آيا واقعاً دين در عرصه سياست قرباني ميشود؟ آيا اصول وارزشهاي مادي با هدف صرف قدرتطلبي احزاب اصولگرا را بنيان ميدهد؟ آيا سلامت مالي، فكري و سياسي در اصول اصولگرايان كمترين جايگاهي ندارد؟ آيا رأيآوري با هر وسيله و ابزار بدون توجه به نگاه و ارزشهاي ديني و اخلاقي و حتي بدون توجه به ملاك مقبوليت مردمي، جمع اصولگرايان را تشكيل ميدهد؟ اگر چنين است كه هست و از 6+5 يا تا به انتخاب برسيم 60+50 مشهود است، هيچ فرقي ميان اصولگرايان و اصلاحطلبان نيست. فقط قدرت و تلاش براي كسب آرا ملاكهاي هر دو جريان است و ديگر هيچ! و اين يعني عين سياستمداري!!
گرچه در سالهاي سياه حاكميت اصلاحطلبان، بارها در جلسههاي خصوصي نسبت به بيدر و پيكري دايرة اصولگرايان هشدار داده و عدم اعتقاد خود را به اصول غيراصولي جناح راست ناراست كه همواره زمينهساز حاكميت چپ منحرف گرديدهاند، اعلان كرده بودم، اما در آن جلسات به اين نكته تأكيد داشتم كه روزي بايد مدعيان اصولگرايي، يعني همان قيمهايي كه فقط در انتخابات متولد ميشوند و بعد ميميرند تا در انتخابات بعدي زنده شوند، اصول خود را روي ميز بريزند تا مردم گردآمده بر دور آن ميز، از مباني و ارزشها و محتواي آن اصول آگاه شوند. اما چرا اين امر حاصل نشد؟ به اين دليل كه اصولاً براي سردمداران حزبي اصولگرايان اصول قابل ارائهاي به ملت اصولگرا وجود ندارد. به همين دليل روزي سازمان نامشروع مجاهدين، روزي ديگر محمد خاتمي، و از روز اول هاشمي رفسنجاني براي اين طيف اصولگرا هستند!
انتخابات هشتم، انحطاط سياسي را بيش از هر زمان ديگر در عملكرد حزبي نشان ميدهد. از اصلاحطلبان برانداز كه بر گرد هاشمي،خاتمي، كروبي جمع شدهاند، انتظاري نيست. برنامه برونمرزي آنها، طبق شرايط زمان فرمانده داخلي ميطلبد و ...
اما اين انحطاط سياسي به احزاب راست باز ميگردد كه واژه اصولگرايي را يدك ميكشد.
اين انحطاط "قاليباف" را اصولگرا دانسته و از دروازه وسيع اصولگرايي به درون راه داده است. قاليباف كسي است كه با نمايشهاي فاجعهبار فكري و سياسي و مالي در انتخابات نهم، منفور ملت گرديد، و سؤالات فراوان را نسبت به منابع نامعلوم مالي و مباني فكري و مشي سياسي و اعتقادات ديني خود بدون پاسخ گذارد. اين نظامي مستعفي يك شبه رجل سياسي، با دستبوسي هاشمي رفسنجاني در روز چهارم تيرماه 84 پرده از نقاب برداشت و در شهرداري دوم، تعهد و تقيد خود را به اصلاحطلبي برانداز علني كرد. باز هم بايد تاكيد داشت كه مردم نسبت به منابع مالي اين فرد پرسش دارند. اگر هيچ ارادهاي براي برخورد با دارندگان منابع نامعلوم و البته بينهايت مالي در اين كشور وجود ندارد، خوب است "قيمهاي مردم در جناح راست" به اشارات مهدي كروبي در مورد برخي منابع تامين مخارج انتخاباتي رياستجمهوري توجه كنند. واقعا كدام نامزد ميتوانست از آن منابع بهره گيرد؟
نكته مهمتر آن است كه قاليباف كيست؟ كدام شايستگي و صلاحيت علمي، عملي، ديني و مديريتي يا كدام مشروعيت و مقبوليت مردمي او را از سران اصولگرايان كرده است. در كنار او محسن رضايي با مسايلي كمتر، همين مطرح است. آيا ملت راستها را در اين انحطاط سياسي خواهند بخشيد؟ آيا فريبكاري و كشاندن مردم به بيراهه توسط اين اصولگرايان بياصول، با كدام اصول و ارزشها و معيارهاي اسلامي و انقلابي سازگاري دارد؟ اين نظاميان مستعفي با عملكرد تقابلآميز با اسلام و انقلاب عناصر خطرناكي ملاحظه ميشوند كه البته مورد طرد و قهر ملت هم واقع شده و انشاءالله خواهند شد. مطرحكردن آنها توسط جناح راست جز آن كه به شكست اين جريان در جنگ قدرت با اصلاحطلبان برانداز بيانجامد، چه نتيجهاي خواهد داشت. صداي ناخوشايند قاليباف هنوز گوش ملت را آزار ميدهد كه خود را "اصولگراي اصلاحطلب" خواند و در مديريت خردمندانه و دانشمندانه شهري!!! جز قرار گرفتن در كنار عناصر پليد اصلاحطلب و تلاش نافرجام براي اهداف سياسي، و در يك كلمه سوار شدن قلدرانه بر گرده ملت، هيچ نشاني از اصولگرايي او ملاحظه نگرديد.
مسايل فرهنگي، مالي، خانوادهسالاري و ... در گوشههاي ناپيداي برخي روزنامهها، دينداري و فرهنگ و آينده قاليباف را به اطلاع مردم ميرساند.
انحطاط سياسي جناح راست با بكارگيري افرادي چون قاليباف را ميتوان در دفاع سرسخت عنصر معلومالحالي چون "صادق زيباكلام" از اين فرد ديد و ارزيابي كرد. اين سخنان گفته شد و پيامد تخريبگرانه آن هماينك لمس گرديد. خداي سبحان بهترين ناظر و قاضي نهايي است و فرداي محشر جز پاسخگويي در برابر او، هيچ گريزگاهي وجود ندارد.