرند روي همين تخت گلويش را هم بفشارند تا اين نفسهاي به شمارش افتاده به آخر برسد و از رنج زنده ماندن به اين صورت رهاشود. اما ديگراني که ظاهرا به عيادت وي آمده اند، کمتر از دشمنان در اين وضعيت دخيل نيستند.
آن روز که مخاطبان به جاي مراجعه به گيشههاي سوت وکور سينماها، در پياده روهاي شهر به دنبال نسخه قاچاق فيلمهاي روي پرده ميگشتند و خود نيز با تکثير نسخههاي بيشتر براي عمه، عمو، خاله، دايي و کل فاميل، نياز به مراجعه به سالنهاي سينما را در مخاطبان کاهش دادند، لگدي محکم نثار اين موجود نگون بخت کردند.
فرزندان اين بيمار که همان سينماگران هستند نيز در طول همه اين سالها ثروت اين پدر پير را به تاراج بردند. برخي از آبرويش مايه گذاشتند تا به مسندي در راهروهاي قدرت برسند.بعضي اطلاعيههاي سياسي خود را با امضاي وي منتشر کردند.
گروهي از ارتباطاتش بهره بردند تا اميال ضد فرهنگي
خود را ارضا کنند. تعدادي از اين فرزندان نيز با حسادتهاي عجيب و غريب،از
موضع دينداري برادران و خواهران خود را بدکاران و فاحشههايي خواندند که در
اين خانه مسکن گزيده اند تا به اشاعه فحشا و منکرات بپردازند و لابد بايد
به دار مجازات آويخته شوند.
گروهي ديگر از اين فرزندان همه نام و
اعتبار پدر را به کميتي با واحد دلار و ريال تبديل کردند تا با آن شرکتي
سودآور تاسيس کنند که تنها خروجي آن پول است.
برخي از متوليان و مسئولان نيز آن را صندلي محکمي ديده اند که ميتوان برآن نشست و برديگران آقايي کرد. از نگاه آنان، اين صندلي بايد خوب سواري بدهد و اگر گاه فنرش از جا دررفت يا پايه هايش کمي اين طرف و آن طرف رفت، به جاي وارسي، بايد برآن محکم تر نشست تا فرصت تکان خوردن پيدانکند و يادش نرود که بايد تنها صندلي باشد، تا هم بتوان از روي آن به ميزي پراز مزايا مسلط شد و هم با مردمان به اقتدار سخن گفت.
اين اطرافيان که اکنون گرد تخت اين بيمار محتضر حلقه زده اند، بدون ترديد در وضعيت به وجود آمده سهمي دارند، اما اين همه داستان نيست.بلکه نگاهي فراخ تربه جوانب پيرامون اين موضوع نشان ميدهد که برخي از سياسيون نيز بهتر ديده اند که بخشي از بازي خود را به اين زمين بکشانند. آن چنان که زمين ورزش را جولانگاه خود قرار داده اند و آن گونه که حوزههاي ديگر فرهنگ را سمکوب اسبان خود کرده اند.
در گيريهاي اخير پيرامون موضوع اکران برخي فيلمها در سينماهاي تحت نظارت حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، و جهت گيري تند برخي سينماگران و مقامات دولتي بر سر اين موضوع و همچنين حملات شديد اخير هردوطرف برسر موارد مطرح شده در يک فيلم سينمايي از آن جمله است.
اگرچه نميتوان از احساسات برخي از مردم درباره
موارد مطرح شده در برخي فيلمهاي سينمايي چشم پوشي کرد، اما بدون ترديد
اردوکشي خياباني، آنچنان که در موضوعات تنش زا منع شده است در اين زمينه
نيز ضمن اينکه برالتهابات نه چندان کم جامعه ميافزايد، ميتواند لگد محکم
تري براين جنازه نيمه جان باشد.
آفرينش: «سيگنال هاي جديد غرب براي افزايش فشار بر ايران»
«سيگنال هاي جديد غرب براي افزايش فشار بر ايران» سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن مي خوانيد:
چندين دور مذاكره، صدور قطعنامه هاي مختلف درسازمان ملل و شوراي امنيت، تحريم هاي سنگين سياسي و اقتصادي، تبليغات گسترده ضد ايراني و اقداماتي از اين دست، تاكنون نتوانسته است راهي براي بازگشايي بن بست هسته اي كشورمان بازكند و درخوشبينانه ترين حالت نتيجه اي جز «مذاكره براي مذاكره» درپي نداشته است.
تاپيش از اين غرب مدام گزينه هاي تحريم و فشاررا يكي پس از ديگري برايران تحميل مي كرد تا نتيجتاً اين فشارها باعث عقب نشيني ايران و دست كشيدن از فرايند غني سازي گردد. اما به رغم فشارهاي سنگين اين تحريم ها بركشور و مردم، ايران دست از حقوق هسته اي خود نكشيد.
با تحريم گسترده صنعت نفت و بانك مركزي ايران، عملاً ديگر گزينه اي براي تحريم ها باقي نمانده است و به گفته رييس آژانس بين المللي اتمي تحريم ها هيچ تاثيري برفعاليت هاي هسته اي ايران نداشته است لذا امروز شاهديم كه دوطرف به انتهاي اين ماراتن هسته اي نزديك مي شوند. غرب ديگر گزينه شاخصي براي تحريم ايران در دست ندارد و ايران نيز بيش از اين نمي تواند هزينه تحريم هاي همه جانبه را كه مردم را هدف قرارداده تحمل كند.
هرچند كه مقاومت در مقابل تحريم ها از ديربازدردستور كار مردم و مسولان قرار داشته است،اما فشارهاي كنوني وضعيت سختي را براي اقتصاد كشور رقم زده است.
در طي اين چند روز گذشته شاهد اظهارات مختلفي از جانب كشورهاي غربي، آمريكا و آژانس بوديم كه سيگنال هايي را ارسال كردند و اين طور برداشت مي شود كه قصد دارند ايران را تحت فشارقراردهند و امتياز آخر را بگيرند.
وزيردفاع آمريكا درنشست خبري با همتاي اسرائيلي خود اعلام كرد كه «اعتقاد دارد هنوز گزينه ديپلماسي بهترين راه براي حل مسئله هسته اي ايران است».
مديركل آژانس نيز درگزارش فصلي خود ابراز داشت كه «آژانس تعهد جدي به ادامه مذاكرات با ايران داشته و همچنين اكنون زمان انجام مذاكرات اصلي با ايران فرارسيده است».
از سوي ديگرهيلاري كيلينتون وزيرخارجه آمريكا اعلام كرده است «كشورش آماده مذاكره دوجانبه و مستقيم با مقامات ايران بوده تا برسرحل مسئله هسته اي ايران به نتيجه اي ملموس دست يابند و ديگر بيش از اين نمي توان صبركرد».
همچنين مقامات اسرائيلي نيز در طي اين چند وقت بارها هشدار داده اند «كه خط قرمزشان براي روياروي نظامي، دست يابي ايران به اورانيوم غني شده بيش از 250 كيلو مي باشد. آژانس اعلام كرده بود كه ايران از مجموع 230 كيلو ذخيره اورانيوم خود به ميزان 90 كيلو از آن را به صفحات سوخت تبديل كرده است اما هم اكنون با افزايش تعداد سانتريفيوژها در فردو، ظرفيت غني سازي ايران سه برابرخواهد شد و اين نگراني وجود دارد كه ميزان ذخايراورانيوم ايران درطي ماه هاي آينده چند برابر شود».
تمامي اظهارات بالا نشان مي دهد كه غرب عزم خود را جزم كرده تا با رويكرد «فشار و مذاكره» ايران را وادار به مذاكرات جهت دار نمايد. غرب با شعارآمادگي براي مذاكره زمينه هاي لازم براي به كارگيري گزينه هاي سخت تر درمواجهه با ايران را آماده مي كند.
به طوري كه با اعلام آمادگي همه جانبه از سوي كشورهاي غربي و سازمان هاي بين المللي براي مذاكره، قصد دارند ايران را درتنگنا قراردهند تا درصورت محقق نشدن اهدافشان در گفتگوها، از يك سو دستشان براي اقدامات سخت بازباشد و از سوي ديگر با مقصر جلوه دادن ايران، مشروعيت افكارعمومي را درجهت اقدامات بعدي كسب نمايند.
دراين ميان ضروريست تا مقامات تصميم گيرنده هسته اي ما، با پيش قدم شدن براي آغاز مذاكرات و در دست داشتن بسته هاي پيشنهادي شفاف و انعكاس گسترده خبري درجهت روشن سازي افكار عمومي اقدام نمايند، تا بتوانيم از كشيده شدن دامنه تصميم گيري ها به گزينه هاي سخت تر جلو گيري كنيم و هم مردم و كشور را اززير فشارتحريم ها خارج سازيم.
اين احساس درداخل و خارج از سوي طرفين گفتگو به وجود آمده كه مناقشات هسته اي ايران به مرحله آخرخود نزديك شده و بايد هرچه سريعتر نتيجه اي حاصل شود نبايد اجازه دهيم تا اين مرحله آخر با شلوغ كاري هاي سياسي غرب موجب تحميل فشارهاي جديد به كشورمان گردد.
ضمن اينكه نبايد از اين موضوع غافل شويم كه لابي هاي پنهان با هزينه هاي گزاف قصد دارند ايران را درگيري گزينه هايي سخت تر از تحريم هاي سياسي و اقتصادي نمايند لذا حياتي است تا تيم تصميم گيرنده هسته اي ايران با درايتي دوچندان نسبت به گذشته به تحركات و اقدامات غرب توجه داشته باشند.
دنياي اقتصاد: «تحريم و مسووليت نخبگان»
«تحريم و مسووليت نخبگان» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم اصغر فخريه كاشان نماينده سابق ايران در دادگاه داوري ايران و آمريكا است كه در آن مي خوانيد:
متاسفانه يكي از خصوصيات جامعه ايراني، روبهرو نشدن يا دير روبهرو شدن با مسائل است. بهانه هميشه اين بوده كه نبايد مردم را نگران كرد؛ اما با اين نگاه متاسفانه به مشكل و بيماري مهلت داده ميشود تا خود را تا اعماق جامعه بگستراند و فرصت معالجهاي كه در ابتداي امر به سادگي ميسر بوده، از دست برود. تحريم از جمله اين مسائل است.
چه بايد كرد؟ راهحل سياسي موضوع اين يادداشت نيست كه آن وظيفه سياسيون است؛ اما تحريم وجه ديگري هم دارد و آن جنبههاي حقوقي و بانكي و تجاري تحريم است، آيا نميتوان با تحريم از اين جنبهها مقابله كرد؟ مردم عادي به نوبه و به تشخيص خود هريك رفتاري پيشه كرده و ميكنند يا با فروتني و سكوت آثار تحريم را تحمل ميكنند يا به نحوي به مقابله با آن ميروند، اما آيا اين مشكل را حل ميكند؟ آيا نخبگان جامعه به اين سكوت و بيعملي و تحمل و تن دردادن راضيند؟ منظور از نخبگان همه كساني هستند كه علم يا عمل آنان، قلم يا قدم ايشان و سكوت يا سخني كه بر زبان ميآورند براي ديگران الگو ميسازد و موجب هدايت و تصميم ميشود.
همه نخبگان ايراني در داخل و خارج كه وسعت عمل و كلام آنان فراتر از عمل و كلام مردم عادي است، آيا وظيفهاي در برابر حادثهاي كه به عنوان تحريم بر جامعه ايراني و مردم ايران تحميل شده و ميشود، ندارند؟
آيا نخبگان ما دريافتهاند كه تحريمهاي بيسابقه اعمال شده بر ايران و ايراني، در تاريخ پيشينه ميسازد و راه را براي استفاده از آنها در آينده عليه هر ملت و دولتي كه نخواهد زير بار سلطه دولتهاي مسلط جهاني برود، هموار ميكند.
روشنفكران و نخبگان ايراني چه در داخل و چه در خارج
نميتوانند در مقابل اين امر كه برخلاف اعلاميه حقوق بشر، مقررات تجارت
آزاد، حقوق بينالملل و نظامات متحدالشكل جهاني اعمال ميشود، سكوت كنند.
حتي اگر نخبگان اختلافنظري با سياستهاي فعلي دارند، نبايد منافع ملت و
سرنوشت ايران و ايراني را ناديده بگيرند.
خصوصيت روشنفكر و نخبه تحليل وضعيت و تشخيص درد و نگاه به آينده است. حفظ ارزشها و دستاوردها است.
اعتلاي كرامت و حقوق انساني است. مگر اعلاميه حقوق بشر حق برخورداري انسانها از فرصتهاي يكسان آموزشي را به رسميت نشناخته است؟ پس چگونه است كه بسياري از دانشگاههاي آمريكا و چند كشور ديگر مانع تحصيل دانشجويان ايراني در رشتههاي خاص تحصيلي ميشوند؟ مگر قانون اساسي آمريكا تبعيض را منع نكرده است؟ پس به چه مجوزي ايراني صرفا به دليل ايراني بودن حتي در جامعه آمريكايي با اعمال تبعيض در اشتغال، تحصيل و خريد خدمات خاص روبهرو است؟
مگر قوانين تجارت آزاد و مقررات WTO هر نوع محدوديت را بر سر تجارت آزاد منع نكرده است؟ پس چرا شركتهاي ثبت شده در خارج با سرمايه مشترك يا انفرادي ايرانيان كه بعضا سالها قبل در كشورهايي مثل دبي، چين، اروپا و... تاسيس شدهاند و هيچ رابطه تجاري هم با ايران ندارند، (كه اگر هم ميداشتند مانعي نداشت) از دريافت خدمات بانكي محروم شده و ميشوند؟ به چه استنادي عمل بعدي اين شركتها را فرض و پيشگويي ميكنند و بر آنها تحريم بانكي اعمال ميكنند؟
دولت آمريكا و ساير دولتها با استناد به كدام محمل قانوني، برخلاف تعهدي كه شركتهاي متبوعشان در قراردادهاي فيمابين براي تامين قطعات يدكي هواپيما، ماشينآلات صنعتي غيرنظامي سپردهاند، مجوز صدور آن قطعات را نميدهند و آيا نقش دولت آمريكا در سقوط هواپيماهاي ايراني به دليل فقدان قطعات يدكي ناشي از عدمصدور مجوز صادرات قطعات يدكي قابلتعقيب نيست؟ غرب چه مستندي حقوقي براي منع صدور مواد اوليه دارويي، تجهيزات پزشكي و داروهاي حياتي به ايران دارد؟ مگر آمريكا در بيانيه الجزاير تعهد نكرده است كه در امور داخلي ايران دخالت ننمايد؟ اخلال اقتصادي، دخالت در امور ايران نيست؟
كدام مقررات حقوق بينالمللي، بانكداري و تجارت جهاني به آمريكا، انگليس و امثالهم حق ميدهد، نمايندگان خود را به اقصي نقاط دنيا بفرستند و با فشار به ساير كشورها، دايره شمول مقررات داخلي خود را به آن كشورها تعميم دهند و حاكميت و استقلال كشورها را نقض كنند؟ حقوق خصوصي شركتها و اشخاص را ناديده بگيرند؟ مقررات تجارت جهاني را به نفع خود تفسير كنند؟ اعلاميه حقوق بشر را به ميل خود جاري كنند؟
فاجعهبارتر از همه سكوت جامعه جهاني در مقابل تهديدات آشكار دولت اسرائيل براي حمله به ايران است؛ دولتي كه خود سمبل تجاوز، بيقانوني و عدم رعايت مقررات و قطعنامههاي شوراي امنيت است.
روشنفكران ما با چه منطقي در مقابل چنين تهديدي كه تماميت ايران را متاثر خواهد ساخت، ساكتند؟ آيا نميشود اين تهديدات را از جنبه حقوق بينالمللي بررسي كرد؟ نميشود به دست ايراني عليه اين تهديدات يك كمپين جهاني راه انداخت؟
روشنفكران و نخبگان ما بايد بدانند تاريخ نسبت به رفتار و عمل آنها قضاوت خواهد كرد. اطلاق روشنفكري و نخبگي به هر فرد، بار مسووليتي با خود دارد.
آنها بايد بدانند بعضي رفتارهاي غيرقابل قبول دولت نه تنها نميتواند بهانهاي براي سكوت و بيعملي آنها باشد، بلكه وظيفه آنها را براي مقابله با آنچه به عنوان تحريم بر ملت ايران به ناروا اعمال ميشود، سنگينتر ميكند.
امروز تحريم ابعادي فراتر از مقابله با برنامه انرژي هستهاي ايران به خود گرفته است. حقوق ملت ايران، آموزش فرزندان ما، سلامت و مداواي بيماران ايراني، تجارت ايرانيان و حضورشان در بازارهاي جهاني، ايجاد رويه براي تفسير دلبخواه حقوق بشر، تجارت آزاد و استقلال كشورها و شركتها تحت عنوان تحريم تحتتاثير قرار گرفته است. اين رويه، كشورها و دولتهاي ديگر را هم تحتتاثير قرار خواهد داد و پيشينهاي ايجاد ميكند كه تا ثريا ميرود ديوار كج.
آقايان و خانمهاي نخبه و روشنفكر، تاريخ بر عمل ما و شما قضاوت خواهد كرد. شناخت ما و موقع شناسي ما را تحليل و ارزيابي خواهد نمود. بايد از انفعال درآييم و به اين ظلم از هر طريقي كه مي توانيم اعتراض كنيم.
طرح موضوع در مجامع حقوقي بينالمللي و شكايت عليه دولتها و شركتها، افشاگري مستند حقوقي در مورد نقض مقررات جهاني، نگارش مقاله در مجلات معتبر جهاني، برگزاري سمينارها و سخنرانيها در مراكز دانشگاهي غرب، استفاده از دانشجويان براي تهيه رساله و پايان نامه درخصوص ابعاد حقوقي، مالي و بانكي تحريمها و تحريم شركتهايي كه آشكارا حقوق ملت ما را ناديده ميگيرند و دعوت از انديشمندان پيشرو ساير كشورها (حتي اگر با ما اختلافنظر سياسي دارند ) راههايي هستند كه فقط روشنفكران و نخبگان ميتوانند از آنها عبور كنند. توجه كردن به مردم و هشدار به آنها براي پيش گرفتن راههاي مقابله با تحريم (شبيه آنچه چينيها چند سال قبل با كالاي فرانسوي كردند) وظيفه روشنفكران و نخبگان است.
بحثي را كه آقاي دكتر عباس آخوندي چندي است تحت عنوان شهروند فعال مطرح ميكنند، جدي بگيريم. روشنفكران ما نبايد دلخوريهايشان از عملكرد تصميمسازان را بر منافع و مصالح ملي رجحان دهند. حفظ آينده كشور، حراست از ايران و ايراني، بيدار ساختن وجدان آدمهاي آگاه در جهان و ايستادن در مقابل آنچه ناحق است، آنچه غيرقانوني است، آنچه با سرنوشت ايران و ايراني مرتبط است، وظيفه همه است. عام و خاص و به حكم ذات و ماهيت ايراني بودن. البته وظيفه نخبگان سنگينتر.