السلام عليک يا ابا عبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائک عليک مني سلام الله ابدا ما بقيت و بقي الليل و النهار.
حماسه معراج خونين عاشقانه سالار شهيدان، حضرت ابيعبدالله امام حسين ـ عليهالسلام ـ سلاله پاک رسول اکرم خاتم النبيين حضرت محمد مصطفي ـ صلواتالله عليه ـ در آثار مولانا در سياق (context) و چهارچوب (framework) توحيد و «سير محبي» به سوي توحيد ربوبي، معني و مفهوم پيدا ميکند. حضرت حق ـ جل جلاله ـ رب حسين است و «سلطان عشق خونين»، مربوب حضرت محبوب است.
مثنوي مولانا، کتاب «توحيد» است و سير عاشقانه به سوي حضرت هوالاول والاخر و الظاهر و الباطن. (3 ـ حديد) و کتاب ديوان کبير کليات شمس تبريزي مولانا «عشق نامه» اوست؛ «يا انيس من لا انيس له»؛ «يا من لا يرغب الا اليه»؛ «يا خير المرغوبين» (دعاي جوشن کبير).
مولانا در اين دو کار بزرگ خود، به حماسه امام حسين (ع) از ديد عرفاني پرداخته است. در اين وجيزه به روايت مولانا از امام حسين (ع) در چهار غزل کليات شمس و يک حکايت از مثنوي پرداخته ميشود.
کليد واژههاي فهم مقام منيع و بينظير سيدالشهد حضرت امام حسين ـ عليه السلام ـ در مثنوي و ديوان شمس عبارتند از: عشق ـ عاشقي ـ شهيد ـ شهادت ـ فدايي ـ بلا ـ مرگ ـ پارسا ـ فنا ـ قا ـ خسرو دين ـ خسرو غيب ـ وصل ـ دوست ـ پيشتازان و طلايهدار سلوک ـ زندان ـ عاشورا ـ کربلا ـ يزيد / فراق ـ شمر ـ عزا ـ تقابل کاراکترها و صفات و خصايل.
ز سوز شوق دل همي زند عللا که بوک در رسدش از جناب وصل صلا
دلست همچو حسين و فراق همچو يزيد شهيد گشته دو صد ره به دشت کرب و بلا
شهيد گشته بظاهر حيات گشته به غيب اسير در نظر خصم و خسروي بخلا
ميان جنت و فردوس وصل دوست مقيم رهيده از تک زندان جوع و رخص و غلا
اگر نه بيخ درختش درون غيب مليست چرا شکوفه وصلش شکفته است ملا
خموش باش و ز سوي ضمير ناطق باش که نفس ناطق کلي بگويدت افلا
کليات شمس تبريزي: غزل 230
در غزل 2102 کليات شمس مولوي، اشاره کوتاه اما پر مغز مينمايد به اصل منيع «فنا در توحيد فعل» و ميگويد رمز نبودن فرق ماندن و رفتن براي حسين آن است که او چون به مقام فناي توحيد فعل رسيده است، اراده و فعلش مستهلک در توحيد است. او تسليم اراده و تدبير الهي است. (نک: صفوي ـ سيد سلمان ـ تهران ـ 1386).
حسين و شهدا با دوري جستن از آرزوها و اميال نفساني با ساحت عشق آشنا شدند. او فدايي معشوق است و خون خود را در اين معاشقه بر آستانه محبوب ميريزد، چرا که براي او مسئله بودن يا نبودن نيست، بلکه مسئله فناي عاشقانه است. (نک: شکسپير ـ هملت). حسين و عاشقان حسيني صفت در پي بلا و سختيها و مشکلات وجودياند در برابر عوام و واماندگان که فراري از تدبير الهياند.
مولانا در اين غزل نيز با روش مطالعه مقارنهاي، کوشش ميکند فهم بهتري از حسين و عاشقان حسيني و «واماندگان» راه حماسي کربلا نشان دهد.
چيست با عشق آشنا بودن بجز از کام دل جدا بودن
خون شدن خون خود فرو خوردن با سگان بر در وفا بودن
او فدائيست هيچ فرقي نيست پيش او مرگ و نقل يا بودن
رو مسلمان سپر سلامت باش جهد ميکن به پارسا بودن
کين شهيدان ز مرگ نشکيبند عاشقانند بر فنا بودن
از بلا و قضا گريزي تو ترس ايشان ز بي بلا بودن
شيشه مي گير و روز عاشورا تو نتاني به کربلا بودن
کليات: غزل 2102
کجاييد اي شهيدان خدايي بلا جويان دشت کربلايي
کجاييد اي سبک روحان عاشق پرندهتر ز مرغان هوايي
کجاييد اي شهان آسماني بدانسته فلک را در گشايي
کجاييد اي ز جان و جا رهيده کسي مر عقل را گويد کجايي
کجاييد اي در زندان شکسته بداده وامداران را رهايي
کجاييد اي در مخزن گشاده کجاييد اي نواي بي نوايي
در آن بحريد کين عالم کف اوست زماني بيش داريد آشنايي
کف درياست صورتهاي عالم ز کف بگذر اگر اهل صفايي
دلم کف کرد کين نقش سخن شد بهل نقش و به دل رو گر ز مايي
برآ اي شمس تبريزي ز مشرق که اصل اصل هر ضيايي
کليات: غزل 2707
روزِ عاشورا نميداني كه هست ماتمِ جاني كه از قرني بِه است
پيشِ مؤمن كَي بُود اين غصّه خوار قدرِ عشقِ گوش عشقِ گوشوار
پيشِ مؤمن ماتمِ آن پاك روح شهرهتر باشد ز صد طوفانِ نوح
ب790 ـ 793 ـ دفتر ششم مثنوي
پس عزا بر خود كنيد اي خفتگان ز آنكه بَد مرگي است اين خوابِ گران
روحِ سلطاني ز زنداني بجَسْت جامه چه درانيم و چو خاييم دست
چونكه ايشان خسروِ دين بوده اند وقتِ شادي شد چو بشْكستند بند
سوي شادُرْوانِ دولت تاختند كُنده و زنجير را انداختند
روزِ مُلك است و گَش و شاهنشهي گر تو يك ذرّه از ايشان آگهي
ورنه اي آگه بَرو بر خود گِري ز آنكه در انكارِ نَقل و مَحشري
بر دل و دينِ خرابت نوحه كن كه نميبيند جز اين خاكِ كهن
ور همي بيند چرا نبْود دلير پُشْتدار و جان سپار و چشم سير
در رُخت كو از مَيِ دين فرّخي گر بديدي بحر كو كفِّ سخي
آنكه جُو ديد آب را نكْند دريغ خاصّه آن كاو ديد آن دريا و ميغ
مثنوي ـ دفتر ششم ـ ب 795 ـ 805
مولانا در غزل 436 کليات شمس فروزانفر برابر با غزل 181 کليات شمس استاد دکتر توفيق سبحاني، برخي ديگر از نشانههاي عاشقان راستين را بيان ميکند که عبارتند از: جوشش ابدي ـ اشک شوق و فراق و وصال ـ مراقبه ـ استشمام بوي جام الهي ـ وفا و ياري ـ طالب لطف الهي ـ زهد و تقوي و استقامت؛ اللهم الرزقنا.
گفتا که کيست بر در؟ گفتم: کمين غلامت گفتا: چه کار داري؟ گفتم: مها سلامت
گفتا که: چند راني؟ گفتم: که تا بخواني گفتا که: چند جوشي؟ گفتم که: تا قيامت
دعوي عشق کردم سوگندها بخوردم کز عشق ياوه کردم من ملکت و شهامت
گفتا: براي دعوي قاضي گواه خواهد گفتم: گواه اشکم زردي رخ علامت
گفتا: گواه جرحست تر دامنست چشمت گفتم: به فر عدلت عدلند و بي غرامت
گفتا: که بود همره؟ گفتم خيالت اي شه گفتا: که خواندت اينجا؟ گفتم که: بوي جامت
گفتا: چه عزم داري؟ گفتم وفا و ياري گفتا زمن چه خواهي؟ گفتم که لطف عامت
گفتا: کجاست خوشتر؟ گفتم: که قصر قيصر گفتا: چه ديدي آنجا؟ گفتم: که صد کرامت
گفتا: چرا خاليست؟ گفتم: ز بيم رهزن گفتا: که کيست رهزن؟ گفتم: که اين ملامت
گفتا: کجاست ايمن؟ گفتم که زهد و تقوي گفتا: که زهد چه بود؟ گفتم: رو سلامت
گفتا: کجاست ايمن؟ گفتم: به کوي عشقت گفتا: که چوني آنجا؟ گفتم: در استقامت
خامش که گر بگويم من نکتههاي او را از خويشتن برآيي ني در بود نه بامت
جمعبندي:
از ديدگاه مولانا شهيدان عاشقند. امام حسين (ع) سيد و سالار و شاه شهيدان است. شهيدان پا بر نفس اماره گذاشتهاند و از خودخواهي و اميال دنيوي جدا و در حضرت حق فاني شده و در حضرت محبوب به مقام بقا رسيدهاند.
کليد واژههاي صدر مقاله، بيانگر جغرافياي فکري ـ هندسه معرفتي و کهکشان وجودي امام حسين نزد مولانا جلال الدين بلخي خراساني است؛ فاعتبروا يا اولي الابصار.
به باطن همچو عقل کل به ظاهر همچو تنگ گل دمي الهام امر قل دمي تشريف اعطينا
کليات ـ 54
ابتر بود عدويش و آن منصبش بماند در ديده کي بماند گر در فتد در و خس
کليات1211
منابع:
1. قرآن مجيد
2. زيارت عاشورا
3. مولانا ـ جلال الدين ـ کليات شمس تبريزي ـ ويراسته فروزانفر ـ بديعالزمان ـ تهران ـ 1384.
4. مولانا ـ جلال الدين ـ ديوان کبير کليات شمس تبريزي ـ نسخه قونيه ـ سبحاني ـ توفيق ـ تهران ـ 1386.
5 . مولانا ـ جلال الدين ـ مثنوي ـ نيکلسون.
6. صفوي ـ سيدسلمان ـ تشيع معنوي مولوي ـ تهران ـ 1385.
7. صفوي سيدسلمان ـ ساختار کلي دفتر ششم مثنوي مولوي ـ کنفرانس بينالمللي مولوي ـ تهران ـ 1386.
8. صفوي ـ سيدسلمان ـ ساختار کلي دفتر سوم مثنوي مولوي ـ کنفرانس بيناللملي استانبول ـ 1386.
9. ابن بزاز اردبيلي ـ صفوه الصفا ـ در احوال شيخ صفيالدين اردبيلي ـ تصحيح ـ طباطبائي مجد ـ غلامرضا ـ تهران ـ 1376.
Chittick, William, Rumi’s View of the Imam Husayn, in “Rumi Spiritual Shi’ism”, ed. Safavi, Seyed G, London Academy of Iranian Studies, 2008.
Safavi, Seyed G, Rumi Spiritual Shi’ism, in the “Transcendent Philosophy Journal”, London, 2006.
Safavi, Seyed G, Rumi Teachings, London Academy of Iranian Studies, 2008.
Safavi, Seyed G, Sufism, London Academy of Iranian Studies, 2008.
Safavi, Seyed G, Theoretical and Practical Reason According to Rumi and Mulla Sadra, in the “Transcendent Philosophy Journal”, London, 2007.
خانزاده . اروميه