۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۷:۱۵
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۵۶۵۰۹
تاریخ انتشار: ۰۹:۴۵ - ۲۰-۰۸-۱۳۸۷
کد ۵۶۵۰۹
انتشار: ۰۹:۴۵ - ۲۰-۰۸-۱۳۸۷

گزيده سرمقاله روزنامه‌هاي امروز

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

جام جم

«چشيدن طعم وقت‌» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جام جم به قلم محمد رضا رستمي‌ است كه در آن مي خوانيد؛ مي‌خواهم از آفتابي بنويسم كه به شوق بوسيدن بارگاهتان طلوع مي‌كند، اما نمي‌شود، مي‌خواهم از خاكي بنويسم كه فخر مي‌فروشد به ميزباني‌تان اما نمي‌شود، مي‌خواهم از نگاه‌هايي بنويسم كه هر روز سمت‌تان مي‌چرخد اما نمي‌شود، مي‌خواهم از پنجره‌اي بنويسم كه فولاد است، اما دلش آب مي‌شود، از گرمي نفس‌هايي كه شما را مي‌طلبند، اما نمي‌شود، مي‌خواهم بنويسم، اما نمي‌شود، يك چيزي كم است، جايش خالي است و پر نمي‌شود.

اصلا مگر مي‌شود به شما فكر كرد و نوشت، به حريم حرمي كه وصل مي‌كند آدم را به آبي آسمان، كوچك مي‌كند آدم را و گم مي‌كند در بيكرانگي‌اش، انگار كه تمام دنيا خلاصه شده باشد در بين آن ديوارهايي كه پناه مي‌دهند آدم را.

«كسي دست خالي از اينجا برنمي‌گرده» اين را همه مي‌گويند، همه گفته‌اند و خادمان‌تان، سال‌هاست كه نگاه‌شان دوخته مي‌شود به خالي دست‌هايي كه تا سمت شما مي‌چرخند، پر مي‌شوند از كرامت و رحمتي كه مي‌بارد، كدام نگاه سمت شما چرخيده و بي‌جواب مانده، كدام دست سمت شما دراز شده و خالي برگشته.

عظمت شما را كدام كلمه مي‌تواند توصيف كند، روايت كند داستانتان را و نشان دهد بركت شما را، شما كه آفتاب دنياي ما هستيد.

ميزبان دل‌هاي شكسته‌ايد و رواكننده حاجت‌هاي بر زبان نيامده، بيخود نيست كه آفتاب از شرق طلوع مي‌كند تا سلامگوي شما باشد و وقت در حريم شما طعم پيدا مي‌كند، لذت‌بخش مي‌شود بودن و آرام مي‌گيرد پرنده‌اي كه بي‌تابي را بال زده‌است تا رسيده‌است به سايه‌سار امن بارگاه شما. چه لذتي دارد فكر كردن به وجودي كه شفاعت‌كننده است، ضامن است و كوچه‌هاي توس هنوز هم خاطره گام‌هايش را مرور مي‌كنند تا باور كنند كسي كه اينجا خوابيده، در اين خاك آرميده، علي بن موسي‌الرضاست. چه سعادتي دارند اين كلمات كه پشت سر هم رديف مي‌شوند، تا درياي رحمتي را توصيف كنند كه موج مي‌زند، كه وسوسه مي‌كند همه را تا خود را به زلالي‌اش بسپارند و ملكوتي شوند دل‌تنگي‌هاي كلمات را گاهي مي‌شود شنيد، مي‌شود حس كرد، مي‌شود نوشت يا گريست، دل‌تنگي كلماتي كه كم مي‌آورند، براي  وصف  كسي كه پناهگاه است، كه مأمن است، كه ايمن‌كننده است كه آسماني است. كه رحمت است و توسل را معني مي‌كند، بودن را رقم مي‌زند براي همه آنهايي كه اين روزها  دلشان تنگ شده، براي نشستن  درسايه‌سار  حرمش.

رسالت

«نقدي بر مصاحبه محمدهاشمي با كارگزاران» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن مي‌خوانيد؛ آقاي محمدهاشمي عضو محترم مجمع تشخيص مصلحت نظام و عضو ارشد حزب كارگزاران سازندگي در مصاحبه با روزنامه كارگزاران مدعي شده است دولت نهم يك انحراف 90 درصدي از برنامه چهارم داشته است.

تيتر اول روزنامه كارگزاران صفحه اول مورخه 12  آبان 87 اختصاص به اين ادعا داشت!
هر كس كه اين تيتر را بخواند در نگاه اول فكر مي‌كند وي گفته كل عملكرد دولت نهم انحراف 90 درصدي از برنامه چهارم داشته است اما با مطالعه متن مصاحبه متوجه مي‌شود صرفا اين “ ادعا” در خصوص احكام برنامه چهارم در خصوص كاهش ميزان وابستگي بودجه جاري دولت به درآمدهاي نفتي عنوان شده است. در خصوص نقد اين ادعا و نيز اظهار  نظر ايشان در خصوص درآمدهاي نفتي مطالب زير تقديم مي‌شود :

-1 در بخشي از اين مصاحبه آقاي محمدهاشمي با ورود به مبحث نفت از كاهش 54 ميليارد دلاري درآمد نفت به نقل از رئيس بانك مركزي سخن گفته‌اند. بهتر بود آقاي هاشمي روشن مي‌كردند از كدام درآمد نفت صحبت مي‌كنند؟‌قاعدتا وقتي به نقل از رئيس كل بانك مركزي اين كاهش را اعلام مي‌كنند، بايد اين وصولي ناظر بر ارقام ايصالي به بانك مركزي باشد. آيا به راستي درآمد نفت  54 ميليارد دلار كاهش يافته است، آيا مقام عالي رتبه‌اي همچون آقاي هاشمي بايد اين‌گونه نسنجيده سخن بگويد و به اصطلاح عوام و خواص گز نكرده ببرد؟ كل وصولي بانك مركزي در سال 1368 به ازاي صدور روزانه 2/200 ميليون بشكه صادرات هر بشكه 75 دلار به  60 ميليارد دلار هم نمي‌رسد، چطور مي‌توان پذيرفت 54 ميليارد  دلار درآمد نفتي ما كاهش پيدا كرده است . يعني هم اكنون كشور با  6 ميليارد دلار مابه‌التفاوت دو مبلغ 60 ميليارد دلار واقعي و  54 ميليارد  دلار مورد ادعاي آقاي هاشمي اداره مي‌شود؟ اصلا مگر همه در آمد نفت به درآمد عمومي تزريق مي‌شود ؟

-2 ادعاي 90 درصدي انحراف دولت نهم از برنامه چهارم نيز همانند عدم دقت در تقويم درست كاهش درآمدهاي نفت است .

در  مورد وابستگي بودجه به درآمد نفت كافي است به جدول زير مستند به اعداد و ارقام بودجه در سال‌هاي برنامه پنج ساله چهارم توجه كنيم.

سهم نفت در بودجه عمومي

-1 جدول شماره 4 و 5 قانون بودجه سال  87
-2 جدول شماره 4 و 5 قانون بودجه سال  86
-3 جدول شماره 4 و 5 قانون بودجه سال  85
-4 جدول شماره 4 و 5 قانون بودجه سال  84
-5 جدول شماره 4 و 5 قانون بودجه سال  83

در جدول فوق سهم عوايد حاصل از نفت در تامين منابع اعتبار براي بودجه عمومي دولت و همچنين سهم بودجه عمومي از حساب ذخيره ارزي و نصاب هر يك نشان داده شده است و مبين آن است كه دولت آنچه را كه از عوايد نفت دريافت كرده جز با تصويب و اجازه مجلس نبوده ونصاب‌ها هم پيش از آنكه نشان از انحراف بدهد مبين ثبات نسبي در دوسال  84 و 85 كاهش نسبت به سال قبل است كه اين كاهش در سمت و سوي برنامه بايد تلقي شود نه انحراف، آن هم 90 درصد!

در مورد سال 87 حتي ارقام لايحه نسبت به  ارقام مصوبه مجلس به مراتب كمتر بوده كه در مجلس به آن اضافه شده است.

اصلاحيه‌هاي بودجه در مورد شرايط خشكسالي يا بحث تحريم بحث خاص خود را دارد . آقاي هاشمي معتقدند اتكاي دولت به نفت (بخوانيد بودجه عمومي دولت به درآمد نفت ) 60 درصد نسبت به سال  پايه افزايش يافته است.

معنا و مفهوم اين ادعا آن است، كه نصاب 53 درصد سال 87، 60 درصد از نصاب 42/6 سال پايه افزون است آيا اين سخن درستي است؟ داوري‌ در اين ادعا را به روايت يك محاسبه ساده زير مي‌توان به خوبي ادراك كرد .
 
محاسبه ساده فوق نشان مي‌دهد نه با اما و اگر بلكه با دو كلمه حرف حساب مي‌توان عيار ادعاي آقاي هاشمي را محك زد وقتي افزايش 24/4 درصدي را 60 درصد مدعي مي‌شوند ، انحراف 90 درصدي تا چه حد از پشتوانه محاسباتي برخوردار است.

كيهان

«چرا احمدي نژاد؟» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن مي‌خوانيد؛آيا اين تلقي فراگير كه احمدي نژاد شايسته ترين گزينه براي رياست جمهوري آينده است با برخي از انتقادهاي جدي كه نسبت به دولت نهم و شخص ايشان وجود دارد، در تناقض نيست؟!

يادداشت پيش روي درباره اين گزاره «به ظاهر متناقض» است و چرايي شايستگي احمدي نژاد براي رياست جمهوري دهم را با استناد به امتيازهاي برجسته و غيرقابل انكار و بعضاً منحصر به فرد او پي مي گيرد و براين واقعيت نيز چشم نمي بندد كه «فقط آنهايي كه ديكته نمي نويسند غلط ندارند» و كساني كه به هنگامه نبرد، كنج عافيت مي گيرند و در خانه مي نشينند، زخم برنمي دارند!

1- «نمايش نقطه ايده آل» يكي از شگردهاي رايج و پرمصرف در عمليات رواني است كه اين روزها در حجم انبوهي از سوي دشمنان بيروني و دنباله هاي داخلي آنان عليه احمدي نژاد به كار گرفته مي شود. حريف در اين شگرد روي نقطه ايده آل به عنوان خروجي قابل قبول يك پروژه انگشت مي گذارد و از اين طريق مي كوشد تمامي گام هاي بلند و اقدامات مثبت و مؤثري را كه براي رسيدن به آن نقطه ايده آل انجام گرفته ناديده انگاشته و بي ثمر جلوه دهد. به عنوان مثال در جريان جنگ تحميلي، سقوط صدام و فروپاشي حزب بعث عراق نقطه ايده آل ما بود و در پايان جنگ، اگر چه به اين نقطه نرسيديم ولي طرف پيروز جنگ بوديم چرا كه با حمله صدام، قرار بود انقلاب اسلامي برچيده شود، نظام جمهوري اسلامي ايران سقوط كند، كشورمان تجزيه شود، خوزستان به يكي از استان هاي عراق تبديل شود و... دشمنان به هيچ يك از اين اهداف رسماً اعلام شده خود نرسيدند، بنابراين بديهي است كه ايران اسلامي طرف پيروز جنگ بوده است ولي حريف با اين استدلال كه صدام سقوط نكرده است، جمهوري اسلامي ايران را در تحقق اهداف خود «ناكام»! و طرف شكست خورده جنگ معرفي مي كرد! مسخره نبود؟!

2- احمدي نژاد در آغاز كار از اهداف بلند و سرنوشت سازي به عنوان نقاط ايده آل دولت نهم ياد كرد كه آرزوهاي بر زمين مانده مردم و نظام بود، اهدافي نظير، تأكيد بر آموزه هاي اسلامي و انقلابي، اولويت دادن به محرومان و مستضعفان، مبارزه با مفاسد اقتصادي، توزيع عادلانه ثروت، ايستادگي در مقابل باج خواهي دشمنان، پاكدستي و ساده زيستي دولتمردان، جلوگيري از ريخت و پاش بيت المال، مبارزه با رانت خواري، تلاش و كار بي وقفه و پيوسته و...

اكنون سه سؤال مطرح است. اول اين كه آيا مي توان در ارزشمند بودن اهداف اعلام شده كمترين ترديدي داشت؟ و دوم آن كه آيا احمدي نژاد براي رسيدن به اين اهداف همه تلاش و تمامي شب و روز خود و كابينه اش را به كار نگرفته است؟ و آيا در اين راه هيچ لحظه اي را از دست داده است؟ و سوم آن كه كدام چشم واقع نگري مي تواند، موفقيت هاي فراوان و شگفت انگيز احمدي نژاد و گام هاي بلندي كه براي تحقق اين اهداف برداشته است را ناديده بگيرد؟ هرچند كه در برخي از موارد به دليل طبيعت طولاني مسير، هنوز به نقطه ايده آل نرسيده باشد. مثلاً درباره اهدافي مانند مبارزه با مفاسد اقتصادي، آيا مي توان يك نمونه -فقط يك نمونه- از بي توجهي دولت به اين پديده و يا دست داشتن دولتمردان در اينگونه پلشتي ها را آدرس داد؟ راستي چرا شماري از مفسدان اقتصادي در دولت هاي گذشته برو بيا و آلاف و اولوف فراواني داشتند و در دولت نهم همه مفسدان اقتصادي در صف مخالفان احمدي نژاد ايستاده اند؟ و...

3- دولت نهم با تلاش پيوسته و شبانه روزي -كه اگر نگوئيم از مرز طاقت فرسايي گذشته است، به يقين بايد بپذيريم روي اين خط قرار دارد- گفتمان كار و تلاش بي وقفه را با دو شناسه «انقلابي» و «مردمي» نهادينه كرده است اين تحول بزرگ كه به تدريج حلقه هاي مياني و بدنه دولت را هم فرا مي گيرد، نياز حياتي نظام و آرزوي ديرينه مردم بوده است كه متاسفانه در دولت هاي سازندگي و اصلاحات مورد توجه جدي قرار نگرفته بود. كدام مسئول و دولتمردي را مي توان آدرس داد كه در اوج پركاري به اندازه يك چندم احمدي نژاد فعال و در همان حال تلاش بي وقفه او با دو ويژگي انقلابي و مردمي توأم بوده يا باشد؟! يكي از وزرا كه سابقه اي طولاني در جبهه و جنگ دارد و سال هاي متمادي است روزانه فقط يك وعده غذاي سبك مي خورد، براي نگارنده تعريف مي كرد در يكي از سفرهاي استاني آقاي احمدي نژاد متوجه اين ويژگي او شده بود. تصور نگارنده اين بود كه حتماً احمدي نژاد ايشان را ملامت كرده كه چرا چنين مي كني؟ ولي واكنش آقاي رئيس جمهور اين بود كه؛ مبادا كار نمي كني كه تپل! مانده اي؟! شايد اين واكنش آقاي احمدي نژاد سختگيرانه بوده است، شايد! ولي فرهنگ او همين است، كار مداوم براي مردم با اميد به رضاي خدا و پاداش اخروي.

4- احمدي نژاد، سازوكار و مسير حركت دولت را كه متأسفانه طي دو دهه گذشته از محور اصلي فاصله گرفته بود، به بستر اصلي بازگرداند. گفتمان امام و انقلاب را نه فقط بر زبان كه در ميدان عمل به كار گرفت و دقيقاً به همين علت -و فقط به همين علت- دشمنان بيروني و دنباله هاي دروني آنها كه اين بار سربازي فداكار و از خودگذشته را پا به ركاب رهبري مي ديدند و حاكميت دوباره گفتمان اصيل انقلاب را در افق ايران اسلامي رصد مي كردند، با همه توان به او تاختند و عجيب آنكه از يك سو عملكرد او را كم اهميت جلوه مي دادند و از سوي ديگر براي مقابله با روش و منش او از هيچ خصومت، توطئه و تبليغ سوء چشم نمي پوشيدند... خدا بر درجات حضرت امام(ره) بيفزايد كه در اينگونه موارد خطاب به آمريكا و اسرائيل مي فرمود؛ «اگر مي گوييد چيزي نشده پس چرا اينهمه سروصدا مي كنيد»؟! كينه توزي دشمنان بيروني از آن روي بوده و هست كه دولت نهم را در اصرار بر مواضع امام و رهبري قاطع و جدي ارزيابي مي كند و دنباله هاي داخلي آنها نيز با حضور دولت اصولگرا، رشته هاي چندين و چند ساله خودرا پنبه شده مي بينند. اگر سياست خارجي دولت نهم موفقيت آميز نبوده است چرا آمريكا و متحدانش براي مقابله با احمدي نژاد و دولت نهم، اين همه هزينه مي كنند و خود را به آب و آتش مي زنند؟ آيا آمريكا دوستدار ايران است؟ راستي چه شده كه آمريكا و برخي از احزاب و گروه هاي داخلي روي يك نقطه اشتراك نظر كامل دارند و آن، اين كه رئيس جمهور آينده هركه مي خواهد باشد فقط احمدي نژاد نباشد، چرا؟!

5- در محور حملات خارجي و داخلي به دولت نهم دقت كنيد، اكثر قريب به اتفاق اين حملات قبل از آن كه متوجه احمدي نژاد باشد، حمله به مباني انقلاب، اسلام و نظام جمهوري اسلامي است. به بيان ديگر، احمدي نژاد بهانه است و دشمنان «مستي بهانه كرده و گريه مي كنند»! شعار اسرائيل بايد از صحنه روزگار محو شود، سخن حضرت امام(ره) و سياست رسمي نظام است. مبارزه با مفسدان اقتصادي، تأكيد رهبر معظم انقلاب است. ايستادگي در مقابل باج خواهي قدرت هاي استكباري، خواست امام، آقا و مردم بوده و هست. مقابله با رانت خواري، قانون جمهوري اسلامي است، اولويت دادن به محرومان و مستضعفان و جلوگيري از مفت خوري كلان سرمايه داران نظر صريح امام، رهبري و آرزوي مردم است و... بنابراين احمدي نژاد با عرض پوزش «كتك خورش ملس است» و برخلاف بعضي ها كه حفظ منافع خود را بر پاسداشت اسلام و انقلاب و منافع ملي ترجيح مي دهند، در مقابل اين تهاجم گسترده شانه خالي نمي كند. در ميان «باباشمل»هاي تهران -همان كلاه مخملي ها- رسم بود وقتي كسي به آنها مي گفت «تو بميري»! شانه خود را تكان داده و مي گفتند «رد كردم»! يعني، چرا من به خاطر تو بميرم!

6- دولت نهم توده هاي عظيم مردم مؤمن و انقلابي را كه متأسفانه طي چند سال گذشته تقريباً غريب مانده و از مسئوليت ها دور بودند، به كانون سياست پردازي و تصميم سازي وارد كرد. نگاهي به اعضاي كابينه شامل وزرا و معاونان رئيس جمهور نشان مي دهد كه اكثر قريب به اتفاق آنها اگرچه افرادي با تخصص هاي بالا هستند ولي پيش از ورود به دولت نهم، ناشناخته بوده اند. همين پديده در مسئوليت هاي مياني هم به وضوح قابل ديدن است، معاونان وزرا، مديران كل، استانداران، فرمانداران، رؤساي ادارات و... اين در حالي است كه دولت نهم مطابق آمار موجود كمترين جابه جايي را در سطح كارشناسان بدنه داشته است اگرچه تغييرات در سطح وزرا- البته به قصد كارآمد كردن كابينه و صرفنظر از درستي يا نادرستي آن- چشمگير و بيرون از حد انتظار بوده است.

به كارگيري نيروهاي متعهد اما ناشناخته، ضمن آن كه از ايستايي و گردش مسئوليت در حلقه اي محدود جلوگيري كرده است، سپردن كار مردم به افرادي از جنس خود آنها نيز بوده است كه نزديكي و پيوستگي «مردم- دولت» نتيجه طبيعي آن است.

7- سفرهاي استاني، حضور بي واسطه در ميان مردم و تشكيل جلسات كابينه در تمامي نقاط كشور كه در مواردي پاي هيچ مسئولي حتي در سطح مديركل نيز به آنجا نرسيده بود، مصداق بدون ابهامي از مردم سالاري ديني است. پيش از اين هم رؤساي جمهور به استان ها سفر مي كردند ولي آن سفرها، بيشتر به يك بازديد تشريفاتي شبيه بود و يا به منظور افتتاح فلان طرح و پروژه صورت مي گرفت اما، سفرهاي استاني هيئت دولت نهم، حضور جدي كابينه و تصميم سازي در استان مربوطه است. ضمن آن كه پيوند و همدلي مردم از اقوام و مذاهب متفاوت را در پي دارد.

8- نگاهي به صف حاميان و مخالفان دولت بيندازيد، آيا درس آموز نيست كه توده هاي مؤمن و انقلابي مردم يعني همان ها كه به قول حضرت امام(ره) صاحبان اصلي انقلاب هستند در دايره بزرگ طرفداران دولت قرار دارند و تمامي دشمنان تابلودار بيروني و داخلي انقلاب، نظير آمريكا، اروپا، اسرائيل، گروهك هاي تروريستي ضدانقلاب، مفسدان اقتصادي، حرامخواران و برخي از احزاب داخلي كه پرونده سياهي از حمله به ارزش هاي اسلامي و انقلابي و همخواني با قدرت هاي بيروني دارند در حلقه مخالفان سرسخت دولت نهم جاي گرفته اند؟ و صد البته، حساب منتقدان دلسوزي كه به پاره اي از عملكردهاي دولت و يا شخص رئيس جمهور انتقاد دارند و رفع آن را به نفع نظام مي دانند، از حساب مخالفان ياد شده جداست. و در اين ميان، برخي از مردم نيز نسبت به مسائلي نظير گراني و تورم گله مند هستند كه گلايه آنها شنيدني و پذيرفتني است ولي بايد به اين نكته توجه داشت كه اگر مشكلي در ميان است- كه هست- مشكل مشترك دولت و مردم است، نه آن كه دولت در برخورد با اينگونه مشكلات و دغدغه هاي مردم حساب خود را از آنان جدا كرده باشد. و تاكيد دوباره بر اين سخن خطاب به رئيس جمهور محترم ضروري است كه حساب نقدهاي دلسوزانه و خيرخواهانه را از مخالفت خواني هاي حرفه اي! جدا كنند و اگر دومي را به حساب نمي آورند -كه چنانچه منطقي بود بايد ارج نهند- اولي را قدر بدانند و بر صدر بنشانند، چرا كه همه چيز را همگان دانند و تصميم عقل جمعي بر تصميم سازي فردي، به يقين برتري دارد.

9- اكنون بايد گفت؛ در مقايسه ميان دستاوردهاي بزرگ دولت احمدي نژاد و كاستي هاي آن كه با نقدهاي جدي نيز روبرو بوده است، كفه دستاوردها سنگيني فوق العاده اي دارد و مثلاً اگر امتياز احمدي نژاد بدون كاستي 100 باشد، مجموعه كاستي ها اين امتيازات را حداكثر به 90 مي رساند و نتيجه آن كه اين 90 بر صاحبان امتيازهاي خيلي پائين تر برتري غيرقابل انكاري دارد.
 
كارگزاران

«بي‌قراري روزنامه‌نگاري» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي كارگزاران است كه در آن مي‌خوانيد؛مشكل يا مسئله اصلي روزنامه‌نگار ايراني اين است كه نمي‌داند به كدام قاعده بنويسد تا از بقاي كار خود اطمينان داشته باشد و مورد عتاب و خطاب قرار نگيرد و احيانا نشريه‌اش به توقيف و تعطيلي كشيده نشود. در عالم نظر، قانون مطبوعات تكليف را روشن كرده است. مقرراتي نظير قانون مجازات اسلامي هم هست كه جرايمي مثل نشر اكاذيب و افترا و... را تعريف و تبيين كرده است. اين مقررات، هرچه باشند، روي كاغذ بيانگر قواعدي هستند كه حد و مرز رفت و آمدهاي مطبوعاتي و روزنامه‌نگاري را ترسيم كرده‌اند. نتيجه منطقي اين قواعد آن است كه روزنامه‌نگار هم مي‌فهمد كه اگر اين قواعد را رعايت كند، مي‌تواند بنويسد و امنيت داشته باشد. اما اين تمام ماجرا نيست. مساله اين است كه آيا سوي ديگر قانون، يعني مجريان قانون نيز اين قواعد را به صورت يكنواخت و پايدار رعايت مي‌كنند؟ قانون مطبوعات مجموعه‌اي از آزادي‌ها و محدوديت‌ها را براي كار مطبوعاتي تعيين كرده است. فعلا بحثي در اين نيست كه آزادي‌ها بيشترند يا محدوديت‌ها. مهم آن است كه همان مقدار آزادي و محدوديت كه قانون به رسميت شناخته است، محترم شمرده شود. در اين حالت روزنامه‌نگار خواهد دانست كه قلمش را چگونه بچرخاند تا امنيت خودش و نشريه‌اش به مخاطره نيفتد.

در مقررات راهنمايي و رانندگي، چراغ قرمز به منزله دستور توقف است و چراغ سبز نشانه اجازه حركت. چهارراهي را فرض كنيد كه مامور مستقر در آن، هر روز و هر ساعت معناي رنگ‌هاي قرمز و سبز را تغيير مي‌دهد. رانندگان را گاه براي عبور از چراغ سبز جريمه مي‌كند و گاه براي توقف پشت چراغ قرمز. در چنين چهارراهي چه وضعيتي پيش خواهد آمد. توقف رفت و آمد و گره خوردن اتومبيل‌ها اولين اتفاق قابل پيش‌بيني است. در واقع ماموري كه مي‌بايست موجب تسهيل رفت و آمد و امنيت رانندگان مي‌شد، با تفسير متغير و ناپايدار و نادرست چراغ راهنمايي عامل ناامني رانندگان و توقف عبور و مرور شده است. قانون مطبوعات در معرض انتقادهاي فراوان است. در اصول متعدد قانون اساسي دامنه بسيار فراخ‌تري براي آزادي مطبوعات پيش‌بيني شده است، اما تفسيرهاي سخت‌گيرانه و فراتر از حد مطبوعات، همان مقدار حدود و ثغوري را هم كه قانون مطبوعات براي كار مطبوعاتي در نظر گرفته است، به شدت توسعه داده است. روزنامه‌نگار قانون را مي‌خواند و از آن آگاه مي‌شود. همه دستگاه‌هاي قانوني مي‌توانند از روزنامه‌نگار بخواهند كه قانون را عينا رعايت كند.

اما روزنامه‌نگاران چگونه مي‌توانند از مجريان قانون كه به چشم برهم‌زدني نشريه‌اي را توقيف يا تعطيل مي‌كنند، بخواهند كه آنان نيز قانون را رعايت كنند. جاده قانون، يك جاده دوطرفه است، كه در هر دو سو بايد رعايت شود. ماجرا به اين مي‌ماند كه روندگان يك طرف جاده به خود حق بدهند كه با هر سرعتي برانند و به هر طرف كه خواستند انحراف بدهند. آنان كه از مقابل مي‌آيند تكليف كنند كه از حداقل سرعت بيشتر نرويد و هرگز فرمان نپيچانيد حتي اگر يك تريلي سنگين مي‌خواهد از رويتان عبور كند. در چنين جاده‌اي كدام راننده سالم به مقصد مي‌رسد؟

جمهوري اسلامي

«انكار نمادهاي انقلاب و نظام!» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛ معضل كثرت تعطيلات رسمي كشور در طول 30 سال گذشته همواره مطرح بوده و متاسفانه همچنان لاينحل باقي مانده است . علاوه بر اين حجم قابل ملاحظه اي از تعطيلات غيررسمي نيز هر سال بر تعطيلات رسمي اضافه مي شود كه مشكل را دو چندان مي كند.

تعطيلات غيررسمي كه متاسفانه دست كمي از تعطيلات رسمي ندارند دو دسته هستند يكي ايام نوروز در حد فاصل ميان 4 روز تعطيل رسمي اول سال تا قبل از روز 12 فروردين كه روز جمهوري اسلامي و تعطيل رسمي است و دسته دوم تعطيلاتي كه به تناسب نوع قرار گرفتن مناسبت ها در كنار تعطيلات رسمي يا ايام آخر هفته بطور طبيعي تعطيل مي شوند يا دولت آنها را تعطيل اعلام مي كند و يا رخصت مرخصي مي دهد و بهر حال در عمل تعطيل مي شوند.

...هر چند اين معضل نبايد تحمل شود و مسئولان بايد هر طور شده آنرا برطرف نمايند اما متاسفانه هر چند وقت يكبار افرادي در اينجا و آنجا همه كاسه و كوزه ها را برسر انقلاب و مذهب مي شكنند و سخن از ضرورت حذف كردن تعطيلاتي همانند 12 فروردين و 15 خرداد و بعضي اعياد ديني به ميان ميآورند! چند روز قبل يك عضو هيات رئيسه مجلس شوراي اسلامي با مطرح ساختن همين مبحث و پيش بيني اينكه 3 تا 5 روز از تعطيلات رسمي كشور كاهش يابد گفت : « برخي روزهاي تعطيل رسمي كشور كه نه به عنوان يك روز نمادين شناخته شده و نه مراسم عمومي و سراسري در آن برگزار مي شود چون 15 خرداد 29 اسفند و 12 فروردين و يا برخي جشن هاي مذهبي چون ميلادها كه چنين مشخصه اي را ندارند مي توان در مجلس در مورد آنها در كميسيون هاي ذيربط كار كارشناسي كرد و تصميم گرفت چرا كه در تاريخ كشور ما نيز معمولا چنين روزهائي را بازار و كسبه با چراغاني و باز بودن گرامي داشته نه با تعطيل كردن و سوت و كور كردن خيابان ها و بازار. حتي مراكز حوزوي ما نيز در چنين روزهائي تعطيل نمي شوند » .

در اين سخن در عين حال كه حاوي نكات درست و قابل تامل نيز هست متاسفانه به اساسي ترين نكات مربوط به هويت انقلاب و نظام جمهوري اسلامي كاملا بي اعتنائي شده است . بعضي نكات مثبت و منفي اظهارات اين نماينده مجلس را برمي شمريم .

1 ـ چراغاني كردن و جشن گرفتن روزهاي ميلاد كه ملازم باز بودن مغازه ها ادارات و بازارهاست سخن درستي است لكن اين چيزي است كه هم اكنون در كشور ما جريان دارد. غير از ميلادهاي حضرت رسول حضرت علي و حضرت امام زمان عليهم السلام كه دلايل خاص و روشن خود را دارند ساير ميلادها تعطيل نيستند و مردم به اين مناسبت ها چراغاني مي كنند و جشن مي گيرند و ادارات و بازارها و مغازه ها باز هستند.

2 ـ اگر قرار باشد طبق آنچه در سخنان اين نماينده مجلس آمده روش مراكز حوزوي معيار باشد تمام ايام شهادت ها و وفات هاي مربوط به چهارده معصوم صلوات الله عليهم اجمعين نيز بايد تعطيل باشند زيرا مراكز حوزوي در اين مناسبت ها تعطيل هستند و حتي بازارها نيز طبق سنت معهود و بسيار كهن ايام وفات و شهادت تعطيل مي شوند. قطعا چنين روشي مطلوب گوينده اين سخن نيست و با هدف كاهش تعطيلات تناسبي ندارد.

3 ـ روز 29 اسفند را دولت گذشته با هدف كاهش تعطيلات از فهرست تعطيلات رسمي كشور حذف كرد ولي به دستور رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي اين تصميم لغو و دوباره اين روز تعطيل رسمي اعلام شد. اين اقدام رهبري پشتوانه استدلالي درستي نيز دارد و آن اينست كه 29 اسفند نماد مبارزه ملت ايران با استعمار انگليس است و اين نماد بايد در تاريخ اين ملت محفوظ بماند .

4 ـ اعياد بزرگي مانند قربان فطر و غدير را نيز كه نمي توان از تعطيلات رسمي كشور حذف كرد زيرا اينها نمادهاي اسلامي و تشيع هستند . ايامي از قبيل 28 صفر عاشورا و 21 رمضان نيز همين ويژگي را دارند و قابل حذف كردن نيستند .

5 ـ به نظر مي رسد همين محاسبات موجب شد كساني كه در صدد كاهش تعطيلات رسمي كشور هستند به سراغ روزهائي كه نماد انقلاب و نظام جمهوري اسلامي هستند بروند متاسفانه در اظهارات اين نماينده مجلس روزهاي 12 فروردين و 15 خرداد در رديف ايامي قرار داده شده اند كه « نمادين » شناخته نمي شوند! در حالي كه روز 12 فروردين را امام خميني روز استقرار نظام جمهوري اسلامي دانسته و روز 15 خرداد روز پايه گذاري قيام ملت ايران عليه رژيم ستم شاهي و استعمار خارجي و استبداد داخلي و مبدا نهضت اسلامي است . اگر اين روزها « نمادين » نيستند پس چه روزهائي را مي توان نمادين دانست امام خميني روز 15 خرداد را براي هميشه عزاي عمومي اعلام كرده اند. اگر از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي سئوال شود مفهوم اين سخن امام چيست چه جوابي جز اين دارند كه منظور امام اينست كه همه بايد اين روز را به بزرگداشت شهداي 15 خرداد و تلاش براي زنده نگهداشتن ياد و استمرار راه آنها اختصاص دهند با اين حال چگونه مي توان اين روزهاي مهم كه هويت انقلاب و نظام اسلامي را در خود دارند را روزهاي « نمادين » ندانست !

اگر 15 خرداد و 12 فروردين نبودند كساني كه اكنون در مجلس شوراي اسلامي بر كرسي هاي نمايندگي مردم و جايگاه قانونگذاري تكيه زده اند آيا مي توانستند به خانه ملت راه يابند و اصولا اگر 15 خرداد نبود مجلس اكنون خانه ملت ايران بود يا مثل گذشته محل نفوذ قدرت هاي استعماري و استبدادي و محل تصويب لوايحي از قبيل كاپيتولاسيون اين واقعيت ها بايد همه ما را هشيار كنند تا مبادا با ادامه چنين مسير خطرناكي به جائي برسيم كه 22 بهمن را نيز « نمادين » ندانيم و اصل نهضت اسلامي و انقلاب و امام خميني را به فراموشي بسپاريم . آن نماينده مجلس را كه سخن از احتمال حذف 12 فروردين و 15 خرداد از تعطيلات رسمي كشور به ميان آورده به چنين اغراضي متهم نمي كنيم ولي نمي توانيم غفلت موجود در سخنان وي را ناديده بگيريم . نمايندگان مجلس شوراي اسلامي بايد با تمام وجود حافظان هويت انقلابي ملت ايران باشند همانگونه كه با تمام وجود بايد حافظان هويت اسلامي اين ملت و كشور باشند. بدين ترتيب كاهش تعطيلات را كه يك ضرورت است بايد از راه هاي ديگري پي گرفت نه از راه حذف نمادهاي نهضت و انقلاب اسلامي .

آفتاب يزد

«شعار در آمريكا تغيير در ايران!‌» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفتاب يزد است كه در آن مي‌خوانيد؛ انتخابات پر سر و صداي آمريكا كه با شعار <تغيير> توسط كانديداي دموكرات آغاز شده بود پس از يك دوره تقريبا 2 ساله به آخرين مرحله رسيد تا براي نخستين بار پاي يك <رنگين پوست> را به كاخ سفيد باز كند. البته نتايج نهايي انتخابات چهارم نوامبر آمريكا نشان داد شعار <تغيير> آن‌گونه كه انتظار مي‌رفت توسط آمريكايي‌ها جدي گرفته نشد به طوري كه در نهايت، اختلاف آراي كانديداي پيروز با كانديداي ناكام، به 6 درصد (نسبت به شركت‌كنندگان در انتخابات)هم نرسيد. حتي به نظر مي‌رسد اگر برخي عوامل ديگر از جمله هـجـوم بـي‌سابقه رنگين‌پوستان به مراكز راي‌گيري و راي آنها به اوباما، بيماري شديد مك‌كين و گمانه‌زني‌ها درخصوص مرگ او تا قبل‌ از پايان دوره آيـنـده ريـاسـت جـمـهـوري و گـاف‌هاي سياسي سارا پيلين – كانديداي جمهوري‌‌خواهان براي تصدي معاونت رياست جمهوري آمريكا– نبود شايد سرنوشت ديگري براي جمهوري خواهان و دموكرات‌ها رقم مي‌خوردتا مشخص شود ادعاهاي تغيير، بيش از آنكه توسط آمريكايي‌ها جدي گرفته شود در كشورهاي ديگر موجب جلب توجه شده است! ‌ ‌ظاهراً برخي سياستمداران ايراني در راس كساني بودند كه شعار <تغيير> اوباما را جدي گرفتند و اين تلقي را در ارسال پيام تبريك بي‌سابقه براي اوباما به نمايش گذاردند. البته آنچه در اين يادداشت مورد بررسي قرار مي‌گيرد تحليل‌هاي سياسي و برداشت‌هايي است كه سياستمداران ايراني را به تابوشكني و ارسال پيام، تشويق كرد وگرنه اقدام آنها در ارسال پيام، اقدامي هوشمندانه و قابل تحسين است.

پس از ارسال پيام از ايران، اوبـامـا بلافاصله واكنشي از خود نشان دادتا سياستمداران ايراني و مشاوران آنها را از اشتباه درآورد و به آنها ثابت كندكه اگر هم <تغيير> در آمريكا به وجود آيد تاثيري بر ديدگاههاي اصولي آمريكا نسبت به ايران و منطقه خاورميانه نخواهد داشت. اما برخي رفتارهاي رسانه‌اي نشان داد كه اوباما هنوز موفق نشده است تلقي برخي نزديكان به دولـت ايـران را اصـلاح كـنـد و آنها هنوز در انتظار تغيير رفتار و گفتار رئيس‌جمهور جديد آمريكا در برابر ايران هستند. دو روز قبل، روزنامه اصلي دولت، اظهارات اوباما را منعكس نمود كه پس از ارسال پيام احمدي‌نژاد ايراد شده است،اين روزنامه تمامي اظهارات ضدايراني او از جمله ادعاي <حمايت ايران از سازمان‌هاي تروريستي> را حذف و تنها به انتشار اين جمله اوباما بسنده نمود كه <به پيام احمدي‌نژاد پاسخ مي‌دهم>‌.

در همين حال، ظاهرا در عرصه سياسي داخلي، با شرايط متفاوتي روبرو هستيم . يعني برخلاف تلقي اشتباه برخي سياستمداران اصولگرا از <تغيير> در آمريكا، آنها از تغييرات واقعي در داخل كشور تلقي درستي داشتند كه نتيجه آن به صورت <تغيير> ناگهاني در برخورد فراكسيون دولتي اصولگرايان با ساير فراكسيون‌هاي آن جناح به چشم مي‌خورد. اين تغيير را مي‌توان در يادداشتي مشاهده كرد كه به قلم مديرعامل خبرگزاري دولت در روزنامه دولت چاپ شده است.اهميت اين مقاله از آن جهت است كه كمتر كسي در اين دولت مي‌تواند برخلاف جريان عمومي دولت سخني بگويد يا مقاله‌اي بنويسد. لذا مقاله روز شنبه در روزنامه دولت را مي‌توان نشانه تغيير اساسي در تعامل فراكسيون دولتي با ساير فراكسيون‌هاي بانفوذ و پرسابقه اصولگرايان دانست.

كمتر از ده روز قبل، اظهارات شديداللحن رئيس‌دولت و مشاوران او در مورد اكثريت مجلس و عده‌اي از اصولگرايان در رسانه‌هاي دولتي منتشر شد كه نشان مي‌داد رئيس‌جمهور و همكاران نزديك وي، برخي اقدامات نمايندگان اصولگرا را تلاش براي زمين زدن دولت مي‌دانند و اقدام نمايندگان مجلس احتمالا <تحت تاثير القائات دشمن است كه البته مي‌تواند موجب تعقيب قضايي نمايندگان شود!>‌ ‌

قبل از آن هم تاكيد نمايندگان بر لزوم هماهنگي دولت با مجلس براي اعلام و اجراي مراحل مختلف طرح تحول اقتصادي، با واكنش رئيس‌جمهور و بعضي ياران نزديك او مواجه شد. حتي گلايه نمايندگان از اقدام ناهماهنگ رئيس‌جمهور براي اعلام ارقام يارانه‌هاي تخصيصي به دهك‌هاي مختلف جامعه، اين پاسخ طعن‌ا~ميز احمدي‌نژاد را به دنبال داشـت كـه: <وقـتـي مـن رقم 45 هـزار تـومـان را بـراي بـرخـي مـردم و 70 هزار تومان را براي قشر محروم اعلام كردم برخي عصباني شدند كه چرا اين موضوعات را با مردم در ميان مي‌گذاريد؟ بايد ابتدا از دسته و گروه ما اجازه مي‌گرفتي و بعد به مردم مي‌گفتي>! ‌ ‌

اما ناگهان فضا عوض شد و در نخستين روز از هفته جاري، رئيس خبرگزاري دولت در مقاله خود تاكيد كرد: <وحدت راهبردي اصولگرايان در عين تنوع و كثرت سلايق ، هم اكنون به مهم‌ترين ابهام رازآلود براي مخالفان نظام ولايي تبديل شده است.> البته بايد مدتي بگذرد تا مشخص شود آيا <تشبيه اقدام قانوني نمايندگان براي استيضاح وزير به تلاش براي زمين زدن دولت> نشانه وحدت راهبردي است يا سخنان صريح نايب رئيس اصولگراي مجلس كه به صراحت از <عدم وجود راهبرد اقتصادي در دولت> سخن مي‌گويد و بر <فرصت‌سوزي دو ساله و بعضاً غيرقابل جبران در دولت نهم> تاكيد مي‌كند؟ ‌ ‌

مشاور رئيس‌جمهور اخيراً در يادداشتي به مناسبت استيضاح كردان، نمايندگان مجلس را مخاطب قرار داد و نوشت: <آيا دشمنان قسم خورده ملت ايران به تلاش حيله‌گرانه خود براي سوءاستفاده از جايگاه رفيع مجلس و اثرگذاري بر آن در جهت خدمت به منافع خويش خاتمه داده‌اند يا آنكه به لطايف الحيلي همچنان سعي دارند تا از اين رهگذر، پي جوي اهداف شوم خويش باشند؟> آيا اين اظهارنظر مشاور رئيس‌جمهور، نشانه <ابهام رازآلود دشمنان از وحدت استراتژيك اصولگرايان> است يا سخن رئيس اصولگراي يك كميسيون موثر مجلس كه مي‌گويد <نزديك است به خاطر بعضي اقدامات دولت، در صحن مجلس سكته كنم>؟ ‌ ‌

اما به هر حال سخن اخير رئيس خبرگزاري دولت، نشان مي‌دهد كه يك تغيير مبنايي در ديدگاه فراكسيون دولتي اصولگرايان ايجاد شده و آنها در آستانه انتخابات به اين نتيجه رسيده‌اند كه <احساس بي‌نيازي به ساير اصولگرايان> ناشي از تلقي غلط از واقعيات جامعه و نيزغفلت از خطر جدي رقيب اصلي يعني اصلاح طلبان بوده است. اين تغيير حتي اگر تنها موجب اتحاد قوي اصولگرايان در برابر اصلاح‌طلبان شود، يك <تغيير> مثبت است و بايد از آن استقبال كرد. زيرا موجب بهره‌برداري مناسب از فرصت 8 ماه پاياني دولت احمدي‌نژاد و جلب همكاري نهادهاي قانوني كشور براي حل مشكلات مردم خواهد شد. ضمن آنكه با اطمينان مي‌توان گفت كه حتي وحدت صددرصدي اصولگرايان، خطري متوجه اصلاح‌طلبان نخواهد كرد و در صورت برگزاري انتخاباتي عادلانه– از لحاظ مراحل اجرايي و دسترسي به رسانه‌ها– انتخابات 22 خرداد 88 به نفع اصلاح طلبان رقم خواهد خورد.

البته از فراكسيون دولتي اصولگرايان توقع مي‌رود در كنار اين تغيير رفتار نسبت به رقيبان درون جناحي، ادبيات مورد استفاده خود نسبت به رقيب بيروني – اصلاح‌طلبان– را نيز تغيير دهند. استفاده از عباراتي همچون <رقيب ساده‌لوح>، <سرمستي> و <دروغ پراكني> براي توصيف اصلاح طلبانبسيار قبيح است ؛ به ويژه آنكه اين توصيفات عليه رقيب داخلي همزمان با ارسال پيام محترمانه براي رئيس‌جمهور صهيونيست پرور آمريكا– اوباما– بيان مي‌شودو مي‌تواند نگراني‌ها نسبت به بي‌خاصيت بودن تغيير در داخل را افزايش ‌دهد.

ابتكار

"جسارت احمدي نژاد و يک انتظار" عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم اسماعيل سلطنت پور است كه در آن مي‌خوانيد؛ بالاخره اوباماي سياه وارد کاخ سفيد شد تا بار ديگر قابل اعتماد بودن نظرسنجي ها در غرب بر همگان ثابت شود چرا که در تمام نظر سنجي هايي که براي انتخابات رياست جمهوري انجام شده بود اوباماي جوان با فاصله اي معنادار مک کين پيرمرد را پشت سر گذاشته بود. انتخابات رياست جمهوري امريکا را بي شک بايد از عجيب ترين و جالب ترين مانور هاي مشق دموکراسي در جهان دانست.قواعد خاصي دارند: سه شنبه ها راي مي دهند برعکس ما که جمعه ها انتخابات برگزار مي کنيم تا مردم بيشتري در انتخابات شرکت کنند يا نمازگزاران جمعه حضور پر شورتري در انتخابات داشته باشند. در ايالات متحده در گذشته هاي دور، پيش از رواج اتومبيل، روش عمده مسافرت و نقل و انتقال در آمريکا گاري و اسب و درشکه بود.

فاصله بسيار زياد تا اماکن راي گيري و سرعت کم باعث مي شد تا بسياري از مردم يک روز از وقت خود را صرف رفتن به محل راي گيري کنند و يک روز هم طول مي کشيد تا به خانه بازگردند. کنگره روز سه شنبه را برگزيد تا اين رفت و آمد با تعطيلات مذهبي و روز استراحت مردم تداخل پيدا نکند. بنابراين مردم روز دوشنبه و چهارشنبه را معمولا در راه به سر مي بردند.علت اينکه انتخابات را در ماه نوامبر برگزار مي کنند اين است که جامعه آمريکا اساسا يک جامعه کشاورزي بود. در اين ماه دروي محصول به پايان مي رسيد، و هوا هم هنوز چندان سرد نبود که کسي نتواند خود را به نزديک ترين محل راي گيري برساند.از همه اين مسائل که عبور کنيم به پيروزي اوباما بايد اشاره کرد مي گويند کاسترو اولين بار که قيافه بوش را ديده درباره او گفته است اميدوارم به آن اندازه که قيافه اش نشان مي دهد احمق نباشد، اما واقعا در چهره اوباما نه تنها حماقت ديده نمي شود بلکه پشت خنده ها و لبخندهاي او نوعي زيرکي خاص مشاهده مي شود.اوباما امروز نماد سرنگوني نظام آپارتايد در جهان است همان نظامي که امريکايي ها سالها براي سرنگوني آن جنگيدند البته نه با ديگران بلکه با خودشان.

درباره انتخابات امريکا نکته جالب ديگري نيز وجود دارد و آن اين است که مردم ايالات متحده برعکس بسياري از ملل دنيا عمدتا علاقه و تمايلي براي حضور در انتخابات رياست جمهوري و راي دادن ندارند چراکه در اين نظام حقوق و تکاليف داراي مرز بندي است و رئيس جمهوري هر که باشد حق ندارد از آن مرز به هربهانه اي عبور کند، بنا براين مردم امريکا دغدغه اي ندارند که اگر فلان کس رئيس جمهور شود آنان به خاک سياه نشانده شوند و يا دچار بيچارگي و فلاکت شوند و به عبارت ديگر حضور در انتخابات رياست جمهوري تنها براي روشنفکران امريکايي جاذبه دارد و شايد بسياري ديگر از مردم به واقع به اين نکته واقفند که فرقي ندارد چه کسي رئيس جمهور شود. برعکس ملل جهان سوم که با تغيير رئيس دولت ممکن است عده اي از قدرت پايين بيايند و يک راست روانه زندان شوند و گروه جديد همه ساختارها را بر هم بزند و چارچوب جديد ترسيم کند که تا مدت ها مردم ندانند چه بايد بکنند و چه سرنوشتي در انتظارشان است.با اين عجيب است که در انتخابات اخير اين رقم به 67 درصد رسيد و اين عددي رويايي براي حضور مردم در يک انتخابات است.شايد اين بار مردم امريکا هم بر همان اساسي که مردم در کشورهاي جهان سوم که مي دانند حضور يا عدم حضورشان در انتخابات مي تواند سرنوشت ساز باشد و پيروزي يک نامزد به کل سرنوشت آنان را بر هم بزند اين بار چنين حضوري را درپاي صندوق هاي راي تجربه کردند و براي اينکه قدرت را از چنگ بازهاي جنگ طلب خارج کنند يک کبوتر سياه را روانه کاخ سفيد کردند و البته هيچ کس شکي ندارد که روساي جمهوري امريکا اعم از جمهوري خواه يا دموکرات هيچ نقشي در اتخاذ استراتژي هاي بلند مدت امريکا ندارند و به خصوص در دو موضوع نظامي و سياست خارجي اين کشور دمکرات ها و جمهوري خواهان متفق القول و تک سياستي عمل مي کنند.

شايد شباهت ايران و امريکا را بتوان در اهداف بلند مدت اين دو کشور دانست همچنان که رياست جمهوري فردي مانند خاتمي هيچ تغييري در خط مشي نظام ما در حمايت از حقوق ملت فلسطين و يا مقابله سرسختانه با سياست هاي اشغالگرانه اسرائيل با سياست هاي فردي مانند احمدي نژاد ندارد و در ايالات متحده نيز حمايت سرسختانه از اسرائيل و مقابله با تروريسم به عنوان جز جدايي ناپذير سياست خارجي امريکا محسوب مي شود و صرفا شايد نگاه افراد در اين رابطه تفاوت داشته باشد.بنابراين اطمينان دارم با وجود اعلام آمادگي اوباما براي گفتگو با ايران به دليل قدرت و نفوذ لابي صهيونيسم در امريکا و به خصوص اوپک هيچ چشم انداز روشني براي انجام مذاکرات "گسترده" و "سازنده" بين دو کشور ايران و امريکا وجود ندارد هرچند به نظر ميرسد اگر روزنه اي براي برقراري روابط بتوان متصور بود تنها در زمان رياست جمهوري احمدي نژاد اين کار محتمل است چرا که او نشان داده جسارت و شجاعت حرف زدن از رابطه با امريکا رادارد و کفن پوشان هم در مقابل او به دليل اينکه به او اعتماد دارند واکنش نشان نمي دهند همان کساني که در زمان خاتمي -کلينتون مانع برقراري رابطه بين دو کشور شدند.

با پيام تبريک احمدي نژاد به اوباما که آن را بايد نقطه عطفي در روابط دو کشور دانست بايد منتظر واکنش باراک اوباما بود و بايد منتظر ماند و ديد آيا او به واقع يک دموکرات صلح طلب است و مي تواند سطح روابط امريکا را با جهان اسلام و به خصوص ايران دچار تحول کند يا اينکه در بهترين شرايط در مسيري حرکت خواهد کرد که کلينتون در آن گام برداشت چرا که به اعتقاد نگارنده بيشترين ضربه را ايران نه از جورج بوش که از بيل کلينتون خورد در حاليکه روي کاغذ بوش يک جنگ طلب و کلينتون يک صلح جو بود.همچنان بايد منتظر ماند و ديد که اوباما در قبال ايران چه خط مشي را دنبال مي کند و آيا اساسا تغييري که شعار آن را مي داد تغييري محسوس خواهد بود يا خير و آيا ايران در اين تغيير سهمي دارد يا نه؟ البته عقل حکم ميکند که تا شفاف تر شدن سياست هاي اوباما در رابطه با ايران با ذوق زدگي نسبت به انتخاب او اظهار نظر نکرد چرا که سرافکندگي به دنبال خواهد داشت.

مردم سالاري

گل چين مجلس» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي مردم سالاري است كه در آن مي‌خوانيد؛روز يازدهم ذيقعده است و ياد روز ولادت امام هشتم حضرت رضا (ع) که با تبريک اين روز گرامي به شما همکاران، نکاتي را تقديم مي نمايم.

1- حضرت رضا عليه السلام يک شناسنامه شخصي دارد. نام وي علي است که خداوند در لوحي به پيامبر اعلام داشت و حضرتش در معرفي دوازده جانشين، وي را با اين نام ياد مي نمايد، و القابي همانند «عالم، رضا، فاضل، صابر» که هر يک تابلويي براي معرفي سيما و سيرت وي مي باشند دارد، نام پدر وي موسي و نام مادرش «نجمه» است که اندلسي مي باشد و پيامبر اعظم در عالم رويا به حميده فرمود که وي را به موسي فرزندش هبه نمايد، تا بهترين انسان روي زمين از او به دنيا آيد و آنگاه که امام هشتم به دنيا آمد حضرت موسي بن جعفر عليه السلام به وي تبريک «هنيالک يا نجمه کرامه ربک» گفت. از جهت طهارت و عبادت و هوش سياسي بانويي ممتاز بود. در يازدهم ذي قعده، شانزده روز بعد از شهادت امام ششم در سال 148 در مدينه النبي، به دنيا آمد و در سال 203 هجري در آخرين روز ماه صفر توسط مامون عباسي مسموم گشت. حضرت پس از شناسنامه شخصي، شناسنامه شجره اي دارد که به تعبير قرآن کلمه طيبه است و حيوه طيبه دارد و الگوي انسان کامل مي باشد و عصمت خداوندي را در خود دارد و دانشنامه و کارنامه والا و بالا در زندگي 55 حضرت به وضوح ديده مي شود.

2- عصر امام هشتم «203-148» دوران ويژه بود، منصور دوانيقي قاتل امام ششم قدرت را در دست داشت که به والي مدينه دستور داد جانشين امام ششم را گردن بزند و سپس هادي و مهدي و هارون در عرصه سياست ظاهر شدند و هارون امام هفتم را به زندان برد و مسموم ساخت، و بعد از هارون، امين و مامون قدرت را به دست گرفتند، جاه طلبي هر دو برادر، صحنه تقابل به وجود آورد و امين به دستور مامون کشته شد. مامون پس از به قدرت رسيدن براي ترميم جو رواني آن روز و جلوگيري از مرکزيت سياسي مدينه با محوريت حضرت رضا عليه السلام، امام را با اکراه و اجبار به مرو ايران فراخواند و امام را به اجبار وليعهد خود ساخت و در نهايت حضرت را مسموم ساخت و پس از آن به بغداد رفت و قدرت و مديريت خود را ادامه داد. امام هشتم در عصر منصور و هادي و مهدي و هارون با پدر همراهي نمود و در چهار سال زنداني بودن امام هفتم جاي پدر را در مدينه گرفت و پاسخگو بود، در دوران هارون با صراحت و صلابت، عکس العمل عمومي و اجتماعي مخالف داشت و از فضاي سياسي بهره گيري افشاگرانه داشت. در دوران کوتاه امين حقايق را بازگو مي کرد. آگاه سازي و افشاگري و مقابله با طاغوت دوران خويش مثلث زندگي نامه حضرت مي باشد.

3- امام هشتم در کارنامه امامت 20 ساله «203-183» خود، آموزش شاگردان گرانمايه «317 نفر» را دارد و آگاه سازي افراد ناآگاه را پي گرفت و دفاع از اسلام و قرآن و اهل بيت را وجهه همت خود قرار داد و آن چنان مباحث امامت و ولايت و برتري اهل بيت را آگاهانه درجلسات رسمي و معمولي، بازگو نمود که امام ششم وي را دانشمند اهل بيت «ان عالم آل محمد لفي صلبک وليتني ادرکته» معرفي نموده بود و مخالفان اعلام کردند: «انه اولي بالخلا فه منه» حضرت براي خلا فت شايسته تر از مامون مي باشد. مامون با مناظرات علمي و کلا مي و تاريخي مي خواست، وجهه سياسي خود را در وليعهدي امام، شايسته معرفي نمايد و خود را بايسته هم طرازي امام بنماياند و از علم و دانش و مشاوره امام بهره گيرد و صد البته قدرت محوري و جاه طلبي و خود کامگي کار خود را انجام داد  وحسادت چشم و گوش و وجدان مامون را تيره ساخت و درخانه خود به دست خود امام هشتم رامسموم به زهر نمود و امام از دنيا رفت و در قبه هاروني به  خاک سپرده شد. پس از اين جنايت به بغداد رفت، تا در جو عمومي مرو، نباشد و مرکز خلا فت يعني بغداد را داشته باشد که منصور  و مهدي و هادي و هارون و امين در آنجا سلطنت و خلا فت  نمودند  و مديريت جامعه اسلا مي را دارا بودند.

4- در بخش فرهنگي سخنان دل پذيري از حضرت داريم که چند نمونه را تقديم مي نمايم:

حضرت مي فرمايد: «صديق کل امري عقله و عدوه جهله» دوست هر فرد در هر زمان و مکان و حالت، عقل و فکر وخرد وي مي باشد، دوستي که هرگز از انسان جدا نيست و در همه حال خيرخواه است و روشنگر، و دشمن هر شخص در همه جا و همه حال و وقت، جهل و ناآگاهي او مي باشد، جهل سرآمد همه شرور و فتنه ها و بدي ها، «الجهل راس الشرکله»، است و بايد از وي بر حذر بود.

در بيان ديگري فرمود: « ليس العباده کثره الصيام و الصلوه و انما العباده کثره التفکر في امر الله» عبادت، روزه زياد و نماز فراوان نيست، بلکه اصل و ريشه واساس عبادت، بسيار انديشيدن در فرمان هاي خداوند مي باشد، که بر امور تکويني جهان وامور تشريعي انسان ها جاري و ساري است، خداوند که هزار نام و عنوان دارد ودر دعاي جوشن کبير ماه رمضان و در شب هاي احيا آنها را  ياد مي کنيم . امر خداوند در قوانين و مقررات است و در قرآن مجيد آمده « الا  له الخلق والا مر، تبارک الله رب العالمين» «اعراف ، 54» است.

در سخني ديگر فرمود «موده عشرين سنه، قرابه» دوستي 20 ساله با فردي، خانواده اي، همسايه  و همکاري و همراهي وهمدلي ، رتبه قرابت را با خود دارد و گويا جزو خانواده مي گردد.

دنياي اقتصاد

«بحران جهاني خطرناك‌تر است يا بحران فكري‌ ما؟» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم علي ميرزاخاني است كه در آن مي‌خوانيد؛
فروپاشي زنجيره‌اي اقتصادهاي دولتي طي آخرين سال‌هاي قرن بيستم و خفت و خواري تحميل‌شده به شهروندان كشورهاي بلوك شرق در سال‌هاي قبل و بعد از فروپاشي تا دوران استقرار نظام اقتصادي جديد،

استدلال‌هاي علمي درخصوص امكان‌ناپذيري تداوم يك اقتصاد دولتي را در عرصه واقعيت متجلي كرد، تا حدي كه امكان دفاع از اين گونه اقتصادها حتي براي هواداران و شيفتگان مكاتب چپ كاملا از بين رفت.

اما فراموشكاري انسان‌ها يكي از خصلت‌هاي ذاتي بشريت است و دقيقا به همين دليل، تذكر و يادآوري هميشه به عنوان يكي از پايه‌هاي حفظ نظام‌هاي معنوي مورد توصيه است. بر همين اساس، شايد لازم باشد يك بار ديگر به صورت گذرا دلايل فروپاشي اقتصادهاي دولتمدار و كمونيستي يادآوري شود تا آنان كه ناآگاهانه بحران كنوني مالي در اقتصاد جهاني را با ادبيات شكست خورده كمونيستي در جهت تخريب پايه‌ها و مباني اقتصاد رقابتي به دست گرفته‌اند، بدانند كه به كدام آدرس مي‌روند.

طنز جالب در اين نكته است كه تهاجم به اقتصاد رقابتي از زاويه امروزي آن كه با اشاره به بحران مالي كنوني صورت مي‌گيرد، استدلالي عليه خود مهاجم است. يادآوري اين نكته ضروري است كه اتكاي تمام‌ پيش‌بيني‌هاي علمي براي شكست محتوم نظام‌هاي كمونيستي قبل از فروپاشي آنها، بر اين نكته بود كه در چنين نظام‌هايي امكان بروز علايم بيماري، ممتنع است و تنها در زمان احتضار است كه مي‌توان كلكسيوني از امراض متنوع را در اين نظام‌ها مشاهده كرد و نجات چنين بيماراني، اگر نگوييم غيرممكن كه بسيار صعب و دشوار است و مرگ دسته‌جمعي اين گونه اقتصادها در همين سال‌هاي نه چندان دور شاهدي بسيار گويا است. دقيقا به همين دليل است كه در ادبيات علمي اقتصاد از امكان بروز تورم، ركود، ورشكستگي و يا هر نوع بحران ديگري به عنوان نشانه‌هاي يك مرض و بيماري به مثابه امتيازي مثبت استقبال مي‌شود تا تصحيح خطاهاي انساني در سياستگذاري اقتصاد ممكن شود و اين همان چيزي است كه در اقتصادهاي غيرآزاد كاملا ممتنع است.

اما نكته اصلي قابل يادگيري از بحران كنوني، آن است كه منشا آن با منشا برخي از بيماري‌هاي اقتصاد ايران در سال‌هاي اخير يكي است. اگرچه بحران جهاني با تركيدن حباب بازار مسكن در آمريكا نمود يافت، اما منشا آن، سياست‌هاي انبساطي دولت آمريكا در سال‌هاي پس از 11سپتامبر براي مقابله با ركود طبيعي حاصل از آن بود كه يك بحران طبيعي گذرا را به بحراني دامنه‌دار تبديل كرد؛ چرا كه حبابي ايجاد نمي‌شود تا كسي در آن فوت نكند.مابقي داستان را همه شنيده‌اند. تركيدن حباب بازار مسكن باعث ورشكستگي موسسات مالي فعال در اين بازار و سرايت آن به بازارهاي سهام به واسطه بي‌ارزش شدن سهام اين موسسات شد كه متعاقبا كاهش رشد‌هاي اقتصادي و درآمد ملي كشورهاي درگير بحران را به دنبال خواهد داشت و شايد به واسطه كاهش تقاضاي كل باعث سرايت بحران به برخي بازارهاي كالا نيز بشود كه نشانه‌هاي آن در بازارهاي نفت و فولاد پيدا است و اين زنجيره تا تخليه كامل اضافه چربي ايجاد شده ادامه خواهد داشت. بنابراين آنچه از اين بحران براي ما باقي مي‌ماند، فرصت‌هايي است كه بايد براي آنها برنامه‌ريزي كنيم و نيز تهديد‌هايي چون سقوط قيمت نفت كه اگر آنها را دفع نكنيم، به ميراث آشفته‌اي بدل خواهد شد و دل بستن به هر غنيمت ديگري با مبناي عقلي سازگاري ندارد.

حزب الله

«انا من شروطها» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي حزب الله است كه در آن مي‌خوانيد، ميلاد با بركت سبط پيامبر، خورشيد مشرق و آبروي ايران زمين، حضرت ثامن الحجج، علي بن موسي الرضا(ع)، فرصت مناسبي براي بازخواني وقايعي است كه به سفر اجباري آن حضرت منجر شد. در ادامه مرور مختصري در حد بضاعت اين نوشتار بر اين موضوع خواهيم داشت:

ممالك اسلامى، بعد از مرگ هارون الرشيد در طغيان بودند و شورشهاى فراوانى پديد آمد. هنگامى كه مأمون برادرش را نابود كرد و توانست زمام امت اسلامى را به دست بگيرد، صلاح را در آن ديد كه سران ممالك اسلامى را جمع كند، تا بدين‌وسيله بتواند فتنه‏ها را خاموش نمايد. پس 33 هزار نفر از بزرگان بلاد را به نام مستشار در مركز جمع نمود، و ولايتعهدى را به طور جبر و تهديد به حضرت رضا(ع) واگذار كرد، و بدين وسيله توانست به ممالك اسلامى آرامش بخشد.

هنگامى كه شورش‌ها فرو خفت، افرادى كه به عنوان مستشار خوانده شده بودند، متفرق و بسيارى از آنان مورد بى‏مهرى و يا احيانا زندان و تبعيد قرار گرفتند و كشته شدند. از جمله آن افراد كه صلاح دانستند او را شهيد كنند، حضرت رضا(ع) است. نكاتى كه لازم به تذكر است :

1ـ حضرت رضا(ع) در موارد متعددى ذكر كرده كه سفرش به خراسان، قبول ولايتعهدى و ورود به دستگاه مأمون بر ايشان تحميل شده بود. تشكيل مجلس عزا در مدينه موقع حركت، گريه‏هاى آن بزرگوار در مكه و خداحافظى با بيت الله قبل از موقع آمدن عمال مأمون، گريه‏هاى او كنار قبر جد بزرگوارش و خدا حافظى با او بعد از آمدن آنان، قبول نكردن مكرر ولايتعهدى تا آنكه تهديد مى‏شود و سپس قبول كردن آن مشروط بر اينكه در امور مملكتى هيچ دخالتى نكند، همه مبين اين مطلب است كه اين جريان جبرا به حضرت رضا(ع) تحميل شده است. 2ـ مأمون دستور داده بود كه حضرت رضا(ع) را از راه فارس به مرو ببرند و سفر ايشان حتى الامكان در شب صورت گيرد. آيا اين دستور، خود دليل بر اين نيست كه محبت اهل بيت (ع)در دلها جايى داشته و مأمون از اينكه حضرت رضا(ع) وارد شهرهاى پرجمعيت و شيعه نشين شود، در هراس بوده است، و يا نمى‏خواسته كه حضرت رضا(ع) در دلها جايى باز كند؟ممانعت مأمون از برگزارى نماز عيد فطر توسط حضرت، احتمال دوم را تأييد مى‏كند.3ـ حضرت رضا(ع)  از برخوردش با مأمون فوق العاده ناراحت بود، چنانكه هر وقت كه از نماز جمعه باز مى‏گشت، با حالت خستگى از خداوند متعال طلب مرگ مى‏كرد.

آيا درخلوت حضرت رضا(ع) را زجر مى‏دادند؟ آيا اعمال منافقانه روى آن بزرگوار اثر مى‏گذارده است؟ آيا مطلب ديگرى بوده؟ نمى‏دانيم، ولى ناراحتى فوق العاده حضرت رضا(ع) از مسافرت امرى مسلم است.4ـ آمدن حضرت رضا (ع) به مرو براى اسلام بسيار مفيد بود، زيرا طوس براى بيگانگان ميدان علم بود و اگر حضرت رضا(ع) در طوس نبود، كسى وجود نداشت كه شبهات آنان را رفع كند و اگر آن شبهات رفع نمى‏شد، براى عالم اسلام خطرناك بود.5 ـ حضرت رضا (ع) در بين راه به نيشابور رسيدند. نيشابور فوق العاده پرجمعيت و شيعه نشين بوده است. همه مردم به استقبال حضرت رضا(ع) آمدند و مى‏خواستند كه آن بزرگوار خود را در ميان مردم آشكار كند و براى آنان روايت بگويد. عقل و درايت حكم مى‏كند كه حجت خداوند متعال در آن وضع حساس بايد بهترين سوغات را به آنها عنايت كند.

حضرت رضا صبر نمود تا شوق مردم به نهايت رسيد، پس از آن سر از هودج بيرون آورد و چنين فرمود:پدرم و او از پدرش تا به رسول اكرم(ص) واو از جبرئيل و او از خداوند متعال نقل كرد كه خداوند فرموده است: كله لا اله الا الله، قلعه محكم من است و هر كه در آن داخل شود، از عذاب من در امان است.

سپس حضرت سر را در هودج بردند و چند قدمى رفتند. دوباره سر را از هودج بيرون آوردند و فرمودند: بشرطها و شروطها و انا من شروطها. گفتن: لا اله الا الله كه موجب سعادت است شرايط اساسى دارد، و يكى از شرايط اساسى آن من هستم، يعنى اقرار به ولايت.(تابناك)

ارسال به دوستان
وبگردی