سندرم خستگي مزمن، خستگي شديد و ناتوان کننده به مدت 6ماه يا بيشتر که بيشتر با درد عضلاني، سردرد، گلودرد، تب خفيف، شکايت هاي شناختي، علائم گوارشي و غدد لنفاوي دردناک همراه است، مشخص مي شود.
به گزارش اعتماد، اين اختلال در «طبقه بندي آماري بين المللي بيماري ها و مسائل بهداشتي وابسته» به عنوان يک اختلال مبهم با علت نامعلوم با عنوان کسالت و احساس خستگي آمده است.
ميزان بروز و شيوع دقيق سندرم خستگي مزمن نامعلوم است، اما رقم تخميني در مورد ميزان بروز يک در هزار است. بيماري بيشتر در جوانان بالغ (20 تا 40ساله) ديده مي شود. زن ها حداقل دو برابر بيشتر از مردها تحت تاثير اين بيماري قرار مي گيرند.
علت اختلال نامعلوم است. فقط پس از رد تمام علل طبي و روانپزشکي بيماري هاي موجد خستگي مزمن مي توان به اين تشخيص رسيد. مطالعات علمي نشانه هاي تشخيص گذار يا آزمون هاي تشخيصي مطمئن را براي اين اختلال تعيين نکرده اند. چون سندرم خستگي مزمن ويژگي هاي شاخص ندارد، گذاشتن تشخيص مشکل است.
پزشکان براي تسهيل فرآيند تشخيص بايد سعي کنند حتي المقدور علائم و نشانه هاي بيشتري را مشخص کنند. هرچند خستگي مزمن شايع ترين شکايت است، اکثر بيماران علائم بسيار ديگري هم دارند، مانند دردهاي عضلاني، ضعف عضلاني، اختلال حافظه کوتاه مدت، اشکال در تمرکز، درد مفصلي، احساس مزه تلخ يا فلز، درد چشم، اسهال، يبوست، تاري ديد، سرگيجه، آلرژي، تپش قلب، تورم اندام ها يا پلک ها، ريزش مو و... با بررسي سابقه بيمار اين احتمال وجود دارد که پزشک به انواعي از حالات بيماري که در محدوده اختلالات عصبي، متابوليک يا رواني عامل ناراحتي بيمار، مي گنجند بيند يشد، با اين همه در بيشتر موارد تنها با بررسي سابقه، شکل واضح هيچ نوع اختلالي ظاهر نمي شود.
خستگي مزمن بايد از اختلالات غددي نظير کم کاري تيروئيد، اختلالات عصبي مثل MS، اختلالات عفوني نظير AIDS و مونونوکلئوز عفوني و اختلالات رواني نظير افسردگي تشخيص افتراقي داده شود. درمان سندرم خستگي مزمن عمدتاً حمايتي است.
ارزيابي دقيق پزشکي ضروري است، همچنين ارزيابي رواني که هر دو به منظور رد علل ديگر علائم صورت مي گيرد. درمان دارويي موثري تاکنون شناخته نشده است.
غالباً بيماران به اين علت که تصور مي کنند پزشکان، آنها را جدي نمي گيرند و شکايات آنها را تصوري مي پندارند به عنوان درمان هاي جانشين به مصرف ويتامين ها، املاح و محصولات گياهي متفرقه روي مي آورند.
درمان علامتي نظير تجويز ضد دردها، رويکردي معمول است، اما داروهاي ضد التهاب غير استروئيدي موثر نيستند. تشويق بيماران به ادامه فعاليت هاي روزانه و مقاومت در مقابل خستگي حائز اهميت است. کاهش حجم کار به مراتب بهتر از غيبت از کار است. روان درماني مخصوصاً وقتي که افسردگي هم وجود دارد بسيار مطلوب است.
در بسياري از موارد درمان حمايتي و روان درماني بينش گرا سبب بهبود بارز بيماران مي شود.