دختر جوان شب قبل از عروسى براى رهايى از ازدواج اجبارى، همراه پسر مورد علاقه اش گريخت.
به گزارش ایران، صبح ديروز زن و مردى همراه يك پسر جوان با مراجعه به اداره يازدهم پليس آگاهى تهران از فرار عروس در شب عروسى خبر دادند.
پسر جوان كه شرم و عصبانيت در چهره اش موج مى زد با صدايى لرزان گفت: همسرم در اقدامى غيرمنتظره فرار كرده.
داماد در بيان جزئيات آشنايى و ازدواجش گفت: از مدت ها قبل به دليل رابطه خويشاوندى ناهيد را براى ازدواج در نظر گرفتم. بزرگان فاميل نيز چنين توصيه اى داشتند. بالاخره به خواستگارى اش رفتم و بعد از موافقت پدر و مادرش من و او نامزد شديم. در طول چند ماه دوره نامزدى، متوجه رفتارهاى سرد و بى تفاوت او شدم. اما با خود مى گفتم حتماً با گذشت زمان اين رفتار تغيير مى كند و محبتش به من بيشتر مى شود.
تا اين كه روز چهارشنبه براى خريد سرويس طلا در نظر گرفته شد. اين در حالى بود كه ناهيد با وجود اصرار هر دو خانواده مخالف حضور ديگران بود و تأكيد داشت دو نفرى به بازار برويم.
سرانجام بعد از ظهر از خانه خارج شديم. پس از مراجعه به چند طلا فروشى، ناهيد گفت: هيچ كدام از طلاهاى موجود در مغازه ها را نمى پسندد. تا اين كه جلوى يكى از مغازه ها ايستاد و با اشاره دست يك سرويس طلا را به من نشان داد. بعد هم از من خواست قيمت آن را بپرسم. وارد مغازه كه شدم چند دقيقه اى صبر كردم تا سر فروشنده خلوت شود. حدود ۵ دقيقه بعد، از طلافروشى بيرون آمدم اما هر چه نگاه كردم از ناهيد خبرى نبود. همه جا را دنبالش گشتم ولى بى نتيجه بود. در حقيقت او در روز عقد فرار كرد.
پس از اظهارات داماد، پدر و مادر ناهيد نيز به افسر پرونده گفتند احتمال مى دهند ناهيد همراه پسر جوان همسايه فرار كرده باشد.
مادر عروس فرارى هم در اين باره گفت: از حدود يك سال قبل متوجه ارتباط هاى مخفيانه ناهيد با مرتضى پسر جوان همسايه شده بودم. يك روز كه درباره آن پسر از ناهيد سؤال كردم، او با تأييد موضوع دوستى اش با وى گفت: ما همديگر را دوست داريم و مى خواهيم ازدواج كنيم. با اين كه از حرف هاى دخترم ناراحت شده بودم از او خواستم تا به مرتضى بگويد با خانواده اش به خواستگارى بيايند و در صورتى كه شرايطش مناسب باشد ما هم مقدمات ازدواج شان را فراهم خواهيم كرد. اما با گذشت چند ماه از اين ماجرا در حالى كه هيچ خبرى از خواستگارى نبود ما هم به خواستگارى پسر دايى ناهيد جواب مثبت داديم.