۰۹ دی ۱۴۰۴
به روز شده در: ۰۹ دی ۱۴۰۴ - ۰۸:۰۷
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۲۵۳۰۷
تاریخ انتشار: ۲۲:۰۸ - ۲۱-۰۶-۱۳۸۶
کد ۲۵۳۰۷
انتشار: ۲۲:۰۸ - ۲۱-۰۶-۱۳۸۶

فردای احمدی نژاد...؟

سيدمجيد حسيني(صدر)

1ـ ديگر بايد به فکر سامان «تحليلي نو» از «سياست جديد» بود. ساختارها، گفتارها، پندارها و رفتارهاي سياسي در ايران امروز تغيير يافته و «تغييرات نو» نياز به «تدبيرات نو» دارد. ظهور «آبادگران» در شوراي دوم شهر تهران تمهيد آغاز «طرحي نو» در سياست ايران بود که تا به امروز آثار آن چنان افزودن شده که بايد «سياستي ديگر» را در اين سامان شناخت؛ سياستي که به تمامه «ديگري» گفتمان دوران «خاتمي و‌هاشمي» است.

با اين نگاه و رهيافت، چنين سياستي، به جاي «گفتار» با «کردار» حرف مي‌زند؛ به جاي «ارتباطات قدرت» بر «ارتباطات مردم» تأکيد دارد؛ به جاي «خواندن متن»، «حاشيه‌ها» را ميدان مي‌دهد؛ به جاي «معامله بزرگ» بر «معاملات خرد» حساب مي‌کند؛ به جاي «آينده»، «حال» را مي‌سازد؛ به جاي «رقابت با ديگري» بر «رقابت با خودي» تأکيد مي‌گذارد و ساخت و بافت گذشته را به کلي متحول ساخته است.

همچنين طرح جديد سياست ايراني: قبل از «تصميم سازي و تدبير»، «تصميم گيري و اجرا» مي‌کند؛ قبل از «تحليل کردن»، «تجليل و تعظيم» مي‌کند؛ قبل از «اجرا کردن»، «اعلام» مي‌کند؛ قبل از «يارگيري»، «حذف و طرد» مي‌کند؛ قبل از «عمل کردن»، «تظاهر» مي‌کند.
و به تعبير «دريدا» يک گفتمان «کلام محور» تمام عيار را سامان داده است.

چنين شرايطي است که سبب مي‌شود، عاملان و آمران جديد اين سياست نو و «سياست مداران جديد»: در اوج «عمل گرايي»، تنها «سخن» بگويند؛ در اوج «اقتصادگرايي»، به علم «اقتصاد» بي توجه باشند؛ در اوج «هوشمندي» به «نخبگان» تأکيد نداشته باشند؛ در اوج «اصولگرايي»، «اهل معامله» باشند؛ در اوج «جوان گرايي»، «سنت گرا» باشند و در اوج «سنت گرايي»، «راديکال و بنيادگرا» نشان دهند.

همه و همه اين عوامل است که سبب گرديده طرح نو سياست در ايران، خود را با يک «پارادوکس» [متناقض نماي] هميشگي تعريف و تدبير کند. در بطن و متن «پارادوکس‌هاي» فوق است که «سياست جديد» خود را پيدا مي‌کند «سياستمداران جديد» رأي مي‌آورند، «مردماني جديد» وارد صحنه مي‌شوند، و موضوعات جديد درگيري‌هاي سياسي ايجاد مي‌کند. درست در همين گيرودار است که زمان بيانهاي فلسفي، درگيري‌هاي روشنفکري، احزاب طرفدار مشارکت حداکثري، چالش‌هاي ايدئولوژي‌هاي مدرن چپ گرا و راست گرا، بحث از اولويت آزادي يا توسعه، جامعه مدني يا مدينة‌النبي، دين حداقلي يا حداکثري، راه نو و تجدد دوباره و ... پايان مي‌يابد و جاي آنرا ارتباطات مردمي، مونوريل يا مترو، ساعت کار بانک‌ها، و تعطيل بين التعطيلين بنزين سهميه بندي و سفر، کارگران افغاني يا ايراني، زباله مکانيزه يا سنتي، وام ازدواج يا پياده رو ولي عصر و ... مي‌گيرد.

سياست جديد «کاست مديريتي» 16 ساله را به کلي ويران مي‌کند و «کاست در خود و براي خود» را ايجاد مي‌کند. «سياست جديد»، «مردان سياست جديد» مي‌طلبد زيرا چنين سياستي «ذهن نو» مي‌خواهد تا «گفتمان نو» را دريابد و «مردان سنت» در چنين شرايطي، تنها بايد خود را در نسبت با «مردان جديد» تعريف کنند تا «باز تعريف» شوند و بمانند و گرنه بايد به سنت «خاطره نويسي» بپردازند. هيچ تفاوتي در اين ميان، بين چپ و راست؛ موسوي خوئيني‌ها و ناطق نوري، کروبي و جنتي، محمدرضا باهنر و بهزاد نبوي، لاريجاني و محسن سازگارا وجود ندارد. تنها راه ماندن «مردان سنت» نسبت با «مردان جديد» است و اين است که ائتلاف باهنر و احمدي‌نژاد، لاريجاني و قاليباف، کروبي و افخمي،‌هاشمي و خاتمي و ... احياء سنت نيست بلکه باز تعريف سنت گرايان است در متن جديد با فضايي جديد و بر اين اساس است که «باهنر» ديگر «راست گرا» نيست بلکه «عدالت طلب و چپ گرا»، لاريجاني ديگر «سنتي» نيست بلکه «عمل گرا و تجدد طلب» است. کروبي ديگر رئيس «مجمع روحانيون مبارز» نيست بلکه مؤسس «اعتماد ملي» است و‌هاشمي ديگر حجت الاسلام و رئيس جمهور نيست بلکه «آيت‌الله» و «رئيس مجلس خبرگان» است.

در صورت بندي جديد ديگر «سنت گرايي» وجود ندارد، بلکه «خاطره سنت گرايي» سياسي است که به کار «خاطره نويسي» مي‌آيد و «مجادلات نو» ايجاد مي‌کند ـ خاطراتي که دليل اهميت آن اتفاق افتادن آن در گذشته نيست بلکه امکان اتفاق افتادن آنها در زمان حال است ـ «سنت گرايان چپ و راست» ديگر در آينه «عمل گرايان چپ و راست» خود را مي‌بينند و اين اوج فصل جديد سياست ايران است؛ فصل احمدي‌نژاد، فصل قاليباف، فصل کروبي، فصل دبير و ساعي و فصل چمران و بيادي.

2ـ در شرايط جديد مي‌توان منتظر تحولات جديد بود، تحولاتي در همه سطوح، در همه طبقات و در همه ابعاد ذهن و زبان و زندگي ملت.
مي‌توان در اوج گفتمان اصلاحات منتظر پيروزي گمنام ترين اصولگرايان بود. مي‌توان در اوج محبوبيت خاتمي، به احمدي‌نژاد رأي داد. مي‌توان در زمان هژموني ليبراليسم، گفتمان انقلابي و حزب‌اللهي را حاکم کرد، مي‌توان در نظرسنجي‌ها برتر بود ولي رأي نياورد و مي‌توان به جاي افراد ليست خود، از افراد ليست رقيب رأي گرفت.

همچنين در همين فضا و چنان شرايطي است که «هاشمي» در اوج اتهام به عدم محبوبيت، نفر اول خبرگان مي‌شود، «حاميان دولت» در اوج اقتدار، «شوراي شهر» را واگذار مي‌کنند، «اصلاح طلبان نه با قرائت تند» بلکه اين بار با «ادبيات معتدل و عمل گرا» رأي مي‌آورند، اصولگرايان در زمان اداره کشور به فکر حل اختلاف و ايجاد ائتلاف مي‌افتند.

و در همين فضا عجيب نيست که «شهردار مقتدر اصولگرا» نياز به رأي «اصلاح طلبان» پيدا مي‌کند. «واعظ طبسي» در ليست «اعتماد ملي» قرار مي‌گيرد و «هاشمي شاهرودي» نماينده نوگرايي در فضاي مطبوعاتي کشور مي‌شود. عامل تعيين کننده «سياست جديد» و «دال برتر» گفتمان نو چيست؟ تحولات جديد چه سمت و سويي را دنبال مي‌کنند؟ رأي آورندگان آينده کيستند؟ چه کساني در متن خواهند بود و چه کساني به حاشيه خواهند رفت؟
چنين سؤالاتي، سؤالات بنيان برافکن «سياست و گفتمان جديد» هستند. که نياز به پاسخ‌هايي «محکم» دارند، چنين پاسخ‌هايي را بايد در ميان فاصله سطور جامعه، مردم و گفتمان‌هاي حاکم بر آنها يافت.

3ـ ظهور «کرباسچي» به عنوان «شهردار تکنوکرات تهران» اگر واجد هيچ معناي اجتماعي و سياسي نباشد، حداقل يک معناي کاملاً جدي دارد و آن «سامان يافتن طبقه متوسط شهري» در تهران با حمايت بخشي از حاکميت است، اين البته به معناي عدم وجود طبقه متوسط شهري در گذشته نيست، ولي ظهور کرباسچي به تعبير گرامشي موجب ايجاد خودآگاهي «در طبقه» در ميان آحاد طبقه متوسط شهري شد. و اين يعني: «آغاز مطالبات طبقه متوسط شهري» که طبعاً از طريق «افزايش مشارکت اين طبقه» محقق مي‌شود.

به اين دليل بايد «هشت سال» مديريت بلامنازع «کرباسچي» بر عمران، خدمات و فرهنگ پايتخت را مقارن افزايش مشارکت طبقه متوسط شهري دانست. طبقه‌اي که با دو شاخصه خود را تعريف مي‌کند: «ارتقاء تحصيل» و «توسعه ثروت» انتشار روزنامه تمام رنگي همشهري در تيراژ فراوان، ساخت فرهنگسراهاي رنگارنگ، روييدن اتوبانهاي شرقي – غربي و شمالي – جنوبي، توسعه بي رويه کالبد شهر، ايجاد فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي شهروند و رفاه، بوستانهاي بي حصار شهري و ... همه مطالبات اجتماعي، «طبقه متوسط شهري» بودند که در سطح «سياست و قدرت» معناي درخوري را نمي يافتند، در چنين شرايطي طبقه متوسط احساس کرد، بايد در سياست و قدرت کشور هم نقش داشته باشد و «کرباسچي» نماد چنين تغيير نقشي نيست زيرا هر چند او تکنوکرات و موافق آزادي اجتماعي است ولي «آزادي سياسي» واجد هيچ معناي محصّلي نه در رفتار او و نه حتي در رفتار «مرشدش» «هاشمي رفسنجاني» نيست.

احساس «طردشدگي» طبقه متوسط در دوم خرداد 76 به ناگاه در نسبتي با نخبگان، جوانان، زنان و حتي طبقات حاشيه‌اي تبديل به گفتمان «خاتميسم» و «حماسه دوم خرداد» شد که نماد «توسعه سياسي»، «نخبه گرايي»، «تحصيل مداري» و «جامعه مدني» بود. «خاتمي» چه در رفتار، چه گفتار و چه حتي پندار تجلي خواسته‌هاي طبقه متوسط شهري در «گفتمان مسلط سياسي» بود و ناکامي خاتمي هم معنايي جز «نااميدي» طبقه متوسط و نخبگان شهري نداشت: ليکن هشت سال رياست جمهوري «خاتمي» با آراء بسيار بالاتر از حد انتظار و گفتمان به شدت مسلط طبقه متوسط، موجب سامان يابي طبقه جديد «مشارکت خواهي» در کشور شد که به هيچ عنوان ارتباطي با گفتمان طبقه متوسط شهري و شاخص‌هاي اين طبقه يعني: «تحصيل» و «ثروت» نداشت.

«طبقه جديد» اتفاقاً در دوران خاتمي در «جنوب تهران» و «شهرري» سامان خود را پيدا کرد و ترور سعيد حجاريان توسط يکي از اهالي «شهرري» آغاز حضور جدي اين طبقه در متن سياست ايران بود. «حضوري که به مانند «طبقه متوسط» [که در مقطعي احساس] «طردشدگي» نمود، همراه با احساس «سرکوب» و «طرد» از سوي «گفتمان حاکم در دولت خاتمي» آغاز شد. «طبقه جنوب» نه علاقه زيادي به «تحصيل و کارشناسي» و بيانات روشنفکري «دوران خاتمي» و نه بهره زيادي از ثروت توليد شده و آمارها و عدد و رقم‌هاي سازندگي «دوران‌هاشمي» داشت و با هر گونه نهادهاي چنين گفتماني سرستيز برداشت.

«دوران خاتمي» هر چقدر «نااميدي» طبقه متوسط شهري را افزود، به همان ميزان احساس «طردشدگي» طبقه جنوب را دامن زد و اين يعني فصلي نو در سياست؛ «مشارکت جنوب و تحريم طبقه متوسط و شمال».

طبقه مرفه بازاري قديم، طبقه حزب‌اللهي و مذهبي و ايثارگر، طبقه روستايي و حاشيه نشين شهري که هر يک به نوعي در دوره خاتميسم احساس «طردشدگي» در سطح گفتمان سياسي مي‌کرد، خود را با «جنوب» همسان ديد و به ناگاه «حاشيه جنوب»، تبديل به «متن مرکز» شد و گفتمان جنوب نه تنها، در سطح جنوب بلکه در سطح همه مشارکت کنندگان و طبقات طرد شده مسلط گرديد. ظهور احمدي‌نژاد در سطح گفتماني، معنايي جز هژمونيک شدن «گفتمان جنوب» در سطح قدرت و سياست نداشت. گفتماني که تسلط خود را در طرد «طبقه متوسط شهري» و شاخص‌هاي آن مي‌ديد. در چنين شرايطي حاملان «گفتمان جنوب»، «ديگري» جز «طبقه متوسط» را براي خود تعريف نکردند و طبعاً «سياستمداراني» که مي‌خواستند در چنين فضايي «بسيج سياسي» ايجاد کنند بايد نسبت به اتخاذ موضع «طردي» نسبت به «طبقه متوسط» و شاخص‌هاي آن اقدام کنند.

آغاز چنين طردي انتخابات «شوراي دوم تهران» پاسخ گرفت، و در انتخابات مرحله دوم رياست جمهوري عملاً رقابت «هاشمي» و «احمدي‌نژاد» تبديل به «جنگ جنوب و شمال» شد و عدم مشارکت طبقه متوسط و مشارکت شگفت انگيز جنوب سرنوشت اين انتخابات را رقم زد. اين آرايش جنگي چنان بين دو مرحله انتخابات رياست جمهوري نهم ملموس است که به ناگاه «احمدي‌نژاد» که در دوره اول در بسياري از استانهاي محروم غربي کشور رأي خوبي نداشت، رأي اول همه استانهاي محروم و مشارکت کنندگان جنوبي شهرهاي بزرگ را بدست آورد و طبقه متوسط شهري چنين اتفاقاتي را در سکوت و تحريم نظاره مي‌کرد و گفتمان «عدالت احمدي‌نژاد» جايگزين «گفتمان توسعه سياسي طبقه متوسط» شد.

امروز «عامه» در سياست حضور جدي را تجربه مي‌کنند و «نخبگان» که «آرمان توسعه» را با «کارشناسي و ثروت» پي گيري مي‌کنند، خود را طرد شده مي‌بينند. دوران جديد سياست ايران، با احمدي‌نژاد صورت مشخص مي‌يابد، و داستان مکرر طرد و جايگزيني طبقه متوسط آغاز مي‌شود: عدم تغيير ساعت رسمي، نفت بر سر سفره‌هاي مردم، سهام عدالت، افزايش حقوق کارمندان، حذف سازمان مديريت و برنامه ريزي، سفرهاي استاني و وعده‌هاي شهرستاني، ادغام شوراهاي عالي کشور، همه و همه نمادهاي اوج چنين دوراني است؛ «دوران طرد طبقه متوسط». در چنين شرايطي دوباره درخواست مشارکت در «طبقه متوسط شهري» افزايش مي‌يابد، «اصلاح طلبان» دوباره رمق مي‌گيرند، گفتمان عدالت شروع به قرائت شدن در لايه‌هاي مختلف و در قالب اصولگرايي‌هاي متفاوت مي‌کند و «سياست جديد» سؤالات جديد توليد مي‌کند:

* آيا دوباره به مانند دوره خاتمي، طبقات طرفدار دولت نااميد مي‌شوند؟
* آيا باز طبقات حاشيه‌اي که اين باره متعلق به متوسط شهر هستند، به متن باز خواهند گشت؟
* در شرايط بازگشت طبقات متوسط شهري، آيا قرائت‌هاي دقيق تري از «اصولگرايي» مي‌تواند، اين طبقات را جذب کند و يا «اصلاح طلبان» دوباره از اين شرايط بهره مي‌گيرند؟
* آيا بهره‌هايي آزاد از «اصولگرايي» و «اصلاح طلبي» مي‌تواند پاسخگوي نياز اقتصادي طبقه جنوب و نياز اجتماعي طبقه متوسط باشد؟
* نظام چه ساز و کاري را جهت جذب طبقه متوسط براي بازي در چارچوب جديد در پيش مي‌گيرد؟ و در اين ميان «اصولگرايان» و «اصلاح طلبان» و نيروهاي «جريان سوم» و اصولگرايان اصلاح طلب چه نقشي را بازي مي‌کنند؟

به نظرم پاسخ به اين سؤالات در گرو «تحليل» نيست بلکه منوط به «تصميمات»، آينده‌ها، گروه‌ها، جريانها و لايه‌هاي مختلف خرد و کلان سياسي کشور است و روشن است که صورت عدم اتخاذ تصميمات جديد، تحولات جديد و عجيب بر تصميمات قديم سبقت خواهند گرفت.

 

ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۹:۰۳ - ۱۳۸۶/۰۶/۲۲
0
0
مطلب عمیقی بود و نگاهش ریشه ای . امیدوارم احمدی نژاد هم ختم به خیر شود .
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۴:۱۷ - ۱۳۸۶/۰۶/۲۲
0
0
باسلام
بنظر ميرسد نويسنده محترم قبل از «مقاله» ، «مچاله» نوشته اند.
ناشناس
KOREA, REPUBLIC OF
۲۱:۴۳ - ۱۳۸۶/۰۶/۲۳
0
0
سلام . خسته نباشید. زاویه دید شما برایم بسیار جالب بود و البته مطلب هم به حق جذاب. موید باشید.
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۱:۲۵ - ۱۳۸۶/۰۶/۲۷
0
0
با سلام
مطلب جالب و به حقی بود
در زمستان هل مصرف کنید رئیس سازمان اطلاعات ترکیه چرا به مزار «فارابی» رفت؟ امروز با حافظ: بُوَد آیا که فلک زین دو سه کاری بکند؟ شست‌وشوی این لوازم را نادیده نگیرید شاه قاجار و جعبه جادویی؛ سرگرمی ملوکانه مظفرالدین‌شاه (+عکس) نقش بزرگ عنصر روی در مهار «پیش دیابت» واکنش رسانه‌های جهان به پرتاب ۳ ماهواره ایرانی اولین واکنش پزشکیان به اعتراضات: گفت و گو با نمایندگان معترضان چگونه در نگاه اول یک حرفه‌ای تمام‌عیار به نظر برسیم؟ موتورهای دیزل هواپیما: چه شرکت‌هایی آن‌ها را می‌سازند و آیا برای پرواز مناسب هستند؟ تعویض روغن خودرو در نمایندگی یا تعمیرگاه‌های آزاد ؟ بررسی مزایا، معایب و هزینه‌ها رتبه‌بندی جهانی مهارت خواندن (+ اینفوگرافیک) بمباران با بیش از ۲۰۰ بمب افکن «بی ۵۲» جهان را در بهت فرو برد / ۲۰ هزار تُن بمب در ۱۱ روز زنی که قلب زمین را کشف کرد؛ اینگه لیمان چگونه دنیای ژئوفیزیک را متحول کرد؟ این گیاه برزیلی در درمان روماتیسم معجزه می‌کند