در يكي از سفرهايي كه در زمان نمايندگي مردم كرمان در مجلس شوراي اسلامي براي گفتگو با برادرم آقاي پروپات نماينده مجلس تايلند به اين كشور داشتم و با جمعي از همكاران قسمت بيزينس ماهان ابر سوار بوديم ، خانم محترمي كه مهماندار بود پس از پذيرائي با ادب و احترام از مهمانان سوال مي كرد چيزي لازم نداريد؟ و همه تشكر مي كردند و من هم ضمن تشكر سوال كردم قليان نداريد؟
مهماندار كه تا كنون با چنين سوالي در دوران خدمت خود مواجه نشده بود با تعجب و در پاسخ من گفت: هواپيما و قليان ؟
گفتم : نمي داني كه قليان كشيدن در ارتفاع سي و چند هزار پائي چه كيفي مي دهد. عذر خواهي كرد ولي من تقاضاي قليان را در طول پرواز تكرار كردم تا بالاخره حوصله سركار خانم مهماندار به سر آمد و بناچار و براي اينكه يك مسافر يا مهمان تا حدي سمج را از سر خود باز كند ، گفت: انشاالله در سفرهاي آتي .من هم به ناچار بحث را به آينده موكول كردم .
یك هفته بعد كه از بانكوك عازم تهران بودم ،بطور اتفاقي با همان سركار خانم مهماندار مواجه شدم. او با ديدن من شوكه شد و من از ديدن او به ياد تكرار تقاضاي قليان و اينكه خودتان گفتيد سفر بعدي،پس چي شد؟
اين بار مهماندار باهوش و با ذوق ماهان پاسخ داد : چشم تهيه كرده ام و خدمتتان تقديم مي كنم و اضافه كرد البته قليان من با بقيه قليان ها متفاوت است.
او ساعتي بعد به جاي قليان يك كتاب كوچك و سرشار از مطالب اميدبخش و محبت آميز به من هديه كرد ، كه نام آن"باراني بايد تا رنگين كماني بر آيد"بود.
مطالب اين كتاب برگزيده و چكيده يا به عبارتي جملات كوتاه و گويا ئي از بزرگان ادب جهان بود. من با سرعت و ظرف نيم ساعت تمام آن كتاب را خواندم و در حالي كه در اوج آسمان پرواز مي كردم روحم هم اوج گرفت و خلاصه بقول امروزي ها كلي انرژي مثبت گرفتم.
حقا" اين كتاب بهتر از هر قليان ديگري براي من مفيد بود. من هنوز تحت تاثير بخش هائي از اين كتاب هستم. حيفم آمد كه آن همه محبت و انرژي دريافتي را با اهل قهوه خانه خود تقسيم نكنم. لذا يك قسمت از اين كتاب تحت عنوان "پيروزمندان" را تقديم عزيزان مي نمايم:
پيروزمندان ، فاتحان لحظه هايند
و شكوه زندگي را در كام فرصت ها مي جويند
بسان همه ي ديگر آدميان /آري از شكست مي ترسند ،
اما عنان خويش به وحشت نمي سپارند.
فاتحان هرگز به نام نوميدي/ پاي خويش را واپس نمي كشند
و چون توسن زندگي به سركشي لجام بگسلد ،
تا كه رام نگردد/ به قرار ننشينند.
فاتحان مفهوم شگفت انعطاف را خوب مي دانند
و خوب مي دانند كه پيوسته راهي ديگر هست
وجانشان همواره آميخته شوقي است
به آزمون تمامي راه هاي زندگي.
فاتحان مي دانند كه پا بر قله هاي تكامل ندارند
درآيينه ي صداقت به حرمت ،
ضعف خود را نظاره مي كنند
و آن گاه با تمام نيروي خويش
گام هاي تعالي را استحكام مي بخشند.
فاتحان به زمين مي افتند اما بر زمين نمي مانند
و در امتداد صعود بلند خويش ، جان سخت و پر توان
معناي ناخوش سقوط رامنكوب مي كنند.
فاتحان مي دانند كه نه سرنوشت ،
شرنگ تلخ شكست به كامشان مي ريزد
و نه بخت ، جام پيروزي در كفشان مي نهد.
فاتحان هميشه گناه خطاهاي خويش را بر دوش مي گيرند ،
در انديشه هاي خويش ، سازندگي را جستجو مي كنند
و در دل هر چيز ، دست به سوي خوبي هامي گشايند.
و دستانشان ايجاز بهار است ،
كه به يمنش زردترين ساقه ها بارور مي شوند و به گل نشينند.
فاتحان به راهي كه بر مي گزينند مومنند
سخت و ناهموار ، شايد
و به چشم ديگران ، بي سرانجام و ناگوار.
فاتحان واژه صبر را مي شناسند
آن ها مي دانند كه "ارزش هر چيز به عمریست كه در آن صرف مي كني."
منبع: سایت شخصی مرعشی پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر