در قرون هجده و نوزده میلادی
سیاست توسعه طلبی (Expansionism)
به همراه ضمیمه سازی و الحاق ( Annexation)
سرزمین های آسیایی و اروپایی، در سر لوحه سیاست های روس ها قرار داشت.
متاسفانه، ایران بزرگترین قربانی این سیاست روسیه بود که فرجام شوم آن انعقاد دو عهدنامه ننگین گلستان و ترکمانچای بود. هر چند که انگلیسی ها در ایران سیاست مماشات با روس ها را در پیش گرفته بودند تا آنها را از همسویی با فرانسه ناپلئون که گوشه چشمی به هندوستان داشت، باز دارند و با زدن مهر تایید (حتی با زیر فشار گذاشتن دربار ایران برای امضاء این معاهدات) بر تجاوز های سرزمینی روسیه، خیال خود را از نزدیک شدن روسیه به آبهای گرم خلیج فارس و نیز خطر اتحاد فرانسه با روسیه آسوده سازند.
مرور این تاریخچه مختصر از آن روی اهمیت دارد که بدانیم هارفورد جونز به عنوان نماینده قدرتمند ترین حکومت اروپایی به ایران آمد تا سلطه بریتانیا را با انعقاد قراردادی ظالمانه و یکسویه در ایران تثبیت نموده و پای سایر قدرتهای اروپایی (مانند فرانسه ناپلیون) را از ایران قطع کرده و یا در بخشی محدود از ایران زمینگیر نماید (مانند روسیه).
بیش از دو
قرن از این واقعه تاریخی می گذرد و اکنون پیر فرتوت استعمار سابق، یکی از 28 کشور
عضو اتحادیه اروپاست. خانم اشتون انگلیسی در کسوت یک مقام عالیرتبه اروپایی به
تهرانی پا میگذارد که نیاکانش در اوایل قرن نوزدهم تا آغاز جنگ جهانی دوم یکه تاز
صحنه سیاسی ایران بودند و در شراکتی شرورانه با روسیه، ایران را به عنوان کشور
حایل در نزدیکی هند انگلیس صحنه تاخت و تاز خود قرار داده بودند.
انگلیسی ها حتی
روسها را بازی داده و سر آنها را شیره مالیده بودند. ایران آن روز اهمیتش در این
بود که در مجاورت بزرگترین مستعمره بریتانیا یعنی هند از یکسو و نیز مجاورت
امپراتوری روسیه از سوی دیگر قرار گرفته بود و این رقابت میان دو قدرت سلطه گر،
باعث شده بود تاایران از توسعه تاریخی اش باز مانده و تا اوایل قرن بیستم بعنوان
کشوری عقب افتاده در فساد و تباهی غوطه ور شود و ملت ایران از ابتدایی ترین
امکانات زیستی محروم شوند.
به خاطر رقابت دو قدرت که یکی از شمال (بخاطر غصب سرزمینهای آسیایی و قفقاز ایران از سوی روسها)و دیگری از جنوب (بدلیل همجواری ایران با هند بریتانیا و حضور نیروی دریایی این کشور در آبهای خلیج فارس) با ایران همسایه شده بودند ایران به مستعمره هیجکدام از این قدرتها تبدیل نشد.
می دانیم که استعمارگران انگلیسی در هند سیستم اداری بسیار کارا و نیز صد ها کیلومتر خط آهن کشیدند و هند پس از استقلال در دوران پس از جنگ جهانی دوم از این مزیت ها بهره مند شد. ایران اما به بدترین وجه از توسعه تاریخی خود بازماند در حالی که در مجاورتش کشورهای هند، ترکیه و کمی آنطرف تر، مصر دارای زیر بناهای اقتصادی بودند.
تفاوت عمده میان سیاست ها و برخوردهای روس و انگلیس
در ایران این بود که انگلیسی ها با حربه سیاست (قدرت نرم) و حد اقل کار برد زور
کار خود را پیش می بردند در حالیکه روسها سیاست مشت آهنین را دنبال می کردند.
نمونه
های بارز این سیاست دوگانه را می توان در لشکر کشی های گاه و بیگاه ارتش روسیه به
ایران و اشغال شهرهای شمالی و آذربایجان به وضوح مشاهده کرد. کشتار وحشیانه مردم
تبریز در جریان انقلاب مشروطه و مقاومت قهرمانانه مردمی که در محاصره بوده و هر
روز تعدادی از آنهااز گرسنگی می مردند، آنها را وادار به تسلیم ننمود. به دار
آویختن ثقة الاسلام، مجتهد انقلابی و آزادیخواه تبریز به همراه گروهی از بزرگان
شهر در ظهر عاشورای 1330 قمری (1290 شمسی) نمونه دیگری از درنده خویی روسها در آن
دوره است.
به توپ بستن حرم امام رضا (ع) در فروردین 1291 و کشتار مردمی که آنجا
پناه گرفته بودند و نیز تخریب بخشهایی از حرم رضوی، چهره خشن و غیر انسانی روسها
را به وضوح نشان داد.
دولت بریتانیا به دلایلی که مورد اشاره قرار گرفت، شریک
جنایات روسها بود.
برای اینکه از موضوع اصلی دور نشویم برمی گردیم به سیاست های دولت بریتانیا به عنوان قدرت برتر اروپا که بر خلاف روسها و برای حل و فصل مشکلاتش در ایران به اصطلاح با پنبه سر می برید!
انگلیسی ها تا آنجا که ممکن
بود با تهدید و در گام بعدی با تطمیع و پول کارش را پیش می بردند. اکنون اروپایی
ها پس از چند قرن جنگ که آخرین آن جنگ جهانی دوم بود، به عقلانیتی رسیده اند که
بلوکی قدرتمند با عضویت 28 کشور بنام اتحادیه اروپایی را تشکیل دهند که بریتانیای کبیر سابق یکی از اعضای آن باشد. در این
میان ایران نیز به برکت انقلاب شکوهمندش استقلال واقعی خود را بدست اورده و دیگر
در چنبره قدرت بازیگران اروپایی قرار
ندارد.
بارونس کاترین اشتون از سال 2009 به عنوان نماینده عالی در سیاست خارجی و امنیتی اتحادیه اروپاجانشین خاویر سولانا شد، با این تفاوت که معاهده لیسبون اختیارات بیشتری به او تفویض کرد تا بتواند لقب وزیر خارجه اتحادیه ای را یدک کشد که تا به امروز 28 کشور ریز و درشت اروپایی در آن عضویت دارند و کشورهایی نیز در صف انتظارند تا به عضویت بزرگترین بلوک اقتصادی جهان در آیند.
کاترین اشتون بر خلاف هارفورد جونز و سایر رجال سیاسی بریتانیا که در جامعه طبقاتی این کشور از خانواده های اشراف و درباریان سر بر می آوردند، در خانواده ای رشد کرده که پدرانش معدنچی بوده اند. جالب تر اینکه کاترین اولین عضو خانواده اش بوده که به دانشگاه راه یافته و توانسته لیسانس جامعه شناسی بگیرد! او پله های ترقی را طی کرده و اکنون در قله موفقیتش قرار دارد.این امر یعنی رسیدن به جنین جایگاه رفیع سیاسی، نشان از جامعه ای شایسته سالار دارد. بر خلاف قرون پیشین کارگر زاده ها هم می توانند بدون محدودیت، پله های ترقی را تا آخر طی کنند. البته چنین جامعه ای در دوران پسا-جنگ جهانی دوم در بریتانیا شکل گرفت و جامعه طبقاتی به تدریج جای خود را به جامعه ای شایسته سالار داد.
خانم اشتون در دهه 1990 وارد فعالیتهای سیاسی در حزب کارگر شد. او در سالهای 1977 تا 1983 از اعضای فعال کمپین علیه تسلیحات هسته ای ( (CND بود و در سالهای بعد، مسؤولیتهای مهمی را در درون حزب کارگر و دولت برخاسته از این حزب در دوره نخست وزیری تونی بلر بر عهده گرفت.
وقتی در سال 2009 مسؤولیت بسیار خطیری همچون وزیر خارجه اتحادیه اروپا به او داده شده، برخی افراد و رسانه ها در سراسر جهان، این پست را برای او به عنوان لقمه ای بزرگتر از دهانش دانستند و به سوابق طولانی او در سیاست ورزی در کشورش و مسؤولیتهای خطیرش توجهی نکردند.
سفر اشتون به ایران در کسوت رییس دستگاه دیپلماسی اتحادیه اروپا را باید فرصتی بزرگ برای ترمیم روابط با بلوکی قدرتمندو تاثیر گذار در سیاست جهانی دانست. روابطی که در سالیان پیشین به دلایل زیادی (که شرح آن بحث دیگری می طلبد) دچار گسست شده بود. ایالات متحده اروپا اکنون بدون توجه به اخطارهای کاخ سفید عزم خود را برای احیا روابط و گشودن فصلی جدید در رابطه با کشوری که اکنون به یک قدرت منطقه ای تبدیل شده جزم کرده است. در این مقطع تاریخ ساز باید از پرداختن به حاشیه ها و بزرگنمایی آنها اجتناب کنیم و با دیدی کلان نگر و نگاه محض به منافع ملی از این فرصت به بهترین وجه استفاده کنیم.
آگاهان به مسایل جهانی می دانند که بحران اخیر اوکراین و طرح روسیه برای الحاق شبه جزیره کریمه به خاک خود در پاسخ به نقش آمریکا و متحدان اروپاییش در پشت کردن اوکراین به روسیه، صورت می گیرد. این واقعه،واکنش تندآمریکا و برخورد محتاطانه اتحادیه اروپا را در پی داشت. تهدید های تحریمی اتحادیه اروپا این احتمال را قوی تر می کند که اروپا در پی اجرای تحریم اقتصادی روسیه، از گاز این کشور محروم شود و این، فرصتی تاریخی برای برای ایران فراهم می کند تا در گامی دیگر در بهبود روابطش با اروپا بتواند نقش تامین کننده انرژی این قاره ثروتمند را که برای بهبود رابطه اش با ایران پا پیش گذاشته، ایفا نماید.
* مدرس دانشکده روابط بین الملل