۲۸ فروردين ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۸ فروردين ۱۴۰۳ - ۲۳:۱۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۳۱۰۸۷۰
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۳ - ۰۳-۱۰-۱۳۹۲
کد ۳۱۰۸۷۰
انتشار: ۰۹:۳۳ - ۰۳-۱۰-۱۳۹۲

گزیده سرمقاله های روزنامه های امروز

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته ا ند که مشروح آنها در متن زیر آمده است:

کیهان: چرا زبان آقای صانعی به برائت از دولت آمریکا نمی چرخد؟

آقای صانعی برای جبران اظهارات نسنجیده خود، به ماهیت گستاخ و متعدی رژیم آمریکا اذعان کرد. او با این حال لبه انتقاد خود را متوجه سناتورهای آمریکایی کرده و عملکرد دولت اوباما را مسکوت گذاشت.
وی پیش از آن در مصاحبه با روزنامه نیویورک تایمز ادعا کرده بود دولتمردان آمریکا و ایران از همدیگر بگذرند! او همچنین گفته بود ایران ممکن است روزی با اسرائیل به آشتی برسد! این اظهارات با موج گسترده اعتراض ها در محافل رسانه ای، سیاسی و دانشگاهی مواجه شد.

صانعی هر چند اشاره ای به این اعتراض ها نکرده، اما «موضع برخی سناتورهای آمریکایی» را دستمایه یک بیانیه قرار داد و نوشت: نظر برخی سناتورهای آمریکایی با هیچ درک حقوقی و سیاسی سازگاری ندارد. آیا آنان هنوز به این نتیجه نرسیده اند که نمی توانند ملت بزرگ و مقاومی همچون مردم شریف ایران را در حق قانونی خود در غنی سازی صلح آمیز منع نمایند. آیا منافع کوتاه مدت خشنودی دولتمردان رژیم غاصب صهیونیستی برای آنان، از منافع بلندمدت مردم آمریکا و ایجاد صلح و ثبات در منطقه با اهمیت تر است؟ این عده قلیل و کسانی که بر طبل جنگ می کوبند؛ توافق دولت ایران با قدرتهای جهانی را نباید به منزله فراموش کردن جنایات دولت های آمریکا در حق ملت ایران در کودتای 28 مرداد، حمایت از رژیم سرکوبگرشاه، حمایت تسلیحاتی و اطلاعاتی از رژیم دیکتاتور صدام در جنگ هشت ساله و... بدانند بلکه این توافق نشان از منطق و منش ایران در گفتگو و حل مسالمت آمیز مسائل، با تاکید بر حفظ تمامی حقوق مشروع و قانونی خود می باشد.
وی می افزاید: شرم آورتر آنکه به جای عذرخواهی از ملت شریف ایران بابت ستم ها و تضییع حقوق آنها پا را از حد خود فراتر گذاشته و تا سر حد کمک نظامی و حمایت از دولت شر، غاصب و نامشروع صهیونیست، بر فرض حمله به مراکز انرژی هسته ای صلح آمیز پیش می روند و چگونه می اندیشند که رژیم صهیونیستی اسرائیل توان حمله به یک کشور بزرگ و قدرتمند همچون ایران را دارد، حال آنکه در برابر گروه کوچکی از فرزندان معنوی امام خمینی ( سلام الله علیه) در لبنان توان مقاومت نداشته و با شکستی رسوا و مفتضحانه روبرو گشت.

صانعی نوشت: آنان که در فکر خام حمله نظامی به ایران هستند، باید بدانند هرگونه تعرضی به منافع ملی و خاک این کشور به معنی بسته شدن راه گفتگو است و شروع مقاومتی خستگی ناپذیر که نتیجه ای جز ذلت و خواری و گرفتاری در باتلاق مشکلات برای آنها نخواهد داشت؛ همانگونه که در ویتنام، عراق و افغانستان دست به گریبان مشکلات زیادی شده و خواهند شد با این تفاوت که ملت بزرگ ایران با هر سلیقه ای در برابر متجاوزان همچون ید واحدی هستند که هیچگاه تسلیم زور نخواهند شد و به راه خود ادامه خواهند داد؛ لکن منافع متجاوزان در آتش دفاع مشروع ملت ایران خواهد سوخت. شاهد این مدعا ایستادگی هشت سال جنگ تحمیلی در برابر تمامی قدرت های حامی رژیم بعث است.

وی البته با استثنا کردن دولت آمریکا نوشت: امیدوارم که منطق و رفتار توأم با متانت و احترام متقابل در میان دولتمردان آمریکا راه را بر اندیشه های افراطی عده ای قلیل ببندد و راه رسیدن به توافقی در همه مراحلش با رعایت و حفظ حقوق مشروع و قانونی پدید آورد.

این موضع در حالی است که دولت آمریکا و شخص رئیس جمهور این کشور بارها با تعبیر همه گزینه ها روی میز است ملت ایران را تهدید به حمله نظامی کرده و از سوی دیگر همین دولت می گوید حق غنی سازی ایران را نمی پذیرد و درصدد بر چیدن برنامه هسته ای این کشور است. دولت آمریکا همچنین اخیرا 18 شرکت جدید را در فهرست تحریم ها قرار داد. با این اوصاف جای طرح این سوال مهم وجود دارد که چرا آقای صانعی حاضر نیست از دولت مستکبر، بی صداقت، جنایتکار و عهدشکن آمریکا اعلام انزجار کند؟

خراسان: بابانوئل ایرانی پشت دروازه رُم
 
«قرار بود سال 2013، سال نهایی نتیجه دادن اولین تجربه اتحادیه اروپا در اجرای نقشه راه 10 ساله مشترک برای اعمال سیاست خارجی واحد باشد. 10 سال پیش زمانی که خاویر سولانا، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا بود برای نخستین بار در تاریخ این اتحادیه، سند «استراتژی امنیتی اروپا» موسوم به ESS تدوین و تصویب شد.

پیش از این در یادداشت «هم اکنون با چه اروپایی رو به رو هستیم؟» در تاریخ 27 آذر به این موضوع اشاره کردیم که اهمیت این سند چنان است که بین کشورهای اروپایی به «Holy Writ» به معنای «متن مقدس» مشهور شد. براساس این سند به طور کلی کشورهای عضو باید به صورت واحد و مشترک از منافع یکدیگر در خارج از مرزهای اتحادیه حمایت کنند اما در مروری سریع و کوتاه باید بگوییم که برخلاف برنامه ریزی های استراتژیک قبلی، سال 2013 با انزوای فرانسه در حمله به کشور مالی آغاز شد.

رویدادی که نتیجه فقدان تصمیم گیری و اقدام واحد اتحادیه اروپا برای حفظ منافع کشورهای عضو در خارج از مرزهای این اتحادیه بود. جالب این که پایان سال 2013 هم انزوای مجدد فرانسه در حمله به کشور آفریقای مرکزی بود. حتی نشست امنیتی سران اتحادیه اروپا که همین هفته در بروکسل برگزار شد هم صحنه جدال لفظی بین کشورهای مختلف به ویژه تروئیکای اروپایی درباره اختلاف هایشان بود. دیگر اتفاق مهم سال 2013، از دست دادن اوکراین و هدیه کردن مجدد این کشور به روسیه است که برای اروپایی ها از جمله آخرین خاطرات تلخ سال کهنه میلادی به شمار می آید. همچنین اتحادیه اروپا در این سال نتوانست نقش تعیین کننده ای در تحولات مصر به عنوان تحول شاخص منطقه داشته باشد. سیاست کشورهای عضو این اتحادیه درباره سوریه هم مانند بومرنگ نامبارکی بود که عاقبت دامن گیر شد و امروز موضوع نشست ژنو2 درباره سوریه، چگونگی کنترل اتباع اروپایی شده است که پس از آموزش تروریسم از سوریه به کشورشان باز می گردند. بنابراین در سال 2013 اروپایی ها در اتخاذ تصمیم های هماهنگ و تعیین کننده شکست خوردند.

مهم ترین دستاوردهای اروپا در 2013

کارشناسان حوزه اروپا در بررسی مهم ترین دستاوردهای سیاست خارجی اتحادیه اروپا در سال 2013، 3 مورد را بیان کرده اند. نخستین مورد توافق ۱+۵ با حضور تروئیکای اروپایی (آلمان، فرانسه و انگلیس) با ایران است. دومین مورد توافق بین کوزوو و صربستان درباره حقوق اقلیت صرب ساکن کوزوو است. سومین مورد هم مذاکرات تجارت آزاد با آمریکا است. درباره مورد دوم باید بگوییم واضح است که وزن تنش بین کوزوو و صربستان در میان دیگر رویدادهای جهان بسیار ناچیز است و به هیچ وجه متناسب با ادعای تاثیرگذاری جهانی اتحادیه اروپا نیست. تجارت آزاد بین اروپا و آمریکا هم هنوز به نتیجه نهایی نرسیده است، به علاوه این که بیشتر فرار از ستون وابستگی به چین به سوی ستون وابستگی مجدد به بازارهای آمریکایی است.

سلام اروپا به ایران 2014

بنابراین بیراه نیست اگر بگوییم که مهم ترین رویداد شاخص برای اتحادیه اروپا موضوع توافق درباره یک برنامه اقدام مشترک با ایران بوده است. اما در این مورد هم همه می دانند که آن چه کار را به نتیجه رساند پیشنهاد بسیار ارزشمند و قابل توجه ایران بود، نه تصمیم گیری برنامه ریزی شده، استراتژیک و واحد اتحادیه اروپا. به عبارت دیگر ما در تعامل سیاسی و اقتصادی با اروپایی روبه رو هستیم که به دلایل متعدد به ویژه بحران طولانی شده مالی جهانی، درباره مجموعه گسترده و متنوعی از موضوعات از جمله موضوع ایران "نمی تواند" تصمیم جامع بگیرد. بنابراین می توان طرف مذاکره ایران را فقط تروئیکای اروپایی، به مجموعه گسترده تری از کشورهای اروپا افزایش داد. این واقعیتی است که بیش از ما و پیش از ما کشورهای اروپایی به آن واقف هستند. سفر همین روزهای وزیر خارجه ایتالیا به ایران و مذاکرات انجام شده به روشنی نشان می دهد که نتایج جانبی اما تعیین کننده سیاست خارجی معقول و اعتمادساز ایران در ژنو آغاز شده است. ایتالیا از جمله کشورهایی است که سال هاست در تصمیمی غیرمنطقی از مذاکرات ایران با ۱+۵ دور نگه داشته شده است. اگر این نظریه درباره توافق ژنو را بپذیریم که آمریکایی ها در عمل تحریم آلمان برای بهره بردن از صنعت پتروشیمی ایران و همچنین تحریم فرانسه برای بهره بردن از بازار خودروی ایران را لغو کردند، کاملا منطقی است که دیگر کشورهای اروپایی از جمله ایتالیا به دنبال سهم خود در احیای تعامل اقتصادی با ایران باشند. به ویژه برخی کشورهای اروپایی بحران مالی همچنان گریبانگیر آن ها است و مبادلات اقتصادی با ایران می تواند برای آن ها حیاتی باشد. خانم بنینو، وزیر خارجه ایتالیا روز یکشنبه در پاسخ به سوال خبرنگاری در این باره که وی در گفت وگو با یک روزنامه اعلام کرده بعد از توافق ایران و 1+5 در ژنو یک مسابقه در بین کشورها برای حضور در ایران شکل گرفته که هر کدام روابط بهتری با ایران داشته باشند، گفت: «باعث خوشبختی است که ایتالیا برنده این مسابقه باشد، اعتقاد دارم اگر دورنمای کار بهتر شکل بگیرد، بر تعداد مسابقه دهندگان اضافه خواهد شد و شاهد رقابت بیشتری خواهیم بود. رقابت وجود دارد و ایتالیا نیز مقام خوبی را دارد.»

در ایران وقتی پاییز به آخر برسد، سال میلادی تمام می شود و وقتش می رسد تا اروپایی ها جوجه هایشان را بشمارند. آیا کشورهای اروپایی آماده جبران گذشته و به دست آوردن آینده هستند؟ سال 2014 می تواند سال بازگشت کشورهای اروپایی به سیاست هایی مبتنی بر واقعیت در قبال ایران باشد.

رسالت: لزوم نوگرایی در مدل تشکیلاتی اصولگرایان

جریان اصولگرایی پس از شوکی که پس ازدوم خرداد 76 دریافت کرد تعادل بنیادین و تشکیلاتی خود را از دست داده و تمامی تلاش ها برای متعادل سازی آن به نتایج نامطلوب انجامیده است.این واقعیتی است که نباید چشم برآن بست. محوریت تشکیلاتی جریان اصولگرا در دوران پیش از پیروزی سید محمد خاتمی در سال 76 مبتنی بر «شیخوخیت» و نوعی «اطاعت تشکیلاتی» ویژه بود که عملا رقبا را در هر رقابت انتخاباتی با تشکیلاتی منسجم و مطیع مواجه می ساخت. اما لرزه ای که بر ارکان اصولگرایی پس از شکست دوم خرداد 76 وارد آمد؛ کفایت این روش را زیر سئوال برد و زمینه را برای ظهور پاره ای تشکل ها علیه نظم پیشین نظیر جمعیت ایثارگران فراهم کرد. امتیازاتی که جریان سنتی به گروههای نوخاسته داد عملا مسیر واگرایی را هموارتر کرد و این مسیر بعدها توسط جمعیت رهپویان و جبهه پایداری نیز طی شد.
جریان اصولگرایی پس از شوکی که پس ازدوم خرداد 76 دریافت کرد تعادل بنیادین و تشکیلاتی خود را از دست داده و تمامی تلاش ها برای متعادل سازی آن به نتایج نامطلوب انجامیده است.این واقعیتی است که نباید چشم برآن بست.

محوریت تشکیلاتی جریان اصولگرا در دوران پیش از پیروزی سید محمد خاتمی در سال 76 مبتنی بر «شیخوخیت» و نوعی «اطاعت تشکیلاتی» ویژه بود که عملا رقبا را در هر رقابت انتخاباتی با تشکیلاتی منسجم و مطیع مواجه می ساخت. اما لرزه ای که بر ارکان اصولگرایی پس از شکست دوم خرداد 76 وارد آمد؛ کفایت این روش را زیر سوال برد و زمینه را برای ظهور پاره ای تشکل ها علیه نظم پیشین نظیر جمعیت ایثارگران فراهم کرد.

امتیازاتی که جریان سنتی به گروههای نوخاسته داد عملا مسیر واگرایی را هموارتر کرد و این مسیر بعدها توسط جمعیت رهپویان و جبهه پایداری نیز طی شد.

در تمام این مدت جریان سنتی اصولگرا تلاشی فاقد موفقیت برای بازسازی(هژمونی) استیلای شیخوخیت بر تشکیلات به انجام رساند که این تلاش ها عملا با پیروزی محمود احمدی نژاد با عدم توفیق کامل روبه رو شد.

رویکردی که در عمل باعث شد به مرورحجت الاسلام والمسلمین ناطق نوری، با تجربه ترین مدیر تشکیلاتی جریان سنتی، کنار کشیده وآیت الله مهدوی کنی شاخص ترین چهره ایدئولوژیک اصولگرا نیز از نافرمانی تشکل های اصولگرا در انتخاب های بعد منجمله انتخابات ریاست جمهوری 92 گلایه مند بود.با این واگرایی که اکنون با درگذشت مرحوم عسکراولادی شدیدتر خواهد شد چه باید کرد؟
***
تردیدی وجود ندارد که وضعیت جریان اصولگرا وضعیتی عادی نیست و سال ها تجربه نشان داده است که مدیریت کلاسیک جریان اصولگرا قادر به حل معضلات آن نخواهد بود.زمانی که روندها حالتی طبیعی ندارد و نوعی از مرکز گریزی به رفتار عرف تبدیل شده است؛ضروری است مدل های دیگر مدیریت تشکیلاتی مورد بررسی قرار گیرد.تئوری آشوب که برای کشف نظم درون بی نظمی ها طراحی شده است برای توجیه وضعیت اصولگرایان نظریه مناسبی است.

تئوری آشوب را بعضا با تعریف«نظم در بی نظمی» می شناسند،برخلاف برداشت اولیه از نام آشوب، در واقع منظور از آشوب در ادبیات تئوری آشوب، ناکارآمدی، به هم ریختگی و نظایر آن نیست. بلکه در واقع همان گونه که نظریه پردازان این تئوری  مطرح می کنند: بی نظمی و آشوب، نوعی بی نظمیِ منظم یا نظم در بی نظمی است. بی نظم از آن رو که نتایج آن غیرقابل پیش بینی است و منظم بدان جهت که از نوعی قطعیت برخوردار است. بی نظمی در مفهوم عملی یک مفهوم ریاضی محسوب می شود که می توان آن را نوعی اتفاقی بودن همراه با قطعیت دانست. قطعیت آن به خاطر آن است که بی نظمی دلایل درونی دارد و به علت اختلالات خارجی رخ نمی دهد و اتفاقی بودن به دلیل آنکه رفتار بی نظمی، بی قاعده و غیر قابل پیش بینی است.بر پایه این تئوری یکی از مدل های نوین مدیریتی که برای کنترل شرایط بی نظمی و سازمان نیافتگی یا در هم ریختگی سازمانی مورد استفاده قرار می گیرد؛مدل مدیریت آشفتگی است.

بر اساس این مدل:
در محیط متلاطم و آشوب زده باید به جای تمرکز بر تصمیم گری بلند مدت،باید تصمیم گیری کوتاه مدت وانعطاف پذیر را مدنظر قرار داد.

برنامه ریزی اقتضایی وانعطاف پذیر به عنوان بخشی از فرآیند تصمیم گیری هر سازمان اهمیت زیادی پیدا خواهد کرد.مدیران خود نیز بخشی از این تغییر هستند. آنها باید به جای طرح ریزی و کنترل به شکل سنتی ، به روان سازی فرآیند تغییر بیندیشند.

-برای انجام تغییرات بزرگ نیاز به دستگاه های عریض و طویل نیست بلکه باید نقاط حساس وتعیین کننده را پیدا کرد و آنگاه بااعمال تغییر کوچکی سازمان را به سوی تغییرات بزرگ هدایت کرد.

-در سیستم های پیچیده و غیرخطی ،نظیر وضعیت فعلی اصولگرایان امکان طرح ریزی و پیش بینی دقیق عملیات سیستم وجود ندارد. تشکلها و وضعیتها خود ظهور می کنند و نمی توان آنها را تحمیل کرد.مدیران تشکیلاتی تنها قادرند که زمینه های بروز <جاذبه مطلوب > را ایجاد کنند یا اینکه پارامترهایی را که برروند تکاملی سیستم موثر هستند ؛ را تغییر دهند.

***
بی گمان این مدل رویکردهای فراوانی برای حل مسئله تشکیلاتی در اختیار اصولگرایان قرار می دهد ؛ زیرا بایسته است پیکره تشکیلاتی اصولگرایان از قالبی تغییر ناپذیربه مدلی زنده وتحول پذیر مبتنی بر رویکردی نواندیشانه تغییر یابد والا باید شاهد ادامه واگرایی یا پیروزی هایی با نتایج خارج از محاسبه باشیم.

وطن امروز:نبض حوادث جهان دست حسین (ع) است

«ق حسین (ع) است، چه ها می کند. آقاسیدالشهدا، آن از عاشورایش، این هم از اربعینش. تازه ما «ظهور» را هم از چشم دلربای ارباب می بینیم. اینک اما همه نگاه ها معطوف به کربلاست. امام ما را همه می شناسند.

نشان به نشان غوغای فراملی کربلا، نبض حوادث جهان، دست خون حسین است و بس. دشمن و اصحاب صلح با بطالین، هرگز سیلی به این محکمی نخورده بودند که دیروز خوردند.

توافق اصل کاری، توافق ابنای آدم با قیام حسین بن علی(ع) است. اینک روی میز بشریت، «گزینه کربلا» می درخشد و دست بالاتر از آن «زیارت اربعین» است. تو گویی، این فقط خون حسین(ع) نیست که بر شمشیر یزید و یزیدیان پیروز شده، اشک بر سالار شهیدان هم پرچمش بالاست، اربعین هم پرچمش بالاست.

به کوری چشم همه کسانی که اسلام را منهای سیاست و جنگ و جهاد و عقیده و انقلاب و دشمن شکنی و کفرستیزی می خواهند و صدالبته به کوری چشم استکبار اینک دیگر جهانی ترین فرد هستی، حضرت حسین بن علی(ع) است و این مهم، بلاشک متاثر از انقلاب اسلامی خمینی بت شکن بوده است. این درست که انقلاب اسلامی ملت ایران، خود طفیلی انقلاب عاشوراست اما جهانیان، حسین(ع) را سی و چند سال بعد از انقلاب اسلامی، بهتر و بیشتر می شناسند. لبیک انقلاب اسلامی به ندای هل من ناصر حسین(ع) کار خود را کرده است. چه کسی بود که می خواست برای منطقه غرب آسیا، نقشه راه اسلام منهای سیاست و جهاد و مقاتله بکشد؟! هم اینک ببیند نقش اربعین را بر صفحه روزگار. اگر تا قبل از انقلاب اسلامی ملت ما، گزاره «حسین(ع)، جهانی ترین فرد روزگار»، فقط برای اهل دل قابل تشخیص بود، اینک به هزار و یک دلیل، این تنها اسلام با قرائت خون حسین(ع) است که بر قلب اولاد آدم حکومت می کند.

اربعین، نمونه برعکس هم دارد، بیاورد دشمن! عاشورا مثال برعکس هم دارد، رو کند دشمن! این، روز ما بود که چه باشکوه بود. همه از همه جای عالم آمده بودند کربلا. روز دشمن کجاست؟! امام ما حسین(ع) جایگاهش نزد جهانیان روشن است. کجایند اسلاف قبیله شب پرستان؟! چه بسیار که شهدای ما در دوران قشنگ دفاع مقدس در وصیتنامه های شان می نوشتند؛ «ما کربلا را برای خود نمی خواهیم، برای نسل های بعد می خواهیم».

اینک سر رسیده اند نسل های بعد. راهپیمایی فراملی و جهانشمول اربعین، اثبات این اعجاز است که خون پدران ما در خاک شلمچه و فکه همچنان در جوش و خروش است. آری، آنچه تعبیر می شود خواب نیست، خون است. آنان که در همین چند وقت اخیر مرتب خواب آمریکا را دیدند، دیروز سیلی از کنگره عظیم اربعین خوردند.

دنیا عاشق انتقام خون حسین(ع) است، نه توافق با یزید. دنیا توافق دارد با ابرمرد علقمه و شاید زینب(س) همین روزها را می دید که می فرمود؛ «ما رأیت الا جمیلا». می پرسی؛ چه رخ داده است در کربلا؟ می گویم؛ دقیقا عکس آن که استکبار برای بین النهرین و بین الحرمین می خواست! عزم دشمن بر آن بود که روح جهاد را از این خاک بگیرد، غافل از اینکه اسلام منهای سیاست و خون، چون اسلام منهای حسین بن علی(ع) است، هرگز خریدار ندارد. سران کاخ رسوا و روسیاه سفید، چه نقشه ها کشیدند بلکه جهان را از شیعه بترسانند، غافل از اینکه شیعه با امام عاشورا می آید، شیعه با دست پر می آید، شیعه با کربلا می آید... و شیعه با «محبوبیت» می آید. آنچه دیروز در جای جای جهان، بویژه در جای جای ایران، بالاخص در بین الحرمین عباس(ع) و حسین(ع) گذشت، ثمره کاملا معنی دار سیاست شیعه هراسی بود! حالا از نجف تا کربلا، هم از عربستان زائر دارد، هم از خود آمریکا.

این سیلی بسی محکم تر از آن است که با ننگ هیچ توافقی پاک شود. دشمن در میدان اصل کاری، سال هاست که به خون سرخ حسین(ع) باخته است، در میادین فرعی و توافقات بی روح، دنبال کدام پیروزی حداقلی می گردد؟! راه اصل کاری، راه اربعین است که دقیقا خلاف خواست دشمن به تحقق پیوست، لیکن در کوچه پس کوچه های روزگار هم، تا مردی از سلاله حسین(ع) رهبر انقلاب است، منتهاالیه هر شبه توافقی، به رسوایی بیشتر دشمن منجر خواهد شد و به نفرت بیشتر جهانیان از استکبار.»

ما آن روز را هم ان شاءالله می بینیم. اگر دشمن امتیازات خود را دارد، امتیاز بزرگ ما به حسین(ع) است. امام اربعینیان، حضرت سیدالشهدا، بالاترین نماد اسلام انقلابی است. دقیقا همان اسلامی که دشمن نمی خواست در منطقه حاکم شود، اربعین نمادش، دل برده از عالمیان.

دیروز هیچ کم از عاشورا نداشت، و از این پس، هر روز که بر ما بگذرد، همین است. دشمنی که می خواست شیعه هراسی کند و دوست نادانی که می خواست جهاد را تعلیق کند، این هر دو، فکر اربعین را نکرده بودند! کاخ هر کاخی که می خواهد باشد، خاک هر خاکی، و روزگار هر روزگاری... از شام زمان، آنچه هرگز خاموش نمی شود، صدای خطبه دشمن شکن خانم زینب(س) است. «اگر اسلام منهای ایستادگی، اسلام منهای اربعین است، پس ما به شرط حسین(ع) و زینب(س)، مسلمانیم». دیروز حرف حساب هستی این بود! دیروز حرف حساب کربلا این بود؛ حتی این قیامت عظمی هم برای خون حسین(ع) انتقام نمی شود. رسما قیام لازم است. تکیه باید بزند مردی به کعبه... .

حمایت: نگاه اردوغان به اسلام آباد

رجب طیب اردوغان، نخست وزیر ترکیه، دیروز برای سفری دو روزه وارد پاکستان شد.این سفر در حالی صورت گرفته که دو کشور دارای روابط به نسبت تاریخی هستند و همواره تلاش کرده اند ابعاد جدیدی از روابط را به وجود آورند.

بخش عمده ای از مناسبات دو کشور در چارچوب های اقتصادی و نظامی است بویژه اینکه ساختار نظامی و اطلاعاتی آنها دارای منشأ انگلیسی و آمریکایی است.

در کنار مناسبات دوجانبه عوامل دیگری نیز بر این سفر تاثیرگذار است؛ ترکیه موازنه ای دو جانبه را در قبال پاکستان و افغانستان در پیش گرفته است و تلاش دارد تا از این مولفه برای حضور بیشتر در منطقه و نیز جلب نظر غرب بهر ه گیرد.ترکیه در این چارچوب از یک سو تلاش دارد تا نقش میانجی میان افغانستان و پاکستان را ایفا کند چنان که تاکنون چند دور میزبان سران این کشورها بوده است و از سوی دیگر با نام برقراری ثبات در منطقه میزبانی دفتر طالبان را پذیرفته است.

رفتارهای آنکارا نشان می دهد این کشور با این رویکرد در حالی که سناریوی تقویت موقعیت خود در منطقه با سه عنصر روابط با افغانستان، پاکستان و طالبان پیگیری می کند سعی دارد تا موقعیت و جایگاه خود در تحقق اهداف ناتو را به نمایش بگذارد تا بتواند از ناتو و آمریکا امتیازات بیشتری را کسب کند.این موضوع زمانی بیشتر نمود پیدا می کند که آمریکا برای امضای توافقنامه امنیتی با کابل برای حضور بلند مدت در افغانستان با چالش مواجه شده و ناتو نیز برای خروج تجهیزات حاضر در افغانستان از طریق پاکستان با موانعی مواجه است که شرایط را برای آنها سخت ساخته است.

ترکیه سعی دارد با استفاده از روابطی که با افغانستان، پاکستان و طالبان دارد زمینه را برای تحقق اهداف آمریکا و ناتو فراهم سازد تا شاید در سایه این قدرت نمایی بتواند امتیازهایی را از آنها دریافت کند البته نباید از نظر دور داشت که ناتوانی در اجرای اهداف منطقه ای بویژه در حوزه غرب گرایی موجب شده است تا ترکیه برای بقای خود رویکرد به شرق را نیز در دستور کار خود قرار دهد که همگرایی با کشورهای همسایه و نیز روابط گسترده تر با پاکستان، افغانستان، روسیه و چین را می توان در این چارچوب دانست.

در این میان اسلام آباد نیز که با بحران های اقتصادی و امنیتی مواجه است تلاش دارد تا از ظرفیت های ترکیه برای کاهش چالش های خود بهره گیرد در حالی که به تقویت موقعیت خود در برابر هند نیز می پردازد. در نهایت می توان گفت که سفر اردوغان به پاکستان در کنار مناسبات دوجانبه برگرفته از اهداف منطقه ای ترکیه از جمله قدرت نمایی در برابر ناتو و آمریکا نیز است تا شاید بتواند منافعی را که از راه غربگرایی به دست نیاورده است، حداقل در این عرصه کسب کند.

شرق: کجای کار اشکال دارد؟

عمربن عبدالعزیز تنها خلیفه خوشنام اموی است. وقتی به خلافت رسید حاکم مدینه بود که به شام کوچید. مدتی از خلافتش گذشت، یکی از دوستان ایام امارت وی در مدینه به دیدن خلیفه آمد. خلیفه از وی پرسید اوضاع چطور است؟ اظهار رضایت کرد؛ وقتی خلیفه علت را پرسید، پاسخ داد: اگر آب از سرچشمه پاک و زلال باشد ناخالصی های مسیر را با پاکی خود از بین می برد، امان از وقتی که آب از سرچشمه گل آلود باشد.

حالا شده حکایت دولت سابق. هر روز پرونده ای رو می شود و متاسفم بگویم وقتی آب از سرچشمه گل آلود بود بالطبع در طول مسیر آلودگی هایی هم اضافه می شد و از درون آن، پرونده سه هزار میلیاردی، بابک زنجانی، تامین اجتماعی و پرونده بیمه ایران بیرون می آید و به یقین در آینده هم پرونده هایی ازاین دست خواهیم داشت که ریشه در عملکرد دولت نهم و دهم خواهند داشت؛ برای نمونه به اختلاف حساب 150 میلیاردی خزانه توجه کنید: عوض حیدرپور، نماینده مجلس و عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی پرده از این پرونده برداشت: «وزیر اقتصاد قبلی می گفت ما 50 میلیارد در صندوق توسعه ملی سپرده ایم، 50 میلیارددلار هم در بانک ها، مثل بانک چین و... داریم ولی پولی که در جمهوری اسلامی به دست آمده با پولی که هزینه شده است اختلاف آن 150 میلیارددلار (معادل 450 هزار میلیاردتومان با دلار 3000 تومانی) است.» 

آقای حیدرپور در تشریح اختلاف مالی که عدد صد میلیارد یا 150 میلیارددلار را از آن استخراج کرده می گوید: «... ما در دولت نهم و دهم مقداری نفت فروختیم، مقدار زیادی هم محصولات پتروشیمی فروختیم یعنی منهای نفت خام که فروختیم محصولات پتروشیمی و میعانات گازی هم فروختیم، میعانات و نفت خامی که فروختیم حدود 850 تا 900 میلیارددلار است و مقدار زیادی هم اموال و سرمایه های دولت را درخصوصی سازی واگذار کردیم که اگر این پول ها را جمع بزنیم، عدد کلی آن بالای هزار میلیارددلار است.» 

وقتی پرونده سه هزار میلیاردی گشوده شد آه از نهاد همه درآمد که چه شد از پرونده اختلاس 123 میلیاردتومانی به پرونده فساد بانکی سه هزار میلیاردی رسیدیم، نگارنده هم چندین مطلب نوشتم حال اینکه در همان پرونده سه هزار میلیاردی اصل سرمایه موجود بود و تا هم اکنون هم ظاهرا پول بانک ها پرداخت شده است اما درباره پرونده چهارهزارو500 میلیاردتومانی که به مراتب از آن فساد بیشتر است و معلوم نیست این پول ها کجاست چرا حساسیت نشان نمی دهیم؟ از درون همین فسادهاست که امثال بابک زنجانی ها سربرمی آورند. 

علت وقوع چنین حوادثی، عدم رعایت قانون خصوصا قانون اساسی است. برابر اصل 53 قانون اساسی، تمامی دریافت های دولت در حساب های خزانه داری کل متمرکز می شود و همه پرداخت ها در حدود اعتبارات مصوب به موجب قانون انجام می گیرد.

نگارنده معتقد است این بخش خصوصی است که می تواند چرخ های اقتصاد و اشتغال و کار را به حرکت درآورد و زمانی می تواند در عالم رقابت رشد کند که افراد دیگری از رانت استفاده نکنند. آیا پذیرفتنی است که مسوولان مربوطه در ترکیه، پرده از انتقال غیرقانونی 87 میلیاردیورو از ایران به ترکیه بردارند؟ به راستی دولت پاکدست نهم و دهم، با اعتماد عمومی و با اقتصاد و خزانه عمومی چه کرد؟ مگر امکان دارد که یک نفر بدون حمایت بالادستی ها شمش طلا و ارزهای مختلف را از کشور خارج کند؟ برابر اخبار منتشره، پلیس استانبول سرنخ یک فساد مالی را کشف می کند و در جریان این دستگیری ها چندین نفر از جمله رییس بانک خلق، شهردار یکی از مناطق استانبول، فرزند وزیر کشور- که پلیس ترکیه زیر نظر وزیر کشور اداره می شود- پسر وزیر اقتصاد و فرزند وزیر شهرسازی و محیط زیست ترکیه را بازداشت می کند.

علاوه بر آن، یک بازرگان ایرانی هم بازداشت می شود که شرح آن در شماره روز پنجشنبه هفته گذشته روزنامه «شرق» آمده است. تاریخ انتقال پول از بانک ملی ایران به حساب تاجر ایرانی، همزمان است با ریاست محمودرضا خاوری بر بانک ملی ایران. فردی که با برملاشدن پرونده سه هزار میلیاردی، از ایران گریخت.

حیثیت و آبروی نظام اقتصادی کشور در خطر است. یا این عدد 87 میلیاردیورو صحیح است که لابد درست است چرا که پلیس ترکیه وارد حوزه خطرناک اقتصادی حزب حاکم اعتدال و توسعه شده است و نمی تواند دروغ باشد پس این سرمایه کشور بوده است. وقتی در گزارش پلیس ترکیه آمده است: «... دستورالعمل های انتقال پول ها را از ایران دریافت می کردند...» همین یک جمله کافی است که مجلس وارد عمل شود و برابر اصل 76 قانون اساسی تحقیق وتفحص از عملکرد بانک ملی حداقل در دوره ریاست محمودرضا خاوری داشته باشد. دولت گذشته با انباشتی از پرونده های حیف ومیل بیت المال روبه روست از گم شدن 150 میلیارددلاری که باید به خزانه واریز می شد از پرونده بیمه که تا نهانخانه معاون اول ریاست جمهوری رسوخ کرده بود، از تاراجی که در سازمان تامین اجتماعی صورت گرفته بود و دامن وزیر و وکیل دولت را آلود کرده بود تا چهره یک شبه شهرت یافته در اقتصاد کشور- بابک زنجانی- که از رانندگی رییس کل بانک مرکزی به ثروت هنگفتی رسید و مقدرات زمین وهوا و دریای کشور را به خود اختصاص داد تا همین پرونده انتقال 87 میلیاردیورو سرمایه کشور از طریق سیستم بانکی. آدم می ماند معطل که چه شد و چه بر سر این ملت رفت. ملتی که روزی روزگاری نوجوانان دبیرستانی اش با جعل شناسنامه خود، در صف رزمندگان قرار می گرفتند، ملتی که جوان اسیر و دربندش نگاه نافذش را در قاب دوربین خبرنگاران می گرداند و در حالی که به وسیله صدامیان به اسارت گرفته شده بود فریاد مرگ بر صدام سر می داد، ملتی که باکری ها، همت ها، ستاری ها و... را در سینه پرافتخار خود دارد چگونه به وزیر و وکیل و رییس بانک و تاجری رسید که اعداد نجومی 150 میلیارددلاری حیف ومیل را در کارنامه خود داشته باشند... باور کنید یک جای کار اشکال دارد!

دنیای اقتصاد:هدفمندسازی یارانه ها: دهک های بی محک

مشکلی که دولت فعلی در زمینه ادامه برنامه هدفمند کردن یارانه ها با آن روبه رو است، مشکل پیچیده ای به نظر می رسد. از یک طرف بیشتر بودن هزینه های طرح « یارانه های نقدی» در مقایسه با درآمدهای حاصل از افزایش قیمت سوخت، کسری بودجه هنگفتی را به بار آورده که خود باعث تورم ۴۰ درصدی شده است و از طرف دیگر، در شرایط رکود فعلی، افزایش قیمت انرژی یا کاهش یارانه ها نزد مردم بسیار نامحبوب خواهد بود و دولت در اجرای آن با سختی و مقاومت رو به رو خواهد شد. در این شرایط سیاست درست چیست؟
یک راه برای پاسخ به این پرسش آن است که ببینیم هدف طرح از اساس چه بوده و قرار بوده به کجا برسیم؟ در این طرح قرار بوده است که از یک طرف قیمت انواع انرژی در کشور اصلاح شود و از طرف دیگر، این افزایش ها در قیمت انرژی خانوارها و بنگاه های آسیب پذیر، طی یک دوران گذار، جبران شوند. چشم انداز بلندمدت طرح این بوده است که از یک طرف انرژی با قیمت آزاد و در یک بازار رقابتی عرضه شود (تا با فروش و سوزاندن سوخت ارزان فرصت صادرات آن را با قیمت بالاتر از دست ندهیم و هوای خود را بیش از حد آلوده نکنیم) و از طرف دیگر بخشی از این درآمد صرف حمایت هدفمند از افرادی شود که بیشترین آسیب را از این شوک قیمتی دریافت می کنند، اما پس از عبور از شوک، حمایت ها در قالب های شناخته و آزمون شده در جهان مانند بیمه های تامین اجتماعی ادامه پیدا کند؛ یعنی وضعیتی که در بسیاری از اقتصادهای پویای دنیا برقرار است.
اما آنچه قطعا هدف طرح نبوده این است که دولت هر ماه به تمام ایرانیان مبلغ مشخصی پول پرداخت کند. پرداخت ماهانه مبلغ مشخص پول به همه جمعیت راه اداره اقتصاد یک کشور نیست و کاری نیست که علم اقتصاد یا حتی عقل سلیم توصیه کند و نمی تواند برای مدت طولانی قابل دوام باشد. اگر تنها همین نکته مورد توجه قرار بگیرد، آن گاه ابهام تا حدی بر طرف می شود و دولت مسیر رسیدن را طوری طراحی می کند، تا به آن چشم انداز اصلی برسیم. اما اساسا چرا کار به اینجا کشید که یارانه به تمام ایرانیان پرداخت شد؟ یک دلیل آن استفاده نابجا از مفهومی است به نام «دهک». دهک های درآمدی، به دلایلی که در ادامه خواهم گفت، به هیچ عنوان معیار درستی برای تشخیص افراد واجد شرایط دریافت حمایت نیستند و باید به طور کل کنار گذاشته شوند و به جای آن معیارهای دیگری برگزیده شود: اول اینکه دهک های درآمدی معیاری نسبی هستند و نه مطلق. اینکه خانواری جزو دهک های پایین درآمدی باشد، به خودی خود آنها را مستحق دریافت حمایت نمی کند و اینکه درآمد یک خانوار در مقایسه با کل جمعیت در چه رتبه ای قرار می گیرد، نباید معیار دریافت یارانه باشد.
بلکه آن چه مهم است میزان مطلق قدرت خرید خانوار است. با مشخص کردن صحیح معیارهای مطلق، دیگر مهم نیست که چند دهک از جمعیت تحت پوشش قرار می گیرند. از طرف دیگر، گذشته از تمام مشکلات اجرایی در تشخیص دهک درآمدی، دهکی که هر خانوار به آن تعلق دارد، ثابت نمی ماند. با تغییراتی که در درآمد افراد رخ می دهد خانوارها ممکن است بین دهک ها جابه جا شوند و این بازشناسی هر ساله دهک ها را ایجاب می کند که عملی نیست. به علاوه، خود پرداخت یارانه ممکن است باعث تغییر دهک ها شود و یک خانوار که در دهک بالاتر قرار دارد و یارانه نمی گیرد با احتساب دریافت یارانه ها به دهک پایین برود و واجد دریافت شود. بنابراین دهک ها به عنوان معیار پرداخت یارانه بس نابه جا و دارای اشکالات متعدد مفهومی و عملی هستند و بازگشت به آنها حتی در دوران گذار و به صورت موقت به هیچ وجه قابل توصیه نیست.
به جای استفاده از دهک ها، دولت باید از معیارهای مطلق، عینی و تا جای ممکن قابل اندازه گیری استفاده کند. این معیارها می تواند شامل محل زندگی (مانند استفاده از نقشه فقر که دکتر سوری در سرمقاله ۱۳ آذر این روزنامه مطرح کردند)، وضعیت شغلی سرپرست خانوار، تعداد افراد در خانوار، و میزان درآمد (تا جایی که قابل تعیین است) باشد. از طرف دیگر فرآیند ثبت نام برای دریافت حمایت باید طوری طراحی شود که افراد پردرآمد انگیزه کم تری برای ثبت درخواست داشته باشند. این کار با پرداخت (بخشی از) یارانه به صورت کالایی یا با پرهزینه کردن فرآیند ثبت نام از نظر زمانی، به نحوی که برای افراد پردرآمد هزینه- فرصت ثبت نام بالا باشد، قابل انجام است. به عنوان مثال ثبت نام باید تنها به صورت حضوری (و نه اینترنتی) و در دفاتری باشد که در نقاط فقیرتر شهر و دور از مناطق مرفه واقع اند و انجام آن نیازمند صرف کامل یک یا دو روز کاری باشد. با چنین اقداماتی به دلیل هزینه فرصت بالای ثبت نام افراد پردرآمد انگیزه کمی برای ثبت نام یا تقلب خواهند داشت، اما هزینه فرصت ثبت نام برای افراد کم درآمد یا بیکار چندان زیاد نخواهد بود. به علاوه، برای اطمینان از اینکه دریافت کنندگان یارانه همچنان واجد شرایط هستند، پرداخت ها باید برای مدت محدود (مثلا یک ساله) باشد و بعد از آن یارانه ها قطع شود، مگر آن که ثبت نام تمدید شود و ارزیابی مجدد صورت گیرد.
نتیجه آنکه به نظر می رسد دولت باید در اولین زمان ممکن شیوه فعلی پرداخت یارانه به همه جمعیت را متوقف کند و طرحی نو در افکند و در این طرف نو باید فراخوان برای ثبت نام هایی با معیارهایی جدید صورت بگیرد که مطلق و عینی و پرهزینه برای افراد پردرآمد هستند و از طرف دیگر و به طور همزمان قیمت سوخت را نیز متناسب با قیمت بالقوه صادراتی آن به تدریج افزایش دهد. این باید مسیری باشد برای رسیدن به چشم انداز اصلی که در ابتدای متن ترسیم شد و در حال حاضر نیز در بسیاری از کشورهای جهان بدون مشکل فعال است؛ یعنی بازار آزاد و بدون یارانه انرژی و نظام تامین اجتماعی برای حمایت از خانوارهای آسیب پذیر. در راه رسیدن به این هدف دولت باید از طرح های دیگر مانند وصل کردن میزان یارانه های نقدی به میزان تحقق درآمد حاصل از فروش سوخت (که در سرمقاله ۱۴ آذر این روزنامه مطرح شد) اجتناب کند؛ چرا که نه تنها هدف اصلی را محقق نخواهند کرد؛ بلکه اقتصاد در وضعیت تعادلی نامطلوب دیگری قرار خواهند داد که خروج از آن می تواند بسیار مشکل باشد.
برای طراحی و طی این مسیر دولت می تواند و باید از تجریبات و دانش کارشناسان سطح جهانی مانند بانک جهانی بهره بگیرد؛ چرا که مساله به غایت بزرگ و پیچیده و اجرای آن احتمالا فرای تجربه و تخصص موجود در داخل کشور است. هر گونه طرح اصلاحی به هر حال با مخالفت عده ای رو به رو خواهد شد که از وضعیت فعلی نفع می برند. این نباید دلیل توقف طرح های اصلاحی باشد. امید است که دولت جدید با اتکا به پشتوانه قوی مردمی و محبوبیت بالای خود در ابتدای کار، در اجرای سیاست های اصلاحی همچون دولت قبلی جسارت نشان دهد با این تفاوت که این بار تدبیر را نیز چاشنی آن کند.

جمهوری اسلامی: واگرائی انقلاب ها در جهان عرب

دادگاه عالی مصر، این هفته با صدور حکمی ممنوعیت فعالیت "حزب دموکراتیک ملی" مصر، که حزب متعلق به حسنی مبارک است، را لغو کرد. بدین ترتیب، این حزب و رهبران آن که حاکمان سابق مصر هستند می توانند در انتخابات ریاست جمهوری آینده این کشور شرکت کنند.
توالی اقدامات دولت موقت کنونی حاکم بر مصر، که کارگردان اصلی آن ژنرال عبدالفتاح السیسی است، در ماه های اخیر به روشنی نشان می دهد هدف از این اقدامات، باز گرداندن حاکمان قبل از انقلاب 1389 مصر به قدرت و از بین بردن کلیه آثار انقلاب مردم مصر می باشد. ژنرال عبدالفتاح السیسی در شبانگاه 12 تیر 92 با حضور سران ارتش، رئیس دانشگاه الأزهر و رهبر مذهبی مسیحیان قبطی مصر برکناری محمد مرسی رئیس جمهور منتخب مردم مصر را از تلویزیون قاهره اعلام و با گماشتن یک دولت موقت، رئیس جمهور قانونی مصر و رهبران اخوان المسلمین و حزب حاکم وقت مصر را بازداشت کرد. حاکم نظامی و کودتائی مصر، به اعتراضات مردم مصر اعتنائی نکرد و با سرکوب خونین تظاهرات و به راه انداختن تظاهرات مشابه توسط طرفداران خود، در افکار عمومی چنین وانمود کرد که مردم مصر خواهان سازوکار جدیدی برای نظام سیاسی مصر هستند.
بعد از آنکه کودتاچیان به رهبری ژنرال عبدالفتاح السیسی حاکمیت خود را به طور نسبی تثبیت کردند، به اقدامات موردنظر خود برای واگرائی انقلاب مصر روی آوردند.تبرئه حسنی مبارک و آزاد کردن او از زندان در تاریخ 31 مرداد92، تهیه پیش نویس قانون اساسی جدید با گرایش تمرکز قدرت دردست نظامیان، تبرئه جمال و علا، پسران حسنی مبارک از مفاسد مالی و در نهایت لغو ممنوعیت فعالیت حزب متعلق به حسنی مبارک، اقداماتی هستند که تاکنون در این چارچوب انجام گرفته اند. البته می توان پیش بینی کرد این روند به اقدامات دیگری نیز منجر شود که انتظار می رود یکی از آنها طلبکار کردن حسنی مبارک از انقلاب و پرداخت غرامت به او و فرزندان وی باشد!
آنچه در این میان، مهم و قابل تأمل است، روند بازگشت به نظام حکومتی قبل از انقلاب مصر، یعنی رژیم دیکتاتوری وابسته به آمریکا، آلت دست صهیونیسم و جدا از ملت و اعتقادات دینی مردم است. هر چند عملکرد غیراصولی اخوان المسلمین در مدت یکسال زمامداری مصر و دخالت سلفی ها در حاکمیت با روش های مشکوک نیز در ناکامی انقلاب مصر مؤثر بودند ولی این موضوع نیازمند بررسی بیشتری است و نباید از کنار آن بدون حساسیت عبور کرد.

موضوع واگرائی انقلاب مصر هنگامی اهمیت و حساسیت بیشتری پیدا می کند که به وضعیت مشابه آن، البته با شکل و شمایلی دیگر در سایر کشورهای عربی انقلاب کرده همچون تونس، لیبی و یمن توجه کنیم. بعد از آنکه بیداری اسلامی در کشورهای عربی شمال آفریقا منجر به سقوط دیکتاتورها شد، قدرت های سلطه گر غربی برای حفاظت از منافع نامشروع خود، با دو شگرد وارد صحنه شدند؛ اول اینکه برای آینده کشورهای انقلاب کرده، نقشه راه ترسیم کردند تا بتوانند با مصادره انقلاب ها همه چیز را به حالت قبل از انقلاب برگردانند و دوم اینکه در خاورمیانه عربی، یک جریان انقلابی نما به راه انداختند تا نیروها و امکانات ملت های منطقه را در این چارچوب تلف کنند بطوری که هرگونه زمینه و امکان انقلاب جدید از بین برود و مردم با دیدن سرنوشت انقلاب ها از ادامه راه انقلاب پشیمان شوند.

جریان انقلابی نما در سوریه وارد عمل شد و توانست با موفقیت به پیش برود. این جریان هر چند نتوانست سرنگونی حکومت سوریه را، که یکی از اهداف آن بود، تحقق بخشد ولی به اهداف دیگر خود که خرید وقت برای رژیم صهیونیستی، دور نگهداشتن بقیه دیکتاتورهای عرب از انقلاب های مردمی و مردد ساختن ملت های عرب نسبت به ادامه راه انقلاب بود رسید. در کشورهای عربی جنوب خلیج فارس و شیخ نشین ها هر چند مردم از تکاپوی مقابله با دیکتاتورها و خاندان های حاکم نیافتاده اند، ولی این مناطق با انقلاب های ناتمامی مواجه هستند که به دلیل هزینه شدن جوانان، فکرها و نیروهای زیادی از ملت هایشان برای درگیری های جعل شده توسط همان جریان انقلابی نما، اکنون امکان چندانی برای به نتیجه رسیدن انقلاب های واقعی وجود ندارد. قدرت های سلطه گر غربی نیز با تمام امکانات مالی، تسلیحاتی، سیاسی و تبلیغاتی از رژیم های مرتجع و حاکمان دیکتاتور منطقه در برابر مخالفان حمایت و انقلابیون را سرکوب می کنند.

شگرد اول که مصادره انقلاب ها بود، در مصر به میزان قابل توجهی به نتیجه مطلوب رسیده است. در یمن از همان ابتدای سقوط دیکتاتور علی عبدالله صالح، کاملاً عملی شد و با جایگزینی معاون دست آموز وی، همه چیز همچنان در اختیار مهره های دیکتاتور باقی ماند، در تونس عناصر سکولار توانستند در حاکمیت نفوذ کنند و انقلاب را عقیم نمایند و در لیبی خود قدرت های غربی مهره های مورد نظرشان را مستقیماً به کار گماردند و برنامه خود را برای شکل دادن به ساختار سیاسی و حکومتی این کشور بدون آنکه با مانعی برخورد کنند به پیش می برند. شگفت انگیز آنکه درست هنگامی که ما وقت خود را برسر اینکه آنچه در کشورهای عربی رخ داده «بیداری اسلامی» است یا «بهار عربی» تلف می کردیم، غربی ها در حال برنامه ریزی برای مصادره انقلاب هائی بودند که ملت های عرب برای به ثمر رسیدن آنها خون های زیادی دادند و امروز فرا رسیدن فصل خزان این انقلاب ها را جشن می گیرند.

به نظر می رسد اکنون غربی ها فارغ از مصادره انقلاب های عربی، درصدد شیطنت های جدیدی در لبنان، فلسطین و عراق هستند. آنها با آتشی که در سوریه برافروخته اند، علاوه بر هدف شوم واگرائی انقلاب های مردمی در کشورهای عربی، درصدد سوزاندن ریشه های انقلاب در منطقه به ویژه در لبنان و فلسطین و عراق نیز هستند. از کنار حوادث تروریستی ماه ها و هفته های اخیر لبنان، که بسیار حساب شده صورت گرفته اند، نباید بی تفاوت گذشت. انقلابیون جهان اسلام باید برای مقابله با زیاده خواهی های قدرت های غربی، طرح و برنامه داشته باشند و متحد و هماهنگ عمل کنند. آنچه این روزها در مصر رخ می دهد، نقشه راه پیش روی قدرت های زیاده خواه و سلطه گر غربی برای کل منطقه خاورمیانه است. آمریکا و سایر دولت های استعماری غرب برای بلعیدن کامل این منطقه و تثبیت رژیم صهیونیستی آماده شده اند. آنها اگر اینبار موفق شوند، حداقل برای یک قرن انقلاب های منطقه را متوقف خواهند کرد. با همبستگی و برنامه ریزی دقیق می توان این توطئه را خنثی کرد بشرط آنکه اراده ای برای انجام آن وجود داشته باشد.

ارسال به دوستان
وبگردی