۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۶:۳۲
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۳۵۵۰۶
تاریخ انتشار: ۱۳:۰۳ - ۲۰-۱۱-۱۳۸۶
کد ۳۵۵۰۶
انتشار: ۱۳:۰۳ - ۲۰-۱۱-۱۳۸۶

۶‬سال حبس، حكم ورود غير مجاز به عراق

تمامي كساني كه از نزديك با آنها به گفته و گو نشستيم دو سال حبس را گذرانده بودند و مي‌گفتند كه در دادگاه ديگري آنها را به ‪ ۶‬سال زندان محكوم كردند.

صدايش مي‌لرزد، سعي مي‌كند قامتش را ايستاده نگاهدارد اما لرز ناشي از سردي هوا رعشه‌اي بر بدن نحيفش مستولي كرده است. براي زيارت آمده بود و ماموران فريبش داده بودند كه به زودي از حبس آزاد مي‌شود.

كمي مانده به پايان دوره محكوميت يك ماهه در انتظار بازگشت به وطن بود، اما درست ‪ ۴۸‬ساعت قبل از آزادي وعده داده شده، او را به دادگاه بردند و مدت محكوميتش را به ‪ ۶‬ماه افزايش دادند.

نمي‌توانست باور كند كه تا ‪ ۶‬ماه در سالني ‪ ۴۰‬متري در ميان ‪ ۶۰‬نفر با مليت‌هاي مختلف و حداقل امكانات بايد روزگار بگذراند اما مگر چاره‌اي بود.

موضوع ‪ ۶‬ماه حبس را براي خانواده‌اش از طريق ارسال نامه به عنوان تنها وسيله ارتباطي توضيح و به آنها وعده داده بود كه ظرف چند ماه آزاد مي‌شود.

اين تمام ماجرا نبود چرا كه درست ‪ ۲۰‬روز قبل از پايان ‪ ۶‬ماه، خودرويي سرپوشيده او را به دادگاه ديگري انتقال داد.

در مجاورت قاضي دادگاه مي‌خواست از زندگي و عشقش به امام حسين (ع) و ابوالفضل (ع) بگويد، مي‌خواست از دلتنگيها و درماندگي خانواده و جگرگوشه- هايش بگويد اما مامور همراه به او فهماند كه لب از لب نگشايد تا كار خراب نشود.

هيچ سوالي از او نشد و از همه بدتر سكوت قاضي بود كه با نگاهي سرسري به وي مشغول نوشتن شد، به زندان بازگشت و وسايل حقيرانه‌اي كه اين ‪ ۶‬ماه جمع كرده بود، بار ديگر برانداز كرد كه چيزي جا نمانده باشد، مامور زندان آمد و به او خبر داد كه مدت محكوميتش به دو سال افزايش يافته است.

دنيا روي سرش آوار شد، چشمانش سياهي رفت و تمامي خاطرات زندگي درايران در يك لحظه در مقابل ديدگانش رژه رفت، روانش اجازه هوشياري به او نداد و از حال رفت.

اي كاش تمام ماجرا اين بود چرا كه تمامي كساني كه از نزديك با آنها به گفته و گو نشستيم دو سال حبس را گذرانده بودند و مي‌گفتند كه در دادگاه ديگري آنها را به ‪ ۶‬سال زندان محكوم كردند.

گفتند بنويسيد "مشكل ما ديگر جسمي و فقدان امكانات نيست، الان داريم رواني مي‌شويم و يك جورايي بريده ايم".

قرار بود طي يك روز با ‪ ۳۰‬زنداني كه به جرم ورود غير مجاز به خاك عراق دستگير شده بودند در استان شرقي "واسط" ديدار داشته باشيم.

مسوولان زندان "نعمانيه" اجازه حمل دوربين و تلفن همراه به ما ندادند و دست خالي از پشت ميله ها، فرصت ديدار با هموطنان ايراني به ما ارزاني شد.

يك زنداني كه شب تاسوعاي حسيني دو سال قبل از منطقه "چالدران" به عراق آمده و از سوي ماموران دستگير شد، مي‌گويد: اينجا چيزي نيست كه به آن دلخوش باشيم و هيچ اميدي به آينده نداريم.

"تا ‪ ۶‬سال ديگر اگر محكوميت ما تمديد نشود ، تمام جواني خود را در غربت باخته‌ايم و اگر باز دادگاهي و محكوميتي ديگر در كار باشد قطعا ما هم به سرنوشت آنهايي كه در داخل سالن مانده‌اند، دچار مي‌شويم"
زنداني ديگري با لهجه اصفهاني در مورد نحوه زنداني شدن خود مي‌گويد: از ماموران گمرك عراق پرسيديم اين گذرنامه براي ورود به عراق و زيارت كافي است؟ آنها جواب مثبت دادند اما اتوبوس ما به جاي كربلا از زنداني در بدره سر در آورد.

قرار بود ظرف چند روز آزاد شويم اما پس از گذشته ‪ ۲۷‬ماه هنوز اينجا هستيم و اميدي به آزادي نداريم.

زنداني ديگري از زندان "عزيزيه" در استان واسط مي‌گويد: هيچي براي خودمان نداريم وتنهادرهنگام بيماري آن هم بعد از گذشت چند روز اگر حالمان وخيم شد، دكتر به سراغمان مي‌آيد.

دكتر پس از معاينه سطحي يك قرص مي‌نويسد كه يكي از ماموران به چندين برابر قيمت بازار آن را در اختيارمان مي‌گذارد امافرداي همان روز ماموران زندان قرصها را با خود مي‌برند.

‪ ۱۴‬روز پيش در اعتراض به شرايط زندان اعتصاب كرده و از سه روز قبل ضعف او را به بيماري كشانده است و در برابر همه اينها مسوول زندان در حالي كه سعي مي‌كند قيافه حق به جانبي بگيرد، مي‌گويد: به‌او حالي كنيد كه غذا بخورد، اگر ادامه بدهد و بميرد ما هيچ مسووليتي بر عهده نخواهيم گرفت.

در محوطه باز زندان عزيزيه كمي آب بر روي كف سيماني پاشيده‌اند و از سه زنداني ايراني مقيم اين زندان دو نفر بيرون مي‌آيند و پاي برهنه در حالي كه لباسهاي مندرسي بر تن دارند از ميان زمين خيس خود رابه ما مي‌رسانند.

اينها از ما و هر كسي كه به ملاقاتشان بيايد تنها يك خبر مي‌خواهند و آن چيزي نيست جز "خبر آزادي".

عبارت "در حال پيگيري است و مسوولان يك قولهايي داده اند" پشيزي براي اين افراد اهميت ندارد.

يكي از اين دو نفر مي‌گويد: مگر ما سربازان انگليسي متجاوز به خاك كشورمان را آزاد نكرديم. جرم ورود غير مجاز، آن هم به عشق زيارت آقا امام حسين(ع) مگر چقدر سنگين است كه الان اينجا هستيم و چرا به ما عفو نمي‌خورد.

ديگري مي‌گويد: سه روز است تب و لرز دارم و روزي ‪ ۱۰۰‬بار اشهد خود را مي خوانم و لااله‌الاالله مي‌گويم چرا كه از همه چيز بريده‌ام.

او مي‌گويد: پدرم و زنم فوت كرده‌اند و بچه‌هايم بدون سرپرست باقي مانده اند اما هيچ اميدي به آزادي من نيست.

لباسهايش را نشان مي‌دهد و مي‌گويد: اينها عاريه‌اي هستند لااقل بگوييد براي ما لباس و پتو بياورند.

پنج زندان تا حالا عوض كرده‌اند و حالا حالاها ميهمان سالن ‪ ۴۰‬متري زندان عزيزيه هستند.

اين زنداني با صداي محزون مي‌گويد: "عيد پيش ما مي‌آييد؟" با خود فكر مي‌كنم كه چه جوابي مي‌تواند او را راضي نمايد، هيچ نيافتم. گفتم: اميدوارم تا عيد آزاد شويد.

از پشت پنجره‌ها زندانيان عراقي چشم از ما برنمي دارند، يكي از آنها مي گويد : اگر يكي از ما ‪ ۱۰‬سال هم زنداني شود، هيچ مسوولي به دادش نمي‌رسد اما ايرانيها باز يكي را دارند كه حرفهايشان را بشنود.

زندان "نعمانيه" داراي ‪ ۱۹‬زنداني ايراني است و همگي در كنار گروهي از اتباع خارجي از جمله افغاني دوران محكوميت خود را مي‌گذرانند.

يكي از زندانيان اين جا با اعتراض به وضعيت اين زندان مي‌گويد: در گرماي طاقت فرساي تابستان اجازه هواخوري و خروج از سلول به‌ما نمي‌دادند اما حالا صبح‌ها مجبورمان مي‌كنند تا از سلول بيرون بياييم و سرما را تحمل كنيم.

ديگري مي‌گويد: حمام اينجا فقط يك شير آب سرد دارد، آبي كه انگشتانت در زير سرماي آن به گزگز مي‌افتد و لحظات شكنجه‌آوري براي تن نحيف ما تحميل مي كند.

 ايرنا
 
ارسال به دوستان
وبگردی