۳۰ آذر ۱۴۰۴
به روز شده در: ۳۰ آذر ۱۴۰۴ - ۲۲:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۳۷۴۴۲
تاریخ انتشار: ۱۳:۲۴ - ۱۵-۱۲-۱۳۸۶
کد ۳۷۴۴۲
انتشار: ۱۳:۲۴ - ۱۵-۱۲-۱۳۸۶

داستان یک خواستگاری

وبلاگ حقوق ایران و فرانسه

جاتون خالی بعد از بیشتر از 2 ماه رفته بودم محلات ... شب 22 بهمن بود ... به محض ورود مامان اینا شروع به بحث های ازدواجی کردن ... بعد از کلی گفتمان (به جای کلمه نامأنوس دعوا!) خوابیدیم ... روز 22 بهمن در راهپیمایی شرکت کردیم ... وقتی اومدم خونه دیدم گوشی تلفن دست مامانم هست و داره یه جا زنگ می زنه و از کرامات من صحبت می کنه ... چند پرده ای از این اتفاق و ماجرا جالب بود ...

پرده اول – در خانه ما
...
مامان {در حالی که پشت گوشی تلفن صحبت می کنه}: واسه یه امر خیر مزاحمتون شدیم. شنیدیم دخترتون هم الان محلات هستند. ما هم یه پسر داریم که .... و مشغول پایان نامه نوشتن هست. اما خودتون می دونین طبیعتا سربازی رو هم نرفته و کار ثابتی هم نداره!
صدایی از پشت تلفن: خوب به سلامتی! تشریف بیارین!

پرده دوم- همان شب در خانه دختر
...
{همه مشغول صحبت کردن هستند. کم کم تازه دارن جد و پدر جد همدیگه رو شناسایی می کنن. رسول چون به زور به این مکان آورده شده است و می خواهد لجبازی کند با اخم ساکت نشسته است}.
پدر دختر} در حالی که سعی می کند لبخندی بزند}: خوب آقا رسول! از خودتون بگین. دانشگاه امام صادق درس می خوندید نه؟ الان چیکار می کنید؟
رسول {خیلی بی تفاوت و سرد}: واحدهای دانشگاهم که تموم شدند. الان مشغول نوشتن پایان نامه هستم. اگه دفاع کنم باید برم سربازی!
پدر دختر: خوب به سلامتی!

پرده سوم- سه شب بعد در خانه دختر
...
{بعد از اینکه همگی دور هم جمع شدند و با هم بگو و بخند دارن و از نتایج تحقیقاتشات تعریف می کنند و اظهار می دارند که از هر کسی پرسیدند بلا استثنا تعریف کردند و گفتند که چقدر این دو خانواده به هم می خورند، موقع حرف های اصلی می رسد}.
پدر دختر: خوب ... وظیفه هر دو خانواده فقط تا اینجا بود که همدیگر را بشناسند. از اینجا به بعد دیگر نظر خود دختر و پسر هست.
پدر رسول: خوب اگه اجازه بدین دختر و پسر با همدیگه صحبت کنن!
پدر دختر: بفرمائید...
{متأسفانه از آوردن حرف های محرمانه !!! رد و بدل شده در آشپزخانه خانه دختر معذوریم}

پرده چهارم و آخر- یک هفته بعد پشت تلفن
...
پدر دختر: نه نظر ما منتفی است. کار و سربازی برای ما خیلی مهمه. ما که نمی تونیم دخترمون را به یک آدمی بدیم که سربازی نرفته و کار ثابت نداره!

--------------------------------------------------------------------------------

حاشیه 1: ظاهرا دختر و پسر به توافق رسیده بودند. اما برخلاف ادعاهای مطرح شده پدر (ر.ک. پرده سوم) نظرشان هیچ ارزشی نداشت تا باز هم بر این ادعا صحت بگذارد که اینجا ایران هست خارج که نیست!

حاشیه 2: از اتفاقات جالب این ماجرا این بود که استخاره ای در این وسط گرفته شده که به دختره و بعد از اون رسول ابلاغ شد که خوب آمده ... ولی هنگامی که نتیجه به خانواده رسول ابلاغ شد گفتند استخاره بد آمده است. خانواده رسول هم کلی رسول را دعوا کردند که ببین چه آدمی شدی که استخاره هم واسه ات بد می آد!!!

حاشیه 3: در زمان تصمیم گیری، زمزمه هایی در مورد مهریه در گرفته بود. منابع آگاه اظهار عقیده می کنند که بهانه کردن کار و سربازی و همچنین خلاف به عرض رسانیدن نتیجه استخاره کمی به خاطر ناز کردن و بالا بردن نرخ بوده است.
 
 الله اعلم!

منبع: وبلاگ رسول رضایی

ارسال به دوستان
رئیس اتحادیه طلا: بانک مرکزی حسابم را مسدود کرد سرلشکر موسوی: ترور یهودیان عملیات فریب رژیم صهیونی برای القای یهودی ستیزی است سفر ایلان ماسک به دبی و دیدار با ولیعهد (عکس) میدری: افزایش حقوق کارگران خواست همه ماست اما با محدودیت مالی روبرو هستیم کشف دستگاه جاسوسی رژیم صهیونیستی توسط ارتش لبنان واکنش نویدکیا به شگفتی در نقش‌جهان؛ عذرخواهی محرم از هواداران بابت حذف از جام حذفی حمله عربستان به مناطق مرزی یمن عراقچی: احتمال حمله‌ای جدید را رد نمی‌کنیم/ برای هرگونه حمله احتمالی کاملا آماده هستیم نماینده حزب‌الله: در قاموس ما جایی برای تسلیم شدن نیست تداوم صدرنشینی مقتدرانه بارسلونا در ال‌مادریگال؛ پیروزی شیرین کاتالان‌ها مقابل ویارئال ۱۰ نفره پایان دوران دوری کاپیتان؛ امید عالیشاه آماده بازگشت به ترکیب سرخ‌پوشان وداع تلخ سپاهان با جام حذفی؛ رویای سه‌گانه طلایی‌پوشان نقش بر آب شد انتقام سخت خیبر در نصف‌جهان؛ ارتش رحمتی چگونه غول اصفهانی را شکار کرد؟ شبکه ۱۲ اسرائیل: حماس قدرت خود را در غزه بازیابی کرده و در حال جذب اعضای جدید است خط‌ونشان منصوریان در بغداد؛ نخستین پیروزی «الطلبه» پیش از دربی بزرگ
نظرسنجی
طنز «مهران مدیری» را بیشتر دوست دارید یا طنز «رضا عطاران» را؟