بعضی آدم ها
با خداحافظی تمام نمی شوند . . .
********************
تو دست تکان می دهی
و من تو را میان جمعیت پیدا میکنم
چه خوش خیالم نفهمیدم
تو خداحافظی میکردی
********************
دستم را برای وداع با آرزوهایم
تکان می دهم
انگار هر ثانیه دارم
پیرتر می شوم
بی تو ….
********************
وقت رفتن فقط رفتی
بدون هیچ نگاهی
بدون هیچ التماسی
که بیشتر بمانیم
اما من ….
سر همان قرار همیشگی
منتظرت ماندم
تا بار دیگر از دور
نظاره کنم
گامهای مردانه ات را
********************
میگذری. دست تکان میدهی. نمیبینم.
در من سالهاست دیگر
پنجرهای روو به خیابان باز نمیشود!
********************
ماندن
اشتباهِ من بود.
باید وقتِ آخرین خداحافظی
من اول شلیک میکردم!
********************
بهار که پرستوها می آیند من کوچ میکنم.
مقصد من شهر آرزوهای آبی ست.
بهار که بیاید شکوفه ها ناخواسته میشکفند
و من با چمدانی پر از برف به سوی خورشید می روم.
لحظه ی ناب دل کندن از نداشته هایم
و خداحافظ ای داشته های من
********************
دست از
چرا و چاره و چمچاره
می شویم و زل می زنم به جهل رابطه
بیخودی متاسف نباش
تو آمده بودی که بروی اصلا!
تو چه می دانی چه ترسی ست
ترس از کوچه ی بعد از خداحافظ؟
تو چه می دانی
چه ها که نمی کند این ترس؟
بیخودی لبخند نزن.
********************
وقتی قرار است بروی، دل دل نکن …
منتظر نمان
هیچ اتفاقی ماندگارت نمی کند
********************
نامه ای که نوشته ای
هرگز نگرانم نمی کند
گفته ای بعد از این دوستم نخواهی داشت
اما، نامه ات چرا اینقدر طولانی است؟
تمیز نوشته ای، پشت و رو و دوازده برگ!
این خودش یک کتاب کوچک است
هیچ کس برای خداحافظی
نامه ای چنین مفصل نمی نویسد.