این روزها جور زمستان را من می کشم
نمی بارد
می بارم …
**************************
از تو
در دلم بهارها مانده است و
بر سرم زمستان ها!
**************************
به دیدناَم بیا
شاید در زمستانِ چشمهایت
– به امیدِ آخرین کبریت –
زنده باشد هنوز،
دخترکِ کبریتفروش!
**************************
مثلــ
برفــ های سفید گوی شیشــه ای
عجیبــ بر دل می نشینی..
**************************
هنوز بعد از ظهر زمستان است
هنوز برف می بارد
و تو هنوز از عطر ملایم
گل های نرگس می گویی
از آیینه هایی که از پیر شدن ما می گویند
و از بهاری که
رنگ به چهره ندارد.
**************************
مرد اگر بودم
نبودنت را غروب های زمستان
در قهوه خانه ی دوری
سیگار می کشیدم .
**************************
ما با هم ریزش برگهای زرد را تماشا میکنیم
صدای خش خش برگها را میشنویم
ما با هم زمستان را تجربه میکنیم
تا با هم به بهار برسیم
باران، چترمان باز است… ببار
**************************
تن تو
چون یک فنجان شیر قهوه است
خوش رنگ و خوش عطر
و در آغوش گرفتن تو مطبوع است
چون نوشیدن شیر قهوه
در ساعت پنج عصر یک روز سرد زمستان
**************************
و این آدم برفیِ درون
که هی اسکلت صدایش می کنند
عمق زمستان است در من.
**************************
نگاه کن، پرندگان زمستانی، چگونه در دل من خود را گرم می کنند
و ماه نیمه، در طراوت روحم، نیم دیگر خود را می جوید
ببین چگونه تو را دوست دارم
که آفتاب یخ زده در رگ هایم می خزد
و در حرارت خونم پناهی می جوید