اعتماد: دو هوو بعد از آنکه فهميدند شوهرشان قصد دارد زن ديگري را به عنوان همسر سوم به عقد خود درآورد، با حضور در دادگاه خانواده خواستار رسيدگي به اين موضوع شدند.
به گزارش خبرنگار ما در جريان رسيدگي به اين پرونده که در شعبه 268 مجتمع قضايي خانواده برگزار شد، اين دو هوو که بنفشه و محبوبه نام دارند، گفتند به تازگي متوجه شدند همسرشان منصور منشي اش را صيغه کرده و قرار است به زودي او را به عقد دائم خود درآورد.
بنفشه به قاضي حسن عموزادي گفت؛ پنج سال قبل در شرکت منصور مشغول به کار شدم. چند ماه پس از استخدام فهميدم منصور به من علاقه مند است. او با من خيلي مهربان بود و حتي نسبت به ساير کارکنان به من حقوق بيشتري مي داد. حدود يک سال در آنجا کار کردم تا اينکه يک روز منصور مرا به دفترش دعوت و بعد از کلي مقدمه چيني خواستگاري کرد. فرصت بسيار خوبي نصيبم شده بود.
منصور وضع مالي بسيار خوبي داشت و علاوه بر شرکت بزرگي که در آن کار مي کردم در چند شرکت تجاري بزرگ ديگر هم سرمايه گذاري کرده بود. به همين دليل بدون هيچ پيش شرطي پيشنهادش را قبول کردم و پس از چند هفته به دفترخانه رفتيم و من با مهريه 200 سکه بهار آزادي به عقد او درآمدم. پس از آن منصور از من خواست ديگر کار نکنم و در خانه باشم. من که ديگر نياز مالي نداشتم، پذيرفتم و سرکار نرفتم.
زندگي من و همسرم به خوبي ادامه داشت تا اينکه به طور اتفاقي از رابطه منصور با زن ديگري باخبر و يک شب متوجه شدم منصور در اتاقش مشغول صحبت با تلفن است. او تصور مي کرد من در آشپزخانه هستم. وقتي به حرف هايش گوش کردم، کمي حساس شدم. آرام آرام به سمت اتاق منصور رفتم و حدس زدم او با يک زن حرف مي زند.
او حرف هاي عاشقانه يي مي زد و حتي اسم آن زن را که محبوبه بود چند بار تکرار کرد. من که از فهميدن ارتباط منصور با زن ديگري خشمگين شده بودم در اتاق را باز و او را غافلگير کردم. وقتي در اين مورد از منصور توضيح خواستم او گفت؛ به محبوبه علاقه مند است و قصد دارد با وي ازدواج کند.
شوهرم گفت؛ اگر با ازدواج دومش مخالفت کنم، مرا طلاق مي دهد. من هم به خاطر اينکه زندگي ام از هم نپاشد، پذيرفتم در کنار هوو به زندگي با شوهرم ادامه دهم. پس از چند روز هم با منصور به دفترخانه رفتم و شاهد عقد او و محبوبه بودم. از آن پس زندگي جديدي را آغاز کردم اما به خاطر زندگي ام هيچ اعتراضي نکردم و همه سختي ها را پذيرفتم.
در ادامه اين جلسه محبوبه زن دوم منصور گفت؛ وقتي با منصور ازدواج کردم، او به من گفته بود که با بنفشه زندگي مي کند. من هم چون به منصور علاقه داشتم حاضر شدم در کنار هوويم زندگي کنم اما پس از مدتي فهميدم شوهرم با زن ديگري نيز در ارتباط است. اين موضوع را با بنفشه هم در ميان گذاشتم. وقتي به کمک همديگر در اين باره تحقيق کرديم متوجه شديم همسرمان منشي شرکت را صيغه کرده است. يک شب که منصور به خانه آمد ماجرا را به او گفتيم. وي هم اين رابطه را تاييد کرد و گفت؛ قصد دارد منشي اش را هم به عقد خود درآورد.
اين زن در ادامه گفت؛ من زندگي با يک هوو را پذيرفتم اما ديگر حاضر نيستم هووي ديگري را قبول کنم.